-
لاس زدن، خیانت بزرگ
سلام
خانوم سابق من سر کارش با کامپیوتر کار می کرد. متاسفانه این شرکت های دولتی فقط پول این مملکت رو دور می ریزند. به من می گفت در روز شاید نیم ساعت کار بهش میدند. ایشون در ایتترنت می رفت و چت می کرد. یک بار قضیه رو به من گفت و گفت که با آقای 53 ساله آشنا شده که آمریکا زندگی می کرده و چون ما می خواستیم آمریکا بریم به من گفت که می خواهم اطلاعات کسب کنم. من راضی نبودم و گول ظاهر حرف هاش رو نمی خوردم ولی چاره ای نبود اگر قبول نمی کردم فقط مخفی می کرد. اون موقع خانم من 26-25 سالش بود. روزها می گذشت و ما بیشتر از خود اون آقا اطلاعات بدست آوردیم تا آمریکا. متاسفانه خانوم سابق من در صحبت هاش خیلی خیلی زود با طرف مقابلش دخترخاله میشه ار اون دخترخاله ها! اون آقا رئیس یک بخش یا یک شرکت بود که ایشون هم از وقتش فقط برای گشتن توی اینترنت استفاده می کرد.
بعد از یک مدت کوتاه دیدم که برای خانوم من عکس خودش و خانوادش هم فرستاده و تعریف کرده بود که خانومش ایتالیائی هست و خلاصه این برای خودش زندگی می کنه و اون برای خودش و فقط به خاطر بچه ها اسما با هم بودن. گفته بود که اگر فلانی اگر دنبال کارهست هم بگو بیاد اینجا پیش خودم. من اینجور آدمها رو می شناسم و نمونشم توی شرکت خودمون داشتیم که به زنهای شوهردار هم رحم نمی کردن.
دوستان احتمالا میگن که چرا من عکس العمل شدید انجام ندادم؟ وضعیت خانوم من خاص بود. ایشون با کلی دروغ و فریب وارد زندگی با من شده بود و از طرفی چون پدرش فوت شده بود و ناپدری داشت و ...... انواع و اقسام مشکلات روحی و روانی دیگه که از گفتنش چندشم میشه و می تونید به 2 پست دیگه من به عنوانهای "زندگی جهنمی" و "مقایسه خانواده ها" نگاه کنید. خلاصه اگر به خانوم من می گفتم بالا چشمت ابرو باید می رفتیم محضر برای جدائی. ای کاش همون موقع اینکارو می کردم و دوسالی عمرم رو نجات میدادم. مثل ماهی لیز بود و همیشه می خواست قهر کنه.
بهش گفتم دیگه داره از خط قرمز رد میشه و باید تموم بشه. با 1000 جر و بحث و آیه و حدیث و مثال بالاخره قبول کرد و به طرف گفته بود که اصلا چرا ما داشتیم با هم صحبت می کردیم؟ و گفته بوده که تو می خوای ببینی که هنوز می تونی کسی رو عاشق خودت کنی یا نه؟ پس طرف خودش گفته بوده که این عشوه های پشت چت و حالا عکس ها و ایمیل های خنده دار خوب جذبش کرده بوده و خانوم سابق من هم حسابی کیف کرده بوده. ایشون نمی تونست قبول کنه که ازدواج کردی و تموم شد. باید به زندگیت بچسبی.
قبل از این قضیه یکی از دوستهای ایشون با کسی نامزد کرده بود . حسابی براش کلاس گذاشته بود که وضعش اینه و خانوادش اونه و .... این حسابی به هم ریخته بوده از روی حسادت و بعد ها به من گفت که مثلا گیری که سرفلان قضیه داده بوده اصلش به این دلیل بوده. وقتی سر مراسمش دید که طرف کیه و خانوادش چیه و خانواده ها راضی نبودن و مادره پسره دق کرد و مرد قبل از عروسی فهمید که اشتباهی می کرده و به من گفت ولی چه بی فایده. ایشون هیچوقت از اشتباهاتش درس نگرفت. تا آخر عمر زندگیمون حتی دخترخاله هاش که نصف سن اونو داشتن نظراتش رو هر وقت دلشون می خواست 180 درجع عوض می کردنو کلا دهان بین بود ولی همیشه من رو به این قضیه متهم می کرد. واقعا نمی فهمید. این قضیه رو گفتم که از همون قضیه کاملا مشخص بود که ایشون اصلا عاشق من و زندگیمون نبود وگرنه یه عاشق هیچوقت عشقش و زندگیش رو با کس دیگه حتی پسر پادشاه هم مقایسه نمی کنه. بر خلاف چیزی که می گفت یا جار میزد.
خانومم گفت که قضیه تموم شد ولی طرف گفته بوده که همسرت مشکل داره، ما که حرفی نمی زدیم و شما با این اخلاق توی آمریکا مشکل پیدا می کنید. در این مورد در پائین صفحه توضیح خواهم داد.(1)
6 ماه بعد ما در آمریکا بودیم. واقعا راست گفتن که اگر کسی همینجوری و بی دلیل کسی رو متهم میکنه، رد پای اون مساله رو در خود طرف باید دید. خانم سابق من دائما در حال چک کردن ایمیل های من و چک کردن مسنجر من بود برای پیدا کردن موردی از کسی و یا توطعه ای از سمت خانواده من! من شک کردم و ازش پرسیدم کاملا رد کرد. حتی یک بار در وسط چک کردن تنظیمات ایمیل من گرفتمش و گفت که این همینجوری بوده! و تقصیر رو گردن نوه صاحب خانه انداخت. همین مساله باعث شد که من برنامه spy نصب کنم و از کار کثیفش پرده بردارم.
چون من سر کار میرفتم و خانه نبودم متوجه شدم این ارتباط از یک ایمیل مخفی از من بصورت مخفیانه ادامه داره و طرف جه ایمیل ها که نمیزنه و چه عکس ها و چه کلیپهای خرابی می فرسته، خانومم به من نشون میداد ولی می گفت خودم از فلان سایت گرفتم کردم و دروغ و دروغ. آخرین ایمیلش هم یک ایمیل بسیار احساسی بود که نامزدها به هم می فرستن. بعدها فهمیدم که تلویحا گفته بوده که دنبال دوست می گرده . من تنها یک راه داشتم. جدائی. این دختر مشکل روحی و روانی داشت. به یک نفر راضی نبود و دلش می خواست از همه طرف مورد توجه واقع بشه، در حالیکه غرق در محبت عاشقانه من هم بود. از شدت خیانتی که بهم شده بود داشتم می مردم. ما اون موقع منزل فامیل خانومم بودیم تا یک جائی رو برای اجاره بگیریم. خانوم صاحب خانه من رو میدید فهمید که یک چیزی شده. ایشون شاید تنها کسی بود که در کل فامیلشون تک بود و واقعا فرشته صفتی هست. براش تعریف کردم و قسمش دادم که به کسی نگه چون اگه گفته می شد و علنی میشد دیگه جائی برای ادامه زندگی ما نبود. این آخرین فرصتی بود که به زندگی مشترکمون میدادم. به اون مرد بی همه چیز ایمیل زدم می خواستم فحش خواهر و مادر به اون لجن بدتر از زنم بدم ولی در شان من نبود که با بی ادبی صحبت کنم و احتمال اثرش کم بود. خیلی محترمانه باهاش صحبت کردم و بهش شرایط زنم رو گفتم که این در 5 سالگی پدرش رو از دست داده و در آدمها بخصوص سن های بالاتر دنبال پدر می گرده، دست از سر زندگی ما بردار. و واقعا دیگه ارتباطی نبود. همون شب متوجه ناراحتی من شد و یک دعوای حسابی راه افتاد. من ار خانه بیرون رفتم. فامیلشون باهاش صحبت کرد و از بس که ایشون خوب و مثبت بود تا 6 شش ماه زندگی ما دوام آورد.
ولی دیگه من نمی تونستم ایشون رو به چشم قبل ببینم. دیگه هیچ وقت من اون آدم سابق نبودم. توی این مدت لا ینقطع دعا می کردم که خدایا یک راه خیر بگذار که من هم شروع کننده اش هم نباشم و هم پولم هم نسوزه (مهریه) و معجزه اتفاق افتاد. خودش رفت و خودش گفت که در ازای گرفتن گرین کارت مهریه اش رو هم می بخشه، با اینکه اگر هم نمی گفت من گرین کارت رو می گرفتم براش به هر حال و اصلا اهل تحت فشارگذاشتن نبوده و نیستم. ولی فکر خراب خودش و بدبینی خودش باعث شد. خدا جای حق نشسته.
همیشه می دونستم که خیانت خواهد کرد و در نهایت هم رفت و کرد.... بعدها بهش گفتم که میدونستم قضیه لاس زدن رو ولی ککش هم نگزیذ. ذاتش پلید بود. یک ماه نشده یه دوست پسر هم تور زد. فکر کنم پسره طفلک فکر کرده اکازیون پیدا کرده. نوش جونش. اگر کارشون به ازدواج برسه مطمئن می شم که اون هم مثل من یک گناه بزرگی کرده بوده که حالا تقاصش رو باید پس بده. زن سابق من فقط بدرد دوستی و لاس زدن و تفریح می خورد ولاغیر. گناه من کفر ایمان بود، به خودم گفتم که بابا ماهم که نمازمون کامل کامل نیست که و توجیه کردم برای خودم و ندیده گرفتم اینکه خدا گفته کنیز با ایمان از زن آزاد بی ایمان بهتره. کاشکی یه قیافه ای داشت دلم نمی شوخت. قیافه اش کاملا متوسط با یک اشکالات خیلی تابلو بود( و اینقدر هم جرات نداشت که زیر تیغ جراحی بره). ایشون به هیچ چیز در عمل معتقد نبود و در طی این سالها این رو دیدم.
فامیل خودشون گفت این یک آدم بی مسئولیت و سرکش بود و اصلا به درد تو نمی خورد. بدرد همین آمریکا و آدمهای بی قید و بندش می خوره.........
دوستان انسانهای کثیف زیاد پیدا می شن (دور از جون همه شماها) ولی خودشون رو هم خیلی خوب می دونن! و تمام کارهاس کثیفشون رو توجیح می کنن. مراقب باشید که به دام نیوفتید. اگر دیدید که یک نفر در همون برخوردهای اول خیلس خودش رو نزدیک کرد و حرفها و جوک ها و ایمیل های خنده دار ولی سکسی براتون فرستاد بدونید که یک آدم با حیا این کارو نمی کنه و وقتی شور عشق خوابید اون وقت با یکی دیگه هم همینکارو می کنه. دلم جدا برای اون پسره از ته دل می سوزه اگه دل ببنده. یک 3-4 سال دیگه.... و ان جوری عمر میره در سطح ولی عمق پیدا نمی کنه.
1)- خیلی ها فکر می کنن همه آدمها توی آمریکا لخت راه میرن. اینها به شدت از ما اخلاق گرا تر هستند. مورد لاس زدن (Flirting) در اینجا بسیار بسیار قبیح هست و کسی که ازدواج میکنه از زن و مرد اصلا این کار رو نمی کنه. نه آمریکائیش و نه مکزیکیش و نه نسل های جدید ایرانی. این رو من از چندین و چند نفر هم جویا شدم.
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
دوست عزیز بازم از شما ممنونم که اینقدر دلسوزانه تجاربتان را در اختیار بقیه میگذارید
اما از شما تقاضا دارم که خودتان را رها کنید و بیش از این خود را ازار ندهید
در جایی خواندم که وقتی درس لازم در قضیه ای را یافتید با درس گرفتن واقعی وبه کار بردن ان د ر زندگی خود را تکامل بخشید
اما اگر این درس را یاد نگرفتید یا فراموش کردید باید منتظر باشید تا دوباره ان درس را تجربه کنید
چون خدا تکامل ما را میخواهد نه در جا زدن ما
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
تایید میکنم ، جدا میگم !
توی آمریکا طرف اگه بخواد بره عشق بازی کنه ازدواج نمیکنه ولی وقتی ازدواج کرد باید تفریحات دوران مجردیش رو تعطیل کنه و به همسرش برسه که این هم در مورد مرد و هم در مورد زن صدق میکنه .
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
کاترین عزیز
ممنونم از جواب و همدردیت. می دونی دلم خیلی سوخته. نمی دونی که من چقدر متهم می شدم که این من هستم که فکر و اندیشه ام خراب هست و اینها اصلا مشکلی نیست و منظوری پشتش نیست. تا چند هفته قبلش به من می گفت که نگران نباش و من رو هیچوقت از دست نمی دی! من می دونستم که درست می گم واین اشتباهه ولی وقتی توی زندگی با یک آدم ناجور افتادی دیگه از کمک و همراهی و گذشت خسته می شی و وقتی نتیجه نمی گیری بهم میریزی. می دونید که شوک ناشی از طلاق از شوک از دست دادن نزدیک ترین عزیزان هم بالاتره. اون چیزی که من رو نجات داده ایمانم بوده و همین بوده که من تمام تلاشی رو که می تونستم و می دونستم انجام دادم.
چند روز قبل با دکتر هلاکوئی صحبت کردم. اول از همه کلی به خودم توپید که تو بسیار ساده و ساده لوح هستی و کی به تو مدرک فوق لیسانس داده! و البته اعصابش از صبر من و امید بیش از حد من خورد شده بود و گفت که تو در تصوراتت غرق هستی و بیا بیرون و پات رو روی زمین بگذار. خلاصه خیلی بهم سرکوفت زد که تحمل زیادت احمقانه بوده. به هر حال حرف راست رو باید پذیرفت.ولی دوستان اگر به جای همسر سابقم یک انسان نرمال که متجاوز هم نبود قرار داشت و چیزی در درونش بود که خودش جلوی خودش رو می گرفت، به نام وجدان و تقوی آیا ایشون هم از مهربانی و پذیرا بودن و مثبت بودن من هم شکایت می کرد؟
و در مورد خانم سابقم گفت که این کاری که کرده ( که در این پست توضیح دادم) این کار شایسته هیچ انسانی نیست و یک انسان چنین کاری نمی کنه پس....
و در مورد گدشته اش گفتم و گفت "اگر قبول کنم که همینگونه که می گوئید باشه" براش عجیب بود همچبن گذشته پاره پاره ای!
گفتم که ظاهر و باتنش 180 درجه با هم متفاوت بود و بسیار خنده رو و خون گرم می نمود و گفت که این آدمها به دلیل رنج درونی بسیار به این سمت رو میارن و بسیاری از غمکین ترین آدمها خندان ترین هستد و گفت که اینها من رو نمی تونن گول بزنن. آقای دکتر من اطلاعات شما رو نداشتم و گول خوردم.
گفتم که در 2 مورد احساس رنج و گناه می کنم. کاری که با خودم کردم و خودم رو گول زدم و 6 سال عمرم رو هدر دادم. که ابدا موافق نبود و گفت که اصلا اینجوری نیست و تشبیه کرد به یک ماشین که فقط یه ماشین دیگه بهش مالیده و خسارت جرئی چیزی نیست. و گفتم ناراحتم شاید من باید قبلا می بردمش پیش روانشناس وطی یک دوره طولانی درمان بشه. ولی گفت که اصلا وظیفه تو نبوده. اصلا و ابدا. به خصوص که خودش هم قبول نداشته. و گفت که این آدمهای تحفه و آشغال هستند و زندگی ها رو خراب می کنند و با کارهائی می کنند و عشوه و حرف هائی که می زنن و کارهای سکسی که می کنن
گفت که این آدم با ابن کارهاش گور خودش رو کنده و خودش رو خاک کرده! گفت اینکه سخته درسته. اینکه اشتباه کردی درسته. اینکه کاش اتفاق نمی افتاد این هم ای کاش. ولی ابدا احساس گناه نکن!
گفتم این آدم با افتخار به همه هم می گه که دوست پسر دارم و مثل این عقده ای ها می مونه که در کم سن و سالی ازدواج کردن و حالا یادش افتاده که جوونی نکرده! گفت که چه افتخاری ! گفت که آیا به نطر شما این افتخاره؟ بقیه آدمها اینجوری فکر می کنن؟ آیا بقیه که می بینن که طرف زندگی داشته و در ازدواج بوده حالا این کارو می کنه افتخاره؟ بقیه به چه چشمی بهش نگاه می کنن؟
جالب هم هست که این مساله رو که به چند تا آمریکائی و ایرانی ها که اینجا بزرگ هم شدن گفتم چندششون شد. حتی کسائی که طرف رو می شناختن.
امیدوارم که خودش این صحبت رو که از رادیو پخش می شد رو شنیده باشه و بفهمه که کی هست و بفهمه که اگرابتدا من ناراحت بودم از رفتنش، این حس گناه در من بوده که ریشه ای نداشته و حس من اشتباه بوده نه به خاطر رفتنش، من 6 ماه بود دعا می کردم که خود خدا یک راه جلوی پای من بگذاره که از سر لطفش کرد.البته اونی که من از مادرش بهتر می شناسمش فقط اون قسمتهائی که گفت" تو توی تصوراتت عاشق یکی بودی که در واقعیت این نبوده" رو می شنوه. باورتون می شه که یک نفر بتونه اینقدر دگم باشه؟
این به فراموش کردنش به من بسیار کمک می کنه.
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
حرفهای دکتر هلاکویی یادتان باشد . او را رها کنید . به خودتان بپردازید . مهم نیست تجربه کرد ه اید و بد هم نبوده ، به هر حال چیزهایی یاد گرفته اید که چراغ راه آینده تان خواهد بود . شما باید درسی می گرفتید و قدری بزرگتر می شدید ، خوب گرفته اید ( کتاب رمز خوشبختی ) . شاگرد خوبی باشید . امتحانی هم برگزار شد و نمره شما قطعا از نمره ی همسرتان خیلی بهتر است . در جا نزنید . مواظب خودتان باشید . حیف وقت نیست که به خاطر فکر کردن به خاطر گذشته آن را از دست بدهید . آن هم گذشته ای که خاطره ای تلخ است . در حال زندگی کنید . کمی از امروزتان برایمان بنویسید . از حال . در حال چه می کنید . رها کنید گذشته را .
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
امیدوارم حالتون بهتر شده باشه میگویید متهم میشدید از جانب چه کسی ؟مگر نه اینکه از ظرف او متهم میشدید خوب چه انتظاری داشتید ایا اینکه او خودش را زیر سوا ل ببرد خوب اگر بد بودنش را قبول داشت که خودش را عوض میکرد نه اینکه اینقدر احمقانه شما را از دست بدهد
شما تمام تلاشتونو کردید ایا 6 سال کافی نیست
شما خیلی بیشتر از حد هم تلاشتونو کردید
برادرم واسه کسی که خودش قبول نداره مشکل داره یک عمر هم که تلاش کنی بیفایده است و این وسط شما هستی که حرام خواهی شد و خدا هم راضی نخواهد بود
پس بدون عذلب وجدان زندگی جدید را تجربه کنید و سعیتونو کنید که این خانم را به طور کامل از ذهن خویش پاک نمایید
البته من نمیدونم که شما الان چند وقته که طلاق گرفتید ولی بدانید که اولش واسه همه این افسردگی ها است که به مرور بایذ از ذهن خود خارجش کنید
تو را به خدا با فکر کردن مداوم به او خود را افسرده و نابود نکنید
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
ما رسما هنوز طلاق نگرفیم، البته ایشون که 3 ماهی هست با کسی هست و داره زندگی می کنه و اینکه گفته بود "من می خواهم برم هرکاری کنم و تو هم برو هرکاری دلت می خواهد بکن" رو به عنوان صیقه طلاق شرعی دونسته. وای که به این فکر می کنم که فقط 2 ماه قبل از این به شدت گیر داده بود که بچه دار بشیم تنم میلرزه که خدا خواست که من قبول نکنم و که چنین هرزه ای مادر بچه ام بشه. نمی دونید که چطوری خدا رو روز و شب شکر می کنم که به من و اون بچه رحم کرد.
من دارم سعی خودم رو می کنم و دارم کمک هم می گیرم که به صورت علمی و درست این کارو انجام بدم. سعی خواهم کرد که اگر این روش مفید بود برای دوستان بنویسم.
متاسفانه من آدمی هستم که به هرچیزیکه بخواهم، عمیق و با تک تک زره های بدنم عشق می ورزم. شاید به همین دلیل از تمام دوستانم کمتر کارعوض کرده باشم حتی اگر کاری بود که درآمدش 1.5 برابرهم بود تا وقتی که من از کارم وهمون درآمدم راضی بودم و وسط چندین پروژه هم بودم خدا رو راضی نمی دیدم که این کارو کنم! و خدا رو شکر که خدا که خودش جوری جبران می کرد که خودم تعجب می کردم! من در این زندگیم همین کارو کردم ولی به عنوان یک آدم مسئول نگران بودم که نکنه من کم گذاشتم؟ حرف هام با دکتر هلاکوئی با اینکه روی اشکالاتم دست گذاشت خیلی آرومم کرد.
کاترین عزیز، این حرفی رو که زدی من الان کاملا قبول دارم "واسه کسی که خودش قبول نداره مشکل داره یک عمر هم که تلاش کنی بیفایده است" ولی 6 سال قبل نه. من چون خودم همیشه به فکر بهلر شدن بودم فکر می کردم همه هم اینجوری هستند! به قول دکتر هلاکوئی پام رو زمین نبود. بد بختی به جز خانواده، دوستهامم ساده تر از خودم بودن! به خانومم می گفتم اگر هر چیز بدی از من میبینه به من بگوها، فقط به من می خندید و توی دلش می گفت بروبابا
کلا دارم بهتر میشم.
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
خدا را شکر که بچه دار نشدید
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
خدا خودش رحم کرد. تا 2 ماه قبل از رفتنش بند کرده بود که بچه دارشیم. اینقدر به خودش تلقین کرده بود که بدون اقدام به این کار تمام علائم مربوط به بار داری مثل تهوع صبحگاهی، عقب انداختن، نفخ و .... تمامش رو داشت و همه از جمله دکتر با قطعیت گفتن که بارداری و فقط محض اطمینان بیشتر آزمایش خون نوشت 2 بار و هر 2 بار منفی بود! از یک دکتر که جویا شدیم گفت از تلقین زیاد و این از حالت های روانی هست. گفت در کل دوران کارش 1 مورد قبل از این اینجوری دیده بوده!
اینقدر که همسر سابق من آدم بد بینی بود به خاطر گذشته مشقت بارش که به خاطر مشکلات زنانه بسیار جزئی که داشت همیشه فکر می کرد که در باردار شدن و بچه دار شدن دچار اشکال میشه! سالها این باور رو داشت و من بهش می گفتم که مثبت باش تا مثبت پیش بیاد بعدش اگر بخواد که نشه که نمیشه کاریشم نمیشه کرد چرا زندگی خودت و من و فکرت رو خراب و سیاه می کنی. بگذار به اونجا برسه بعد.
2-3 ماه قبل از رفتنش به من گفت که بیا بچه دار بشیم، به خاطر اخلاق هاش، کارهاش، خودخواهی هاش، دروغ هاش و خیانت هاش من دیگه تمایل زیادی نداشتم. همیشه به خودم می گفتم که آیا حاضری این مادر بچه ات باشه و مربی اصلیش باشه؟ به خودم می گفتم نه نه نه نه. من یادگرفته بودم که از بحث رکدن باهاش اجتناب کنم چون یا راه اون یا هیچی بود. چند سال این راه رو رفته بودم. با این حال این رو نمی شد کاری کرد، زندگی من تا اینجاش سیاه بوده و من انتخاب کردم ولی یک طفل معصوم که گناهی نداره که به آتیش ما بسوزه. توکل به خدا کردم و من بهش گفتم که من ترس زیادی دارم که با این طرز فکر منفی نسبت به خانواده من و خودخواهانه خودت بچه مون رو فقط گرایش به سمت خودت و خانوادت بدی و با من بدش کنی. ناراحت شد و رفت. حتی 1 بار هم نیومد که بگه که چرا من این فکر رو می کنم؟ دلیلم چیه؟ چرا جنین نگرانی دارم و اگر اشتباهه فکرم درستش کنه. اصلا دیگه رفت و پیدا بود که چنین برنامه هائی هم داشته! و2-3 ماه بعد هم که سر یک بهانه گذاشت و رفت. ولی دلیل اصلیش این بود. خدا رو شاکرم که به من رحم بزرگی کرد.
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
اميدوارم رفتار همسر سابقتون مانع از ديد بازتون نشه و دليلي نشه كه نسبت به زن هاي ديگه كه صادقانه زندگي مي كنن و توقعشون آسايش و اعتماده بدبين بشيد.
موفق باشي در پناه حق
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
حتی مشاور در آمریکا هم گفت که این کار خیانت محسوب میشه. ولی خانوم همیشه از من می ترسید! هرچه که به من می گفت در وجود خودش بود و من آینه او بودم.
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
می گفت که می ترسه که من یه دسته گلی به آب بدم
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
دوست عزیز سلام
ماجرای سابقتونو خوندم خیلی ناراحت کننده س .خیلی ببخشیدا ولی من نمی فهمم که چرا بعضی از آقایون گول همچین آدمایی رو می خورن وقتی یه مورد اینطوری می بینم لجم می گیره ........
چقدر خوبه که ما آدما فرقی نداره زن و مرد(در روابط اجتماعیمون به خصوص ازدواج) شخصیت آدما رو درک کنیم ظاهر بین نباشیم به عمق هر چیزی دقت کنیم تفکر طرف مقابلمون رو در نظر بگیریم منطقی باشیم. احساسات نقش بزرگی رو در زندگی ما بازی می کنه ولی عقل بزرگترین نعمت آدماس.باید احساسات و منطق با هم در زندگی پیاده سازی بشه.
کاش همیشه ارزش های انسانی ملاک انتخاب و روابط اجتماعیمون قرار بگیره.کاش قدر آدماییی که به ارزش ها -اخلاقی/ مذهبی-پایبند هستن رو بیشتر بدونیم کاش .....و کاش آدمایی که با هم ازدواج می کنن از همه نظر به هم نزدیک باشن(تفاهم به معنای واقعی)
خیلی متاسفم به خاطر اتفاقی براتون افتاده و خیلی خوشحالم که متوجه اشتباهتون شدین.اما دوست عزیزچرا به خاطر گذشته ناراحتین؟شما اشتباه کردین و هیچ شکی در این مسئله نیست.اما یادتون باشه الان به یه موفقیت بزرگ رسیدین و اون اینه که شما متوجه اشتباهتون شدین از همسرتون جدا شدین به خاطر اینکه اون اصلاح پذیر نبوده اصلا شخصیتش کثیف بوده اصلا تو حد شما نبوده تو شان شما نیوده و الان شما ازش رها شدین این موفقیت بزرگیه .
شما پیروزین چون با خدا هستین چون فکرتون سالمه فقط کافیه که اول از گذشته و عمری که بر باد رفته یه درس بزرگ بگیرین و بعد گذشته رو هم طلاق بدین فراموشش کنین به حال فکر کنین و آینده ی قشنگی که پیش روی شماس شاید شما در گذشته شکست خورده باشین ولی وقتی که متوجه اشتباهتون شدین و گذشته رو جبران کردین و الان یه آدم موفق هستین.گذشته رو دور بریزین الانم اگه با مشاور صحبت می کنین فقط در مورد خودتون باشه و اینکه چطوری می تونین از گذشته درس بگیرین.
راستی طلاق شرعی یادتون نره نباید هیچ اثری از گذشته باقی بمونه آخرین اثر رو هم از بین ببرین.
براتون آرزوی موفقیت می کنم
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
ممنون از همدردیت دوست عزیز
در جوابت باید بگم که خیلی در بازی کردن وارد بود. برای جذب آدمها خودش رو کاملا در قالبی که طرفش خوشش می اومد در می آورد و تا آخرش هم اینطور بود. نظرش این بود که نون رو فقط و فقط باید به نرخ روز خورد! شاید این خاطره جااب باشه که یک بار من و ایشون در مورد یک چیزی می گفتیم که چقدر قشنگه و یکی اومد و گفت این رو دیدید؟ اون هم گفت آره و اومد بگه که چقدر قشنگ بود و طرف که گفت چقدر بد بود ... و ایشون حرفشون تقریبا نصفش هم از دهنشون بیرون اومده بود عوض کرد و گفت آره چقدر بد بود و با یک حالت با اشتیاقی هم گفت که طرف جوری کیف کرد که به به این دختر خیلی با شعور هست. من تا به حال هیچ کس مثل ایشون ندیدم و امیدوارم که هیچ وقت دیگه هم نبینم.
رفته بودم دکتر برای واکسن های که برای گرین کارت می خوان، هفته قبلش وقت گرفته بودم که ایشون بره. منی که هیچ وقت هیچ جا صحبت نمی کردم در مورد مشکلات زندگیم سر صحبت رو با آسیستان اون دکتر بازکردم و تلویحا گفتم که چی شده و 100% مطمئن بودم که اگر بگم که که هفته قبل اینجا فرستاده بودمش یادش میاد. مطب شلوغی که روزی 40 تا مراجع داره. و نشونی دادم و دیدم که درست فکر کردم و کاملا یادشه و گفت که آره و چه دختر شادی بود و با یک مراجع ایرانی هم اینجا حسابی صحبت و بگو و به خند و گفته بود چه آدم باحالی و احتمالا دنبالش بوده که اگر پسر مجردی فامیل دارن بهش معرفی کنه! باورش نمی شد وقتی حتی یکم از جریان رو می گفتم. نمی تونست تطبیق بده.
هر کدوم از آقابون زخم خورده این سایت هم حتی با وجود خوندن مطالب من هم اگر ایشون رو ببینن به حرف های من شک می کنن. حتی همین الان هم ممکنه یک شکی در وجودتون بیاد! نمی شه باور کرد ولی چنین آدمهائی وجود دارن. برای همین هست که فقط باید از خدا کمک گرفت که اگر کمک نکنه یکی از این آدمها سر راه هرکی قرار بگیره فقط وقتی کار از کار بگذره متوجه می شه که چی شده. به خصوص که الان هم دیگه همه جور حیا رو هم کنار گذاشته و دیگه همه جوره میره سمت طرف و روشهای دلبری کردن از مردها رو هم کانب یادگرفته جوری که طرفش می گه که این خیلی من رو دوست داره، و هم دیگه خیلی از ایرادهاش رو سعی می کنه که بیشتر مخفی نگه داره بخصوص که گذشته اش در ایران هست. ولی اثرات همه اش در درونشه.
من حتما کارخوبی کردم که خودش من رو نجات داد. خدا رو شکر.دوستان اگر همسر صادق و خوبی دارید و فقط زندگیتون عادی شده قدر زندگیتون رو بدونید و مشکل رو حل کنید. اگر کفر نعمت کنید یکی از همین ها نصیبتون میشه و به یک چیز میرسید و 1000 چیز از دست میدید.
حتی فامیل خودشون که اینجا توی آمریکا ما چندماه پیشش بودیم به من می گفت که حیفه و این دختر شادی هست و وقتی که مشکلات پیش اومد و ایشون به منزل اونها برگشت و چند نمونه و مورد رو دیدن و خودشون لمس کردن به من گفتن که خدا بهت رحم کرده و از این به بعد ایشالا زندگیت خوب میشه.
مطلب دیگه من با عنوان " زندگی جهنمی" رو هم بخون که متوجه بشی که خدا چه رحمی به من کرده.
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
فراموش کنید هم او را ببخشید هم خودتان را
میگم خودتون را ببخشید چون زودتر میتونید به حالت سابق برگردید و از سرزنش خودتون دست بردارید
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
mhasan جان خیلی خوشحالم که آزاد شدی. من کاملا درکت می کنم. چون خودم درگیر چنین قضیه ای بودم، البته با اندکی تفاوت.
من خودم دختری را میخواستم که دقیقا همین خصوصیات همسر شما را داشت. بسیار اب زیر کاه و موزی بود. از نظر شرایط هم خیلی به همسر شما نزدیک بود. سختی بسیار کشیده بود و پدرش هم فوت کرده بود. به قدری زیبا نقش بازی میکرد که من هنوز به درستی نمیدونم کدام کارش راست وکدام دروغ بود. خیلی راحت گریه میکرد و خودش رو مظلوم جلوه می داد و البته در جاهایی هم سوتی می داد.
از اونجایی که من هم از نظر احساسی شبیه خود شما هستم نمیتونستم ترکش کنم. الان که فکر می کنم میبینم اشتباه من در این بوده که چون سختی زیاد کشیده بود من نسبت بهش احساس مسئولیت می کردم و دلم میخواست کمکش کنم درست بشه، اما افسوس که این روش زندگی را خودش دوست داشت و کمکی از من بر نمیامد. خوشبختانه خیلی زود خودم را راضی کردم که من نسبت به اون مسئول نیستم و این خودشه که مسئول زندگیشه. اگر خودش واقعا می خواست خیلی خوشحال می شدم کمکش کنم، اما الان که دوست نداره من چرا خودمو اذیت کنم؟ پس سپردمش به خدا. بعد از جداییمون هم چند بار خواست با مارمولک بازی منو بازی بده اما من مثل سابق نبودم و چون الان فهمیده که این قبری که سرش گریه می کنه مرده توش نیست، خودش دیگه سراغ من نمیاد. رابطه ما 6 ماه طول کشید و خوشبختانه زود دستش برام رو شد، اما همین 6 ماه به اندازه 6 سال عذاب کشیدم.
اما الان خیلی خیلی خوشحالم که آزادم و خودمو اسیر جهنمی که کسی دیگر اونو ساخته نکردم. اگه روزی هم واقعا بدونم به کمکم احتیاج واقعی داره، اگه از دستم بر بیاد براش انجام میدم.
درسته که شما 6 سال عذاب کشیدید، اما از اینکه یک عمر آزاد خواهید بود خوشحال باشید و زندگیتون را از نو و از روی فکر (نه احساس) بنا کنید.
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
دوست عزیز اینقدر تو گذشته سیر نکن
در این که اون بی شخصیت و نا لایق بوده (اصلا نمی شه اسم انسان رو ی اینا گذاشت) هیچ شکی نیست همه به شما حق می دن مطمئن باشین.
در مورد آینده تصمیم بگیرین به قول خودتون شما خیلی ساده بودین خب اینم یه درس بزرگ برای شما.دیگه کافیه 6 سال در برابر بقیه عمرتون چیزی نیست که . شما راه درازی در پیش دارین.از برنامه های آیندتون بگین هنوزم تصمیم دارین آمریکا زندگی کنین؟از موفقیت هاتون بگین .... شما آدم موفقی هستین و از صمیم قلبم آرزو می کنم که کسی که شایسته ی قلب مهربونتون باشه سر راهتون قرار بگیره.
از اینکه تجربتونو در اختیار دیگران گذاشتین ممنون
موفق باشین و به خدای بزرگ توکل کنین.
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
ممنونم
اینها که من گفتم مشتی از خروار بود و اینقدر از اینجور چیزها توی زندگی من بود که وقتی یادم میاد که من چطور تحمل می کردم سر درد می گیرم. وقتی که مدیتیشن می کنم هجوم این افکار دیوونم می کنه. چرا من اینقدر صبر کردم؟
می خواهم آمریکا بمونم با اینکه اینجا جز خدا کسی رو ندارم وتنهائی بسیار اذیتم می کنه. من به خاطر حس تنها ئی که می کردم ازدواج کردم و حالا دوباره اون حس در شرایط هزار بار بدتر برگشته. نمی خواهم برگردم چون روی برگشت ندارم پیش کسانی که به من گفتند که چه خواهد شد ولی من نپذیرفتم. البته خیلی خیلی بدتر از اونی شد که کسی فکر می کرد. هیچ کس نمی تونست حتی تصورش رو کنه. می خواهم فراموش کنم و تمام سعی خودم رو می کنم و مطمئنم که به یاری خدا موفق می شم چون در زندگی بهترینی که می تونستم انجام دادم. تا آخرش هم ایستادم.
من در کارم و تحصیلم بسیار موفق بودم و در بین دوستانم ولی وقتی که دل آدم غمگین هست هیچ چیز لذت بخش نیست حتی موفقیت.
بازهم ممنونم. امیدوارم که بقیه درس بگیرن و اصولشون رو به هر قیمت ممکن حفظ کنن و زیر پا نگذارن
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
دوست گرامی حسن ...خواهش میکنم بس کنید ..گذشته رو رها کنید ...بندازیدش دور ...از خودتون دورش کنید ..دیگه در موردش حرف نزنید ...من مطلب شما رو تو دو تا سایت خوندم ...دیگه بس کنید هی گذشته رو کنکاش نکنید ....خسته نشدید ؟؟؟؟
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
دوست عزیز تنهایی خوب نیست اما چیز بدی هم نیست و خیلی وقتا چاره سازه .خیلی وقت ها ما توی تنهایی خودمون رو پیدا می کنیم راهمون رو پیدا می کنیم اصلا خیلیا هستن که دنبال تنهایی هستن البته نه برای همیشه .پس خوش به حال شما که تنها هستین الان.خودتو به خاطر تنهایی ناراحت نکن شاید تنهایی الان برای شما بهترین راه حل باشه .روحتون رو از خستگی نجات بدین راه جدیدی رو امتحان کنین...
راستی اینقدارا هم که فکر می کنین تنها نیستینا این همه دوست اینجا در کنار شماس.
موفق باشین در پناه خدای بزرگ.
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
چقدر طولانی بود فقط چشام خسته شد من موافقم با این نظر .اميدوارم رفتار همسر سابقتون مانع از ديد بازتون نشه و دليلي نشه كه نسبت به زن هاي ديگه كه صادقانه زندگي مي كنن و توقعشون آسايش و اعتماده بدبين بشيد
-
RE: لاس زدن، خیانت بزرگ
با اين اوصاف دوست عزيز شما تازه متولد شديد.نفس بكشيد.چشمهاتونو بشوريد.تازه بشيد و ازاده زندگي كنيد.حتما جفت روحي خودتون رو زود پيدا ميكنيد.كسي كه ارام جانتون ميشه نه بلاي جانتون.تولدتون مبارك.شاد باشيد دوست من.پا شيد جشن بگيريد.