اعتمادم به همسرم از بين رفته
سلام دوستان خوب و عزيزم
بعد از اون همه كشمكش و ناراحتى و غصه از راهنمايى دوستان و مدير محترم استفاده كردم و رابطه من و همسرم بهتر شده و تقريبا هيچ بحث و ناراحتى به وجود نيومده. ولى متاسفانه هيچ آرامشى ندارم و يه چيزى مثل خوره روح و روانم رو ميخوره و دائم نگرانم كه همسرم الان كجاست و چيكار ميكنه. تقريبا يك ماه بود كه زير نظر داشتم هر روز صبح يواشكى ميرفتم خونه و چيزى پيدا نكردم. تا اينكه چند شب پيش بهم زنگ زد و گفت كجايى؟ مياى اينجا؟ گفتم اگه بخواى ميام كه يكدفعه منصرف شد و گفت نميخواد نيا چون من دارم ميرم پياده روى، گفتم باشه. فردا صبح رفتم خونش ديدم يكى هم به غير از خودش خونه بوده، با هم شام خورده بودند، ميوه و چايى خورده بودن، همسرم خواسته بود همه چى رو سر جاش بذاره كه متوجه اومدن كسى نشم ولى از اونجايى كه خيلى خيلى مرتبم كاملا واضح بود كه خواسته بعضى چيزها رو مثل من سر جاش بذاره و نتونسته. من اون روز حالم واقعا خراب بود، براش ناهار آماده كردم ولى انقدر حالم خراب بود و استرس و ناراحتى داشتم كه حالت تهوع نذاشت نه صبحونه بخورم نه ناهار. اومد غذاش رو دادم خورد و رفتم تو اتاق تا شب خوابيدم. حالم واقعا بد بود و تا شب با شكم گرسنه گريه كردم. همسرم چند بار اومد و بهم سر زد برام غذا و ميوه آورد ولى نخوردم. اونم نميدونست چى شده فكر ميكرد سرما خوردم. ازش پرسيدم ديشب رفتى پياده روى، گفت آره. ديگه نشستم زار زار گريه كردم چون اصلا نرفته بود پياده روى و كفشاش همونطورى تو كمد بود. يواشكى گوشيش رو چك كردم ديدم شماره دوست دختر قبليشو كه چند وقت پيش بلاك كرده بودم، از بلاكى در آورده. رفتم نشستم تو حموم كلى گريه كردم.
شب همسرم اصرار كرد و منو برد بيمارستان اونجا بهم يه سرم زدن. حالم بد بود همش گريه ام ميومد ولى نميتونستم پيش همسرم گريه كنم. بعدش برد يه رستوران اونجا برام غذا گرفت. گفت به خودت برس خيلى ضعيف شدى.
الان دو شبه چادر ميكنم سرم و يه عينك ميزنم ميرم جلو در خونش تا ساعت ١٢ ميشينم ببينم كسى ميره يا نه؟!!!
آخه من با اين وضعيت چطورى زندگى كنم؟! چيزيم دستم نيست كه به مامان بابام بگم من به اين دليل ميخوام طلاق بگيرم. تو بد وضعيتى گرفتار شدم. چيكار كنم؟ دردمو به كى بگم؟
حالم انقدر بده كه نميتونم از جام تكون بخورم. همش ميخوام گريه كنم، سرم درد ميكنه، حالت تهوع دارم، شك به همسرم داره منو ميكشه كمكم كنين