به نظر شما این انتخاب درسته؟

سلام.
من مهدی شریفی 23 ساله.
داستتان اینجوری شروع شد:
اومدم تو شهری دور از خونه که کار کنم.خیلی تنها بودم با پسری آشنا شدم به نام احمد که پسر خیلی خوبیه.مثل داداشم میمونه یه روز اومد پیشم گفت مههدی یه دختره عاشقم شده و برام همیشه کادو میخره.باهاش تو یه آموزشگاه آشنا شدم.ببه نظرت چه کار کنم؟بهش چی بگم؟از اونجایی که از دخترا خیلی متنفر بودم گفتم :دخترا مثل کف روی آبند که با یه نسیم ملایم اینطرف اونطررف میرن یعنی الان با تو رفیه فردا از تو بهتر گیر میاره ولت میکنه.بهم گفت این یکی خیلی بهم چسبیده.دیدم قضیه جدیه.گفتم بذار تستش کنم.بیار مغازه تا باهاش صحبت کنم.قبول کرد.با دختره اومد و بهش گفتم تو برو بیرون البته با اشاره،رفت بادختره صحبت کردم ...
گفتم من احمد و میشناسم بهتره ولش کنی چون مضعیت مالی مناسبی نداره من میتونم خوشبختت کنم بیا با من باش تا تو رو به آرزوهات برسونم.دختره زد زیر گریه گفت احمد چیز دیگه ای در مورد شما میگفت اما مطمئن شدم اشتباه میکرد.خلاصه چند بار دیگه هم تستش کردم دیدم نه واقعا عاشقه.بهشون گفتم زندگی میدونید یعنی چه؟یعنی اگه یه شب نان خالی هم نداشتید باید بسازید.حالا شدم برادر دخترو مشاور هردو.الان شش ماهه که همدیگه رو میشناسن با هم ارتباط دارن خانوادگی اما یه جورایی دختره تو دو دلی افتاده یه روز بهم گفت نمیدونم آیا انتخابم درست بوده یا نه؟تعجب کردم.شما بگید چه جور میتونم هردو رو راهنمایی کنم؟
قبلا از راهنمایی تمام دوستان تشکر میکنم.
با آرزوی موفقیت برای تمام دوستان.اگه میشه راهنمایی کنید چون میترسم فردا مشکلی اگه پیش بیاد از چشم من ببینند.

اولش بگویید که چرا از دخترها متنفرید؟؟!!!دخترا به این خوبی،به این مامانی،به این ترگل ورگلی،به این خانومی . . . .
سپس اینکه باید داده های بیشتری را از اخلاق دستکم دوست خود و نیز موقیت اجتماعی،فرهنگی،اقتصادی و عقلی ایشان و دختر مورد نظرشان بیان نمایید.

ممنون باید بگم وضعیت هر دو بیشتر شبیه همند.هر دو تو یه طبقند.البته سطح سواد دختره کمی بالاتره،پسره کار آزاد میکنه و دختره درس میخوونه.پسره 20 سال و دختره 19 سالشه.خونواده دو طرف هم میدونند قضیه چیه.اما دختره افتاده تو دو دلی.این درسته؟بهش گفتم قبلا شاید 10 درصد میشناختیش اما حالا کم کم 80 درصد شناختیش خود دانی؟
ازم کمک خواسته موندم چه جور راهنماییشون کنم تا بعدها مشکلات زندگیشون رو از چشم من نبینند و بگن همش بخاطر فلانی بود؟؟؟ خودممم موندم؟

راستی نگفتم چرا از دختر جماعت نفرت دارم؟ببخشید چون مدت دوسال با دختری بودم که همه خونوادش منو میشناختن با همه در ارتباط بودم و اسم ورسمی داشتم .خونوادش منو داماد و آقا صدا میکردن.از اونجایی که پدرم سرشناس فامیله وهمه بهش احترام میذاشتن ،شنیده بودم که دخترای فامیل میرسوندند آرزو دارن عروس پدر من بشن.به همین جهت وقتی همه دیدن من با این دختره در ارتباطم دیگه بهم بها نمیدادند.خلاصه این شد که بعد از بیست سال سر کار گذاشتن اینجانب دختره گفت (( هیچ حسی نسبت به شما ندارم ))خوب از اول بهم میگفتی بی معرفت...
البته اینم بگم که تمام وکمال میشناخت منو و همه جا تعریفمو میکردو ازم خوب میگفت ولی از ما بهترون که اومد وسط زد زیرش.حالا شما بگین حق دارم یا نه؟

سلام جناب زردآلو
آخه پسر خوب هر گردی که گردو نیست اگه یک روزی خوردی زمین این به این معنی نیست که هر روز باید بخوری زمین
در مورد دوستت اول به خدا توکل کن بعد شناخت و بعد از آن هم بگو این گوی و این میدون من راهنمایی می کنم شما هم دو نفر عاقل و بالغید ببینید ، فکر کنید و بعد تصمیم بگیرید. همیشه همه چیز صد در صد نیست. همیشه باید از روی عقل و منطق پیش رفت اما این مسئله رو فراموش نکن که تا زمانی که دو نفر زیر یک سقف با هم زندگی نکنن نمی توانند همدیگر را بشناسند. موفق و پیروز باشی

گفتی پس از بیست سال این حرف را زد که نسبت به شما حسی ندارد!!!!مگر شما چند سالتان است و نیز آن دختر؟؟؟

سلام بازم از همتون ممنونم.
ببخشید اشتباه از خودمه بیست سال نه دو سال.