RE: جداشم یا بسوزم و بسازم؟
صدف عزیزم .. تو نوشته هات به وفور میبینم که نامزدت رو تحقیر میکنی و خودتو بالاتر ازش میدونی !
در خطاب کردنش الفاظی رو استفاده میکنی که واقعا بعیده از یه استاد دانشگاه !
احساس میکنم تو رابطه تون هم هرچقدر که به زبون نیاری بازم خودتو بالاتر ازش میبینی و این باعث میشه ازت دور بشه و بیشتر بره سمت خانواده ش.
نامزدت هرچیزی که هست تو پذیرفتی ش و بله رو گفتی .. حتی اگه بابات براش کار پیدا کرده باشه و اگه وضعیت زندگیشون پایین تر از شما باشه ..
باید ببینی خانواده ی همسرت چیکار میکنن که اونو جذب میکنن به خودشون ؟
شما چه رفتاری داری که باعث میشه نامزدت ازت دور بشه و پناه ببره به خانواده ش ؟
چرا نباید نامزدت وقتی از ماموریت میاد بهت نگه ؟
حتما یه کمبودی تو رابطه تون هست که ایشون سعی میکنه با خانواده ش پر کنه ..
این تکبر و غرور رو از خودت دور کن که افت زندگیته ..
بعد به خاطر یه همچین مسائلی به طلاق فکر میکنی ؟
نکن عزیز دلم .. با زندگیت این کارو نکن که بد میبینی ..
نامزد ادمهای دیگه فکر میکنی مدام در حال عشق و فداکاری و محبت هستن ؟
هر زندگی سختی ها و تلخی های خودشو داره .. باید انقدر محکم باشی که همسرتو جذب خودت کنی و زندگیتو بسازی ..
الان نامزدی و اول راهی .. وقتی بری تو زندگی خودت باید بیشتر از اینها درایت داشته باشی و بتونی رابطه تون رو درست مدیریت کنی ..
5 تا خصوصیت مثبت و منفی خودت و شوهرتو لطفا بنویس ..
RE: جداشم یا بسوزم و بسازم؟
دو حالت بیشتر نداره. اگر فکر می کنید ازش برترید جدا بشید اگر نه ایطور فکر نمی کنید
دلایلتون حتی برای قهر هم کافی نیست چه برسه به طلاق!!
البته جدیدا طلاق مد شده ولی خب باید دید بعد طلاق چه نوع زندگی انتظاراتون رو می کشه.
RE: جداشم یا بسوزم و بسازم؟
منم پست صدف رو خوندم کمی غیر طبیعی میومد !!!
غیر طبیعی اینکه یه جور خود برتربینی نسبت به شوهر و خانوادش. از نوشته هاتون به نظر میاد که شما باید علت اصلی مشکل رو در خودتون جستجو کنین! من اگه همسری با طرز فکری شبیه شما داشتم حتما با مشکل بر میخوردم!
.
لطفا از خصوصیات و انتظارات خودتون از شوهر و بلعکس شما چه وظایفی نسبت به شوهرتون دارین رو بگین بیشتر با روحیات شما آشنا شیم شاید بچه ها بتونن بهتر راهنمایی کنن ...
RE: جداشم یا بسوزم و بسازم؟
[align=justify]اول هر زندگی بالا و پایین داره وبه مرور درست میشه.این درست نیست که تا تقی به توقی خورد فوری اسم طلاق بیاریم. طلاق آخرین گزینتون باید باشه. ی بار باهاش خیلی منطقی و جدی صحبت کنید و همه اینارو بگید و ازش بخواین یا قانعتون کنه یا بهتون حق بده. [/align]:310::310:
RE: جداشم یا بسوزم و بسازم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الف-ح
صدف عزیزم .. تو نوشته هات به وفور میبینم که نامزدت رو تحقیر میکنی و خودتو بالاتر ازش میدونی !
در خطاب کردنش الفاظی رو استفاده میکنی که واقعا بعیده از یه استاد دانشگاه !
احساس میکنم تو رابطه تون هم هرچقدر که به زبون نیاری بازم خودتو بالاتر ازش میبینی و این باعث میشه ازت دور بشه و بیشتر بره سمت خانواده ش.
نامزدت هرچیزی که هست تو پذیرفتی ش و بله رو گفتی .. حتی اگه بابات براش کار پیدا کرده باشه و اگه وضعیت زندگیشون پایین تر از شما باشه ..
باید ببینی خانواده ی همسرت چیکار میکنن که اونو جذب میکنن به خودشون ؟
شما چه رفتاری داری که باعث میشه نامزدت ازت دور بشه و پناه ببره به خانواده ش ؟
چرا نباید نامزدت وقتی از ماموریت میاد بهت نگه ؟
حتما یه کمبودی تو رابطه تون هست که ایشون سعی میکنه با خانواده ش پر کنه ..
این تکبر و غرور رو از خودت دور کن که افت زندگیته ..
بعد به خاطر یه همچین مسائلی به طلاق فکر میکنی ؟
نکن عزیز دلم .. با زندگیت این کارو نکن که بد میبینی ..
نامزد ادمهای دیگه فکر میکنی مدام در حال عشق و فداکاری و محبت هستن ؟
هر زندگی سختی ها و تلخی های خودشو داره .. باید انقدر محکم باشی که همسرتو جذب خودت کنی و زندگیتو بسازی ..
الان نامزدی و اول راهی .. وقتی بری تو زندگی خودت باید بیشتر از اینها درایت داشته باشی و بتونی رابطه تون رو درست مدیریت کنی ..
5 تا خصوصیت مثبت و منفی خودت و شوهرتو لطفا بنویس ..
----------
الف-ح عزیز ممنونم از راهنماییتون. بخدا من مغرور نیستم فقط از قدر نشناسیش ناراحتم و همه خوبیامونو وظیفه میدونه و کوچکترین خوبیه خودشو منت میذاره. من ازش انتظار دارم که مثل یه عروس معمولی برام ارزش قائل باشن نه حتی بیشتر، با اینکه از همه دوستام و دخترای فامیل سرتر بودم از نظر ظاهر تحصیلات موقعیت خونواده و... .
دلیل دور شدنش از من انتقادا و راهنماییاییه که در مورد خونوادش بهش میکنمه که هر وقت باهم بیرونیم جرو بحث داریم. من میخام بهش بفهمونم که آدم نباید از حق زنش بزنه و به خونواده ای که کوچکترین کمکی در زمان نیازش بهش نکردن انقد برسه و آخرش ما برا هم باید بمونیم . اصلن درک نمیکنه که بعد ازدواج اولویت دیگه با خونواده جدیدشه نه خونواده قبلیش. تو این زمونه که همش به بهونه پول ندارم برام یه کادو نمیخره زحمتاشو دو دستی تقدیم دیگرون کنه. ببینید مامانش کوچکترین کمک مالی بهش نکرده و خیال خودشم جمع کرده که یقرونم کمکت نمیکنم چون شوهر ندارم ولی در عوض به دو تا بچه دیگش از ارث باباش که حقه این پسرشم هست چطور میرسه. یا اینکه اصلن جلو بدرفتاریای مامان و خواهرش پشتم نیست و ازم دفاع نمیکنه و میگه به من که حرف نزدن بوقتش گوشزد میکنم بهشون که تا حالا یک کلمه هم بخاطر ناراحتیام شکایت نکرده و تذکر نداده. منم تا حالا بخاطر احترام جواب بدرفتاریای مامانشو تاحال ندادم، فقط سعی کردم ارتباطم کمتر شه تا انقد ناراحتم نکنن. اون منو از خودش جدا میدونه و اصلا معنی زندگی مشترکو نمیفهمه. حتی از الان میگه بعد ازدواج در ماه یه پول کمی مثلا 20% حقوقش رو بهم میده و همه خرجام پای خودم جز خوراک.من خیلی روحیم حساسه. از زندگی که قراره برام بسازه خیلی میترسم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamrava
[align=justify]اول هر زندگی بالا و پایین داره وبه مرور درست میشه.این درست نیست که تا تقی به توقی خورد فوری اسم طلاق بیاریم. طلاق آخرین گزینتون باید باشه. ی بار باهاش خیلی منطقی و جدی صحبت کنید و همه اینارو بگید و ازش بخواین یا قانعتون کنه یا بهتون حق بده. [/align]:310::310:
بارها سعی کردم با حرف زدن مشکلمونو حل کنیم. متاسفانه نه بهم حق میده نه سعی میکنه قانعم کنه. به نظرات من توجهی نداره و هرکاری که خودش فک میکنه درسته میکنه و آدمیه که بخاطر زنش از کوچکترین منافع خودشو خونوادش نمیگذره.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saeeded
منم پست صدف رو خوندم کمی غیر طبیعی میومد !!!
غیر طبیعی اینکه یه جور خود برتربینی نسبت به شوهر و خانوادش. از نوشته هاتون به نظر میاد که شما باید علت اصلی مشکل رو در خودتون جستجو کنین! من اگه همسری با طرز فکری شبیه شما داشتم حتما با مشکل بر میخوردم!
.
لطفا از خصوصیات و انتظارات خودتون از شوهر و بلعکس شما چه وظایفی نسبت به شوهرتون دارین رو بگین بیشتر با روحیات شما آشنا شیم شاید بچه ها بتونن بهتر راهنمایی کنن ...
من روحیه خیلی حساسی دارم و کاملن ظاهر و باطنم یکیه و نمیتونم با نامزدم مث خونوادش با سیاست رفتار کنم و با ظاهرسازی به خواسته هام برسم. از شوهرم انتظار صداقت کامل و فداکاری و کمک بی منت بهم رو دارم همونطور که اینارو وظایف خودم میدونم نسبت بهش. ولی اون کم پیش میاد که کاری بی منت برام کنه حتی اگه زحمت زیادی براش نداشته باشه. همیشه کارای خودش و خونوادش تو اولویته براش. خیلی سرد و بی احساسه، نه تو رفتارش عشق و محبت میبینم نه تو حرفاش. منم راستش از اون چون کششی نمیبینم غرورمو واسه محبت یطرفه نمیشکونم. من احساس میکنم 8 سال دوستی طولانی مارو از هم سیر کرده و بدبینیهای خونوادش نسبت بهم روش اثر گذاشته.
RE: جداشم یا بسوزم و بسازم؟
نقل قول:
الف-ح عزیز ممنونم از راهنماییتون. بخدا من مغرور نیستم فقط از قدر نشناسیش ناراحتم و همه خوبیامونو وظیفه میدونه و کوچکترین خوبیه خودشو منت میذاره. من ازش انتظار دارم که مثل یه عروس معمولی برام ارزش قائل باشن نه حتی بیشتر، با اینکه از همه دوستام و دخترای فامیل سرتر بودم از نظر ظاهر تحصیلات موقعیت خونواده و... .
دلیل دور شدنش از من انتقادا و راهنماییاییه که در مورد خونوادش بهش میکنمه که هر وقت باهم بیرونیم جرو بحث داریم. من میخام بهش بفهمونم که آدم نباید از حق زنش بزنه و به خونواده ای که کوچکترین کمکی در زمان نیازش بهش نکردن انقد برسه و آخرش ما برا هم باید بمونیم . اصلن درک نمیکنه که بعد ازدواج اولویت دیگه با خونواده جدیدشه نه خونواده قبلیش. تو این زمونه که همش به بهونه پول ندارم برام یه کادو نمیخره زحمتاشو دو دستی تقدیم دیگرون کنه. ببینید مامانش کوچکترین کمک مالی بهش نکرده و خیال خودشم جمع کرده که یقرونم کمکت نمیکنم چون شوهر ندارم ولی در عوض به دو تا بچه دیگش از ارث باباش که حقه این پسرشم هست چطور میرسه. یا اینکه اصلن جلو بدرفتاریای مامان و خواهرش پشتم نیست و ازم دفاع نمیکنه و میگه به من که حرف نزدن بوقتش گوشزد میکنم بهشون که تا حالا یک کلمه هم بخاطر ناراحتیام شکایت نکرده و تذکر نداده. منم تا حالا بخاطر احترام جواب بدرفتاریای مامانشو تاحال ندادم، فقط سعی کردم ارتباطم کمتر شه تا انقد ناراحتم نکنن. اون منو از خودش جدا میدونه و اصلا معنی زندگی مشترکو نمیفهمه. حتی از الان میگه بعد ازدواج در ماه یه پول کمی مثلا 20% حقوقش رو بهم میده و همه خرجام پای خودم جز خوراک.من خیلی روحیم حساسه. از زندگی که قراره برام بسازه خیلی میترسم.
صدف جان ! هنوزم که داری حرف خودتو میزنی و خودتو بالاتر ازش میدونی ..
این اولین اشتباهته ..
ارزش قائل بودن مثل یه عروس معمولی یعنی ماهی یه بار دعوتت کنن به شام و برات عیدی بیارن ؟
ببین گلم من خودم دوساله نامزدم و درک میکنم چه انتظاراتی از شوهرت داری .. اما باید واقع بین باشی ..
الان اوضاع اقتصادی انقدر خرابه که دیگه خیلی هامون به رسم و رسوم و عیدی و کادو و .. نمیرسیم ..
شوهرت این کارها رو بلد نیست .. تو باید یادش بدی ..
هر انتظار و توقعی که ازش داری باید از راه درستش بهش منتقل کنی ..
تو پست قبلیم بهت گفتم که سعی کن بفهمی شوهرت برای چی جذب خانواده ش میشه ..
بهش احترام میذارن ؟ غرورش رو ارضا میکنن ؟ با زبون بازی جذبش میکنن ؟
چیکار براش میکنن که تو وجود شما پیدا نمیکنه ؟؟
دومین اشتباهت انتقاد و راهنمایی از شوهرته ..
مردها دوست ندارن کسی راهنماییشون کنه و بهشون بکن و نکن بگه .. با این کار شما اون ابهت مردونه ش میره زیر سوال و بدتر لج میکنه باهات ..
باور کن با یکم سیاست زنانه و لحن قشنگ میتونی انتظاراتت رو جوری بهش بگی که نه بهش بربخوره و لج کنه نه اینکه غرورش صدمه بخوره ..
سعی کن به جای اینکه تو سرش بزنی و تحقیرش کنی ( که این کاملا از نوشته هات پیداست ) بالا ببریش و بزرگش کنی ..
چه تو تنهایی چه تو جمع خانواده هاتون .. بهش احترام بذار و تواناییهاشو پر رنگ کن .. کارهایی که برات میکنه رو مهم جلوه بده تا براش مهم بشه و بیشتر تلاش کنه برای خوشحال کردنت ..
همه ی ما ازدواج میکنیم که در وهله ی اول به ارامش برسیم ..
حالا حساب کن شوهرت ازدواج کرده و پیش چشمش زنی رو میبینه که ازش انتقاد میکنه و خودشو بالاتر میدونه و میخواد بهش راه زندگی رو یاد بده .. یکم غرغر و مشکلت با خانواده ش و توقع اینکه جلوی اونا ازت حمایت کنه رو هم بهش اضافه کن ببین چی میشه !!
اینا باعث میشه شوهرت ازت دور بشه و خودتم به این فکر بیفتی که جدا شم یا بسوزم و بسازم ؟؟؟
دقت کن .. تو طرز فکرت درباره ی ساختن زندگیت سوختن و ساختنه !!
یه چیزی هم از من به تو نصیحت که دوساله عروس خانواده ای هستم که از زبون و سیاست کم ندارن .. هیچ وقت گله ی خانواده ی شوهرت رو به شوهرت نکن .. جبهه میگیره و سعی میکنه از خانواده ش دفاع کنه و تو پیش خودت فکر میکنی که اونا رو بیشتر از من دوست داره و الکی الکی دعواتون میشه ..
کم کردن ارتباطت با خانواده ی شوهرت به ضررته .. سعی کن باهاشون دوست باشی اگر واقعا مورد خاصی ندارین و کدورت هاتون به خاطر همین رسم و رسومات و اختلاف فکری هست ..
همه ی مسائل رو به شوهرت دیکته نکن .. مردها توانایی قبول اینکه کسی بهشون امر و نهی کنه رو ندارن ..
یه لحن خوب و مهربون ، یه چهره ی خندون ، یه ذره ناز و دلبری معجزه میکنه ..
RE: جداشم یا بسوزم و بسازم؟
[quote=الف-ح]
نقل قول:
.....
یه لحن خوب و مهربون ، یه چهره ی خندون ، یه ذره ناز و دلبری معجزه میکنه ..
مرسی از راهنمایی و حرفای خیلی عالیت عزیزم. امیدوارم بتونم با این روحیه کسل که تو من ایجاد شده این کارا رو خوب عملی کنم و ببینم نتیجه ای میگیرم یا نه
RE: جداشم یا بسوزم و بسازم؟
شما که عقد کردین دیگه شوهرتونه نه نامزد.
دیدگاهتونو بهتره یه مقدار تغییر بدین. همونطوری که الف ح نوشتن.
در کل نه شوهرتون بی توجهن نه خونواده ی شوهرتون دشمنتون هستن و نه شما محبت بی منت می کنین. توی نوشته اتون همش دارین سر شوهرتون منت می ذارین. مثلا نوشتین کارش پولش بخور نمیر بوده پدرتون براشون کار دیگه ای جور کردن و حالا باید همش قدرشناس پدر شما باشن و قاعدتا هم منظورتون این بوده که باید قدرشناس و مطیع شما باشن. این یعنی منت. اصلا بی منت کمکشون نکردین که توقع لطف بی منت ازش دارین. ایشون هم ادمن و عقاید خودشونو دارن. غرور هم دارن که شما گاه و بی گاه می شکنیدش.
نوشتین که باهاتون قهر می کنن. خوبه قهر می کنن دعوا نمی کنن.
هیچکس خوشش نمیاد هی سرزنش بشه. انتقاد خوبه. راهنمایی خوبه اما اگه نحوه ی صحبت کردنتون با همسرتون مشابه نوشته های اینجا باشه بیشتر به تحقیر تخریب و توهین نزدیکه تا لطف و راهنمایی. و واکنشی هم که از ایشون می بینین قطعا واکنش کسیه که بهش توهین شده. نه کسی که بهش راهنمایی و همفکری شده باشه.
بیرون که می رین غریبه ها رو نگاه کنین. ادم معمولا به یکی لبخند بزنه جوابش لبخنده. وقتی هم بداخلاق باشه جوابش یا بی تفاوتیه یا بداخلاقی. به همین راحتی. توی خونواده هم همینطوره تا حدی. فقط چون ادمای یه خونواده همدیگه رو می شناسن و به هم علاقه دارن می تونن گاهی رفتارای همدیگه رو درک کنن و منتظر بشن تا ادم حالش خوب بشه. یعنی اگه می خواین شوهرتون بهتر باشه رفتارش خودتون اول پیش قدم بشین توی بهتر کردن رفتارتون. خودتون رفتارای بهتر و پرمهر تر داشته باشین با ایشون.
نمیشه گفت نمی دونستین و نمیشناختین شوهرتونو. 8 سال دوستی که کم نیست. معمولا دو سال اول ازدواجا همش رفتارای عاشقانه است. اگه ایشون 8 سال با شما عاشقانه رفتار کردن که خیلی عالیه.
اگه می تونین مشاوره حضوری هم برین بد نیست. عجیبه که بعد از 8 سال دوستی انقدر راحت به جدایی فکر می کنین. شاید مشاوره حضوری برین مشاور بتونه مشکل اصلی رو براتون پیدا کنه و راهکار بهتون بده. البته اگه مشکل مالی نداشته باشین. اگه براتون مقدور نیست مقالات این سایت رو بخونین.
ممکنه نظراتم اشتباه باشه.
موفق باشید.
راستی برای بیماریت حتما مرتب تحت نظر پزشک باش. اگه هم به استرس ربط داره و استرست زیاده به پزشکی که واسه بیماریت می ری بگو استرست زیاد شده. لازم باشه خودش تجویز می کنه برات یا اینکه بهت پیشنهاد می ده کتار اینکه پیش اون میری برای بیماریت پیش روانپزشک یا روانشناس هم بری که استرسات بهت اسیب نزنه.
RE: جداشم یا بسوزم و بسازم؟
شما میگید محبت کن. اون فرصتی برای محبت بهم نمیده. بعد چند هفته از ماموریت اومده، 2 روز هم بیشتر نیست اینجا. اصلن پیشم نیومده و نمیخاد بیاد. نمیگه زنشو ببره خونشون از ترس مامانش ، نه میاد خونه ما نه میگه بریم بیروون. فقط برا اینکه خیال منو راحت کنه که نمیاد پیشم زنگ زد گفت گلوم درد میکنه دارم میرم دکتر ولی اصلن نشونه ای از گلودرد و بیماری تو صداش نبود. اسمس دادم پس قصد داری فاصله هارو روز به روز زیادتر کنی؟ جواب نداد. دارم دق میکنم از دلتنگی، دلم میخاد چن ساعت با آرامش کنار شوهرم باشم.