سخت شدن انتخاب همسر پس یک رابطه دوستی

سلام اساتید عزیزعرض ادب خدمت همگی
حدود ۴ سال پیش از طریق یه تماس اشتباه بایک دختری اشنا شدم اون موقع من ۱۹ سالم بودو دختر خانم ۱۴ سال ش حدود ۵ سال باهم رابطه داشتیم تا حدی که این رابطه نزدیک بود منجر به ازدواج بشه حتی قرارشم گذاشتیم ولی اختلاف عقیده بین هردومون زیادشد درخواست دختر خانم از من و نتونسن تو براورده کردنش، وقتی باهم بودیم گاهی با دعوا با قهر وآشتی سره یک مسله کوچیک متاسفانه هر دفعه هم تا جدا شدن از هم پیش رفتیم اما باز اشتی کردیم حل شد اما دگ رابطمون وضع رفتاریمون طوری شد که نفرت از هم پیدا کردیم بلاخره سر یک جریان کوچیک دعوا شدید بینمون یک سری ایراداتی که ازمن گرفته شد رابطمون حدود دوماه که تموم شد
تو این مدت یکم خودموجفت جور کردم تونسم یواش یواش فراموش کنم قضیه رو .به پیشنهاد خونواده برای انتخاب همسر ب خواستگاری رفتم اما هردفعه به دلیل ترس دلهره از اینکه به مشکل بر بخورم در ازدواج انتخاب همسر با ایرادای فرد مورد نظر به دلم ننشسته
حالا نمیدونم چیکار کنم از ی طرف حس تنهایی ناامیدی دارم و از یه طرف دلم میخواد ازدواج کنم ولی اشنای دور نزدیک با گفتن ازدواج تواین سن اشتباهه یا درستو ادامه بده منو از همه چی پشیمون میکنن نمیدونم دگ چیکار کنم ممنون میشم کسی راهنماییم کنه البته ذکر کنم در حال حاضر 25 سالمه دانشجوی فوق هسم وشغل آزاد دارم و از نظر مالی مشکلی ندارم

سلام

فکر می کنم دو ماه فاصله خیلی کمی برای رها شدن از یک رابطه پنج ساله باشه

یه کم بیشتر به خودتون زمان بدید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شیدا.

سلام

فکر می کنم دو ماه فاصله خیلی کمی برای رها شدن از یک رابطه پنج ساله باشه

یه کم بیشتر به خودتون زمان بدید

---

متاسفانه به شدت از تنها بودن ترس اضطراب دارم و خود خوری میکنم
البته اینو ذکر کنم که دختر خانم یه مدت حدود ۱ سال بخاطره همین دعوا ازهم جدا شدیم ولی با زار التماس برگشت در کل حس میکنم پوچ شدم
خیلی حساس بعضی از کلمات ش بودم که قبل از جدایی بهم گفته مثل کسی تورو نمیخواد یک سری حرفای دگ

سلام...به نظرم بهتره اینقدر به خودت تلقین نکنی که حالت خوب نیست... اگه این نیازها نباشه که ادما میل به ازدواج پیدا نمیکنن... رابطه قبلی رو به طور کاااامل از ذهنت برای همیشه پاک کن... و به خودت فرصت بده تا بتونی امادگی لازم برای شروعی دوباره رو پیدا کنی...
بهترین کار الان اینه که روی نقاط قوت وضعف خودت خوب کار کنی تا بتونی فردی متناسب با روحیات خودت پیدا کنی...
تازه اول راهی .. پس محکم و با روحیه قوی باش و خدا رو از یاد نبر...

سلام الان مشکل ترس است؟اگر بله بايد ريشه يابى کنيد که به احتمال خىلى زياد نداشتن اعتماد بنفس است که يا از اول نداشتيد يا بخاطر حرفهاى دوستون اينگونه شديد. ولى سوال اىنجاست که شما چرا به خواستگارى اىشون نرفتيد . ىک لىستى تهيه کنيد تمام معيار هاتون رو بىان کنيد طبق ان به خواستگارى برويد اگر موافق با حواسته هاى تان بود اصلا نگران علاقه نباشيد چون به مرور توى زندگى پىش مى اىد و ىک علاقه اولىه کفايت مىکند

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نارجیس

سلام...به نظرم بهتره اینقدر به خودت تلقین نکنی که حالت خوب نیست... اگه این نیازها نباشه که ادما میل به ازدواج پیدا نمیکنن... رابطه قبلی رو به طور کاااامل از ذهنت برای همیشه پاک کن... و به خودت فرصت بده تا بتونی امادگی لازم برای شروعی دوباره رو پیدا کنی...
بهترین کار الان اینه که روی نقاط قوت وضعف خودت خوب کار کنی تا بتونی فردی متناسب با روحیات خودت پیدا کنی...
تازه اول راهی .. پس محکم و با روحیه قوی باش و خدا رو از یاد نبر...

---

ممنون از راهنمایت دوست عزیزوالا بیشتر دلیل توهین تحقیر طرف یعنی اون دختر خانم بود که بی میل کرد منو بهش بهم بی تفاوت بود حتی برا دیدنش انقدر باید اصرار میکردم تا شاید دلش بسوزه ببینیم همو شکاک بود بهم اگ جواب تلفن نمیدادم اسمون به ریسمون می بافت فقط بحث میکرد فقط دنبال این بود اعصابمو خورد کنه نمیدونم اقتضای شن ش بود یا چیز دگه دلیل ش .اعتماد به نفسم به حدی پایینه حتی تو تصمیم گیری هام اثر گذاشت

سلام جناب به خودت یه فرصت یکی دوماهه بده البته چون عجولی این مقدار میگم تو این سایت خیلی چرخ بزن از مقالهاش تا تاپیکهای دوستان رو بخون تا تجربه کسب کنی ببین زندگی زناشویی فقط این نیست که بگی دانشگاه رفتم کار هم دارم حالا بریم ازدواج
زندگی مثل رانندگی میمونه که حتما باید اموزش ببینی بعد گواهی بگیری پس بخودت فرصت بده اینجا دیدت وسیع شدبه حرفام میرسیو شاید فرصت بیشتری بخودت بدی و مثل خیلیا نمیگی کاش زودتراز اینا با این سایت اشنا شده بودم البته همون یکی دو ماهم اگه پیگیر باشی یاد میگیری

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط omid12

سلام الان مشکل ترس است؟اگر بله بايد ريشه يابى کنيد که به احتمال خىلى زياد نداشتن اعتماد بنفس است که يا از اول نداشتيد يا بخاطر حرفهاى دوستون اينگونه شديد. ولى سوال اىنجاست که شما چرا به خواستگارى اىشون نرفتيد . ىک لىستى تهيه کنيد تمام معيار هاتون رو بىان کنيد طبق ان به خواستگارى برويد اگر موافق با حواسته هاى تان بود اصلا نگران علاقه نباشيد چون به مرور توى زندگى پىش مى اىد و ىک علاقه اولىه کفايت مىکند

---

والا بیشتر دلیل توهین تحقیر طرف یعنی اون دختر خانم بود که بی میل کرد منو بهش بهم بی تفاوت بود حتی برا دیدنش انقدر باید اصرار میکردم تا شاید دلش بسوزه ببینیم همو شکاک بود بهم اگ جواب تلفن نمیدادم اسمون به ریسمون می بافت فقط بحث میکرد فقط دنبال این بود اعصابمو خورد کنه نمیدونم اقتضای شن ش بود یا چیز دگه دلیل ش .اعتماد به نفسم به حدی پایینه حتی تو تصمیم گیری هام اثر گذاشت

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ستاره زیبا

سلام جناب به خودت یه فرصت یکی دوماهه بده البته چون عجولی این مقدار میگم تو این سایت خیلی چرخ بزن از مقالهاش تا تاپیکهای دوستان رو بخون تا تجربه کسب کنی ببین زندگی زناشویی فقط این نیست که بگی دانشگاه رفتم کار هم دارم حالا بریم ازدواج
زندگی مثل رانندگی میمونه که حتما باید اموزش ببینی بعد گواهی بگیری پس بخودت فرصت بده اینجا دیدت وسیع شدبه حرفام میرسیو شاید فرصت بیشتری بخودت بدی و مثل خیلیا نمیگی کاش زودتراز اینا با این سایت اشنا شده بودم البته همون یکی دو ماهم اگه پیگیر باشی یاد میگیری

---

خانم محترم اولا دقت کن من چی گفتم به پیشنهاد خونواده
دوما ما هم چین چشم گوش بسته نیسم ادم تو بعضی مواقع تو زندگی به بن بستای میخوره
به قول قدیمیا نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دست مردم