آيا به نامزد قبليم برگردم؟

سلام،
من همين امروز وارد اين سايت شدم، يه مشكلى دارم كه به هيچ كس نميتونم بگم، خيلى به كمكتون نياز دارم.
من ساناز هستم، ٣٠ سالمه، دانشجوى دكترى هستم. زمانى كه ١٨ سالم بود از روى شيطنت با دوست پسر دوست صميميم دوست شدم، البته اينو بگم كه دوستى ما يه دوستى ساده اجتماعى بود و هيچ علاقه اى از طرف من وجود نداشت. ولى به مرور زمان طى يك سال اون آقا به من ابراز علاقه كرد و گفت عاشقم شده، منم تا ميتونستم ازش فرار كردم. بعد از چند ماه كه خيلى اصرار كرد گفتم اگه دوستيمون ميخواد خواستن توش نباشه ادامه ميدم وگرنه مجبورم تموم كنم، اونم گفت تو فقط باش، هر جورى كه ميخواى باشى فقط با من باش. ما حدود هشت سال با هم دوست بوديم، صميميت ما انقدر زياد بود كه كل زندگى هم رو ميدونستيم ولى من هميشه ارتباطم با اون آقا رو از همه مخفى ميكردم چون نميخواستم كسى بدونه كه من با دوست پسر دوست صميميم دوست شدم، من هم به مرور زمان به اون آقا دل بستم ولى چون هيچوقت ظاهرش رو نميپسنديدم بيشتر از دو سه روز كه ميديدمش ازش بدم ميومد ولى پشت تلفن خيلى رابطه خوبى داشتيم. (يه مورد كوچيك بگم كه من با مامانم هميشه مشكل داشتم و وقتايى كه با مامانم حرفم ميشد به اون آقا پناه ميبردم و باهاش درد دل ميكردم)
اون آقا خيلى عاشقم بود، هر كارى ميخواستم نه نميگفت، و من هميشه بهش احساس نياز ميكردم. اينم بگم چندين بار خواستگارى اومدند و من رد كردم چون تيپ و ظاهرش اون چيزى نبود كه ميخواستم.
بعد از چندين بار رد كردن، من كلا باهاش قطع رابطه كردم ولى اون هميشه بهم زنگ ميزد، تا اينكه من خطم رو عوض كردم، يك سال گذشت و اون آقا يك روز به خونمون زنگ زد و گفت كه داره ازدواج ميكنه، منم براش آرزوى خوشبختى كردم ولى تا صبح نخوابيدم، يه حس بدى داشتم. يك هفته بعدش بهش زنگ زدم كه گفت ديروز عقد كردم، خيلى گريه كردم و گفتم ميخوام بيام واسه بار آخر از نزديك ببينمت و باهات خداحافظى كنم، اونم قبول كرد. وقتى رفتم ديدنش كلى گريه كرد كه من اينو نميخواستم با اصرار خانوادم ازدواج كردم. من و اون آقا به صورت مخفيانه باز ارتباطمون رو مثل قبل ها كه هميشه تلفنى بود شروع كرديم. هميشه بهش ميگفتم كارمون اشتباست ميگفت نه من كه اونو نميخوام تو رو ميخوام و به مامانم اينا گفتم طلاقش ميدم، بگذريم كه چه عذابايى به اون دختر داد و بعد از چهار ماه اونا طلاق گرفتن. بعد چند ماه اومد خواستگارى من و من هم قبول كردم و نامزد شديم، خيلى زياد دوستم داست و برام ميمرد، هر كارى ميگفتم نه نميگفت، عاشقانه دوستم داشت. با هم رابطه جنسى هم داشتيم كه خيلى عالى بود. يعنى ميتونم بگم اون آدم تو دوست داشتن چيزى كم نذاشت برام.
هفت ماه نامزد بوديم، اون موقع دانشجوى دكترى بود منم دانشجوى ارشد. از نظر مالى هيچى نداشت، تا ظهر ميخوابيد و شبا درس ميخوند. يه روز گفتم پس كى ميخواى برى دنبال كار و پول، واسه زندگى پول لازمه، گفت تو نگران نباش من دارم تلاش ميكنم يه كشور خوب بريم و زندگى كنيم. منم گفتم با وعده وعيد خالى كه نميشه زندگى كرد، گفتم منو مسخره كردى، دارى تنبلى ميكنى و منو گول ميزنى. سر اين جور چيزا دو ماه كامل اختلاف داشتيم و من به خاطر اين مسأله و ظاهرش كه هيچوقت نميتونستم قبول كنم گفتم ميخوام جدا بشم. خيلى سخت جدا شديم و خيلى دعوا و ناراحتى كشيديم هم من و اون هم خانواده هامون.
چند ماه بعد از جداييم من با يك پسر ٣٧ ساله كه ديپلم بود و يك خانواده سنتى مذهبى داره ازدواج كردم. همسر الانم از نظر مالى وضع خيلى خيلى خوبى داره. خيلى هم چهره و تيپ خوبى داره. همسر من صبح تا شب سر كاره، واسه من وقت نداره، از نظر جنسى رابطه خيلى بدى داريم، همسرم ماهى يك بار با من رابطه داره، خانوادش خيلى مذهبين و اذيتم ميكنن، همسرم بهم محبت نميكنه، دوستم نداره، با كوچكترين بحثى كتكم ميزنه، فحش ميده و منو از خونه ميندازه بيرون. ولى خوب خيلى دست و دلبازه و تو رفاه كامل هستم.
منم تو اين شرايط باز رفتم سراغ نامزد قبليم و تلفنى باهاش رابطه دارم، اونم همش غصه ميخوره، منم كه زندگيم جهنمه. بعضى وقتا انقدر نيازم زياده كه ميگم برم سراغ نامزد قبليم تا اون نيازهامو رفع كنه، ولى بعدش ميترسم، خيلى ميترسم از اين وضعيتم، نميخوام خيانت كنم، من چيكار كنم؟ طلاق بگيرم برگردم به نامزد قبليم؟

درود دوست عزیز شاید چیز های که بهتون اینجا می گم باعث ناراحتی تون بشه ولی حقایقی هست که به عنوان یک ادم بی طرف دارم می بینم و بهتر به عنوان یک دوست به شما هم بگم شاید متوجه اشتباهات تون بشوید و زندگی تون بهتر بشود.
شما بر خلاف اینکه فکر می کنید خیانت نکردین ، به خودتون و دیگران خیانت کردین و یه جوری به خیانت عادت کردین که حتی متوجه خیانت تون نمی شید. شما زن متاهل هستید تعهد دارید به کسی حتی نباید در فکر تون به خیانت به ایشون فکر کنید و وقت تون صرف کس دیگه کنید و رابطه نا مشروع از هیچ نوعی رو نباید ایجاد کنید.
هر چقدر هم ایشون برای شما کم بگذارد و ایراد و اشکال داشته باشد شما نباید کاری کنید که تعهدی که دادین زیر پرسش برود اگر ایشون مشکلی دارند سعی کنید مشکل رو حل کنید و اگر مشکل واقعا قابل حل نیست و شما همه راه ها رو رفتین و به نتیجه نرسیدن از هم جدا بشود. پس از این که به کسی تعهدی ندارین می تونید به کس دیگه و ایجاد هر گونه رابطه فکر کنید.
متاسفانه بیشتر ادم های که کار اشتباهی می کنند خودشون توجیح می کنند شما هم تو تمام مراحل زندگی خودتون و رفتار اشتباه تون توجیح کردین و سر خودتون کلاه گذاشتین شما اولین خیانت رو به دوست صمیمی تون کردین و سر خودتون با عنوان اینکه این اقا پسر فقط دوست اجتماعی تون هست کلاه گذاشتین پس از اون به همین اقا خیانت کردین وقتی دل تون تمام کمال با ایشون نیست چرا رابطه تون با ایشون تموم نکردین این چه رفتاری که با دست پس بزنید و با پا پیش بکشید اگر شما از ایشون خوش تون نمی امد همون روز نخست تمامش می کردین نه اینکه بگذارید ایشون و شما رابطه احساسی پیدا کنید و ایشون بارها به خواستگاری شما باییند و شما ردش کنید و بعد از چندین بار رفت و برگشت نامزد کنید و رابطه جنسی با هم ایجاد کنید .
اصلا همسر شما می داند که شما پیشتر هم رابطه جنسی داشته اید ؟؟
شما به خودتان و خانواده خودتان هم خیانت کردین این که مدت ها چیزی را از خانواده خودتان مخفی کردین و اینکه با وجود اینکه دل تان صد در صد با این فرد نبود باز هم رابطه احساسی با ایشون ایجاد کردین خیانت به خودتان و احساس خودتان است.
و انقدر اینکار اشتباه را انجام داده اید و اینکار را توجیح کرده اید که حتی اکنون متوجه این اشتباه و کار نادرست نمی شوید. بهتر یک باز نگری کلی در نوع فکر تون و روش زندگی تون انجام بدهید.
در مورد پرسش اخر تون هم دوست عزیز شما باید خودتان در مورد زندگی مشترک تان بدون در نظر گرفتن نفر سوم تصمیم بگیرید که ایا زندگی مشترک تون ادامه بدهید یا نه تا زمانی که تکلیف زندگی تان مشخص نشده است اصلا نباید کسی را وارد زندگی تان بکنید چه برسد که بخواهید بر اساس اینکه ایشان را ذخیره برای روز نیاز نگهداشتین که اگر جدا شدین با ایشان ازدواج کنید این کار تون خیانت به هر دو نفر ایشان هست.بنظر می اید شما یه مقداری زیاد خودخواه هستید و فقط خودتان را در نظر می گیرید واقعا اینکار درستی نیست.
شما حتما به یک دوره مشاوره احتیاج دارید تا بتوانید تصمیم درست را برای زندگی تان بگیرید بهتر است همین که این نوشته را می خوانید ارتباط تلفنی خودتان را با ان بنده خدا قطع کنید و به فکر رفتن پیش یک مشاوره برای بهتر کردن زندگی تان و حل مشکلات تان باشید

دوست صمیمیت
همسر اول اون آقا
همسر خودت
خانواده هاتون

چه کشیدن از دست تو آخه تو دیگه کی هستی

تازه بعد از این همه مدت تکلیفت را با خودت مشخص نکردی هنوز نمی دونی دوسش داری/ می خوای باهاش زندگی کنی ؟/نمی دونی همسرت چه ویژگی هایی باید داشته باشه
تو دیگه کی هستی ؟!!!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Sanaznavidi

ما حدود هشت سال با هم دوست بوديم، صميميت ما انقدر زياد بود كه كل زندگى هم رو ميدونستيم ولى من هميشه ارتباطم با اون آقا رو از همه مخفى ميكردم چون نميخواستم كسى بدونه كه من با دوست پسر دوست صميميم دوست شدم، من هم به مرور زمان به اون آقا دل بستم ولى چون هيچوقت ظاهرش رو نميپسنديدم بيشتر از دو سه روز كه ميديدمش ازش بدم ميومد ولى پشت تلفن خيلى رابطه خوبى داشتيم. (يه مورد كوچيك بگم كه من با مامانم هميشه مشكل داشتم و وقتايى كه با مامانم حرفم ميشد به اون آقا پناه ميبردم و باهاش درد دل ميكردم)
اون آقا خيلى عاشقم بود، هر كارى ميخواستم نه نميگفت، و من هميشه بهش احساس نياز ميكردم. اينم بگم چندين بار خواستگارى اومدند و من رد كردم چون تيپ و ظاهرش اون چيزى نبود كه ميخواستم.
بعد از چندين بار رد كردن، من كلا باهاش قطع رابطه كردم ولى اون هميشه بهم زنگ ميزد، تا اينكه من خطم رو عوض كردم، يك سال گذشت و اون آقا يك روز به خونمون زنگ زد و گفت كه داره ازدواج ميكنه، منم براش آرزوى خوشبختى كردم ولى تا صبح نخوابيدم، يه حس بدى داشتم. يك هفته بعدش بهش زنگ زدم كه گفت ديروز عقد كردم، خيلى گريه كردم و گفتم ميخوام بيام واسه بار آخر از نزديك ببينمت و باهات خداحافظى كنم، اونم قبول كرد. وقتى رفتم ديدنش كلى گريه كرد كه من اينو نميخواستم با اصرار خانوادم ازدواج كردم. من و اون آقا به صورت مخفيانه باز ارتباطمون رو مثل قبل ها كه هميشه تلفنى بود شروع كرديم. هميشه بهش ميگفتم كارمون اشتباست ميگفت نه من كه اونو نميخوام تو رو ميخوام و به مامانم اينا گفتم طلاقش ميدم، بگذريم كه چه عذابايى به اون دختر داد و بعد از چهار ماه اونا طلاق گرفتن. بعد چند ماه اومد خواستگارى من و من هم قبول كردم و نامزد شديم، خيلى زياد دوستم داست و برام ميمرد، هر كارى ميگفتم نه نميگفت، عاشقانه دوستم داشت. با هم رابطه جنسى هم داشتيم كه خيلى عالى بود. يعنى ميتونم بگم اون آدم تو دوست داشتن چيزى كم نذاشت برام.
هفت ماه نامزد بوديم، اون موقع دانشجوى دكترى بود منم دانشجوى ارشد. از نظر مالى هيچى نداشت، تا ظهر ميخوابيد و شبا درس ميخوند. يه روز گفتم پس كى ميخواى برى دنبال كار و پول، واسه زندگى پول لازمه، گفت تو نگران نباش من دارم تلاش ميكنم يه كشور خوب بريم و زندگى كنيم. منم گفتم با وعده وعيد خالى كه نميشه زندگى كرد، گفتم منو مسخره كردى، دارى تنبلى ميكنى و منو گول ميزنى. سر اين جور چيزا دو ماه كامل اختلاف داشتيم و من به خاطر اين مسأله و ظاهرش كه هيچوقت نميتونستم قبول كنم گفتم ميخوام جدا بشم. خيلى سخت جدا شديم و خيلى دعوا و ناراحتى كشيديم هم من و اون هم خانواده هامون.
چند ماه بعد از جداييم من با يك پسر ٣٧ ساله كه ديپلم بود و يك خانواده سنتى مذهبى داره ازدواج كردم. همسر الانم از نظر مالى وضع خيلى خيلى خوبى داره. خيلى هم چهره و تيپ خوبى داره. همسر من صبح تا شب سر كاره، واسه من وقت نداره، از نظر جنسى رابطه خيلى بدى داريم، همسرم ماهى يك بار با من رابطه داره، خانوادش خيلى مذهبين و اذيتم ميكنن، همسرم بهم محبت نميكنه، دوستم نداره، با كوچكترين بحثى كتكم ميزنه، فحش ميده و منو از خونه ميندازه بيرون. ولى خوب خيلى دست و دلبازه و تو رفاه كامل هستم.
منم تو اين شرايط باز رفتم سراغ نامزد قبليم و تلفنى باهاش رابطه دارم، اونم همش غصه ميخوره، منم كه زندگيم جهنمه. بعضى وقتا انقدر نيازم زياده كه ميگم برم سراغ نامزد قبليم تا اون نيازهامو رفع كنه، ولى بعدش ميترسم، خيلى ميترسم از اين وضعيتم، نميخوام خيانت كنم، من چيكار كنم؟ طلاق بگيرم برگردم به نامزد قبليم؟

---

شما می خوای همه چیز را با هم داشته باشی
یه همسر خوش تیپ و جذاب و پولدار و عاشق پیشه و با محبت و رابطه جنسی عالی و ...

یه مرد همه را با هم نداره، اما از ترکیب چند مرد می تونی این آرزو را برآورده کنی.

اول باید بپذیری که هیچ آدمی کامل نیست. همه اشکالات و نواقصی دارند.

بعد خیلی عمیق و جدی در مورد تعهد و اخلاقیات فکر کنی و تکلیف خودت را با این موضوع مشخص کنی
(هم در دوستی خیانت می کنی، هم با مرد متاهل، هم زمان تاهل خودت ... کم کم داره همه چیز برات بی معنی می شه)

ارتباطت را برای همیشه با اون آقا قطع کن و برو مشاوره حضوری در مورد زندگیت.

شما منو محكوم كردين ولى مشكل من اينجورى حل نميشه، من تو شهرستان هستم و همونطورى كه گفتم اين يه مشكليه كه نميتونم با كسى مطرحش كنم، اگه ميتونستم مشاور برم كه اينجا نميومدم. من الان به عنوان يه زن متأهل برم تو روى يه نفر بگم من وضعيتم اينه؟
همسر من داره به من خيانت ميكنه ولى كسى اون رو محكوم نميكنه. تو زندگى من همه چيز ناخواسته به وجود اومده، اون زمونها وقتى ميديدم كسى اينقدر عاشقانه دوستم داره و محبت ميكنه نميتونستم راحت بذارمش كنار، وقتى اون ميومد گريه ميكرد و التماس ميكرد ميگفت تو فقط كنارم باش هرجورى كه ميخواى باشى كنارم باش، نميتونستم بگم نه. البته خيلى توضيح ميدادم نميشه ولى اصرارهاى اون باعث ميشد دلش برام بسوزه. اينم بهتون بگم كه اون زمونها كه من باهاش دوست شدم، دوستم باهاش كات كرده بود.
من وقتى زندگيم رو با همسرم شروع كردم نامزد قبليم اصلا از گوشه ذهنم هم عبور نميكرد، تا اينكه بى تفاوتى و سردى و بى توجهى و خيانت هاى همسرم ديدم نامزد قبليم يادم افتاد كه چقدر عاشقانه منو پرستش ميكرد. وقتى همسرم نياز جنسى منو برآورده نميكرد ياد روابط عالى جنسى با نامزد قبليم ميفتادم و تو دلم ميگفتم اى كاش اون الان شوهرم بود، همه اينها باعث شد من شروع كنم ناخودآگاه همسرم رو با نامزد قبليم مقايسه كنم. وقتى هر روز از سر نيازم به رفتارهاى خوب اون فكر ميكردم يه طورى دلتنگش ميشدم و بالاخره بهش پيام دادم و چند بار فقط تلفنى حرف زديم. بهش از مشكلاتم گفتم، تا الان جز درددل و راهنمايى صحبتى نشده ولى هميشه به ابن فكر ميكنم كه اگه اون شوهرم بود چى ميشد. راستش الان ميبينم كه زندگى همش پول نيست، زندگى يعنى رابطه خوب و بامحبت، زندگى يعنى دوست داشته شدن.
ميترسم از طلاق ولى زندگى اينجورى رو نميتونم ادامه بدم، اگه همسرم يه ذره دوستم داشت هيج وقت به اون نامزد قبليم فكر نميكردم.

سلام
این حرفا فقط و فقط توجیه کارتونه بهتره در مرحله اول به جای خیانت کردن بفکر درست کردن زندگیتون باشید و رابطه ات رو کامل با نامزد سابقت قطع کنی چون از همین درد و دل شروع میشه و امکان داره به جاهای باریک بکشه که دیگه هیچ برگشتی توش نیست
تمام تلاشت رو برای درست کردن زندگیت بکن اگه دیدی نتیجه نگرفتی اون موقع به فکر طلاق باش
به نظر من کلا موضوع برگشتن به نامزد قبلیت رو فراموش کن و یه تایپیک با موضوع راهنمایی برای حل مشکلاتی که توی زندگی با همسرت داری ایجاد کن
اینجا کسی برای برگشتن به نامزد قبلیت حمایتت نمیکنه و همینطور که دیدی اکثرا محکومت کردن
ولی اگه به فکر درست کردن زندگیت باشی خیلی از دوستان هم کمکتون میکنن
ان شاءالله که مشکلاتتون حل بشه
موفق باشید
یاعلی...

سلام.
اگر همسرتون مشکل جنسی دارن چطور به شما خیانت میکنن؟! چرا مسئله خیانت همسرتون رو با خانواده مذهبی و سختگیرشون درمیان نمیزارید؟

آیا شهرستانی که در اون به تحصیل دکتری مشغول هستید فاقد یک روانشناس یا حداقل استاد لایق مشورته که بتونید در مورد اینکه همسرتون شما رو از خونه بیرون میندازه باهاش صحبت کنید؟ واقعا این مسئله ایه که قابل پنهان کردن باشه؟

شما بیش از ده سال با مردی رابطه داشتید و بالاخره بعد از شناخت کامل تمام زوایای وجودش تصمیم گرفتید ازش جدا بشید. الان چرا میخواید برگردید پیشش؟ نوین الگوی ایرانی "بد و بدتر" در وجود شما بیدار شده؟ عقل حکم نمیکنه که در حتی صورت طلاق، به فکر یک آدم معمولی باشید نه گزینه‌های منسوخ قیلی؟

خواهش میکنم عبارت Bipolar Disorder رو گوگل کنید و ببینید چه میزان از خصوصیات گفته شده رو دارید؟
من تخصصی ندارم اما به نظرم این دلیلیه که باعث شده یک سال از نامزد سابقتون دل بکنید؛ یک سال به شدت عاشقش باشید؛ دوباره تنفر به حدی برسه که در عرض چند ماه جدا بشید و باز سقوط در عشق... لطفا مقاله رو مطالعه کنید شاید اینطوری بشه احساسات متناقضتون رو توجیه کرد.

دوست عزیز هیچکدوم از افرادی که تا حالا تو این تاپیک برات پیام گذاشتن نه شما رو میشناسن و نه باهات پدرکشتگی دارن.
شما زندگیتو تعریف کردی. یه عده آدم اومدن و مشکلاتت رو گفتن حالا چرا ناراحت شدی و میگی نباید محکومت کنند?
شما اگه توسط چند نفر محکوم شدی بخاطر اینه که اشتباهات وحشتناکی کردی. اگه زمانی که اون پسر ازدواج کرد جوگیر نمیشدی و جفت پا نمیپریدی وسط زندگیش، اون آدم از همسرش طلاق نمیگرفت بخاطر شما.
مطمئنا آه و نفرین اون زنی که زندگیش رو با خیانتت ساقط کردی امروز باعث شده زندگیت اینقدر نابود بشه.
سراسر زندگی شما پر بود از خیانت. الانم تیر خلاص رو زدی و در حالی که شوهر داری، با اون مرد مجدد رابطه برقرار کردی. ولی چون هنوز به رابطه جنسی نرسیده (که عنقریب خواهد رسید) فکر میکنی خیانت نکردی.
خیانت فقط سکس نیست.
وقتی شوهر داری و با یکی دیگه رابطه تلفنی داری اسمش خیانته.
یه جا گفتی شوهرت بهت خیانت کرده. اگه این آدم مذهبی که گویا مشکل ناتوانی جنسی هم داره و از اول ازدواج فقط ماهی یکبارسمتت میاد، اگه این آدم بهت خیانت کرده واقعا، پس برو جدا شو. زندگی که هم کرد به زنش خیانت کنه و هم زن به مرد، اون دیگه اسمش زندگی نیست. لجنزاره.
خواهر من. تا خرخره رفتی تو لجن. اگه به خودت نیای به زودی غرق میشی. ب

کلن روابط قبل از ازدواج فقط زندگی آدمی رو نابود میکنه.همه چیزش موقتیه.حتی سرخوشیاش.ولی سن ازدواج هم بالا رفته و انگار این مساله اجتناب ناپذیره و همه حق خودشون میدونن.پس خرده نگیریم اگر کسی دنبال کسیه که این روابط رو نداشته.مخفی کاری هم زشته.به حق انتخاب شخص احترام بزاریم.همونطور که گذشته شما به اون ربط نداره گذشته اون هم به شما ربط نداره پس به حق انتخاب هم احترام بزاریم.شاید هر دو طرف یکیو پیدا کردن که از گذشتشون گذشت.
شوهرتون خیانتاش در چه حده و چجوری خیانت میکنه و چطوری شما فهمیدید.
و این که ایشون مشکل جنسی داره یا نه؟

سلام عزیزم
بنظر من شما اول از همه خودت باید بدونی دقیقا چی میخاهی اینطوری نمیشه که زندگی کرد ببین اولویتهای زندگیت چی هستش ؟ ارتباطتت رو با خدا قوی کن و نامزد قبلیتو کلا بزارش کنار چون فردا روز نامزدت تو رو نمی پذیره و اصلا نمیتونه بهت اعتماد کنه چون میبینه که تو داری خیانت میکنی الان شایدبهت نگه ولی فردا روز حتما میگه وبدون این راه که میری آخرش بیآبرویی وبدنامی وبدبختی هستش .
اگه واقعا آن رو میخاستی نباید ازش جدامیشدی وحالا همین شوهرت رو بچسب و سعی کن ایمانت رو قوی کنی . بترس از روزی که همه باانگشت نشونت بدن اگه سند خیانتت افشا بشه آبروت جلوی پدرومادرت میره و دیگه هیچکس یک لحظه هم نگه ات نمیداره ‌. خواسته های جنسی ات رو با مهربانی بهش بگو و دنبال حفظ زندگیت باش اگه زندگیت رو ازبین ببری فردا روز کسی حاضر نمیشه بازنی که دوبار طلاق گرفته ازدواج کنه جز یکی مثل خودش وبا مشکلات فراوان .سعی کن زیاد توخونه تنها نباشی باشگاه برو کلاس برو خودت رو مشغول کن هر وقت یادش افتادی ذهنت رو منحرف کن به ویژگی های مثبت همسرالانت فکر کن . حتما حتما رمان برباد رفته رو بخون خیلی شبیه آن هستی و روی شخصیت خودت کار کن

سلام

شما وقتی اومدی راهنمایی بگیری نباید از محکوم شدن هراسی داشته باشی . باید اشبتاهات خودت و بپذیری ... من همه چی و کامل نخوندم ولی چیزی که دستگیرم شد ، شما خیلی راحت داری به همه چیز نگاه میکنی ، اصلا قصد سرزنش کردن شما رو ندارم ، ولی اگر اینطوری ادامه بدی زندگیت نابود میشه ! شما هیچ خط قرمزی توی زندگیت برای خودت مشخص نکردی ، براحتی رابطه برقرار میکنی ، شاید ازدواج دومت هم عجولانه و بدون شناخت بوده و براحتی طلاق و بازهم ادامه همین کارها .... هیچکس به شما پیشنهاد برگشت به رابطه قبل رو نمیده ، اگر میخای زندگیت و به سمت خوبی پیش ببری ، اول باید درونت و اصلاح کنی و قدری صبور باشی و همه چیز رو باهم طلب نکنی ... هیچکس هم بهتر خودت نمیتونه بهت کمک کنه ، فکر هم نکن با برگشت به نامزد قبلت و داشتن یه رابطه عاطفی و جنسی عالی ، مشکلاتت از بین میره ، چون هنوز قصد اصلاح خودتون و زندگیتون و ندارید ، دنبال فرار و رسیدن به خواسته های آنی هستید !
موفق باشید

عرض سلام مجدد
شوهرم اصلا مشكل جنسى نداره، علت رابطه كمش با من فقط و فقط رابطش با ديگرانه. چندين بار پيامهاى متفاوت از خانومهاى متفاوت تو گوشيش پيدا كردم و به روش نياوردم. هبچوقت دنبال إثبات خيانتش نبودم چون من در كل از همسرم رضايتى ندارم، من تو رابطه أوليه با همسرم موندم، اون هنوز به من محبت نميكنه، احترام نميدونه چيه. نميتونه اونطورى كه نامزد قبليم دوستم داشت رفتار كنه. من يه حس خلاء دارم، من كلى نياز دارم، شماها خودتون رو بذارين جاى من، من اين همه نيازم رو چطورى برآورده كنم. به كى بگم عوض شوهرم محبت كن، به كى بگم به من زنگ بزن، دوستم داشته باش. نياز جنسى رو چيكار كنم؟
اشتباهاتم رو قبول كردم و رابطم رو با نامزد سابقم قطع كردم.
زنگ زدم به شوهرم گفتم دلم برات تنگ شده گفت وقت ندارم ميام خونه حرف ميزنيم. اومد خونه دوش گرفت خوابيد، حتى از شامى كه پخته بودم نخورد.
شايدم سوشيانت راست ميگه دارم تقاص پس ميدم

عزیزم لازم نیست خودت رو محکوم کنی
هر آدمی اشتباه میکنه
تو یه اشتباهاتی در گذشته کردی و الانت تبعات اون گذشته است اما این دلیل نمیشه که تا آخر عمر این تبعات ادامه داشته باشه .امروز تو فردات رو میسازه

رابطه با نامزد قبلیت باید قطع شه چون به اون و خودت به اندازه کافی فرصت دادی و دیدی که نتونستین کنار هم بمونین و عشق کافی نیست برای زندگی ( یادت باشه بعد از تموم شدن یه رابطه یا یه خاطره انسانها معمولا خوبی یادشون میمونه و بدی ها یادشون میره حتما دلایل محکم و قوی داشتی که با وجود همه عشق نامزدت و کارهایی که برات میکرد باز رابطه رو تموم کردی)

راستش تو نیاز به عشق و دوست داشتن رو تو زندگیت با نامزدت تامین کردی و الان هم از نظر مالی کامل تامین هستی . مطمینا مادیات برات ارجح بوده که الان تو این موقعیت هستی
شاید فقط حوصلت سر رفته یا سرت به اندازه کافی شلوغ نیست که داری گیر میدی به مشکلات .

باید روی مسیولیت پذیریت کار کنی . این که با همسرت مشکل داری و یا خیانت میکنه دلیل نمیشه بخوای کلا بیخیال زندگی شی و برگردی به نامزد قبلیت . این یعنی مسیولیت پذیری خونت کم شده ( ببین وقتی آهن خونت کم میشه سرگیجه و خستگی و بی حالی میاد سراغت اینا عوارض طبیعیه کم خونیه و به راتی با یک قرص در روز قابل جبرانه )
حالا تو مسیولیت پذیریت کاملا تو زندگی کمه . از علایم مشخصه ( با عشق نامزد کردی اما بخاطر مادیات و مشکلات پای عشقت نموندی و جدا شدی ) ( با عقل ازدواج کردی حالا باز هم بخاطر مشکلات و کمبود محبت و توجه میخوای جدا بشی)
نمیتونی به این روند تو زندگیت ادامه بدی . نمیشه همیشه صورت مساله رو تغییر بدی
برای اینکه رشد کنی باید از این چرخه خارج شی
مطمین باش جلب عشق و محبت همسرت و همین طور جلوگیری نامحسوس از خیانت کردنش خیلی خیلی راحت تره تا اینکه پروسه طلاق و ازدواج و یا حتی تامین نیازهات در دوره تاهل از جایی دیگه . فقط یکم مسیولیت پذیر شو. با انتخاب هات روبه رو شو . به خودت تو آینه نگاه کن و بگو این موقعیتی که میخواستم این جاییه که خودم انتخاب کردم و میتونم اونجور که میخوام بسازمش و بهترش کنم :72:

در مورد نامزد قبلیتون
فکرش را از سرتون بیرون کنید. اون آقا همون مرد بی مسئولیت و خیانتکاری هست که بوده.
ایشون اگه می خواست شما را داشته باشه که همون موقع که نامزد بودید و کار به اختلاف و جدایی رسید می رفت دنبال کار و نشون می داد که به فکر آینده و زندگیشه و به قول خودتون تا ظهر نمی خوابید.

حتی براش ازدواج هم حریم و حرمتی نداره. هم به همسر اول خودش خیانت کرد و هم الان به زندگی مشترک شما رحم نمی کنه.
ضمنا دوبار هم طلاق گرفته ... هر دختری باشه از نزدیک شدن به مردی که دوبار در نامزدی جدا شده می ترسه.
مطمئنا الان از سر استیصال به شما توجه می کنه. بخشیش هم که هنرش هست ... زبان چرب و نرم

همسر شما چرا برای ازدواج با شما اقدام کردند؟
آشناییتون چطوری بود؟
ایشون هم سابقه ازدواج قبلی داشتند؟


ببخشید آخه آدم که گربه نیست که تو خیابون به هر کی رسید ...
منظورتون چیه که می گید با دیگران هست و ماهی یه بار با من رابطه داره.

من شنیدم حتی مردهای هرزه هم می گن رابطه با همسر رسمی و شرعی احساس آرامش و لذتی داره که با بهترین ... را هم نمی شه حسش کرد.
اول زندگی ... یه دلیلی باید داشته باشه که گرایشی به همسرش و رابطه با همسرش نداره.

مراجع گرامی ورودتون رو به تالار همدردی خیر مقدم عرض میکنم.( خیلی رسمی بود ولی برای شروع خوب)
اینکه شما اومدی به تالار و مشکلت رو مطرح کردی، جای امیدواری داره و نشون میده که می‌دونید یک جای کارتون می‌لنگه، ولی اینکه چه چیزی رو به عنوان مشکل مطرح کردید باعث تاسف و ناراحتی میشه( حداقل برای من جای تاسف داره). این تاسف رو از حیث شرایطی مثل میزان تحصیلات و سن و تجربه‌ی شما عرض می‌کنم.
یک مثالی هست که میگه: یک ویروس باعث ایجاد سرماخوردگی میشه و علائم سرماخوردگی از جمله تب و سرفه و... نشانه‌ی حضور یک مهاجم در بدن است. قاعدتا وقتی بیمار به پزشک مراجعه میکنه، منظورش این نیست که بخواد آب‌ریزش بینی‌ش قطع بشه. میخواد اون ویروس رو از بین ببره. وقتی که ویروس از بین میره به دنبالش علائم قابل رؤیت هم از بین میره!!!
خب مثال فوق‌العاده ساده و بدیهی بود، ولی فکر کنم لازم بود بدونید. به این دلیل که دوستان پاسخ‌های خوبی دادن و شما در جواب هر پاسخ توجیهی آوردید، لازم دیدم بدیهی‌ترین راهنمایی رو بهتون یادآور بشم.
خب شما سنتون کم نیست، تحصیلات هم دارید، تجربه‌ هم دارید و با این حال باز هم در حل مشکلتون ناتوان موندید. چرا؟ چون باور دارید که نمی‌تونید این مشکل رو حل کنید.
اگر باور داشتید که توانایی حل مشکلتون رو دارید، عنوان تاپیکتون چیزی غیر از این بود. شما به جای اینکه بگید چطور مشکل ارتباطی رو با همسرم حل کنم، پرسیدید **به نظرتون برگردم به نامزد اولم**، شما نیومدید لباس پرو کنید که مدام بتوتید نظرتون رو تغیر بدید، خودتون شمردید چندبار رابطه‌ها رو رفت و برگشتی طی کردید؟شما به جای مبارزه با ریشه‌ی مشکلتون، فقط می‌خواید علائم ظاهری مشکل رو برطرف کنید. اگر بار اولی که رابطه‌ی پنهانی با فرد اول داشتید، معایب رفتاری خودتون رو شناخته بودید و روی خودتون تمرکز می‌کردید، شاید چند مدتی ناملایماتی رو تجربه می‌کردید ولی بهتر بود تا اینکه به این روند ادامه بدید و این رندگی عجیب رو برای خودتون و مابقی افراد درست کنید.
شما چه با همسرتون بمونید، چه به فرد سابق برگردید، زندگیتون همینجوری به صورت موج سینوسی به نوسانش ادامه میده و فکر میکنم هربار شدیدتر از بار قبل نوسان آزاردهنده‌ای رو تجربه کنید.
مشکل اصلی رفتار درونی خودتون هست که هیچ توجهی بهش ندارید. تا زمانی که خودتون رو بی‌اراده بر این روند بدونید، کاری از پیش نخواهید برد. همه‌ی افراد کمابیش با مشکل تنهایی و تردید در انتخاب و...درگیر هستن، و این دلیل موجهی بر این رفتار نیست.
شما نمی‌تونید به مشاوری مراجعه کنید چون شهرتون کوچیکه، پس چطور به یک غریبه اعتماد می‌کنید و زندگی مشترکتون رو باهاش سهیم میشی( معنای درد و دل کردن یک زن متاهل برای یک مرد غریبه همین می‌تونه باشه). مشاور نمی‌تونی بری و از همین تاپیک هم نمی‌خوای درست استفاده کنی، خب در این صورت مشکل شما حل نخواهد شد تا.....
کسی شما رو به خاطر کارتون سرزنش نمیکنه، ولی کسی شما رو در ** برگشتن به نامزد اولتون کمک نمیکنه**. احتمال قریب به یقین مثل چند کاربر دیگه، شما هم تاپیکتون رو وسط راه رها می‌کنید و ناپدید می‌شید، یا ناگهان به طرز غیرقابل پیش‌بینی متحول می‌شید و بعد ناپدید میشید، یا اینکه مدتی بعد با نام کاربری جدیدی تاپیک جدیدی ایجاد می‌کنید و....
یاعضویت انجمن آزاد بگیرید، یا به هر طریقی شده به مشاور قابل اطمینانی مراجعه کنید، یا سعی کنید از مشورت دوستان بهره ببرید.
ان‌شاالله که سرماخوردگیتون کاملا خوب بشه.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شیدا.

همسر شما چرا برای ازدواج با شما اقدام کردند؟
آشناییتون چطوری بود؟
ایشون هم سابقه ازدواج قبلی داشتند؟

---

به صورت سنتى ازدواج كرديم، مادرش پسنديد و اومدن خواستگارى و شوهرم هم خوشش اومد و سريعاً تو دو ماه ازدواج كرديم. همسرم سابقه ازدواج نداره و دفعه اولشه.
همسرم از هفته اول عقدمون بهم گفت كه پشيمون شده و من اون كسى نيستم كه ميخواسته و اصرار مادرش بوده كه باعث شده با من ازدواج كنه. گفت تو منو جذب نميكنى. از همون اول ازدواجمون ميدونم كه رابطه داره واى نميدونم اينا كى هستن.
من كلا شماره نامزد سابقم رو بلاك كردم كه نتونه بهم زنگ بزنه خودمم كاريش ندارم. الان ميخوام ببينم چيكار ميتونم بكنم وضعيت زندگيم يه ذره نرمال بشه، شوهر منم مثل شوهر مردم يه شوهر عادى باشه.
يه چيزى هم بگم كه اون ماهى يكبار رابطه هم كه ميگم ها فقط به اصرار منه كه نه تنها رفع نياز نميكنه بلكه بيشتر باعث آزارم ميشه.
نهال خانم شما چه پيشنهادى ميدين كه بتونم از خيانت همسرم نامحسوس جلوگيرى كنم و به خودم جذبش كنم؟!

سلام سانازجان
منم کاملابانهال خانم موافقم....
اگه شما یکم سبک سنگین کنین وعمیق فک کنین متوجه میشین ک بقول نهال خانم جلب توجه ومحبت شوهرتون خیلی بهتروراحت ترازجدایی وآینده مبهم بعدازاون هست....
امیدوارم عاقلانه ترین راهوانتخاب کنین ومنطقی عمل کنین ک ایشاله زودترمشکلتون حل بشه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Sanaznavidi

نهال خانم شما چه پيشنهادى ميدين كه بتونم از خيانت همسرم نامحسوس جلوگيرى كنم و به خودم جذبش كنم؟!

---

آفرین به توجهت عزیزم
اول از همه این مساله نامزد قبلی رو از ذهنت پاک کن . یعنی این تاپیک همین جا و برای همیشه تموم میشه
هیچ برگشتی به نامزد قبلی وجود نداره اون یه خاطره بوده و تموم شده

دوم(لازم نیست تاپیک جدید بزنی مشکل خیانت و دوست نداشتن همسر و ناراضی بودن از زندگی بسیار همه گیره ) یه سرچ کن تو همدردی و تاپیک های خیانت و بخون و یا تاپیک هایی که همسرم دوستم نداره . هر چی تاپیک قدیمی تر باشه دوستای با تجربه تر مثل مدیر ،فرشته مهربون،اس سی آی، بالهای صداقت راهنمایی ها و نظرات خوبی دارن
حتی میتونی بری تو صفحه مدیر همدردی و ارسالهاشو ببینی و فقط اونها رو بخونی و البته با توجه و رویکرد عملی و توجه به نطرات کارشناسها به جای توجه به اصل مشکل .بعد از یه مدت کاملا زندگیت تغییر میکنه :43:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Sanaznavidi

به صورت سنتى ازدواج كرديم، مادرش پسنديد و اومدن خواستگارى و شوهرم هم خوشش اومد و سريعاً تو دو ماه ازدواج كرديم. همسرم سابقه ازدواج نداره و دفعه اولشه.
همسرم از هفته اول عقدمون بهم گفت كه پشيمون شده و من اون كسى نيستم كه ميخواسته و اصرار مادرش بوده كه باعث شده با من ازدواج كنه. گفت تو منو جذب نميكنى. از همون اول ازدواجمون ميدونم كه رابطه داره واى نميدونم اينا كى هستن.
من كلا شماره نامزد سابقم رو بلاك كردم كه نتونه بهم زنگ بزنه خودمم كاريش ندارم. الان ميخوام ببينم چيكار ميتونم بكنم وضعيت زندگيم يه ذره نرمال بشه، شوهر منم مثل شوهر مردم يه شوهر عادى باشه.
يه چيزى هم بگم كه اون ماهى يكبار رابطه هم كه ميگم ها فقط به اصرار منه كه نه تنها رفع نياز نميكنه بلكه بيشتر باعث آزارم ميشه.
نهال خانم شما چه پيشنهادى ميدين كه بتونم از خيانت همسرم نامحسوس جلوگيرى كنم و به خودم جذبش كنم؟!

---

درود دوباره
بهترین و درست ترین کار انجام دادین که شماره نامزد سابقه تون رو بلاک کردین افرین بر شما که متوجه این اشتباه بزرگ شدین و دارید تلاش می کنید جلوش بگیرید و مسیر درست دارید می رید.
برای خیلی ها از جمله خود من قابل فهم هست که شما چه شرایطی دارید و چرا باز به نامزد قبلی تون فکر کردین اما چون این کار از اساس اشتباه هست همه شما رو در این مورد محکوم کردن. این محکوم کردن از سر دوست داشتن هست چون ادامه اون رابطه یک چاه ژرف بود که بازگشتی از اون برای شما نبود و فقط دردی بر درد های شما می افزود.
ضمن تشکر از دوستانی که شما را راهنمای کردن و تایید حرف های دوستان به ویژه حرف های دوست خوبم نهال که خیلی حرف هایش بدرد تون می خورد یه چند مورد هم هست که من بد ندیدم در مورد مشکل تون بهتون یادوری بیشتری کنم.
یکی از اصلی ترین مشکلاتی که پس از ازدواج برای افرادی که پیش از ازدواج با جنس مخالف رابطه داشته اند پیش می اید بالا رفتن سطح انتظار و مقایسه کردن همسر شون با فرد یا افرادی هست که پیشتر در زندگی شان بوده اند این کار باعث ایجاد نارضایتی از رابطه با همسر خواهد شد. نخستین کاری که شما باید بکنید این هست که دست از مقایسه بین رفتار شوهر تون و نامزد سابقه تون بردارید و رابطه جنسی ،عاطفی و رفتار همسرتون هرگز با نامزد سابق تون که دیگر نقشی در زندگی شما ندارد و نباید داشته باشد بردارید و سعی کنید .همسرتان را همان گونه که هست ببینید و بشناسید و انتظار نداشته باشید دقیقا همان کار های نامزد سابق تان در رابطه جنسی و عاطفی و دیگر موارد برای شما انجام می داد ایشان هم انجام بدهد. خیلی از رفتار های جنسی هست که یک مرد به هر دلیل عشق ،علاقه و یا شخصیت فردی خودش انجام می دهد که مرد دیگر ان کار ها را انجام نمی دهد رفتار های جنسی که باعث لذت بیشتر برای زن می شود و برعکس همین هم در مورد زن ها برای مرد ها اتفاق می افتد یعنی زن ها بنا به خواسته ،سلیقه و یا علاقه خودشان و یا شخصیت خودشون رفتار های جنسی دارند که باعث لذت زیاد مرد می شود و زن دیگری بخاطر همین دلایلی که گفتم از انجام اون کار ها خود داری می کند که باعث عدم رضایت طرف مقابل می شود که تو رفتار های مختلف خودش این نارضایتی را نشان می دهد.

هر گونه رابطه دو طرف دارد که هر دو به صورت یک سان در کیفیت ان اثر دارند . با خودتون در مورد کارهای که طرف مقابل تون از شما می خواهد در طول مدت رابطه جنسی فکر کنید ایا چیز خاصی هست که شما نخواستید ان را انجام بدهید چون نه شنیدن برای بیشتر ادم ها در طول رابطه جنسی باعث دلسردی شدید می شود. بگذریم از اینکه ان چیز درخواستی درست هست و یا نادرست....

شما فرمودین که همان هفته نخست عقد تان ایشان به شما گفته که از این رابطه پشیمان شده است بنظرم بهتر کمی با خودتون یاد اوری کنید چه اتفاقی در طول ان یک هفته افتاده است .که همسرتان از این رابطه ناراضی شده ایا در طول ان یک هفته رفتار خاصی یا چیز خاصی پیش امده در طول ان یک هفته شما رابطه جنسی داشته اید؟
اگر با دقت به اتفاق های که در طول ان یک هفته افتاده است فکر کنید تا حدود زیادی ریشه مشکلات خودتون را پیدا خواهید کرد.

من همشه می گم وقتی می خواهیم مشکل رابطه مون را حل کنیم نخست بهتر است رفتار خودمان را برسی و اگر مشکلی دارد ان را حل کنیم و پس از ان و اطمینان از این که دیگر مشکلی در رفتار مان نیست و عدم تغییر رفتار طرف مقابل مان در تلاش بیاییم تا رفتار طرف مقابل مان را بهتر کنیم بعد از ان اگر تغییر در رابطه ایجاد نشد به چیز های دیگر فکر کنیم.
یک باز نگری در کل رفتار های خودتون بکنید ببنید ایا رفتار های هست که باعث دلخوری یا واکنش بد بشود ممکن این رفتار های خیلی ساده و پیش پا افتاده باشد مثلا بد اخلافی اول صبح یا اینکه صبح از خواب بیدار نشود و برای همسرتان صبحانه درست نکنید یا عدم نشان دادن قدر شناسی از کار های که همسرتان برای زندگی مشترک تان انجام می دهد.
این گونه رفتار ها در زندگی مشترک باعث می شود به مرور دلخوری ها عمیق ایجاد شود. در همین دنیایی مجازی و همین سایت هم می توانید ببنید پست ها و افرادی از استقبال و برخورد بهتری برخوردار هستند که ان فرد در پاسخ تک تک افرادی که در تاپیکش شرکت کرده اند ضمن سپاس گذاری به صورت دوستانه پاسخ می دهد. چون همه دوستان که در این انجمن هستند نیت خیر و کمک کردن دارند و هیچ گونه دشمنی با هیچ فردی ندارند همین کار فرد شروع کنند تاپیک باعث می شود دوستان بیشتری در ان تاپیک شرکت کنند و در تاپیک های بعدی نیز با انگیز و دلسوزی بیشتری پاسخش را بدهند که در نتیجه راهنمای بهتری نسیب خود فرد شروع کنند خواهد شد. اینجا که یک محیط مجازی است و همه چیزش مجازی است نشان دادن سپاسی گذاری از تلاش یک نفر و ایجاد رابطه دوستانه انقدر واکنش خواهد داشت در دنیایی واقعی و زندگی مشترک مطمئن باشید نتیجه ان چندین برابر خواهد بود.

در مورد مشاور شما واقعا به یک مشاوری تخصصی احتیاج دارید اگر در شهرتان همچین چیزی پیدا نمی شود به شهر بزرگ تری بروید برای مشاور... ضمن اینکه در این انجمن به صورت تخصصی مشاور انلاین هم صورت می گیرد که می توانید از ان استفاده کنید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Sanaznavidi

من اين همه نيازم رو چطورى برآورده كنم. به كى بگم عوض شوهرم محبت كن، به كى بگم به من زنگ بزن، دوستم داشته باش. نياز جنسى رو چيكار كنم؟
اشتباهاتم رو قبول كردم و رابطم رو با نامزد سابقم قطع كردم.

---

یعنی زندگی انقدر بی حساب کتاب هست که چون شوهر محبت نمیکنه آدم بآید به کسی بگه که عوض شوهر به آدم محبت کنه?!

خانوم از نظر اخلاقی/منطقی/عقلانی شما فقط و فقط 2 راه دارید:
1- یا با کمک مشاور شروع کنید از طریق راههای اصولی دلایل عدم محبت شوهرتون رو ریشه یابی کنید و بعد نسبت به حل مشکل اقدام کنی.
2- به بن بست برسی و ازش جدا بشی

شما فقط و فقط بآید یکی از این دو راه رو انتخاب کنی. یا مشکل رو حل کنی. یا ازش جدا بشی. این که بری سراغ راههای غیراخلاقی خیانت فقط باعث نابودی تدریجیت میشه.

اصلا باورم نمیشه مطالبی که از زندگی تون تعریف کردید واقعیت داشته باشه! یعنی ضد ارزش ها اینقدر عادی شدن؟!
به نظرم باید یه تجدید نظر اساسی در تمایلات و تفکرات ذهنی خودتون داشته باشید.

بابا تو دیگه کی هستی؟اینقدر پسرها رو یکی یکی بدبخت نکن...اول تکلیف خودتو با خودت مشخص کن.

شما هر کجاي دنيا بري و وارد هر رابطه اي بشي،خودت روهم مي بري و آش همينست و کاسه همين.
مگه قراره همه کالاي ازدواج باشن؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط maziyarhosaini

شما هر کجاي دنيا بري و وارد هر رابطه اي بشي،خودت روهم مي بري و آش همينست و کاسه همين.
مگه قراره همه کالاي ازدواج باشن؟

---

نه اينطورها هم نيست. شما خودت رو بذار جاى من، اگه خودت دختر بودى راضى ميشدى با يه آدم بى مسئوليت تنبل ازدواج كنى؟؟؟ فردا با چه پشتوانه اى ميخواستى بچه بزرگ كنى؟؟؟؟؟ بعدش ميتونستى خيانت و كتك و بددهنى شوهرت رو تحمل كنى؟؟؟؟ نه آقاى محترم آش همين و كاسه همين نيست، خيلى خواسته بزرگيه به نظرت اگه بخوام شوهرم آدم مسئوليت پذيرى باشه و خيانت نكنه و مهربون باشه و كتكم نزنه؟؟؟؟؟؟ من اگه شوهرم اين ويژگى هارو داشت كرم نداشتم كه خودمو اذيت كنم.
هيچوقت يكطرفه قضاوت نكنين و اينقدر راحت محكوم نكنين.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط pouyaes

بابا تو دیگه کی هستی؟اینقدر پسرها رو یکی یکی بدبخت نکن...اول تکلیف خودتو با خودت مشخص کن.

---

من چرا بدبختشون كنم؟!!!! من تكليفم كاملا مشخصه، مشكل از شما مردا و پسرهاست، يه سر تو همين سايت بزن ببين چند درصد خانوما از دست شوهر و نامزدشون شاكى هستن؟ اصلا ببين مردى اومده بنويسه خانومم بده، تنبله، اذيت ميكنه، كتكم ميزنه، فحشم ميده، خيانت ميكنه؟؟؟؟؟ همش طفلك خانوما اذيت ميشن و شكنجه ميشن از دست شوهراشون. منم شانسم مثل همه خانومهاى ايرانى بوده، شوهر اولم تنبل و بى پول و بى مسئوليت بوده، شوهر دومم هم آدم بداخلاق و بددهنه كه كتك ميزنه خيانت هم ميكنه، حالا تقصير من چيه كه هر دو بار هم گير آدمهاى ناجور افتادم؟!!!! به نظرم مردهاى ايرانى بايد يه تجديدنظر اساااااسى تو رفتار و روش زندگيشون بكنن و اينقدر خانومارو ذله نكنن. من يه چيزى با توجه به شرايط روحى اون موقع كه تاپيك رو شروع كردم گفتم، من الان سرم هم بره به نامزد قبليم برنميگردم.

سلام ساناز
آفرین که دیگه قصد برگشت به اون آدم رو نداری ، این یه نکته مثبت هست که داره نشون میده ، راه مثبتی رو در پیش گرفتی . اگر اعتماد بنفس و صبرت و زیاد کنی میتونی مشکلاتت و آروم آروم حل کنی . فقط مراقب باش بخاطر فرار از مشکلات به سمت اشتباهات نری . باید خودت بیشتر به شوهرت نزدیک بشی و ببینی مشکل اساسی اون با تو چی هست ، چرا بداخلاق ، چرا بددهن ، چرا خیانت چرا کتک ؟؟ باید ببینی آیا خود تو هم نقشی داری در این قضیه یا نه .
موفق باشی

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نجمه چ

سلام ساناز
آفرین که دیگه قصد برگشت به اون آدم رو نداری ، این یه نکته مثبت هست که داره نشون میده ، راه مثبتی رو در پیش گرفتی . اگر اعتماد بنفس و صبرت و زیاد کنی میتونی مشکلاتت و آروم آروم حل کنی . فقط مراقب باش بخاطر فرار از مشکلات به سمت اشتباهات نری . باید خودت بیشتر به شوهرت نزدیک بشی و ببینی مشکل اساسی اون با تو چی هست ، چرا بداخلاق ، چرا بددهن ، چرا خیانت چرا کتک ؟؟ باید ببینی آیا خود تو هم نقشی داری در این قضیه یا نه .
موفق باشی

---

سلام، ممنون نجمه جان،
بايد بهتون بگم كه وقتى اول عقد و زندگى، شوهرم تمايلى به من نداشته باشه به نظرت چند درصد ميتونم مقصر باشم؟؟؟؟ وقتى هنوز زندگيمو شروع نكرده شوهرم بهم خيانت ميكنه من چقدر ميتونم تقصير داشته باشم؟؟؟؟

عزيزم همه جامعه ى امروز ما ميدونن كه اكثر مردهاى ايرانى چقدر تنوع طلب شدن و هرچقدرهم زن بسيار زيبايى داشته باشن بعضى ها بازم چشمشون بيرونه و باز دنبال كيس هاى بهترتر هستن. هيچكس هم تا حالا نشنيدم بگه تقصير مردهاست كه بد شدن، همه فقط تقصيرهارو ميندازن گردن خانوما. مثلا ميگن ببين چيكار كردى كتك خوردى، ببين چى شده فحشت داده، ببين چقدر بهش بى توجه بودى كه رفته خيانت كرده. حالا من اين همه تنها موندم و توجه و محبت نديدم بگم برم مثل شوهرم خيانت كنم كلى حرف برام مينويسن، ولى وقتى شوهرم خيانت كنه ميگن ببين كجا كم گذاشتى رفته دنبال خيانت.
من اين طرز تفكر رو اصلا قبول ندارم، همه عوض اينكه بگن بله مشكل از شوهرته، هى ميگن كوتاه بيا، محبت كن، خيانتشو به روش نيار، دكتر حبشى گوش كن.
تمام جامعه ما داره طرف مردارو ميگيره، از مامان بزرگ من گرفته تا دكتر حبشى!!!!!!! ببينم دكتر حبشى خودش خانوم بود از اين حرفا ميزد؟؟؟؟
واقعا ازدواج يعنى اين؟!!! يعنى كتك و بدى و فحش و بى محبتى و بددهنى و خيانت ديدن و دم نزدن؟ يعنى بدترين رفتارهارو ديدن و باز مقصر بودن؟! كه چى بشه؟! خوب اگه ازدواج همينه من برم درخواست طلاق توافقى بدم جدا شم تا آخر عمرم هم تنها بمونم، نه بدى ببينم، نه خيانت نه كتك نه فحش نه توهين و تحقير....
با اين حساب آدم وقتى تنها باشه، فقط يك مشكل به اسم "تنهايى" داره ولى وقتى متأهل باشه هزاران هزار مشكل ناجور و بد داره، تازه بيمارى اعصاب هم بايد بگيره.
تصميم گرفتم ايندفعه كه طلاق گرفتم ديگه اسم هيچ مردى رو نبرم و تنها تو آرامش زندگى كنم، خسسسسسستتتته شدددددم

ببین ساناز خانم
هیچ کسی شما رو متهم نمیکنه، به پست‌هایی که نظرات نادرستی دادن توجهی نکنید. به هر حال شما می‌دونید که اونطوری که دیگران گفتن نیستید. وقتی در جایی نظری رو می‌خونید که عملا ارزشی نداره و آرامشتون رو بهم میزنه، سعی کنید پاسخی ندید و بدون توجه رد بشید. چون پاسخ دادن به شما کمکی نمی‌کنه، شما رو آشفته میکنه و باعث سردرگمی فکر و حس شما میشه و در نتیجه از هدف اصلیتون دور میشید( مثل همین پست اخیرتون) . شما از طریق گزارش، به مدیران گزارش بدید تا اون پست پاک بشه. با این کار شما افراد متوجه میشن که بدون تفکر حرفی نزنن و به مدیران هم در جهت پیشبرد درست تالار کمک می‌کنید.
و اما بریم سر اصل مطلب. خیلی خوشحال کننده‌ست جمله‌ای که نوشتید و گفتید که با توجه به شرایط اون موقع تاپیک باز کردید و... اینکه با خودتون صادق هستید عالیه.
برای گرفتن نتیجه‌ای بهتر، به نظرم این تاپیک رو پایان بده و تاپیک جدیدی رو متناسب با مشکل اصلیت ایجاد کن. هم باعث میشه که نخوای مدام جواب نظرات بی‌پایه رو بدی، هم اینکه زودتر به نتیجه‌ی مناسب میرسی.
برای ارسال آخرت، اگر به دقت بخونی خودت متوجه میشی که من چی میگم. واکنش به نظرات نامناسب، باعث آشفته ‌شدن میشه، اجازه نده کسی تورو اینجور بهم بریزه.
اعضا محترم لطفا حین نظر دادن آفت‌های مشاوره رو مدنظر قرار بدید و از دادن نظرات کورکورانه اجتناب کنید. هر مراجعی برای گرفتن کمک و حل مشکلش به این تالار میاد، انرژیش رو هدر ندید. کسی که درگیر مشکلی هست، فرصت گفتن همه چیز رو نداره، ما فقط در حد چندخط از زندگی ایشون می‌دونیم و حق قضاوت هم نداریم و جای ایشون نبودیم. هیچ کسی نباید به خودش غره بشه، هر لحظه امتحانی برای هر انسان هست و نباید بر اساس نتیجه افراد رو تشویق یا سرزنش کرد. لطفا خودتون رو کنترل کنید و مراجع رو آزار ندید، اگر نظری برای کمک ندارید، حداقل ساکت بمونید تا دیگران کمک کنن.
سپاسگزارم از دوستانی که با سعه‌ی صدر مراجعین رو راهنمایی می‌کنن.

ساناز جان من تجربه ازدواج ندارم و چیزی که گفتم به این دلیل بود که تو برای حفظ زندگیت و کمک به این ازدواجی که شکل گرفته هر سهمی از خودت داری و اگر احیانا اشتباهی از سمت تو بوده رو جبران و حل بکن که بعدا به خودت نگی شاید راهی وجود داشت و من تلاشی نکردم و اگر هم واقعا بی تقصیری و شوهرتون بی دلیل داره خیانت میکنه و ... به نظرم با روش درست و منطقی جدا شو . بله من حرفات رو قبول دارم و نمیخواستم توی این تالار درموردش صحبت کنم، ولی چیزی که حداقل بین اطرافیان دیدم واقعا جامعه ما و مردها تنوع طلبی انگار جز ذاتشون هست و من به خاطر همین قضایا تا حدی از اردواج میترسم ، و انقد مساله طلاق زیاد شده که دیدگاهم به ازدواج توی این اجتماع منفی شده ! خستگی که میگی قابل درک هست ، ساناز جان اگر فکر میکنی در گذشته خطایی کردی که باعث بهم ریختن زندگی کسی شده و یا هرچیزی از ته دلت از خدا بخواه که گناهت و ببخشه ، ما آدما گاهی دچار اشتباهاتی میشیم که شاید اون لحظه متوجه نیستیم و بعدا تاثیرات منفی روی زندگی آیندمون میذاره ، چون توی تاپیک های قبلت گفته بودی با اون نامزدت ارتباط برقرار کردی و زنشو طلاق داد ، شاید اون زن سختی کشیده و تاثیرات و عواقب همین چیزها گاهی تو زندگی آینده خودش و نشون میده ، سعی کن با اشتباه گذشتت و بپذیری و نا امید نباشی . امیدوارم زندگیت به سمت خوبی پیش بره و مشکلت حل بشه خانوم .

من از شما معذرت خواهي مي کنم اگر باعث رنجش شدم.
شناخت درماني تنها راهي است که شايد بتواند مشکلتان را حل کند.
cbtمخفف آن است

دلم گرفته، الان چند روزه دارم به كارهاى گذشتم فكر ميكنم.... من باعث طلاق اون دوتا شدم، بيچاره دختر! چى كشيده...
اون وقتايى كه اون دختر مظلوم تنها بود و داشت غصه بى توجهى شوهرشو ميخورد، من و شوهر اون داشتيم خوش ميگذرونديم. مامان باباش چقدر غصه خوردن و عذاب كشيدن...
حال الان من تاوان اون روزهاييه كه واسه دختر مردم ساخته بودم، نميدونم تاوان بديهايى كه به نامزد قبليم كردم رو چطورى پس ميدم؟!
من خيلى توبه كردم و دعا كردم ولى درست نميشه زندگيم. رفتم حلاليت خواستم از نامزدم، گفت الان كه به مشكل برخوردى يادت افتاده بياى حلاليت بگيرى؟! گفت روزى كه ميخواستى عقد كنى بايد ميومدى نه الان! گفت برو بخشيدمت
زندگى وحشتناكى دارم، غيرقابل تحمله

برای بیرون اومدن از ته چاه، نشستن و دعا کردن به امید معجزه کافی نیست. بآید نردبان بسازی و تلاش کنی.
من توی پست قبلی گفتم ولی توجه نکردی. فقط دو راه داری:
یا ساختن زندگی فعلیت با کمک مشاور
یا جدایی و طلاق

حالا بشینی زانوی غم بغل کنی وبه نامزد سابقت و سکس فکر کنی ودنبال متهم کردن مردها باشی چیزی درست نمیشه. اصلا تصور کن توی این ماجراها همه مقصر بودن جز خودت! حالا میخوای چکار کنی? با پیدا کردن مقصر مشکل حل میشه? قطعا نه!
برو ببین چرا شوهرت سرده. سعی کن گرمش کنی. با نشستن و متهم کردن چیزی درست نمیشه. هرچند اگه منطقی باشی بآید بفهمی متهم اصلی کل این ماجراها خودتی و یادت نره اگه شوهر فعلیت خیانت کرده، تو هم کردی. اگه اون خائن هست، شما هم هستی. پس از قسمت و سرنوشت ناله نکن نگو حق من این نبود. الانم اگه به عمق اشتباهاتت پی بردی همه گذشته رو بریز و دور و از اول شروع کن. شرع کن به یآد گرفتن راههای گرمکردن کانون خونوادت. اگه موفق شدی که عالیه. اگه نشدی هم مشکلی نیست. طلاق بگیر. ولی خیالت راحته که تلاشتو کردی

تاج اخلاق بر سر
قبول و پذيرش واقيعت در عمل
و در آغوش گرفتن مسئوليت.
در سايت دردمندي ما بايد دوا و دکتر يکديگر باشيم نه اينکه فقط همدردي کنيم.
اگه سر شما درد مي کنه، من نبايد به سر خودم دستمال ببندم،بلکه شما رو به دکتر برسونم.