رابطه سرد با خانواده همسر (در اصلاح رفتارم کمکم کنید)
سلام خسته نباشید
من 27سالمه و 2سال هست که ازدواج کردم
اوایل خانواده همسرمو خیلی دوست دارم و به مرور و با کارهاشون ازشون سرد شدم
مثلا تو دوران عقد هیچ کدم از عیدا به من کادوی درست حسابی ندادن
اینم بگم که من و خواهرم به فاصله یکسال ازدواج کردیم ولی مادرشوهر اون خیلی کارا واسه خواهرم میکرد که مادر شوهرمن نمیکرد
من اوایل خیلی دوستشون داشتم ولی الان احساس میکنم محبتشون الکی و زورکیه و این باعث میشه مخصوصا تو جمع بهشون توجه نکنم
من یه خواهر شوهرم دارم که 5سال از خودم کوچیکتره نمیدونم چرا توقع دارم هرکاری واسه اون میکنن واسه منم بکنن
مثلا مادرشوهرم تعریف میکنه که رفتم 5تا لاک واسه دخترم خریدم خوب منم تو دلم میگم بابا 1عروس که بیشتر نداری یکی هم واهس من میگرفتی یا نگرفتی حداقل جلو من نگو!!
یا مثلا برای دخترش هرسال تولد میگیره ولی واسه من نه!!
شاید حرفام خیلی بچه گانه باشه ولی تو زندگی ذهن منو خیلی درگیر کرده
من میگم اگه میخواین من شمارو مثل پدرمادرخودم بدونم پس شما هم باید منو مثل دختر خودتون ببینید
RE: رابطه سرد با خانواده همسر
سلام دختر خوب به تالار خوش امدی:46:
این موضوع شما واسه من خیلی اشناست منم شرایط شمارو داشتم ولی الان خودمو پیدا کردم حضرت علی (ع) میفرماید :بهترین کارها میانه روییست یعنی افراط و تفریط در محبت به همه ممنوع . رفتاری توام بااحترام و محبتی بشردوستانه
عزیزم ببخشیدا ولی توقع زیادیه شما رو هم مثه دخترشون تحویل بگیرند اون هم ما عروسهایی که همیشه به نگاه مادرشوهر بهشون نگاه میکنیم :163:خیلی بندرت پیش میاد ماهم رفتار مثه دخترشون داشته باشیم :311:
برا کادویی هم عزیزم اگه واسه 4-5 تا مناسبت که برات هدیه بیارن با شوهرت ازدواج کردی زندگیتو باختی چون خواستت برآورده نشده و اگر هم برای بود پس بذار تاآخر ارزشش حفظ شه و با این حرفا شخصیت خودت و شوهرتو خدشه دار نکن
احساس من اینه شما از یه جایی ناراحتی و به این موردا گیر دادی و حتی قبول هم نداری اینا مشکلن چون گفتی"شاید حرفام خیلی بچه گانه باشه ولی تو زندگی ذهن منو خیلی درگیر کرده"
ببخشید خیلی رک و بی پروا صحبت کردم
موفق باشی و شاد و عاشق:43:
RE: رابطه سرد با خانواده همسر
سلام ریحانا
به همدردی خوش آمدی :72:
نقل قول:
تو دوران عقد هیچ کدم از عیدا به من کادوی درست حسابی ندادن ... من و خواهرم به فاصله یکسال ازدواج کردیم ولی مادرشوهر اون خیلی کارا واسه خواهرم میکرد که مادر شوهرمن نمیکرد ... من یه خواهر شوهرم دارم که 5سال از خودم کوچیکتره نمیدونم چرا توقع دارم هرکاری واسه اون میکنن واسه منم بکنن ... یا مثلا برای دخترش هرسال تولد میگیره ولی واسه من نه
ریحانا با این توضیحاتی که دادی، فکر میکنم ایراد کار، توقع بالای شماست؛ نه رفتار خانوادهی همسرتون.
دوران عقد، برای هدیه دادن و گرفتن نیست. اصلا شاید خانوادهای باشه که رسم نداشته باشه در این دوران هدیهای بده. تفاوتهای فرهنگی، شرایط اقتصادی و ... در بین خانوادهها متفاوته و چه بسا از نظر خانوادهی شوهر شما چنین هدیههایی خوب و مناسب بودند.
شما هم این تفاوتها رو بپذیرین تا دیگر نه مادرشوهرتونو با فرد دیگری مقایسه کنین و نه هدیهها رو با پیشبینی ذهنی خودتون.
در مورد تولد گرفتن. آیا در خانوادهی شما این رسمه که برای عروس یا داماد تولد بگیرن؟ آیا خانوادتون برای همسر شما در این دو سال تولد گرفتن؟
حتی اگه اینگونه هم بوده باشه باز باید تفاوتهای فرهنگیو بپذیرین. خانوادهی همسر شما چنین رسمی ندارن و در نتیجه تولد نمیگیرن. از تولد نگرفتن هم غرض بدی ندارن.
شما روی مسائل کوچکی از زندگیتون تمرکز کردین که واقعا ارزششو نداره. دلیلش هم توقع زیاد شماست.
نقل قول:
من میگم اگه میخواین من شمارو مثل پدرمادرخودم بدونم پس شما هم باید منو مثل دختر خودتون ببینید
شما اول میخواین حس کنین که اونها شما رو مثل فرزندشون دوستتون دارن تا بعدش خوشرفتاری کنین. و این درست نیست!
آنها وظیفه ندارن که به شما هدیه بدن. اگه بدن، چه هدیهاش کوچک باشه و چه بزرگ، لطف کردن. شما توقع هیچ چیزی نداشته باشین و به خاطر همسرتون، بزرگتر بودن آنها و ... بهشون احترام بگذارین و خوشرفتاری کنین. اگه بهتون لطف کردن که چه بهتر، اگه نکردن هم ناراحتیای نداره که بخواین خودتونو اذیت کنین.
پس این رابطهی عروس و خانوادهی همسر رو به این گونه ببینین که شما اومدین که احترام بگذارین و خوشرفتاری کنین و هیچ چیزی در قبال این نمیخواین. به خاطر خوشحالی همسرتون میخواین به کسانی که بهشون علاقه داره، خوشرفتاری کنین.
مطمئن باشین که اگه اینگونه فکر کنین خیلی چیزها بدست میارین که اولینش آرامشی هست که ازتون گرفته شده.
:72:
RE: رابطه سرد با خانواده همسر
سلام ریحانا عزیز
توصیه های دوستان خوب بود....
من هم چند تا چیز دیگه بهش اضافه میکنم....
اولا اینکه اینو بدون هیچ عروسی جای دختر رو نمیگیره و هیچ پدر شوهر و مادر شوهری /پدر زن مادر زنی جای پدر و مادر واقعی خود آدم رو نمیگیره.
اینا همش در حد حرف و تعارفه.مگر اینکه واقعا دیگه موارد استثنایی باشه....
پس به قول مسافر زمان عزیز
شما توقعت رو درست تعریف کن.
اصلا دلیلی نیست که خانواده همسرت برات تولد بگیرن !!(راستش من باره اوله میشنوم عروسی از خانواده همسرش این توقع رو داره ! )
باور کن همین حرفها و تفکرات بچه گانه راه دادگاه رو باز میکنه.فکر کردی کسایی که میرن برای جدایی اقدام میکنن خیلی دلایل فلسفی و حکیمانه ای دارن.
نه عزیزم...همه مشکلاتشون اینه:
مادرت اینجوری کرد..خواهرت اینجوری کرد...بابات اونجوری کرد....
شما رفتارت مثل یه عروس باشه....اصلا سعی نکن خودت رو جای دخترشون بدونی (چون نمیتونی سطح توقعت رو کنترل کنی ).
حفظ احترام همراه با رعایت حریمها + پایین آوردن سطح توقع
مشکل عمده شما همین سطح توقعته....
مراقب زندگیت باش که به راحتی میپاشه...
RE: رابطه سرد با خانواده همسر
سلام ریحانا:72:
برای اینکه بتونی ذهنت رو از این مسائل آزاد کنی و قدر زندگی و 100 البته خانواده همسرت رو بدونی
این قسمت از تالار
طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران رو حتما بخون.
شاد باشی:72:
RE: رابطه سرد با خانواده همسر
سلام به همه دوستان
ممنون از راهنماییاتون
سینگل جان من واقعا منظورم کادو گرفتن نیست ، یه جورایی احساس میکنم شاید دوستم ندارن که چیزی واسم نمیگیرن ، میدونی نمیخوام مقایسه بکنم ها ولی مادرشوهر خواهرم هرجا میره یه چیز کوچولو شده واسه خواهرم میخره
میخوام از اول همه موردهایی که باعث شد من ازشون دلگیر بشم و بگم :
1- من زمان دختری روسری سر نمیکردم ، ولی بعد از عقد مادرشوهرم ازم خواست جاهایی که ما هستیم روسری سر کن منم به احترامشون قبول کردم ، ولی الان میبینم دختر خودشون مانتو کوتاه میپوشه، آرایش زیاد میکنه بعدم روسریشو مدل دار سر میکنه که تمام گلوش دیده میشه ، الان خیلی ناراحتم که به حرف اونموقعشون گوش کردم احساس میکنم مسخره دست اونا شدم
2 - زمان عقد من 2 روز میرفتم خونشون و شب میموندم ، کلی بی احترامی اونموقع دیدم ، مثلا از در وارد میشدم مامان شوشو یه سلام میکرد میرفت میشست روزنامه میخوند!!!!!!!!!!!!!!!!!1
یا خواهر شوهر انقد از اتاقش بیرون نمیومد سلام کنه تا وقت شام صداش کنن ، من همه اینارو بی احترامی به خودم میدونستم و ناراحت میشدم
3- عروسی کردیم اینا یه کلمه از دهنشون در نیومد که وای چقد خوب شدی اصلا نگفتن چرا بد شدی انگار مجسمه بودن
اصلا تو این 2سال که من عروسشون خواهر شوشو که اصلاااااااااااااااااااااا ا ولی مامان شوشو یه 2-3باری شاید گفته باشه مثلا چه خوب شدی یا چقد این لباس بهت میاد
من عقده تعریف ندارماااا ولی آدم از غریبه ها تعریف میکنه چه برسه به عروس
4 - بعد از عروسی دعوتشون میکردم یه استکان جابه جا نمیکردن ، مامان شوشو تعارف میکرد که بیام کمک ولی من نمیذاشتن ، اون دخترش که هی سنگشو به سینه میزنه خودشو تکون نمیداد ، انقد مامان شوشو بهش چش غره میرفت تا میومد دم آشپزخونه میگفت کمک نمیخوای
بخدا حرف خیلی زیاده
تورو نگید این حرفا چیه واسه من حساس اینا خیلی درد بزرگیه
همین چیزهای کوچیک تو رابطه من با اونا تاثیر گذاشته
احساس میکنم دوستم نیستن
مخصوصا خواهر شوهر اصلا نمیتونم باهاش حرف بزنم
اصلا چشم دیدنشو ندارم
ولی ه موقع هایی تو دلم میگم چرا نباید دوستشون داشته باشم ، عروس و خواهر شوهرایی که باهم خوب هستنو که میبینم انقد حسودی میکنم ، میگم کاش رابطه ما هم اینطوری بود
من خیلی به رفت و امد مقیدم
دلم نمیخواد بی دعوت جایی برم ، من حتی خونه پدرمادر خودمم تا نگن بیاین اینجا بی خبر پانمیشم برم
بعد از عروسی مامان شوشو شاید هفته ها یه زنگ به ما نمیزد که مردین زنده این
بعد ناراحت میشد که چرا نمیاین پیش ما
من سعی میکنم هفته ای یکبار رو بهشون زنگ بزنم ولی تو رفت وآمد رعایت میکنم
شوهرمم خیلی با خانوادش صمیمی نیست در حد سلام شاید جایی ببینتشون باشه
فکر کنم رفتار اونم رو من تاثیر گذاشته تا از خانوادش دور بشم
حالا به نظرتون هرچند وقت یه بار باید خونه مادرشوهر رفت؟
شما میرین کار میکنید؟ من الان که دیربه دیر میرم کاری انجام نمیدم ، یعنی ظرف نمیشورم فقط تو جمع کردن میز کمک میکنم
در مورد تولد خواهر شوهر هم تو روز تولد اصلا کار نمیکنم یعنی فقط دارم حرص میخورم
دلم میخواد آروم باشم و کسی فکر نکنه که دارم حسودی میکنم
RE: رابطه سرد با خانواده همسر
ریحانا عزیز سلام
پیشنهاد دارم پست مسافر زمان و مریم123 عزیز و single رو دوباره مرور کنی
سعی کن به راهکار دوستان توجه کنی تا بتونی مشکلاتت رو مدیریت نمایی
بخش عمده حل مشکلات با خودته
موفق باشی
تورو خدا زود راهنماییم کنین
خانواده همسرم هفته پیش رفته بودن شمال
من سعی کردم هر روز بهشون زنگ بزنم و حالشونو بپرسم
به ما هم گفتن بیاین البته بخاطر اینکه به من نگفتن و فقط با همسرم در میون گذاشتن ناراحت شدم و نرفتیم
الان 4روزه برگشتن
تو این 4روز به من یه زنگ نزدن فقط مادرشوهرم به سرکار شوهرم زنگ زده و حرف زده
الانم باز به شوهرم زنگ زده که شب مهمون دارم پاشین بیاین
میدونه که من ناراحت میشم اگه این به من زنگ نزنه
حالا منم امشب باز نمیرم انقد نمیرم تا یاد بگیره
البته شوهرمم مقصره ها اون اگه یه بار بگه به زنم زنگ بزن مادرشم یاد میگیره
چه برخوردی داشته باشم هم با شوهرم هم با مادرش
من که امشب نمیرم ولی میخوام بفهمونم بهش که کارت اشتباهه
توروخدا زودی بهم بگین وقت ندارم
RE: تورو خدا زود راهنماییم کنین
ریحانا جان سلام
عزیزم ارئم باش و غصه نخور
الان دوستای هم تالاری کمکت میکنن
همه ما دوست داریم مورد احترام بقیه باشیم...حالا هر کس احترام رو طوری تلقی میکنه.شاید شما توی خونواده پدریتون هم چین رسمی داشتین که هم زن و هم مرد جدا گانه دعوت بشن ولی باور کن توی همه خونواده ها اینطور نیست و این اصلا به معنای بی احترامی نیست.ایا از نیت اونا مطمئنی؟که میخوان بهت بی احترامی کنن یا شاید فقط یه سو تفاهم ساده ست؟
تازه مگه زن و شوهر یک نفر به حساب نمیان پس چرا نیازه دو بار دعوت بشن؟
این خود ما هستیم که احترام رو به دیگران یاد میدیم.
بار بعد که شما قراره اونا رو دعوت کنین به هر نفر تک تک زنگ بزنین و خیلی دوستانه بگین من دوست دارم به همه تون تک تک بگم چون این یه جور احترامه...
دو تا برخورد میبینی
یا میگن نیاز نیست به یکیمون هم بگی کافیه و این یعنی قصد اونا به شما بی احترامی نبوده
یا اینکه یاد میگیرن کم کم و در قبال شما همین کار را میکنن
اگر هیچ کدوم هم اتفاق نیفتاد من فکر نمی کنم ریحانای عزیز ما حتی ذره ای از ارزش وجودیش کم بشه...شئهرت رو وسط ننداز این خود ماییم که باید به رئش صحیحی دیگران رو از خواسته هامون مطلع کنیم عزیزم
RE: تورو خدا زود راهنماییم کنین
بنطر من برو عزیزم با این کارت فقط بهنونه دستشون میدی کاری کن که شرمنده خوبیهات بشن و مطمِن باش آدمی که قبلا نفهمیده حالا هم نمیفهمه
تازه چرا عزیزم از اون سمت نگاه نمیکنی که میتونستن تحویلتون نگیرن و حتی دعوتتون نکنن :163: اونجا بیشتر حق داشتی ناراحت شی
من الان مادر شوهرم همیشه به شوهرم زنگ میزنه برا دعوتی منم از خدامه آخه اگه نخواسته باشم بیام شوهرم یه جوری رد میکنه و کسی هم نمیفهمه نقشه من بوده :311: تازشم میتونه در مورد غذا هم نطر بده که هیچکدومو من روم نمیشد بگم از این فرصتای طلایی استفاده کن دختر خوب :310:
حالا پاشو اماده شو :43: