-
خواهر عزیزم ممنوناز راهنماییت وقتی شوهرم با تنفر نگام میکنه وقتی سلام میدم جوابمو نمیده وقتی اس ام س میدم جواب نمیده دیگه دیگه من چه کار کنم چه حوری محبت کنم شما خودت زنی و میدونی چقدر سخته ککه عاشق شوهرت باشی یه دفعه همه زندگیت زیرو روشه شوهرت از این رو به اون رو شه اون عشق و دوست دارما تبدیل به تنفر شه من واقعا نمیدونم ویگه باید چیکار کنم اعتماد به نفسمو کاملا از دست دادم دلم براش تنگ شده کنارهمیم ولی خیلی خیلی ازهم فاصله گرفتیم من میترسم نزدیکش بشم .دوست عزیزم این گروهایی که گفتی تو شبکه اجتماعی چه طوری میتونم عضو بشم میتونی راهنماییم کنی ممنون عزیزم.
-
سارینا مشکل تو دقیقا برای یکی از آشناهام پارسال اتفاق افتاد.شوهر بعد از15سال زندگی ب زنش گفت ما به درد نمیخوریم و طلاق توافقی.بعد از مدتی شوهره ک آشنام بود خودش تعریف کرد که محل خوابشو از زنش جدا کرد.یعنی مرد با بچه ها توی هال میخوابیدن و زن تنها توی اتاق خواب با در بسته و قفل شده.زنش 4ماه مقاومت کرد.گام بعدیش نخوردن دست پخت زنش بود و قطع صحبتهای روزمره.ولی زنش باز هم راضی نمیشد.6ماه شکنجه روحی جواب نداد و مرحله بعدی شروع ب کتک کاری.ولی زن دیگه تحمل نیاورد.بعد از 7ماه رفت خانه باباش.مرده رفت دادگاه گفت زنم تمکین نمیکنه.خلاصه در کش و قوس دادگاه زنش متوجه ارتباط شوهرش با دوست خانوادگیشون شد و فهمید قضیه اون زن است.بعد از کلی دعوا با اون زن و هزار تا بدبختی بالاخره بعد از یکسال و نیم آرامش ب خانه بازگشت.سری بعد ناگفته هایی رو برات میگم.فک کنم جریانو فهمیده باشی.فعلا .یاحق
-
سلام عزیزم
الان وقت سحر از خدا میخوام تو این روز عزیز وساعت عزیز مشکلتو حل کنه هرچه زودتر آرامشو به زندگیت برگردونه
ساريناي عزیزم من خودم این روزا رو گذروندم و همونطوری که قبلا هم گفتم درکت میکنم ولی باور کن اگه بخوای واقعا و از ته دلت بخوای میتونی همه چيو عوض کنی
منم شوهرم با تنفر نگام میکرد و خونه م نميومد ولی من با صبوری و محبت همه چيو تغییر دادم و الان یه سال که شوهرم رفتارش عالی شده هميشه بابت رفتارهای گذشته ش ازم عذرخواهی میکنه جوری که خودم واسم باور کردنی نیست
اگه کاراییو که تو تاپیک قبليت بهت گفتم و با محبت و عشق انجام بدی مطمئن باش نتیجه شو می گیری
درمورد اون گروهام الان که خیلی زيادن هرکی بخواد ميتونه عضو شه یا خودش گروه تشکیل بده سایت های زیادی هستن که میتونی ازشون استفاده کنی من خودم تو چند گروه عضو م نمیتونم اینجا اسم سایت خاصی رو بیارم خلاف قانون همدرديه ولی اگه خواستی ای میل تو بده درخدمتتم
راستی تا یادم نرفته این روزا دعای نادعلی رو خیلی خیلی بخون تأثیر گذار ه
موفق باشی عزیزم
-
ممنون از شما اقای ابوذر من واقعا نمیدونم پای زنی در میون هست یا نه ولی همسرم یکسره گوشی دستشه و در حال وایبر بازی .نمیدونم تا کی میتونم تحمل کنم مژده عشق عزیزم ازت ممنونم که به پستام سر میزنی و با حرفات بهم ارامش میدی .من الان درواقع دارم رو خودم کار میکنم که اینقدر رو رفتارای شوهرم تمرکز نکنم اون همچنان با من حرف نمیزنه دیگه غذا هم با من نمیخوره حتی چیزی برای خونه نمیخره تمام هزینه های خونه تو این پنچ ماه با منه نمیدونم واقعا تا کی میخواد ادامه بده من میخرم میارم میپزم همسرم خیلی شیک میاد میخوره نه تشکر میکنه نه ظرفاشو میشوره پریشب بهش گفتم بیا شام بخور چنان با تنفر و اخم نگاهم کرد اصلا یه لحظه فکر کردم شاید حرف بدی بهش زدم واقعا فقط از خدا میخوام کمکم کنه بهم صبر بده دیگه نمیخوام به رفتارای شوهرم فکر کنم کلاس موسیقی و زبان ثبت نام کردم که مشغول باشم کمتر فکر کنم و غصه بخورم . منم دیگه باهاش حرف نمیزنم میخوام یه مدت مثل خودش رفتار کنم و به کارام برسم . خاله همسرم میگه از این به بعد به اندازه خودت غذا درست کن و بخور اون که مخارج خونه رو نمیده پس تو چرا دلت براش میسوزه توهم نخر . نمیونم واقعا گیج شدم دعا کنید برام بتونم این روزا رو بگذرونم.از خدا میخوام کمکم کنه.
-
ساريناي عزيز خيلي متاسفم خيلي ناراحتم و ازين مردا دلم پره
من خودم انقدر حالم بده و غصه ميخورم كه راهي به ذهنم نميرسه بهت بگم
من دوران عقد هستم حتما موضوع منو خوندي شرايط خيلي بد
همسرم منو نميخاد و منتظره من بگم نه نميخام و داره انقدر بمن سخت ميگيره ك بلاخره اينو بگمو راحت شه فقط اينو بگم من از همه لحاظ ازش ير ترم
الان ٧ ماه طاقت اوردم و تحمل كردم بي محلياشو تحقيرو توهيناشو نميدونم تا كي ميتونم تحمل كنم
فقط منتظر معجزه نشستم چون همسرم واقعاً ديگه منو نميخاد حتي بيمارستان بستري بودم زنگ نزد حالمو بپرسه
ببخشيد واقعا شركنده دلم خيلي پر بود
برات دعا ميكنم موقع افطارو سحر
يا علي
-
سحر عزیزم امیدوارم مشکل شما هم هرچه زودتر حل شه و به ارامش برسی . من که همجنان دارم بی توجهی و بدرفتلری همسرمو تحمل میکنم همسرم همچنان واره به رفتاراش ادامه میده من فقط از خدا میخوام کمکم کنه و بهم صر بده تا بتونم تحمل کنم .
-
با دست رو دست گذاشتن هیچی عوض نمیشه.باید خودت کاری برای خودت بکنی.هیچکس برای تو کاری نمیکنه
-
دوستان لطفا به پست من هم سر بزنید من به راهنماییتون نیاز دارم. همسرم دیروز به دوستمون که در جریان مشکلات زندگیمون بودن حتی سه ماه پیش هر دومون رو به خونشون دعوت کردن و کلی با دوتانون صحبت کردن و به همسرم گفتن که داری بهانه میاری دلیلت واسه جدایی منطقی نیست حتی بعد از اونشب حدود یکماه بعد دوستمون دوباره باهمسرم تماس گرفت که دوباره باهاش صحبت کنه همسرم جوابشو نداد تا اینوه دیروز خودش به دوستمون زنگ زد و بهش گفت یه مشاور خوب بهش معرفی کنه گفته نیازدارم با یه روانشناس صحبت کنم و جالبه که یکماه پیش دوتامون باهم به روامپزشک مراجعه کردیم که گفتن این اخرین باره میام دیگه نمیام و با وجود اینکه روانپزشک بهش گفته هر هفته باید بیای اونجا حاضر نیست بره ولی از دوستمون ادرس یه روانسناس دیگه رو خواسته. دیروز به من هم اس داد که باید یه کتابخونه واسه خونه بخریم باید لوستر رو تعمیر کنیم وای جقدر کار هست این اس و به من داد عصر وقتی اومد خونه همچنان با من حرف نمیزد و حتی سر اینکه تی وی روشن کردم دکباره باهم دعوامون شد نمیدونم جرا رفتاراش تناقص داره خودشم نمیدونه چی میخواد. بعضی وقتا با وجود همه بدیهایی که در حقم کرد دلم براش میسوزه . دوستمون بهم گفت فعلا صبر کنهمسرت واقعا نیاز به روانشناس داره اصلا تعادل روانی نداره .بعضی وقتا فکر میکنم حتی اگه برگرده به زندگیش اصلا من دیگه میتونم بهش اعتماد کنم ؟این روزا این سوال فکرمو مشغول کرده .اصلا خودم دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط . ولی اینو میدونم که رفتاراش دیگه واقعا منو خسته کرده هرچی من کوتاه میام بدتر میشه. با محبت کردن درست نمیشهد. به دوستمون گفته بود یکم بی حیایی و بدجنسی به سارینا یاد بده. اینفقدر من این هفت سال خوب بودم خوبی بیش از حدم دلشو زد .با این حرفش بیشتر ازش سرد شدم .به نظر شما این ادم اصلا ارزش داره که من اینهمه بداخلاقیاشو تحمل کنم . تروخدا کمکم کنید واقعا به راهنمایی خوبتون نیاز دارم
-
سلام عزیزم
دقیقا حرفات منو به گذشته ی خودم میبره اون همه بداخلاقی،تحقیر،دادوبیداد، اون همه گریه های من وبی اعتنایی های شوهرم اون همه زور گفتن و بی ارزش کردن من پیش خانواده ش
سارينا من چهار سال تحمل کردم چون زندگیمو دوست داشتم چون شوهرم از اوایل آشنایی مون اینجوری نبود چون عاشق شوهرم بودم
میخوام بهت بگم اگه واقعا عاشق همسرتی میخوای زندگیت مثه اوایل خوب بشه تحمل کن و مطمئن باش خیلی زود نتیجه ميگيري
سارينا من الان زندگیم آرومه البته در ظاهر.....زندگیم همونيه که میخواستم ولی حقیقتا ازدرون دارم میسوزم هیچ احساس امنیت اعتمادی به شوهرم ندارم وباخودم فکر میکنم کسی که چهارسال منو عذاب داد بازم ميتونه عوض شه وبازم زندگیمو نابود کنه وقتی به گذشته فکر میکنم خیلی از خودم بدم میاد به خاطر اون همه گذشت بخاطر اون همه صبوری.......سارينا من نتیجه شو گرفتم ولی الان ازخودم راضی نیستم شوهرم خیلی موقعیت هارو ازم گرفته ولی تنها کاری که الان میتونه بکنه ابراز پشیمانی و عذرخواهی کردنه ولی به نظر ت اینا میتونه جوابگوی چهارسال زجر کشیدن من و نابود ی چهارسال از بهترین سالای زندگیم بشه
سارينا میخوام بگم اول باخودت کنار بیا که بعدا مثله من دچار افسردگی نشی اگه شوهرت واقعااااااا ارزششو داره بخاطرش بجنگ ولی اگه ن........هیچوقت خودتو قربانی نکن.....مطمئن باش با انجام مطالبي که تو تاپيک قبليت بهت گفتم وصبوری میتونی شوهرتو به زندگی برگردوني و این چیزایی که به دوست مشترکتون گفته نشونه ی خوبیه و اونم داره سعی میکنه که خودشو عوض کنه ولی اول باید با خودت کنار بیای که واسه چی میخوای باشوهرت باشی هرجور شده زندگيتو درست کنی و اونو به خودت برگردوني اگه خواستی جواب بده دلایلی که باعث میشه بخاطر شوهرت اینقدر تحمل و ازخودگذشتگی کنی رو بنویس
به خدا می سپارمت خواهر خوبم
-
سلام خانومی،
به تالار همدردی خوش آمدید..
نخست بهتون تبریک میگم که انقدر محکم و قوی هستید و خونه رو ترک نکردید...
اول از همه شما باید سعی کنید که آرامش خود را حفظ کنید و از هرگونه رفتار و عمل شتاب زده ای پرهیز کنید..مهمترین کار در وهله اول کسب آرامش هست تا بتونید بهترین تصمیم را بگیرید..تا فضای خونه هم آروم باشه و جر و بحث بوجود نیاد...
عزیزم می تونم درکت کنم که چه ضربه سختی داری می خوردی..میدونم که چقدر سخته ادم کسی رو دوست داشته باشه و ببینه که اون فرد دچار افسردگی،خشم و عصبانیته و بیش از 80% فقط از نگاهش تنفر میباره...خطاهای رفتاریشو نمیبینه،چون نمیخواد ببینه و شما الان واقعاخهیچ کمکی نمیتونی بهش بکنی...شما سنگر خونتو حفظ کن و فقط و فقط به آرامش خودت فکر کن...در بعضی موارد که به لحاظ احساسی در شرایط خوبی نیستی با کنترل و مدیریت احساساتن
می تونی به آرامش برسی.
احساسات مجموعه ای از هیجانات و عواطف هستند که در شرایطی خاص برای هر فرد تجربه می شن و در رفتارها تاثیر می ذارن .
همانطوری که نقاشها معتقدند که در طبیعت 3 رنگ اصلی وجود داره : قرمز ، زرد ، آبی که بقیه رنگ ها از ترکیب اون 3 تا رنگ بوجود می یان ، یه گروهی از روانشناسها هم می گن ، در وجود انسان 3 احساس اصلی وجود داره : عصبانیت ، ترس ، غم که کنترل دقیق این 3 احساس منجر به احساس چهارمی به نام شادی میشه.
از ویژگیهای این 4 احساس :
- عصبانیت :
به ما احساس قدرت میده (در مواقع لزوم از حریم خود دفاع می کنیم )
- ترس :
به ما احساس امنیت و انرژی می ده (موقع عبور از خیابون احتیاط می کنیم و در مواقعی که از چیزی می ترسیم ، عملی رو با تمام قدرت بدنی و با انرژِی فوق العاده ای انجام میدیم که در حالت عادی از توان ما خارجه)
- غم :
با درون خود آشتی کرده و با مردم دیگه ارتباط برقرار می کنیم (در مواقعی که نیاز به صحبت و همدلی و درددل کردن با دیگران داریم )
- شادی :
به ما امید و انرژی می ده (اما هرگز خود به خود بوجود نمی یاد مگر با کنترل هوشمندانه 3 احساس فوق)
معمولا تغییر احساس ها ناشی از این 3 احساس هستند .
مثلا : ترس + عصبانیت = حسادت
ترس + غم = نا امیدی
و ....
........
پس با مدیریت آگاهانه و کنترل کننده احساسات ( که کار آسانی هم نیست ) می توانیم پیوسته از احساس شادی و آرامش بهرمند شویم.
ببین دوست من. منم در شرایط خیلی سختر از شما بودم ولی تنها کاری که از دست شما برمیاد حفظ آرامش خود و خونه هست، شما همچنان به همسرت محبت کن و خونه رو پاکیزه نگهدار( آخه بعضی از خانومها تا با همسرشون قهر میکنند،دست از آشپزی و خونداری میکشند)...
هر وقتم همسر شما حرفی از جدای زدند با مهربونی و آرامشی که تو لحن صحبتتون هست بهش بگید و تو و زندگیمو دوست دارم و به نظرت احترام قائلم ولی من دوست دارم واسه زندگیمون تلاش کنم تا دوباره طعم خوشبختی و شادی رو با هم بچشیم و قدمی واسه جدای برنخواهم داشت!!!
بهتون توصیه میکنم تاپیکهای خانوم سبکتکین رو هم بخونید،حتا بهتون کمک میکنه...