1 فایل پیوست
برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید
<EMBED align=center src=http://www.hamdardi.net/music/broon_sho_gham.mp3 width=100 height=28 type=audio/x-pn-wmaaudio-plugin autostart="true" LOOP="true">
برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید
تو هم ای دل ز من گم شو که آن دلدار می آید
نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او
مرا از فرط عشق او ز شادی عار می آید
مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
برو ای شکر کین نعمت ز حد شکر بیرون شد
نخواهم صبر گرچه او گهی در کار می آید
روید ای جمله صورتها که صورتهای نو آمد
علمهاتان نگون گردد که آن بسیار می آید
در و دیوار این سینه همی درد ز انبوهی
که اندر در نمی گنجد پس از دیوار می آید
یا رب العالمین.
عقلم دادی ، احساسم دادی، روانم دادی، اختیارم دادی و بی نهایت نعمتم دادی
شرمنده که هرگز نتوانستم که نعماتت چیست و چگونه باید به کار گیرم!
احساسم دادی...، فهمیدمش، دوستش داشتم، لیکن نتوانستم که این نعمت را باید چگونه و کجا و به چه نحو استفاده کنم.
امروز آمده ام که احساسم را با همه وجود به پایت بریزم
عاشقانه هایم تنها تو را سزاوارست.
احساسم را جایی می ریزم که همه اش بهره است. و پشیمانی ندارد.
جایی احساسم را می ریزم که مرثیه سرایی نیاز ندارد.
احساسم بی نهایت است، جز بی نهایتی لایق این احساس نیست.
و این احساس میزان و نوع خرج کردنش را باید از آفریننده این احساس مجوز بگیرد.
اگر در کویر این بذر احساس بنشانیم باری نخواهد داشت .
از باغبان بپرسیم که هر بذری را چگونه در کجا بنشانیم.
و اینک ای لطیف آفریدگار مهربان، احساسم را به پای تو می افکنم. و تو را می خوانم
برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید
تو هم ای دل ز من گم شو که آن دلدار می آید
RE: برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید
|
باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دلتریم | *** | رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
|
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال | *** | هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش |
|