فکر می کنم حرف زدن به ناله می کشد و ناله پیش دیگران شرک است و....
سلام . لطفا کمکم کنید.
من صحبت نمی کنم با کسی مگر ضروری باشد. به دلایل زیر:
1- معتقدم که حرف زدن معمولا کاملا بی فایده است . درک متقابل هیچ وقت ایجاد نمی شود که هیچ صرف استفاده از زبان سوتفاهم هم ایجاد می کند.
2- وقتی آدم شروع می کند به حرف زدن درباره زندگی اش، زیاد پیش می آید که کارش به ناله کردن بکشد که درست نیست.
3- آدم معمولا اگر بخواهد در حرف ها شرکت کند یا باید غیبت کند یا عیب کسی را بگوید.
4- یا باید از خودش تعریف کند .
5- یا باید از یک چیز دیگری تعریف کند. که هرچه باشد چیز خاصی نیست.
6- از شنیدن صدای خودم متنفرم. ( صدایم بد نیست ها ! عیبش این است که مال من است !)
7- بیش تر چیز ها را نباید گفت. خیری در گفتنشان نیست.
8- آدم ها معمولا میلی به شنیدن ندارند.
9- اگر آدم چیزی نگوید بیشتر می تواند در حال خودش باشد.
10-..........................................
بنابراین خیلی به کسی نزدیک نمی شوم. وقتی دیگران گوش می خواهند گوش می دهم. اما بعدش برای این که صمیمی بشویم توقع دارند که من هم به آن ها پناه ببرم اما من این کار را نمی کنم. بنابراین صمیمی نمی شوم.
برایم اهمیتی ندارد ها . جای خالی چیزی را حس نمی کنم. فقط می گویم این طوری طبیعی است؟
این را هم بگویم که وقتی می آیم و در همدردی درباره خودم می نویسم حس میکنم دارم کار بدی می کنم. حس می کنم این کار نوعی شرک است و به یگانگی خدا توهین می شود.چون کمک گرفتن از غیر خداست. فکر می کنم شارژر آدم فقط باید خدا باشد. ولی من می آیم این جا می نویسم که حالم بهتر بشود.......... پس مشرکم.:54:
یک اثر دیگر حرف نزدنم هم این است که کلمات را دیر به یاد می آورم چون از آن ها زیاد استفاده نمی کنم . این باعث می شود حافظه ام از لحاظ لغات ضعیف بشود و نتوانم مثلا درسم را حفظ کنم.
از طرفی هم فکر می کنم حرف زدن انتقال تجربه است. اگر حرف نزنیم تجربیات منتقل نمی شوند. اما باز از یک طرف دیگر فکر می کنم اکثر تجربیات مفت نمی ارزند و همان منتقل نشوند بهتر است.........
البته وقتی حس می کنم کسی به چیزی احتیاج اوژانسی دارد حرف می زنم اما نمی توانم بنشینم و چیزهای مختلف بگویم همین طوری بی دلیل.....................
دلیل اصلی همان مشرک شدن است . لطفا بگویید این طور هست یا نیست به نظر شما.