گریه، زودرنجی و حساس بودن
دوستان خوبم سلام، راستش وقتی موضوعم رو توی انجمن " اختلاف بین زن و شوهر" مطرح کردم، بعد از گذشت مدتی به این نتیجه رسیدم که من باید اول خودم رو اصلاح کنم تا بتونم همسرم رو هم اصلاح کنم، می دونید مشکل من اینه که خیلی حساسم و زود از هر چیزی ناراحت میشم و شروع می کنم به گریه کردن، اون قدر گریه کردم که خودمم از اشک هام حالم بهم میخوره، سر هر چیزی ناراحت میشم و به دل میگیرم، تا در مورد اون موضوع صحبت نکنم انگار یه چیزی توی دلم هست، می دونید وقتی همسرم یه حرفی بهم میزه و یا رفتاری نشون میده که مثلا یا ظاهرا خیلی درست نیست من احساس می کنم که تحقیر شدم، بهم توهین شده یا دارم مثلا توی یه جمعی شکسته میشم و ضایع میشم، نمی دونم چرا این همه نظرات دیگرون و احساسات اونها برام مهمه، شاید هم به خاطر اینکه وقتی ما نامزد بودیم همسرم اون قدر پیش خانواده اش و خانواده ام باهام بدرفتاری می کرد و بی احترامی بهم میکرد که حد نداشت! همیشه یه چیزی من رو آزار میداد و احساس تحقیر شدن می کردم، درسته که بعدا توی خلوت مون بابت اون رفتارش ازم عذرخواهی می کرد اما فایده ای نداشت! چون غرور من شکسته بود.
در ضمن من دانشجو هستم و همچنین شاغل و اعتماد به نفس بالایی هم دارم، همیشه توی یه جمعی تحویلم گرفتن و شاید باور نکنید که کل فامیل همسرم، چه مرد چه زن همه من رو دوست دارن و برام ارزش و احترام قائلند.
وقتی خوب فکرش رو می کنم می بینم شاید مثلا اگر حرفی بشه و دامادمون به خواهرم بزنه یا شوهر، خواهرشوهرم بهش اون حرف رو بزنه هیچ کدوم ناراحت نشدن و اصلا به روی خودشون هم نیارن، اما من زود می رنجم و ناراحت میشم و احساس بدی بهم دست میده، نمی دونم چیکار کنم تو رو خدا کمکم کنید.
RE: گریه، زودرنجی و حساس بودن
سلام دوست گرامی در خصوص زود رنجی به این لینکها مراجعه کنید
http://www.hamdardi.net/thread-6536.html
http://www.hamdardi.net/thread-6258.html
RE: گریه، زودرنجی و حساس بودن
سلام دوست عزیز..برادر گرامی ""کیوان"" لینک های مرتبط با مشکل شما را گذاشتند که دیگر جایی برای بحث نیست اما چند سوال::
1>>>آیا همیشه سعی دارید دیگران را از خود راضی سازید و برای جلب نظرشان حاضرید تلاش فراوانی کنید؟؟؟
2>>>>چه چیزی بیش از هر چیزی شما را آزرده می کند...بی مهری همسرتان...بی توجهی دیگران به شما....انتقاد دیگران از شما؟؟؟
3>>>آیا با راحتی و صمیمانه می توانید احساسات خود را با دیگران یا همسر در میان گذارید؟
RE: گریه، زودرنجی و حساس بودن
با توجه به گفته های نقاب عزیز و تایید صحبت هاش......من حدس میزنم شما آدم متوقعی باشین نسبت به دیگران.......و از افرادی در ذهن خودتون سوپر هیرو میسازین و متناسبش یه سری توقعات.....درسته؟؟......:shy:
RE: گریه، زودرنجی و حساس بودن
شما دوست خوبم باید اعتماد به نفس خودتون رو بالا ببرید و از هر موضوع ومسئله ناراحت نشوید وچیزهایی که ناراحتتون میکند را به همسرتان گوش زد کنید که دیگر جلوی دیگران نگوید:72::72::72:
RE: گریه، زودرنجی و حساس بودن
دوستان خوبم از راهنمایی ها و توجهاتتون واقعا ممنونم، و آقای کیوان بخاطر لینک های ارزشمندی که برام مقرر کردید. و اما در خصوص سوالات شما دوستان عزیز، راستش همیشه سعی می کنم که جوری رفتار کنم که دیگران ازم راضی باشند اما نه اینکه برای جلب نظراتشون هر کاری و هر تلاشی رو انجام بدم.
اون چیزی که بیشتر از هر چیزی آزارم میده بی احترامی های همسرم هست ( چون دیدگاه من به زندگی زناشوئی یعنی عشق، احترام، همدلی و رعایت حریم و حرمت ) هست و همیشه بی حرمتی هاشون بیشتر از هر چیزی من رو آزار داده، چون من آدم احساساتی هستم و تقریبا اکثر آدم هایی که باهاشون در تماس هستم از دیدگاه من نسبت به زندگی و انتخاب همسرم و همین طور رفتارهایی که من در قبال همسرم انجام میدم آگاه هستن، وقتی خب رفتارهای معکوس همسرم و بی حرمتی هاشون رو مشاهده می کنن یه جورایی احساس می کنم که دیگرون مسخره ام می کنن و به چشم یه آدم بدبخت نگاه می کنن که فقط من هستم که به همسرم ارزش و احترام قائلم و ایشون هیچ محبتی به من ندارند و این موضوع که من خودم احساس کنم که همسرم دوستم نداره و همین طور اینکه دیگرون فکر کنن که همسرم بهم علاقه ای نداره چون بهم احترام نمی گذاره آزارم میده!
بله، من خیلی راحت حرفها و احساساتم رو با همسرم به بهترین شکل در میون میذارم و خیلی وقت ها هم ایشون خیلی راحت می پذیرند و حتی حق را هم بهم می دهند و به احساساتم هم توجه می کنن، چون خودشون هم یه مرد احساساتی هستند.
اینکه آدم متوقعی هستم شاید، جون همیشه بیشتر از اونی که هستم خواستم و همین طور از محیط و رابطه هایی که توی آنها بزرگ شدم و رشد پیدا کردم و باهاشون آشنا شدم بیشتر خواستم، من اصلا دوست ندارم که مثل پدر و مادرم زندگی کنم یا مثل خیلی از زن و شوهرهایی که اطرافم می بینم و دلم می خواد بهتر و بهتر دوست داشته باشم و دوست داشته شوم.
من اعتماد به نفس بالایی دارم و خیلی خیلی خوب می تونم توی محیط اجتماع و جمع و خلوت های دیگرون باشم و باهاشون شریک بشم و همیشه ی همیشه مورد تایید افراد مختلف از اصناف و رده ها و گروه های سنی متفاوت و طبقاتی بودم و همیشه همه شخصیت مهربان و روابط اجتماعی بالام رو تحسین کردن و همین طور هوش و ذکاوتم رو، اصلا احساس نمی کنم که اعتماد به نفسم پایین باشه اما خب فکر می کنم که رفتارهای همسرم باعث شده که در جمع خانواده اش اعتماد به نفسم پایین بیاد و یه جورایی همیشه با بی حرمتی هاش سرکوبم کرده و باعث شده که فکر کنم که هر رفتار کوچیک و بزرگش جلوی خانواده اش به منزله بی احترامی و بی ارزشی برام باشه!
دوستان خوبم ممنونم و منتظر پاسخ ها و راهنمایی های خوبتون هستم.
آقای کیوان عزیز، باز هم از شما تشکر می کنم که آگاهی های سازنده ای را در اختیارم قرار دادید امیدوارم که با کمک شما و دوستان عزیز دیگر هر چه زودتر این مشکلم رو حل کنم.