-
مشکلات من با همسرم
سلام
مرسی از سایت خوبتون
من مدت یک سال هست که با پسر دایی ام عقد کردم .همسرم متولد 67 و من متولد 69هستم . سه ماه دیگه جشن عروسیمون هست .ما همدیگر را خیلی دوست داریم ولی خیلی با هم جروبحث و دعوا میکنیم . البته شوهرم اصلا از بحث و دعوا خوشش نمی اید و وقتی بینمون بحث پیش میاید حرفی نمی زند و سکوت می کند ولی بعضی وقتها که من تو بحث زیاده روی می کنم اونم جوش میاره و عصبانی می شود .
اوایل مدام ازم می پرسید دوست داری زندگیمون چه طوری باشه؟ دوست داری من چه جوری باشم دوست داری باهات چه جوری رفتار کنم ؟ ولی تا عقد کردیم دیگر این سوال ها را ازم نپرسید و حتی بعضی وقت ها که بهش میگفتم این طوری باش یا مثلا این جوری رفتار کن انگار اهمیت نمی داد .
شوهرم خلی خونسرد و همه چیز را تو خودش میریزه ولی من کاملا بر عکسم.
بعضی کارهاش واقعا من را عصبانی میکنه مثلا صبح ساعت 9 میره مغازه ظهر ساعت 1.30 می آید تا ناهارش را میخوره یک رات می ره سراغ کامپیوتر و اینترنت تا ساعت 3.30 بعدش میره لباسشو میپوشه می ره مغازه . چندین بار بهش گفتم ولی بی تفاوتی می کنه . بهش گفتم دوست دارم بیای پیش من بشینی یه کم با هم حرف بزنیم ،گپ بزنیم نه این که همش بری جلو ی کامپیوتر و تلوزیون وقتی اینو بهش میگم بدش میاد می گه تو با کامپیوتر و تلوزیون مشکل داری .
یه دوستی داره میشناسمش پسر خوبیه ولی بیش تر شبها می ره پیش اونه و دیر میاد . مثلا همین دیشب ساعت 9 رفت ساعت 2.30 اومده . مشکل من اینه وقتی میره پیش دوستش خیلی زیاد اون جا میمونه و دیر وقت میاد هرچی هم بهش زنگ می زنم میگم کی میای می گه یه ربع دیگه ولی بازم کارخودشو می کنه و هر ساعتی که خودش بخواد میاد . احساس می کنم خواسته های من براش مهم نیست . وقتی مثلا از یه رفتارش پیشش شکایت می کنم همش مسخره بازی در میاره و همه چیز و به شوخی می گیره اخرشم دعوامون می شه بعضی وقتها خیلی باهاش حرف می زنم (با ارامش ومهربونی) ولی فرداش همه چیز یادش می ره.
جدیدا احساس میکنم خیلی خودخواه شده هرچیزی هم که بهش میگم می گه مقصر تویی.
قبول دارم که من زیاد تو مسائل کوتاه نمیام ولی اونم کوتاه نمیاد چندروزه باهاش مدارا میکنم بهش زیاد گیر نمیدم
ولی انگار نه انگار بازم دیر میاد بازم میره جلوی کامپیوتر و...
ممنون میشم کمکم کنید و بگید چه کار کنم که رابطمون بهتر بشه و جروبحثمون کمتر
چه کارکنم بهتر
چه رفتاری داشته باشم بهتر
ممنون
-
RE: مشکلات من با همسرم
خواهش میکنم از مشاوران این سایت و دوستان عزیز که تواین سایت فعالیت میکنید من را راهنمایی کنید مشکلاتم داره بیشتر میشه جروبحثمون بیشتر شده
امروز کهخونشون بودم جروبحثمون شد و من زنگ زدم مامانم اومد دنبالم و رفتم خونمون ......................
-
RE: مشکلات من با همسرم
هر دوي شما به يادگيري مهارت هاي خاصي نياز دارين كه بتونين حرف ها خواسته هاتون رو به هم منتقل كنيد...
بيشتر مشكلات شما از بي تجربگي و شناخت كم شما از جنس مخالفتون هست...بهتره با كمي مطالعه و جستجو در همين سايت از جنس مخالفتون اطلاعات بيشتري كسب كنيد و تا كار به جاي باريك نكيشده مهارت ها رو ياد بگيريد...
سوال...
بيشتر سر چه موضوعاتي با هم بحث ميكنيد؟
زير يه سقف زندگي ميكنيد؟
-
RE: مشکلات من با همسرم
سلام عزیزم
فکر میکنم خودت بهتر از هرکسی میدونی باید چیکار کنی .
ببین عزیزم گیر دادن ، بحث و جدل و غرغر کردن برای هیچ مردی خوشایند نیست و اون رو فراری میکنه درست مثل الان همسر شما که با دوستش بودن رو بیشتر از باشما بودن ترجیح میده و برای اینکه بحثی نباشه دوست داره لحظاتی رو که میتونه کنار شما باشه رو محدود کنه عوضش اعصابش آرومتر باشه و زمینه ای برای بحث و درگیری به وجود نیاد .
الان برای همسرت
باشما بودن = بحث و جدل و درگیری و اعصاب خوردی
بدون شما بودن = اعصاب آروم
اگر میخوای همسرت تغییر کنه و باشما بودن رو به هرچیزی ترجیح بده لازمش اینه که درکنار شما آرامش رو تجربه کنه و از باشما بودن لذت ببره .
باید خودت رو تغییر بدی . اگر بتونی یه همسر خوب و دوست داشتنی باشی مطمئن باش شوهرت ازت دل نمیکنه و تمام تلاشش رو میکنه که خواسته هات رو برآورده کنه .
اما اگر غر بزنی که اینجوری باش ، این کارو بکن ، اون کارو نکن ، چرا نیومدی پیشم ، چرا دیر اومدی و.......... فقط فاصله بین خودتون رو بیشتر کردی .
پس اول از همه بکن نکن هات رو ترک کن همینطور سین جیم و گیر دادن هات رو .
الان ایشون بدبین هست و حق هم داره اعتمادنکنه که شما بهش آرامش میدی . نیاز به زمان داره پس بهش نگو بیا و کنار من باش(یعنی همون غر زدن) بذار خودش بیاد . کوچکترین فرصتی رو که کنار هم بودین فقط باید به خنده و محبت بگذره تا باور کنه که در کنار شما میتونه لذت ببره . محبت کن تا باور کنه زنه غرغرویی نیستی و همسری عاشق و دلداده هستی .
اگر الان سعی نکنی که تغییر کنی ، زمانی به خودت میای که میبینی چندوقتیه داری زندگی میکنی و خیلی چیزهارو از دست دادی و نبودن یک رابطه گرم و صمیمی عذابت میده .
این تاپیک رو هم بخون
http://www.hamdardi.net/thread-11514-post-106061.html#pid106061
-
RE: مشکلات من با همسرم
سلام خواهر گلم
پیشنهاد میدم کمی ازدواجتون رو عقب بندازید.ضرر نمی کنید.
صحبته یک عمر زندگیه. با توجه به سنه کمتون نیازه به یادگیری مسائله بیشتری در مورد زندگی مشترک دارید.
احساس میکنم نامزدتون هنوز تو دورانه نوجوانی به سر می برن و کمی بی تجربه هستن. مسئولیت سنگینه یک زندگی مشترک با ادامه دادن دوستی های مجردی و اتلافه بیهوده ی فرصتهای باارزش زندگی میسر نمیشه.
ریشه ی بحث و جدلهاتون رو پیدا کنید. اینکه آیا در اصول و موارد اساسی زندگی تون ریشه داره یا صرفا ناشی از فرعیات و کم تجربگی و کم سن و سالی شما یا نامزدتون و یا هردوتون هست.
زندگی مشترک فراتر از فراهم بودن خونه و ماشین و شغل و حمایت خانواده هاست.(البته بسیار تاثیر گذاره) فکر و طرز برخورد ماست که زندگی رو میسازه
-
RE: مشکلات من با همسرم
شما که الان رو همسرت نفوذی نداری و ایشون هر موقع می خواد می ره و می آد بعدا می خواین تو زندگی چکار کنید؟ به نظر من عقد باقی بمونید و برای عروسی عجله نکنید...رفت و آمد یابد ساعات متعارف خودشو داشته باشه و ایشون دیگه مجرد نیست که 2 نصفه شب بیاد خونه...جر و بجث نکنید چون قضیه لوث می شه .کمتر به ایشون بچسبید چون هرچی اصرار از شما بیشتر ایشون بیشتر فاصله می گیره...سر خودتونو گرم کنید مثله خودشون بشینید پای نت و Tvببینید .هرچی بیشتر به یک مرد بچسبی اون بیشتر فاصله می گیره.زندگی و تمام عواطف و احساس و انرژی تون رو روی ایشون نزارید.با طمانینه تر و مستقل تر یاشید.