خانواده شوهرم عصبی و پرخاشگر هستند
سلام به همگی
من قبلا تاپیک هایی داشتم که بیشتر حول محور خانواده همسرم و مشکلاتی که باهاشون دارم میچرخید. الان هنوزم اون موضوعات پابرجا هستند اما من تجربه های بیشتری کسب کردم تو برخورد باهاشون و سعی کردم کمتر فکرم رو درگیرشون کنم. از طرف دیگه به مسائل دیگه ای هم در موردشون پی بردم که خیلی خوشایند نیستن. به همین خاطر این تاپیک رو زدم تا نظرات شما رو بدونم و از راهنمایی هاتون استفاده کنم. ضمن اینکه ما 2 سال و نیمه تو دوران عقد هستیم و الان هم به خاطر فوت پدر شوهرم باز همه چی عقب افتاده. البته میخواستیم غیر رسمی بریم سر زندگیمون اما خانواده من مخالفت کردن. چون شوهرم بیکاره و هنوز دانشجوئه.
موضوع اصلی که الان میخوام در موردش صحبت کنم مربوط میشه به خانواده همسرم. مشکلات ما باهم از روز عقد شروع شد و بیشترین تأثیری که روی من داشت درگیری ذهنی بود که واسم ایجاد کرد. چون اونا هرجوری خواستن رفتار کردن اما من نتونستم واکنشی نشون بدم. حالا اخیرا رفتارهایی کردن و چیزایی ازشون دیدم که 100 برابر از چیزی که تا الان در موردشون میدونستم بدتر بوده و حتی همسرم میگه چیزایی که تا الان دیدی و شنیدی و شناختی که ازشون داری 20 درصد هم نیست. توی این خانواده حرمت ها کاملا شکسته شده و هیچ احترامی وجود نداره. خیلی راحت همه به هم توهین میکنن، حرفای زشت میزنن، از همدیگه طلبکارن، توهم اینو دارن که همه میخوان سرشون کلاه بذارن و خیلی چیزای دیگه. البته اینو بگم که شوهرم هیچکدوم از اخلاقای اونا رو نداره. اینو فقط من نمیگم، مشاوری که چند جلسه رفتیم هم متعجب بود که چطور همچین شخصیتی از این خانواده به وجود اومده.بعد از فوت پدر شوهرم، مسائل و درگیری های خانوادگیشون خیلی بیشتر شده. شوهرم هم به شدت از خانوادش دلسرد شده که یکی از دلایلش اینه که فوت پدرش رو به خاطر رفتارای بد خواهر و برادراش میدونه.
من هنوزم نتونستم بعد اینهمه مدت این خانواده رو درک کنم و از اینکه با همچین آدمایی سرو کار دارم واقعا هنوز تو شوک هستم! درسای زیادی البته تو این مدت گرفتم. مثلا اینکه با هیچکس بیش از سلام و احوالپرسی حرف نزنم. چون از هر حرف ساده ای 100 تا برداشت میشه و بعدا باید جوابگوی منظورهای نداشتت باشی. بنابراین من وقتی میرم اونجا سعی میکنم ساکت باشم. یا قبلا خیلی حساس بودم روی متلک گفتناشون. اما الان دیگه هرچی میگن سعی میکنم نشنوم. اما خیلی نگرانم. من هم نمیخوام و هم نمیتونم روابطم رو باهاشون کامل قطع کنم. البته رابطه با خواهر برادرا که به خاطر رفتارای بدشون با شوهرم یکی یکی داره قطع میشه. اما به هرحال خونه مادرشوهرم باید بریم و خواهر برادرا هم اونجا میبینیم. از طرف دیگه میترسم چون الان مسائل و درگیری ها تازه هستن و شوهرم میگه روابطم رو قطع میکنم با خواهر برادرا، ولی بعد از مدتی باز همه چی یادش بره و باز بخواد رابطه داشته باشه و شراکت کنه. شاید بگین رابطه خواهر برادری خودشونه و به من مربوط نیس بخوان رابطه داشته باشن یا نه. اما تأثیرش روی زندگی من چی میشه؟ اونجا هروقت دعوا میشه حتی امنیت جانی هم نداریم! یک موردش رو خودم شاهد بودم که دو برادر شوهرم باهم دعواشون شده بود و شوهرم که میخواست جداشون کنه نزدیک بود یه بلایی سرش بیارن!
تا الان هم مستقیما کسی با شوهرم مشکلی نداشت که اون هم چند روز اخیر پیش اومد و رفتاری از خواهر شوهرم دیدم که حتی فکر اینکه بخوام باهاش چشم تو چشم بشم هم اذیتم میکنه. شوهرم از شوهر خواهرش پرسید که من برای یک ماه مبلغی پول میخوام اگه واست مقدوره بهم قرض بده. که شوهر خواهرش هم گفت ندارم. فرداش خواهر شوهرم زنگ زده به مادرش که چرا این از ما پول میخواد؟ بره از پدر خانومش بگیره! شوهرم هم ناراحت شد و به شوهر خواهرش پیام داد که من از شما پول خواستم نه خواهرم و انتظاری از خواهرم ندارم. که بعد چند دقیقه خواهرش پیامی فرستاد حاوی یه سری فحش. من هم مات و مبهوت بودم که مگه الان چه اتفاقی افتاده که همچین حرفایی داره به شوهرم میزنه. وقتی هم به شوهرم میگم تو که میشناسی خواهرتو چرا ازشون پول خواستی؟ میگه اشکال نداره. اینجوری واسه قطع رابطه دلیل دارم.
نمیدونم با این آدما باید چکار کنم. به نظر خودم بهترین راه حل قطع رابطه کامله که امکانپذیر نیست. اینجور آدما به هرحال تاثیرشون رو زندگی ما خواهند داشت و من نگرانم. واقعا اعصابشون رو ندارم. به راهنماییتون نیاز دارم. از آینده میترسم.