چقدر قدر سلامتی خود را می دانیم؟ و برای بیماران و معلولین چه کرده ایم؟
فاطمه صالحی، دختری که هم سنتور مینوازد، هم طراحی و گریم انجام میدهد و هم دانشجوی موسیقی است؛ قصد دارد دکترا خود را هم بگیرد.
می توان از فاطمه صالحی که به طور مادرزادی دو دست و یک پا ندارد، به معنای واقعی کلمه یک «بمب روحیه» نام برد.
بخشهایی از این گزارش اینگونه است:
زمستان داشت تمام میشد. ساعت ۵ /۶ صبح روز ۲۳ اسفند ۱۳۶۵ بود. همه در هول و ولای به دنیا آمدن بچهها بودند. اول معصومه به دنیا آمد؛ بچهای سالم و طبیعی. اما هنوز همه چیز تمام نشده بود، یک ربع بعد قل بعدی فاطمه به دنیا آمد؛ نوزادی که دستهایش رشد نکرده بودند و فقط یک پا داشت. از همه بیشتر پرستار اتاق عمل ناراحت شد چون باید این خبر را به پدر این دوقلوها و بقیه اعضای خانواده که پشت در اتاق عمل منتظر بودند میداد.
مادرم زمانی که ما را باردار بود زمین خورد. همین باعث شد که من گوشه شکم مادر بچسبم و نتوانم حرکت کنم و رشد خوبی نداشته باشم. حتی وقتی مادرم دکتر میرفت آنها فکر میکردند که فقط یک بچه در رحمش وجود دارد؛ غافل از آنکه ما دو قلو بودیم.
اولین روز مدرسه را هیچ وقت فراموش نمیکنم. با آنکه با مادرمان رفته بودیم ولی من از نظر روحی خیلی اذیت شدم. چون مدرسه یک اجتماع کوچک بود و بقیه بچهها خودشان را با من مقایسه میکردند و این مرا اذیت میکرد. وقتی هم که مادرم مرا در مدرسه تنها گذاشت، کمبودها را بیشتر احساس کردم ولی به هر حال توانستم دوستان خوبی پیدا کنم. اما تا دوران راهنمایی هم از نگاههای سؤالبرانگیز مردم ناراحت میشدم.
او قبل از رفتن به مدرسه قلم را با پایش میگرفت و نقاشی میکشید و این روند تا سال دوم دبستان هم ادامه داشت تا اینکه معلم کلاس سومشان با او صحبت کرد و فاطمه قبول کرد که اگر بخواهد وارد دانشگاه شود باید مثل بقیه باشد بنابراین نوشتن با دستهایش را شروع کرد؛ اولش خیلی سخت بود ولی یواش یواش عادت کردم. هنوز هم خیلی از کارها را با پایم انجام میدهم؛ مثلا وقتی در خانه هستیم با پا غذا میخورم.
تا وقتی که فاطمه مدرسه میرفت برای آنکه از درسش عقب نماند به کلاسهای آزاد نمیرفت ولی وقتی دیپلمش را گرفت سنتور را پیش استادش، غلامرضا مشایخی شروع کرد؛ «از سازها به پیانو و گیتار علاقهمند بودم ولی شرایط فیزیکیام این اجازه را نمیداد. وقتی مشورت کردم متوجه شدم که میتوانم در ساز سنتور موفق باشم. اطلاعاتم درباره این ساز در حد این بود که میدانستم به شکل ذوزنقه است ولی اگر حمایتها و تشویقهای استادم نبود شاید هیچ وقت به این ساز علاقهمند نمیشدم.
فاطمه برای اینکه بتواند نواختن سنتور را شروع کند به پروتزهایی برای دستانش نیاز داشت تا با آنها مضراب را در دست بگیرد. متخصصان هلال احمر این کار را انجام دادند و فقط ماند یادگیری نتها که فاطمه همیشه از آن میترسید ولی بالاخره توانست با تمرین زیاد نتخوانی را هم یاد بگیرد.
او طراحی سیاه قلم را هم از برادر بزرگترش مهدی یاد گرفت؛ «در طراحی کشیدن پرتره انسان برایم خیلی سخت بود چون نمیتوانستم دور صورت را خوب دربیاورم اما تمرین کردم و موفق شدم». بعد از آن هم به طراحی روی سفال علاقهمند شد.
بعد از اینها نوبت به گریم و آرایشگری رسید که فاطمه از کودکی به آن علاقه داشت؛ «وقتی ثبت نام کردم استادم گفت تو میتوانی این کار را انجام دهی؟چون خیلی ظریفکاری دارد. من هم جواب مثبت دادم. در کلاس صدای استاد را ضبط میکردم و خیلی دقیق به کارهایش نگاه میکردم تا بهتر یاد بگیرم.
آموزش گریم به همین منوال تمام شد تا اینکه نوبت به روز امتحان رسید؛ روزی که اگر میتوانست قبول شود دیپلم چهرهپردازی میگرفت. فاطمه آن روز را به یاد میآورد و میگوید: «مسؤول برگزاری امتحان از مربیام پرسید من چه مدلی به او بدهم که بتواند انجام دهد؟ این حرفش ترحمآمیز بود و خیلی ناراحت شدم و مربیام هم به او گفت سختترین مدلی را که فکر میکنید به این هنرجو بدهید. او هم مدل خاتون را به من داد که خیلی سخت بود. بعد هم گفت یک ربع هم بهات وقت اضافه میدهم ولی من با خودم گفتم باید جوری کارم را پیش ببرم که به آن یک ربع وقت اضافه هم احتیاج پیدا نکنم». فاطمه آنقدر کارش را خوب انجام داد که تنها کسی در آن دوره بود که توانست با نمره ممتاز دیپلم گریم بگیرد.
اما انگار اشتیاق این دختر به تجربه و یادگیری مهارتهای تازه تمامی نداشت چون او مدرک گرافیک کامپیوتریاش را هم گرفت؛ «من همه این مدارک را گرفتم تا شاید بتوانم برای خودم کاری دست و پا کنم ولی متاسفانه هیچ کس حاضر نمیشود به یک معلول کار بدهد. آنها به معلولیت آدم نگاه میکنند نه به اینکه چه توانمندیهایی دارد. برای کار به جاهای زیادی مراجعه کردهام که تا الان به در بسته خوردهام».
کنسرت در عشقآباد
فاطمه وقتی نواختن آهنگ «ای الهه ناز» را یاد گرفت به سنتور بیشتر علاقهمند شد. اولین کنسرتی هم که داشت در فرهنگسرای بهمن با همین آهنگ بود. «تولد حضرت فاطمه(س) بود. مادرم هم بین جمعیت نشسته بود و وقتی نگاهش کردم دلم قرص شد. ای الهه ناز وای ایران را نواختم و وقتی تمام شد نفس عمیقی کشیدم و عکسالعمل مردم و تشویق آنها برایم خیلی غیر منتظره بود».
مادر فاطمه آن شب را به یاد میآورد و میگوید:«صندلی فاطمه نامناسب بود و او مدام از روی آن سر میخورد ولی بالاخره توانست کنترل خودش را حفظ کند و اجرای خوبی داشته باشد».
سنتور تا دکترا
فاطمه سال ۱۳۸۷ بهعنوان دانشجوی موسیقی کنسرواتور ایران پذیرفته شد؛ «تصمیم گرفتم بروم موسیقی بخوانم».
او ادامه میدهد:«روز اول دانشگاه برایم درست مثل روز اول مدرسه بود؛ با این تفاوت که آن موقع خواهرم همراهم بود ولی این دفعه تنهای تنها بودم. اما رفتار دانشجویان و استادان برخلاف آن زمان خیلی عادی بود. ترم یک که بودم همه فکر میکردند من از موسیقی سر درنمیآورم و به من یک هفته مهلت دادند تا نتها را حفظ کنم اما من این کار را قبلا یاد گرفته بودم».
با تمام این تفاسیر فاطمه مثل خیلی از معلولان دیگر مشکلات زیادی در رفت و آمد دارد. خودش در این باره میگوید:«فاصله خانه ما تا دانشگاه خیلی زیاد است. روزهای اول آژانس میگرفتم و با مادرم میآمدم ولی الان خودم به تنهایی با آژانس میآیم که خیلی هزینهبر است. همین طور برای سوار شدن و پیاده شدن مخصوصا اگر وسیله و یا ساز دستم باشد از دوستان و همکلاسیهایم کمک میگیرم».
او از ترم سوم ساز سنتور را به عنوان ساز تخصصی خودش انتخاب کرده و امیدوار است بتواند این رشته را تا مقطع دکترا و آهنگسازی ادامه دهد.
فاطمه موفقیتهایش را مدیون خانوادهاش میداند؛ خانوادهای که او را محدود نکردند و مانند خواهر دوقلویش هر امکاناتی را که در توانشان بود در اختیار او هم گذاشتند.
فاطمه میگوید:«سختترین لحظات برای من این است که مردم با نگاه ترحمآمیز به من خیره شوند. البته حس ششم خیلی خوبی هم دارم و تا متوجه شوم که کسی میخواهد از روی دلسوزی به من کمک کند کاری میکنم که با دیدن تواناییهایم از انجام این کار منصرف شود. من با معلولیت خودم کنار آمدهام و دلم میخواهد مردم هم این را بدانند و اجازه بدهند راحت زندگی کنم».
منبع: خبر آنلاین
=====================
یادداشت:
امیدوارم که جامعه هم آغوش خود رو بیشتر از قبل برای معلولین باز کند و شرایط بهتری رو برای اونها فراهم کند.
ان شا الله که این دختر با این همه توانایی هایش بتواند استخدام شود و مطمئنم با این پشتکارش به موفقیت های بزرگی دست پیدا خواهد کرد.
واقعاً به خاطر این روحیه و این پشتکارش تحسینش می کنم.
موفق باشی خانم صالحی!
خواستن توانستن است! (مسابقات پارالمپیک)
سلام،
امروز این عکس ها رو دیدم و از خودم خجالت کشیدم!!!
هی میگیم نمیشه! نمی تونم این کار رو کنم!!
من تواناییش رو ندارم!
حوصله اش رو ندارم!
این کارها سخته!
گاهی وقت ها ما تن سالم داریم ولی ناتوانیم!
ولی اینها ...
می تونیم بدویم، بپریم، شنا کنیم ... حتی اگه پا نداشته باشیم...
این ورزشکاران ثابت کردند که آدمیزاد توانایی های فراتر از تصوری داره. کاش این توانایی ها رو توی خودمون کشف کنیم. کاش یکم بیشتر تلاش کنیم...
RE: دختری معلول، ولی با توانایی های زیاد
سلام،
امروز عکس های یک خانمی رو دیدم و گفتم عکس ها رو برای شما هم بگذارم.
فومن - خبرگزاری مهر : فریبا معصومی 27 ساله ساکن روستای صالح سرا شولم از توابع شهرستان فومن حدود 11 سال است که با کمترین امکانات و در اوج معلولیت به خلق اثاری با ارزشهای هنری میپردازد.از توانایی های برجسته او میتوان به پولک دوزی کاموا بافی عروسک سازی نقاشی گل سازی و .......اشاره کرد. حمایت به موقع و کافی از این قشر از جامعه که معلولیت را محدودیت نمیدانند میتواند به شکوفا شدن استعدادهای پنهان و بسیار انها کمک شایانی کند.
یک سری سوال در ذهنم هست...
واقعاً من قدر نعمت سلامتی ام رو می دونم؟!
روزی چند بار خدا رو به خاطر این نعمت شکر می کنم؟!
من که تن سالم دارم، از این تن چه استفاده هایی کردم؟ چه سودی برای جامعه ام داشتم؟!
وقتی ناشکری می کنم و غر می زنم که خدایا! چرا فلان نعمت رو به من ندادی، یادم هست که چقدر نعمت های دیگه بهم داده؟! از جمله سلامتی؟!!!
و سوال آخر... واقعاً این زن چقدر روح بزرگی داره و چقدر تواناست که با این شرایط جسمانی داره زندگی می کنه و درس می خونه، و هنرمنده! نمی دونم من اگر جای ایشون بودم، چه شرایطی داشتم...
http://www.mehrnews.com/mehr_media/i...83441_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/i...83433_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/i...83426_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/i...83422_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/i...83417_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/i...83415_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/i...83409_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/i...83410_orig.jpg
کاش به این آدم ها کمک کنیم...
ولی می دونم... من که گفتم ای کاش... تو هم می گی ای کاش... بقیه هم می گن ای کاش...
و این بنده خدا می مونه و خدای خودش...!
بیا تا برآریم دستی ز دل ... که نتوان برآورد فردا ز گل
منبع: خبرگزاری مهر
RE: چقدر قدر سلامتی خود را می دانیم؟ و برای بیماران و معلولین چه کرده ایم؟
آقا حامد! روی کتاب فریبا اگه دقت کنی نوشته: توانا بود هر که دانا بود. من به این جمله ایمان دارم. صرفنظر از اینکه ما برای سلامتی مون شکر میکنیم یا نه، به شخصه آدمهای زیادی را دیده ام که از نعمت سلامتی چیزی کم ندارند، اما دستانشان را پیش افراد معلول دراز کرده اند و از آنها کمک (مالی، فکری، و...) گرفته اند. بارها به عینه شاهد بوده ام که زنان و مردانی که هیکل سالمشان از در تو نمی آمده! از بس استخوان درشت و قبراق و ورزیده بوده اند، اما بعد از آنکه تعجبشان از دیدن فرد معلول از بین رفت و تواناییهای اون فرد معلول رو دیدند، نشستند در مقابل اون فرد و دم از مشکلات و بدبختیها و نداریها و ...و خلاصه فلاکت و مشکلات جامعه و... زدند. و انتظار داشتند که اون فرد معلول دست کنه توی جیبش و پولی بده دستشون. به عینه دیده ام که همون فردی که بعنوان معلول میشناسیم، و خودش یک مثال زنده از غلبه بر مشکلات و ناتوانی هاست، سعی کرده توجه اونها رو ببره به سمت تواناییها و پتانسیل ها و ظرفیتهای خدادای که برای موفقیت دارند، اما اونها با نگاه عاقل اندر سفیه برگشتند و بهش گفتند ای بابا شما نفست از جای گرم در میاد!!!!!!!!!!!
خلاصه آقا حامد، کلید حل مشکلات، دانایی است. و حالا چه ماها که بعنوان یک شهروند حداقل میتوانیم با پذیرش این افراد در کنار خودمون بصورت عادی و بدور از نگاهها و حرفهای آزار دهنده به راحت تر زندگی کردن اونها کمک کنیم، و چه مسئولین که خدا وکیلی باید قدری دانایی اشان را به همراه تعهد و مسئولیت پذیری بالا ببرند و بپذیرند که در جامعه ما چه در اثر عوامل طبیعی و چه در نتیجه جنگ ویرانگری که داشتیم جمعیت معلول زیادی وجود دارند که برای کمترین فعالیتشان در جامعه با مشکلات و موانع شهری و نیز فرهنگی بسیاری روبرو هستند. و انصافا کاری کنند. وگرنه هرچند که در این دنیا قصر در بروند، اون دنیا باید جواب این قشر عظیم را بدهند.
RE: چقدر قدر سلامتی خود را می دانیم؟ و برای بیماران و معلولین چه کرده ایم؟
RE: چقدر قدر سلامتی خود را می دانیم؟ و برای بیماران و معلولین چه کرده ایم؟
RE: چقدر قدر سلامتی خود را می دانیم؟ و برای بیماران و معلولین چه کرده ایم؟
RE: چقدر قدر سلامتی خود را می دانیم؟ و برای بیماران و معلولین چه کرده ایم؟
RE: چقدر قدر سلامتی خود را می دانیم؟ و برای بیماران و معلولین چه کرده ایم؟
RE: چقدر قدر سلامتی خود را می دانیم؟ و برای بیماران و معلولین چه کرده ایم؟