آخه خدا بیکاره شما رو آزار بده عزیز من؟
- - - Updated - - -
خدا از تو برای تو دلسوزتر و مهربان تره..... .
- - - Updated - - -
آبی عزیزم، برات خوشبختی و عافیت از خدا میخوام. :72:
نمایش نسخه قابل چاپ
آبی عزیز:72:
دوستان اینقدر کامل و همه جانبه راهنمایت کردند که شاید حرفهای من مفید نباشه ولی دلم نیومد برات چیزی ننویسم
ببین عزیز گرچه خیلی از افراد با همکارشون ازدواج میکنند و خوشبخت هم میشند ولی به هر جهت ایجاد رابطه عاطفی با
همکار چه با قصد ازدواج چه بدون قصد ازدواج ریسکش بالا است چون به احتمال 50 درصد ختم به خیر میشه و به احتمال 50
درصد نمیشه که متاسفانه کار که بخش مهمی از زندگی مااست را نیز تحت تاثیر خودش قرار میده.
به نظر من شما نباید اینقدر احساسات را در مورد این آقا آبیاری می کردی و از این احساسات طناب بدور خودت می پیچیدی
که جنبه کاریت را هم تحت شعاع خودش قرار بده.
اگه یادت باشه قبلا خیلی نگران کار بودی و دوست داشتی مستقل بشی و از کنار مادر و برادرت بودن ناراحت بودی
حالا که به لطف خدا و تلاش و پشتکار خودت آب باریکه ایی ایجاد شده با این هیجانات و احساسات مهار نشده ات داری تیشه به
ریشه این نهال نورسیده استقلال و خود کفایی خودت میزنی واقعا چرا؟!
به نظر من شما همیشه خیلی به احساسات پرو بال میدی بد نیست بعضی مواقع ترمز احساسات را بکشی.
گرچه میدونم که کار سختی است و گاهی غیر ممکنه مخصوصا اگر قبلا خیلی به احساسات جولان داده باشی.
به نظر من از الان تمرین کن که اصلا به این فکر کنی که این آقا ازدواج کرده و یک بچه هم داره و فقط شما در حد یک همکار که قرار است
کمک کار شما باشد برای عرضه کار هنریتان و کمک به استقلال شما و نجات از مشکلاتی که قبلا در زمینه با عدم
استقلالتون داشتید در همین حد.
خیلی محترمانه و خوشرو و با حفظ حدود و خطوط قرمزتون باشون برخورد کنید همین.
دیگه بیشتر از این احساساتتون را پرو بال ندید در اینصورت هم کارتون که براتون حیاتی است را حفظ کردید
هم کم تر آسیب دیدید و هم در صورت پیشنهاد ازدواج یا عدم پیشنهاد ایشون منطقی تر میتونید ایشون را قضاوت یا احتمالا
تحمل کنید. مواظب خودتون باشید و اینقدر روح و روانتون را بخاطر شخص دیگه اسیب نزنید.
موفق باشید:72:
سلام
ممنون از همه دوستانی که وقت گذاشتن وراهنمایی کردن فکر نمکیردم کسی به تایپیک خسته کننده من بیاد ونظر بده شرمنده نمیتونم به همه جواب بدم
تصمیم قطعیم اینه که واقعا قط ارتباط کامل در این شرایط برام مقدور نیست به خاطر کارم که الان از همچی برام مهمتره
همینجوری هم من زیاد حضوری نمیرم پیشش الان فکر کنم یه ماهی میشه من ندیدمش فقط ارتباط تلفنی یا تلگرامیه که همش هم از طرف اون بوده
میدونم مشکل خودم هستم که احساسم نمیتونم کنترل کنم ولی وقتی حضوری نرم حالم بهتره ولی ذهنم درگیر وهمش انتظار میکشم که الان میاد از اینجا رد میشه
چند روزی سر خودم شلوغتر کردم از نظر کاری که کمتر فکر کنم ولی باز یه غم بزرگی روی دلم سنگینی میکنه حوصله هیچ کس ندارم حتی مادرم هر چند وقت یه بار میاد پیشم چند روز میمونه دوست دارم زود بره تنهاییم دوست دارم
میخوام از نظر کاری خیلی پیشرفت کنم تو این محیطی که هستم فعلا به گفته دیگران بهترین هستم ولی همش بی حس وحالم اگه روحیه ام بزاره اعتماد به نفس پایینم بزاره
فکر کنم هر چی میکشم از همین اعتماد به نفس پایینمه خودم دیگه اصلا دوست ندارم جلو اینه میرم به خودم بد بیراه میگم دیگه ظاهرم دوست ندارم همش از خودم ایرادمیگیرم
از اینکه سنم داره میره بالا وظاهرم شکسته میشه خیلی میترسم همین بدتر افسرده ام کرده ومیگم حتما ظاهرم عیب وایرادی داره که حتی یه نفر هم تا حالا نتونستم جذب خودم کنم
کاش راهی بود یهو روحیه ام خوب میشد یه قرصی بود میخوردی یهو بیخیال میشدی نسبت به همچی وهمه کس فقط روی چیزی که میخواستی تمرکز میکردی دیگه بقیه مهم نبودن
من ضعیف شدم هم روحی هم جسمی ونمیتونم زیاد خودم تغییر بدم هر چی به ظاهر خودم میرسم هیچ تغییری تو خودم حس نمیکنم فکر کنم چون از درون خراب شدم
درکت میکنم
الان در مرحله سوگواری هستی چون تو خودت به این نتیجه رسیدی که نیست ،نشد و...
و خیلی هم دردناکه ...
به زودی خوب میشی
افرین خانم ابی خیلی تصمیم خوبی گرفتین:104:
به قول پسرا دمت گرم
خط دو رو داشنم می خوندم نوشته بودی قطع ارتباط کامل ......جون به لب شدم
گفتم وای خدا می خواد قطع ارتباط کامل کنه:grief:
خوبه که به کارت بیشتر وقت می ذاری در کنارش ی برنامه شاد و مفرح هم می ذاشتی خیلی کمک میکرد
کلاس شنا زبان هر برنامه گروهی با دوستات.....
البته میدونم گفتین مسئله مالی دارین...من خودمم اینطوریم
ولی حتما برنامه های کم خرج هم هست دوستان کسی پیشنهادی داره؟؟
.................................................. ............
اهان اینم بگم برم
روز ت مبارک گل دختر:72::72::72::72::72::72:
دختر سرامد آفرینشه....دست خدا درد نکنه
چه موجود نازنینیه این دختر
به به ادم حظ میکنه دخترو میبینه
ناز
عسل
جیگر
طلا
تودل برو
بیا بغلم:43::43:
ی چیزی می دونستن که گفتن
دختر کوه نمک....دختر عزیزه....چشماشو میبنده می خنده ریزه ریزه:227:
کوه نمک دختر....بلا کلک دختر...وقتی که غم داره دلت مبمونه باهات دختر:227:
درود به تمام گل دختران تالار :72::72::72:
آبی جان ورزش؛ ورزش؛ ورزش
ورزش بی هزینه مثلا اگر نزدیکتون کوه و تپه هست هر روز یه سر برو.
صبح زود یا هر موقع که هوا خوبه پیاده روی کن.
تو خونه ورزش های کششی رو انجام بده.
یک ماه این کار رو بکن من بهت قول میدم روحیه ت خوب میشه و اعتماد به نفست خیلی خیلی افزایش پیدا می کنه.
(از اینکه سنم داره میره بالا وظاهرم شکسته میشه خیلی میترسم همین بدتر افسرده ام کرده ومیگم حتما ظاهرم عیب وایرادی داره که حتی یه نفر هم تا حالا نتونستم جذب خودم کنم:43:
کاش راهی بود یهو روحیه ام خوب میشد یه قرصی بود میخوردی یهو بیخیال میشدی نسبت به همچی وهمه کس فقط روی چیزی که میخواستی تمرکز میکردی دیگه بقیه مهم نبودن
من ضعیف شدم هم روحی هم جسمی ونمیتونم زیاد خودم تغییر بدم هر چی به ظاهر خودم میرسم هیچ تغییری تو خودم حس نمیکنم فکر کنم چون از درون خراب شدم)
آبی عزیزم.. بدون تنها نیستی... این جمله هات رو که اینجا کپی کردم حرف دل منم بود.. عمیقاا درکت میکنم.. منم روزهای خوبی ندارم.. اما اینها روزای بد هست نه زندگی بد... میگذره عزیز دلم.. فقط باید ناامید نشیم که خدا انوقت خیلی ناراحت میشه از ما.. خیلی خیلی دوستت دارم مثل خواهرم.. تایپکت رو دنبال میکردم و میکنم چون خیلی می فهممت... خیلی دلم میخواد خبرای خوبی ازت بشنوم.. برات دعا میکنم:203:.. تو هم برای من دعا کن.. ورزش خیلی کمک میکنه .. کلاس های هنری و گروهی .. توکل به خدااا ..:72::72::72::72::72:
سلام صبای عزیز من ورزش میکنم کلا ورزش دوست دارم اگه نتونم هر روز ولی یه روز درمیون حتما صبحها ورزش میکنم شنا هم یه زمانی میرفتم ولی الان برام مقدور نیست
امکان رفتن کوه وتپه واین چیزا رو هم اصلا ندارم توی این شهر هیچ دوستی ندارم که مثلا گه گاهی بخوام باهاش برم بیرون وتفریح واین برنامه ها.
همه کارام تنهایی انجام میدم بیرون وخرید گه گاهی مثلا جاهای تفریحی ومذهبی شهرمون اونم خیلی کم چون ادم تنهایی هر جایی بهش خوش نمیگذره بدتر دلش به حال خودش میسوزه
واحساس تنهایی بیشتری میاد سراغش.
خانم ابی داشتم فک میکردم چجوری بگم که حرفم و قبول کنید
ولی...
پس همینجوری تیری در تاریکی میندازم چشم اب نمیخوره بخواهید تغییر کنید
ی تاپیک بزنید چطوری از افکار منفی بیام بیرون
کاش خانم شیدا یا میشل .....از کی حرف شنوی دارید؟؟
شما رو به هر کی که دوست دارید اول از همه فکری برای اون حالت من تون بکنید نگید اگه عوضش
کنم جی میشه باور کنید خیلی فرق میکنه امتحان کنید ی ماه ی سری کارهای ک می کردید
تغییر بدید حالت شاد بذارید
یا اون امضاتون ک خیلی حرف پشتشه
از نظر شما زندگی ی چیز تلخیه و شما اونو می خوایید... تر جیح میدید....پس دیگه این گله نداره
از وضعیتتون تعجب نکنید
اواتارتون خوبه بمونه
کتاب فیلم موسیقی به چی علاقه دارید؟؟
خوندن بعضی کتابهای روانشناسی کمک میکنه خودتون و روانکاوی کنید
از دست دادن پدرتون.... شرایطی ک با بقیه اعضای خانوادتون داشتید همه ایتها تو وضعیت الانتون
دخیل بوده
ذهنتون به طور ناخوداگاه از احساساتی ک تو بچگی اسیب دیده داره محافظت میکنه
اونم اینطوری که دل به محبت کسی نده وگرنه از دستش میدی اون وقت دوباره تنها میشی
و خیلی چیزهای دیگه....
میشه وضعیتو عوض کرد ولی بعید میدونم بخواهید چون شما به این زندگی خو گرفتید
شما اگرم بخواهید شاد بشید یا امید داشته باشید ذهنتون زود اونو پس میزنه
خدا شاهده (من چی بشه قسم بخورم) نمیخوام از حرفام ذره ای ناراحت بشید
فقط می خوام زندگیتونو عوض کنید بدونید از کجا میخورید
اینم ی مرضه ک من دارم به زور می خوام مردمو تغییر بدم............میدونم
فوقش ی دقیقه وقتتون هدر میشه تا پستم و بخونید...