عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام .
بار دوم که ازتون همفکری می خوام :316:
الان 21 روز بیشتر که گفتم رابطم که در جریان بودین تموم شده اما 3 – 4 روز که اون نفر اولی که واقعا برام مهم بودو نمی تونستم موضوعش را اینجا تعریف کنم می آد توی ذهنم طوری که همینطوری اشکام سرازیر می شه .... واقعا حالم بد میشه.. حتی نمیتونم اون آهنگی که اون دوست داشتو تا آخرش گوش بدم چند بار سعی کردم اون حسو از خودم دور کنم وقتی اون آهنگو گوش می دم بهم نریزم .خواستم با این حسم مبارزه کنم اما انگار تو توانم نیست....
خودم که داشتم به این موضوع فکر می کردم که چطوری این همه مدت پس تحمل کردم ! به این نتیجه رسیدم که تو رابطه دومم هر چند برای ازدواج بود اما از سر لجبازی با نفر اول زندگیم بود ( که چاره ای جز جدایی نداشتیمو اونم فکر می کنه در حقم لطف کرده... ) و اونموقع هم برای اینکه حتی با فکرم به نفر دوم خیانت نکنم خیلی جلوی خودمو می گرفتمو موفقم شدم اما الان که وضع اینطوری شده که در جریان هستین .... حتی نفر دوم نمی آد تو ذهنم در صورتی که رابطم با اون طولانی تر بود ....
طوری شده که وقتی اون می آد تو ذهنم تمام انرژی را ازم می گیره ...طوری که تنها کاری که می کنم می گیرم می خوابم دوست دارم بیدار نباشم ..... دوست دارم ازش خبر داشته باشم اما نمیتونم دوست دارم وقتی که قرار نیست مال هم باشیم فراموشش کنم خیلی سعی کردم اما احساس می کنم که این حسو تا حالا نسبت به کسی نداشتمو ما هیچکدوم بهم بدی هم نکردیم جز مشکلمون که باعث جداییمون شد . نمی دونم تا حالا شده این حس باید تو وجودت نسبت به کسی .شاید بگین اینا همش حرف ... و اشتباه قبل ازدواج ... بله قبول دارم ولی تو وجود من امده و با گذشت این همه مدت هنوز دارم بهش فکر می کنمو داره عذابم میده ..... یه بار سر مشکلمون با مشاور حرف زدم اون گفت که طرفم داره بهت لطف می کنه و تو هم باید قبول کنی اما هیچکی تو شرایط روحییه من نیست .. برای همینم لجبازی کردمو 4 سال از زندگیمو با اون نفر دوم حروم کردم که آخرش بهم اونو گفتو داغونم کرد..... عذابی که می کشم اصلأ مربوط به اون نمیشه اما دارم دیوانه می شم از دست فکرو خیال نفر اول .
به نظرتون اونم داره فکر می کنه به من ؟
از خیلیا این جمله را شنیدم که عشق اول اگر عشق واقعی باشه هیچوقت فراموش نمیشه این درسته ؟؟؟؟ حتی تو خیلی از کتابا هم این جمله را خوندم ....
این مدت یک نفر رسمأ امد خواستگاریم که واقعا از همه نظر ایده ال بود نتونستم قبولش کنم همون اول ردش کردم .براش جالب بود بهم گفت فکرشم نمی کردم شما منو نپذیرین (یکی از اقوام خیلی دور بود )..... اصلأ قدرت تصمیم گیری تو وجودم از بین رفته و اینکه خیلی سعی می کنم کسی که می خواد بیاد تو زندگیم را با چشم باز ببینمو مقایسه اش نکنم واقعا هم مقایسه نمیکنم اما یه حس تو وجودم ایجاد شده که مطمئنم اگه کسی هم قبول کنم از سر لجبازی با احساسم . می خوام اینطوری نباشم . چیکار کنم ؟
وقت برای مشاوره حضوری گرفتم اما زمانش خیلی دیر اول آذر بهم وقت دادن ... تا اون موقع این همه فکرو خیال داره روانیم می کنه ....
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام
من از عشق هیچی نمیفهمم ولی اونجور که شنیدم عشق ابدیه و از بین نمیره و اینا
نمیدونستم عشقم مثل گوشی موبایل اولی و دومی داره .
بهر حال من که از عشق بویی نبردم ولی اولین گوشی موبایلم یادمه . یه گوشی ال جی به اسم آبنبات . هنوز دارمش ولی دیگه روشن نمیشه .
نقل قول:
حتی نمیتونم اون آهنگی که اون دوست داشتو تا آخرش گوش بدم چند بار سعی کردم اون حسو از خودم دور کنم وقتی اون آهنگو گوش می دم
اگر میخواهی بهم نریزی و اذیت نشی این آهنگو و هر آهنگی که احساساتیت میکنه رو گوش نده . چه اسراری داری اینو گوش بدی که بعدش اذیت بشی ؟
عبور از این مراحل ( مراحل جدایی و غم و اینا ) خیلی هم سخت نیست . به شرطی که خود شما بخواهی . ولی اگر خود شما قصد خروج از این وضعیت رو نداشته باشی این تاپیک 100 صفحه هم جلو بره به شما کمکی نمیکنه . نمونه هاش رو توی این تالار فراوون داریم .
موفق باشی
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط digitalman
سلام
من از عشق هیچی نمیفهمم ولی اونجور که شنیدم عشق ابدیه و از بین نمیره و اینا
نمیدونستم عشقم مثل گوشی موبایل اولی و دومی داره .
بهر حال من که از عشق بویی نبردم ولی اولین گوشی موبایلم یادمه . یه گوشی ال جی به اسم آبنبات . هنوز دارمش ولی دیگه روشن نمیشه .
نقل قول:
حتی نمیتونم اون آهنگی که اون دوست داشتو تا آخرش گوش بدم چند بار سعی کردم اون حسو از خودم دور کنم وقتی اون آهنگو گوش می دم
اگر میخواهی بهم نریزی و اذیت نشی این آهنگو و هر آهنگی که احساساتیت میکنه رو گوش نده . چه اسراری داری اینو گوش بدی که بعدش اذیت بشی ؟
عبور از این مراحل ( مراحل جدایی و غم و اینا ) خیلی هم سخت نیست . به شرطی که خود شما بخواهی . ولی اگر خود شما قصد خروج از این وضعیت رو نداشته باشی این تاپیک 100 صفحه هم جلو بره به شما کمکی نمیکنه . نمونه هاش رو توی این تالار فراوون داریم .
موفق باشی
سلام .
ممنون از جوابتون.
من اینو نگفتم که شما مسخره کنین حرفمو .... اصلأ حرف من روی تعداد نبود ...!!!
اگرم اون آهنگو گوش می دم برای این که گفتم می خوام طبیعی رفتار کنم و این اطمینانو تو خودم وجود بیارم که بیتفاوتم نسبت به اون موضوع ....
به هر حال ممنون از کمکتون که حرفای منو با نوع گوشیه مبایلتون مقایسه کردین ...
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
والا منم تا حالا با کسی نبودم و حالتون را نمی فهمم. اما در مورد اون سوالی که گفتین آیا داره به شما فکر می کنه یا نه؟ گمان نمی کنم بعد از 4 سال اون به شما فکر کنه. شاید اون داره با یکی دیگه می گرده. مثل شما که تا حالا این کارو کردین. ولی اون مثل شما معلوم نیست با دومی هم به هم بزنه. ممکنه با اون برای همیشه بمونه.
راستی چرا از اولی و چرا از دومی جدا شدید؟ میشه مختصر توضیح بدین؟
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام نازنین جان
تمام این حس ها و حرفهاتو با تمام وجود درک می کنم ، چون خودم توی همین شرایط بودم
عزیزم اون اگه الان بهت فکر می کرد پیشت برگشته بود
من معتقدم اگه پسری دختری رو بخواد کوه مشکلات رو پشت سر می زاره تا بهش برسه
نم یدونم چطوری جدا شدید اما اگه گفته به خاطر خودت م یرم اینها همه حرفه ، پس اون نخواسته که باشه و رفته
و الان هم مطمئن باش خوش می گذرونه
اما درکت م یکنم وقتی آدم عاشق می شه خیلی سخته
این رو قبول کن که خیلی از کسایی که الان ازدواج کردند و خوشبختند ته قلبشون شاید هنوز عشقشون یادشون باشه
همه که به عشقشون نمی رسند ، شما مال هم نبودید و گرنه به هم می رسیدید
پس خانمی موقعیتهای خوبت رو به خاطر یه عشق از دست نده بزار اون عشق یه گوشه قلبت بمونه اما زندگی کن
فقط خودت باید بخوای سخته اما اگه بخوای می تونی
باید فکر کنی اون واسه همیشه رفته و دیگه بر نمی گرده
م یدونم چه احساسی داری تو همش منتظری اون برگرده و فکر م یکنی بر می گرده و به خاطر همین عشقشو تو دلت زنده نگه داشتی و این اذیتت می کنه خانمی
فقط باور کن که اون واسه همیشه رفته و بر نخواهد گشت ، اگه به همین اعتقاد داشته باشی می تونی کم کم فراموشش کنی (فراموش مطلق که نه اما برات بشه یه خاطره خوب)
امید وارم خودت بخوای و اگه بخوای می تونی:43::72:
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلا خانم نازنــیـــــــــن ،دوست و همكار تاپيك مربوط به خودم
پست شمارو خوندم و با وجود اينكه پسرم اما شرايط شما رو درك مي كنم،مي دانم خيلي سخته من خودم 3 بار شكست عاطفي خوردم و بسيار از نظر روحي به من ضربه زد.
عميقترينش مربوط به اولي بود كه عشق اوليم و تا الان آخرين بود چون بعد از اون من ديگه عاشق نشدم ولي بعيد نمي دانم اگر يك مورد خوب برام پيش بياد دوباره علاقه مند بشم. سراسر وجودم نسبت به اون فقط عشق بود
بله من هيچ وقت نتونستم اولي رو فراموش كنم حتي با وجود گذشت اين همه سال تلفن خونشونو حفظم و هيچ وقت از خاطرم نرفت(البته فشاري به خودم نياوردم كه فراموش كنم اونو و تلشو)چون مي دانم تلاشم براي فراموش كردن فقط دست و پا زدن زياديه.
اما حالا كه فكرشو كه مي كنم خدارو شكر مي كنم كه كارم با اون نشد چون به واقع بدبخت ميشدم چون از ابعاد مختلف ما به هم نمي خورديم و بعدا به مشكلات زيادي مي خورديم.
آيا ميداني جبار بودن خداوند به چه معناست؟همون طور كه شما وقتي يه بچه فاميل رو مي بيني دور يه حلقه چاه ميره و هرچي تذكر بهش ميدي باز كنار نمياد ميري يه پس گردني بهش ميزني ميكشيش يه ور ديگه!آيا تو دوستش نداري كه ميزنيش؟؟؟؟
چرا دوستش داري كه نمي خوايي اتفاق بدتري براش بيوفته بنابراين با يه اتفاق كوچكتر(زدن پس گردني)مانعش ميشي.در كار خدا شك نكن بعضي وقتا براي اينكه جلوي راه غلط بنده اش رو بگيره لازم ميدونه يه پس گردني بزنه تا راه غلط رو نره چون ميدونه راه غلط به مراتب عواقب سنگين تري براي بنده اش داره.
تا ميتواني تو اين مدت فعاليتهاتو بيشتر كن(هر كار عقب مونده داري انجام بده)!همه ما يك سري عاجزيهايي داريم .ممكنه من يه پارك يا يه جايي يا يه آهنگي كه قبلا با طرفم رفتم يا گوش ميكردم اگر الان اين كارو كنم به هم بريزم حتي اگر سالها گذشته باشه پس مي پذيرم و خودمو آزار نمي دم و سعي مي كنم اون آهنگها رو گوش ندم يا به اون جاها نرم.
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negaar
عزیزم اون اگه الان بهت فکر می کرد پیشت برگشته بود
من معتقدم اگه پسری دختری رو بخواد کوه مشکلات رو پشت سر می زاره تا بهش برسه
نم یدونم --و الان هم مطمئن باش خوش می گذرونه
همه که به عشقشون نمی رسند ، شما مال هم نبودید و گرنه به هم می رسیدید
سلام دوست عزیز...نگار جون این حرفتون یک مقداری بی انصافیه..من خودم هم با همچین مشکلی برخورد کردم..من هم از طرف دختر بی وفایی دیدم اما دلیل نمیشه که بگید پسری دختری رو بخواد.....من یه تاپیک زدم تجربه خودم رو گفتم(تاپیک من)
اما نازنین جون..عشق اول هیچوقت فراموش نمیشه مگر اینکه خودت بخوای..چیزایی که به اون مربوط میشه رو واسه همیشه از زندگیت بنداز بیرون..چون این فکر کردن داره باعث زندگیت میشه و حیفه که زندگیت خراب بشه..به چیزایی فکر کن که از اون دور باشه..میدونم سخته ولی میشه به خدا توکل کن..موفق باشی
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
سلام به همتــــــــــــــــــــــ ـــــون ... و ازتون ممنونم به خاطر وقت گذاشتنتون ....:72:
tesoke : والا منم تا حالا با کسی نبودم و حالتون را نمی فهمم. اما در مورد اون سوالی که گفتین آیا داره به شما فکر می کنه یا نه؟ گمان نمی کنم بعد از 4 سال اون به شما فکر کنه. شاید اون داره با یکی دیگه می گرده. مثل شما که تا حالا این کارو کردین. ولی اون مثل شما معلوم نیست با دومی هم به هم بزنه. ممکنه با اون برای همیشه بمونه.
راستی چرا از اولی و چرا از دومی جدا شدید؟ میشه مختصر توضیح بدین؟ ))))
چون موضوع منو کامل نمی دونین برای همین اینطوری فکر می کنین. نمی تونم کامل بگم اما ما هیج مشکلی نداشتیم تا زمانی که موضوع مشکل خونیمون با هم پیش امد لطفأ چیزی نپرسین راجب این موضوع نمی تونم حرفی بزنم .بحثش مفصل و فقط این نبود یعنی یه مشکل مشابه این یعنی نمی تونم بگم درحقیقت چی بود .....
این موضوع نبود .... شرمنده معذورم از گفتنش اینجا بنا به دلایلی ..... اما
اون از من منطقش بیشتر بود من بقیه چیزا برام مهم نبود جز اون ... اما اون برعکس من به همه چیزفکر می کرد ...
از تعریف کردن موضوع دوم حالم بهم می خوره .... ببخشین اما حتی یادآوریش برام عذاب .... لطف کنین اگر وقت داشتین تاپیکش را ببینین که در حقم لطف کردین که خودم نگم .. ممنون ./ http://www.hamdardi.net/thread-12910.html
Negarr : (((((تمام این حس ها و حرفهاتو با تمام وجود درک می کنم ، چون خودم توی همین شرایط بودم
عزیزم اون اگه الان بهت فکر می کرد پیشت برگشته بود
من معتقدم اگه پسری دختری رو بخواد کوه مشکلات رو پشت سر می زاره تا بهش برسه
نم یدونم چطوری جدا شدید اما اگه گفته به خاطر خودت م یرم اینها همه حرفه ، پس اون نخواسته که باشه و رفته)))
من : اما اینو به شرطی قبول داشتم که اون مشکلی که منو اون داشتیم وجود نداشته بودو بعدش می رفت ... کنار امدن با اون موضوع اونجوری برام راحتتر بود تا این که می دونم ایمان دارم که اون اونجور آدمی نبود و تنها اون مسئله مانع ما شد ....
Negarr : ((((پس خانمی موقعیتهای خوبت رو به خاطر یه عشق از دست نده بزار اون عشق یه گوشه قلبت بمونه اما زندگی کن )))
من : مشکل منم اینه که نمی تونم وقتی یک نفر تو وجودم با یکی دیگه باشم . وقتی با نفر دوم بودم حاضرم قسم بخورم هر وقت اون میومد تو ذهنم سریع فکرشو از سرم دور می کردم چون دوست نداشتم طرفم به جز من به کس دیگه ای فکر کنه منم بهش این نامردی را نمی کردم اما از بعد اون ضربه ای که خوردم احساس می کنم تو اطرافیانم دیگه جایی توی قلبم برای کسی ندارمو دوست ندارم دیگه از سر لجبازیم که اون(نفر اول ) که تنهایی تصمیم گرفتو نظر من براش مهم نبود دیگه کسی را تو زندگیم ر اه بدم . من حرفم اینه که خودمم می خوام حتی گفتم از سر لجبازیم با اون رابطمو شروع کردمو خواستم فراموش کنم پس اینطوری نبوده که نخوام.. اما نمی تونم به قول شما یکیو تو گوشه قلبم نگه دارمو بعدش با کس دیگه ای باشم یعنی شاید مشکل از من ... اما این توانو ندارم .. چون برعکسشم دوست ندارم که تو قلب طرفم یک نفر دیگه باشه و در کنار من باشه ..
Negarr : (((فقط باور کن که اون واسه همیشه رفته و بر نخواهد گشت ، اگه به همین اعتقاد داشته باشی می تونی کم کم فراموشش کنی (فراموش مطلق که نه اما برات بشه یه خاطره خوب ))))
من : اره حق با شماست ... منتظرم حداقل یه معجزه شه .....
اندیشه : ((((آيا ميداني جبار بودن خداوند به چه معناست؟همون طور كه شما وقتي يه بچه فاميل رو مي بيني دور يه حلقه چاه ميره و هرچي تذكر بهش ميدي باز كنار نمياد ميري يه پس گردني بهش ميزني ميكشيش يه ور ديگه!آيا تو دوستش نداري كه ميزنيش؟؟؟؟
چرا دوستش داري كه نمي خوايي اتفاق بدتري براش بيوفته بنابراين با يه اتفاق كوچكتر(زدن پس گردني)مانعش ميشي.در كار خدا شك نكن بعضي وقتا براي اينكه جلوي راه غلط بنده اش رو بگيره لازم ميدونه يه پس گردني بزنه تا راه غلط رو نره چون ميدونه راه غلط به مراتب عواقب سنگين تري براي بنده اش داره. ))))
من : بله این موضوع را هم تو شرایط خیلی بدتر یکی از دوستام بهم گفت که هرچند قبولش دارمو می دونم خدا بهتر از هر کس دیگه ای خوبیه بندشو می خواد اما ته دلم یکم ..... می گم که اگر قرار بود اون موضوع براش باشه (همون مشکلمون ) چرا اصلأ با هم باید آشنا می شدیم؟؟؟.. چرا اصلأ من باید اونو اینقدر قبول می داشتم به عنوان اولین نفر زندگیم ؟؟؟ خدا که از روحیات من خبر داشت .. چرا اون موقع عقلم کار نمی کرد ... می دونم این حرفام غلط و غلط تر از اون اینه که با وجود اشتباه بودنش تکرارش می کنم .. چون دست خودم بود ... اما کاش خدا زودتر می زد پس گردنم...
اگرم به اون آهنگ گوش می دم برای این که نمی خوام از چیزی فرار کنم می خواستم باهاش مبارزه کنم که دیدم هنوز تو توانم نیستو اگه نسبت به اون آهنگ عکس العمل نداشته باشم این حس تو وجودم بود که فراموشش کردمو یه جور اعتماد بنفس .. یه جور خیلمو راحت می کردو بهم اطمینان می داد از خودم..... به هر حال یه چیزی باید منو مطمئن کنه که دیگه اون تو ذهنم نیس... وقتی نفر دوم بود بهانه بود که باهاش مقابله می کردم . الان می خوام بدون بهانه از روی عقلم این کارو کنم که انگار عقلم هنوز خواب ...
اندیشه : (((عميقترينش مربوط به اولي بود كه عشق اوليم و تا الان آخرين بود چون بعد از اون من ديگه عاشق نشدم ولي بعيد نمي دانم اگر يك مورد خوب برام پيش بياد دوباره علاقه مند بشم. سراسر وجودم نسبت به اون فقط عشق بود)))
من : خوش به حالتون که راحت می تونین بپذیرین که اگر کسی بهتر بود دوباره بتونین دوستش داشته باشین . این موضوع که آقای اندیشه مطرح کردن فقط مربوط به پسراست ؟ یا دخترایی هم بودن که تونستن ؟ ممنون می شم اگر کسی بوده بهم بگه .. یا خود شما بگین !
ممنون
mohsennaseri : ((سلام دوست عزیز...نگار جون این حرفتون یک مقداری بی انصافیه..من خودم هم با همچین مشکلی برخورد کردم..من هم از طرف دختر بی وفایی دیدم اما دلیل نمیشه که بگید پسری دختری رو بخواد.....من یه تاپیک زدم تجربه خودم رو گفتم(تاپیک من)
اما نازنین جون..عشق اول هیچوقت فراموش نمیشه مگر اینکه خودت بخوای..چیزایی که به اون مربوط میشه رو واسه همیشه از زندگیت بنداز بیرون..چون این فکر کردن داره باعث زندگیت میشه و حیفه که زندگیت خراب بشه..به چیزایی فکر کن که از اون دور باشه..میدونم سخته ولی میشه به خدا توکل کن..موفق باشی ))))))
من: بله موافقم با اون حرف نگار خانم ... اما بستگی به شرایط طرفین داره ..... که توضیح دادم ...
حق با نگار عزیز که من هنوزم دارم انتظار می کشم اما نمی دونم چرا یه حسی هست که می گه صبر کنم .....
شایدم این حسم غلط باشه .. برای همین نمی خوام دیر به این تیجه برسم !!! یعنی حتی 1 % هم نباید منتظر باشم ... یعنی وقتی می دونم الان خودم شرایط روحیشو ندارم حتی نمی دونم تا کی اوضاع روحیم درست می شه ... درستترین کار به نظرم اینه که بهترینو ایده آل ترین فردم نپذیرم تا وقتی خودم آماده نیستم ... پس این به معنای خراب کردن زندگی نیس !! درست ؟
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نازنین عزیز :
تصور شما بر این که نواری که ایشان دوست داشت را گوش کنی تا با یادش مبارزه کنی و اینگونه خلاص شوی ، اشتباهه ، چون برعکس است ، احساسات شما را بیشتر درگیر می کند . لذا از این کار بپرهیزید و از تکنیک توقف فکر در رابطه با یادآوری ایشان بهره بگیرید .
ضمناً خدا هرگز ما را مجبور نمی کند و در موقعیتی که راهمان اشتباه است حتی اگر هیچکس نباشد گوشزد کند ، به درون خود مراجعه کرده و از عقل یاری بجوییم ما را نهی می کند ، اما اغلب در مواردی مثل تجربه شما ، شدت احساسات اجازه نمی دهد . پس از ماست که برماست .
شما قوی هستی و می توانی از پس این تجدید یاد هم برآیی و خود را خلاص کنی ، مطمئنم اگر بخواهی می توانی .
.
RE: عشق اول را نمیشه هیچ وقت از یاد برد !درسته ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
نازنین عزیز :
تصور شما بر این که نواری که ایشان دوست داشت را گوش کنی تا با یادش مبارزه کنی و اینگونه خلاص شوی ، اشتباهه ، چون برعکس است ، احساسات شما را بیشتر درگیر می کند . لذا از این کار بپرهیزید و از تکنیک توقف فکر در رابطه با یادآوری ایشان بهره بگیرید .
ضمناً خدا هرگز ما را مجبور نمی کند و در موقعیتی که راهمان اشتباه است حتی اگر هیچکس نباشد گوشزد کند ، به درون خود مراجعه کرده و از عقل یاری بجوییم ما را نهی می کند ، اما اغلب در مواردی مثل تجربه شما ، شدت احساسات اجازه نمی دهد . پس از ماست که برماست .
شما قوی هستی و می توانی از پس این تجدید یاد هم برآیی و خود را خلاص کنی ، مطمئنم اگر بخواهی می توانی .
.
سلام.
ممنوننم فرشته عزیز....
باشه دیگه این کار را نمی کنم ... (آهنگو)
راجب اینم که از ماست که بر ماست ... هم قبول دارم اما کاش همه چی دست خودمون بود یا اصلأ دست خودمون نبود ... توضیحش برام سخت ...
دقت کردم اکثر دوستایی که راهنماییم کردن بهم گفتن خودت باید بخوای ... مشکل این من خودم می خوام یه مدت طولانی هم حالم خوب می شه .. شاید چند ماه اصلأ تو یادم نیس اما یکدفعه اصلأ نشستم درس می خونم یه هوووو می آد تو ذهنم ... خوب این برام عجیب که توی چند ماه هیچ یادی ازش نکردم بعد یهو !!!!!!!!! برای همینم اولش پرسیدم شاید اونم یاد من می افته ... وگرنه چرا باید یه هووو بدون هیچ مفدمه ای یادش بیوفتم ؟!!!!!
........
...
بازم ممنون از همفکرییاتون :72: