RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام .سعی کن تا ده روز از هم به طور کامل جدا باشید وهیچ رابطه ی با هم نداشته باشید این ده روز زمان بسیار خوبی برای فکر کردن است تا خود را از این مخمسه نجات دهید.شما خوب میدونید که خانوادهی این اقا چقددر عذابند..اون ها قطعا دنبال یه راه حل میگردند اگه شما بخواید به این رابطه ادامه بدید واون ها بفهمند این عذاب چند برابر میشه.میدونم خیلی سخته اما ممکنه فراموشش کنید.سعی کنید تو این ده روز احساسات را کنار بذاری وعاقلانه تصمیم بگیری هرچند تو این مواقع احساس بر عقل چیره میشه.ولی در هر صورت عقلتو از دست ندادی وهنوز و همیشه میتونی ازش کمک بگیری فقط باید از زیر بار احساس بیرون بکشیش.ضمنا به خدا توکل کن و امیدتو از دست نده.البته یه چیز برام جالبه چطور اون ها سه سال باهم قهرند ویه بچه ی سه ماهه دارند؟
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
از خودم بدم میاد، از همه چی نا امیدم.کاش هیچ وقت به دنیا نمی اومدم که زندگی کسی رو خراب نکنم.از خدا هم ناراحتم.چرا مثل میلیونها آدم دیگه یه ازدواج درست سر راهم قرار نداد.دخترایی که 23-22 سالگی با همسرشون تو دانشگاه یا هر جا آشنا میشن چی از من سرتر دارن؟خدا هم منو دوست نداره.از همه چی نا امیدم.من فقط یه مرده متحرکم بدون هی لذتی و آینده روشنی.بخدا من چشمم دنبال شوهر کسی نبود.بخدا منم آرزو داشتم مثل همه دخترا با لباس سفید برم خونه بخت و همه شاد باشن از ازدواجم نه زندگی یکی دیگه این وسط نابود بشه.بخدا من اونقدر سربه زیر بودم که روم نمیشد تو دانشگاه به همکلاسیهای مذکر سلام کنم چه برسه به یی مرد متاهل.ولی من نمیدونستم.بعدش هم نتونستم.خیلی سخت بود.بخدا قسم خیلی درمونده ام.باور کنید.فقط خدا میدونه چه عذابی می کشم.
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
از خودم بدم میاد، از همه چی نا امیدم.کاش هیچ وقت به دنیا نمی اومدم که زندگی کسی رو خراب نکنم.از خدا هم ناراحتم.چرا مثل میلیونها آدم دیگه یه ازدواج درست سر راهم قرار نداد.دخترایی که 23-22 سالگی با همسرشون تو دانشگاه یا هر جا آشنا میشن چی از من سرتر دارن؟خدا هم منو دوست نداره.از همه چی نا امیدم.من فقط یه مرده متحرکم بدون هی لذتی و آینده روشنی.بخدا من چشمم دنبال شوهر کسی نبود.بخدا منم آرزو داشتم مثل همه دخترا با لباس سفید برم خونه بخت و همه شاد باشن از ازدواجم نه زندگی یکی دیگه این وسط نابود بشه.بخدا من اونقدر سربه زیر بودم که روم نمیشد تو دانشگاه به همکلاسیهای مذکر سلام کنم چه برسه به یی مرد متاهل.ولی من نمیدونستم.بعدش هم نتونستم.خیلی سخت بود.بخدا قسم خیلی درمونده ام.باور کنید.فقط خدا میدونه چه عذابی می کشم.
سلام همزبان محترم
دقت کن.
شما به خاطر احساساتت در گیر این اشتباه شدی و ادامه هم دادی.
حالا لطفا با همین احساساتت مزاحم برون رفتت از این مشکل نشو.
برای اینگونه مرثیه سرایی های عاطفی بعدا هم وقت هست. اکنون وقت عمل هست. از نوع منطقی و مهارتی.
وقتی یک بیمار در اورژانس هست نیاز به مداخلات فوری و سریع پزشکی هست. بستگان باید به سرعت داروها را تهیه کنند و ....، لذا اگر در این موقع افراد همه شروع کنند به گریه و توی سرخودشان بزنند نه تنها مشکل حل نمی شود بلکه زمان هم از دست می رود.
در تکنیک هایی که به شما گوشزد کردم یکیش هم قطع آبياري ذهني و خيالي بود.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
راه علاج هم كسب مهارت ها و تكنيك هاي مواجهه با اين مسئله هست. كه عبارتند از:
يكم: بستر زدايي
دوم : تمركز زدايي
سوم: تصعيد يا حداقل جبران
چهارم : قطع آبياري ذهني و خيالي
پنجم: درگير شدن با شبكه اجتماعي نگهدارنده
ششم: تكنيك توقف فكر
در این تکنیک باید از هرگونه آبیاری احساسی دخیل در این رابطه پرهیز کنید. به خوب و بد این آقا ، به ورودتان به این رابطه و .... نباید مرتب فکر کنید.
همچنین احساسات آسیب زا و ... نیز به شما کمکی نمی کند.
ما همه اینجا مطمئن هستیم که شما نسبت به مشکلتان به بینش صحیحی دست یافتید و همه انرژی خود را برای رهایی آن گذاشته اید.
انشاء الله به مرور جشن پاکی و رهایی ات را از این مشکل خواهیم گرفت.
لطفا توجه کنید ، شما به واگویه های مثبت نسبت به خودتان نیاز دارید. همچنین سایر اعضاء هم اگر می خواهند کمک کنند، لطفا در کنار همزبان قرار بگیرند و نقاط قوت او را تشویق کنند و همراهی کنند. مقابله کردن انرژی او را می گیرد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
بازم از همدلیتون ممنونم.راستش یه کم خودمو قویتر احساس می کنم.مرسی از کمکهاتون.
:104::104::104::104:
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام sisili عزیز
نوشته ات رو چندبار خوندم،واقعا ممنونم که مثل یه خواهر راهنماییم کردی.خیلی بهم قوت قلب دادی وقتی دیدم میدونی احساسات من چیه و چه عذابی دارم می کشم.حتما رنج و درد کشیدن دوستت رو دیدی که دقیقا میدونی جدا شدن چه قدر سخته.(خوش به حال دوستت که حداقل یکی رو داشته باهاش درد و دل کنه)
برام دعا کن.تو و همه دوستان دیگه.از خدا می خوام توانایی جدا شدن رو بهم بده.من خودم میدونم ادامه این رابطه تماما اشتباهه.شاید اوائل به خاطر عشق و هیجانات چشمم خیلی چیزها رو نمی دید.ولی الان می فهمم که از اول نباید وارد این رابطه می شدم حتی باید روزیکه فهمیدم متاهله دیگه به اون شرکت بر نمی گشتم.
ولی گذشته ها گذشته.الان می دونم جدایی درست ترین کاره فقط متاسفانه عملش برام خیلی سخته.
از همتون می خوام برام دعا کنید که خدا یه اراده قوی بهم بده.مرسی از همتون
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
يک روز پدر بزرگم برام يه کتاب دست نويس آورد، کتابي که بسيار گرون قيمت بود، و با ارزش، وقتي به من داد، تاکيد کرد که اين کتاب مال توئه مال خود خودته و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا بايد چنين هديه با ارزشي رو بي هيچ مناسبتي به من بده.
من اون کتاب رو گرفتم و يه جايي پنهونش کردم، چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندي؟ گفتم نه، وقتي ازم پرسيد چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندي زد و رفت، همون روز عصر با يک کپي از روزنامه همون زمان که تنها نشريه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روي ميز، من داشتم نگاهي بهش مينداختم که گفت اين مال من نيست امانته بايد ببرمش، به محض گفتن اين حرف شروع کردم با اشتياق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعي ميکردم از هر صفحه اي حداقل يک مطلب رو بخونم.
در آخرين لحظه که پدر بزرگ ميخواست از خونه بره بيرون تقريبا به زور اون روزنامه رو کشيد از دستم بيرون و رفت. فقط چند روز طول کشيد که اومد پيشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و روزنامه ميمونه، يک اطمينان برات درست ميکنه که اين زن يا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر ميکني هميشه وقت دارم بهش محبت کنم، هميشه وقت هست که دلش رو به دست بيارم، هميشه ميتونم شام دعوتش کنم اگر الان يادم رفت يک شاخه گل به عنوان هديه بهش بدم، حتما در فرصت بعدي اينکارو ميکنم حتي اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفيس و قيمتي، اما وقتي که اين باور در تونيست که اين آدم مال منه، و هر لحظه فکرميکني که خوب اينکه تعهدي نداره ميتونه به راحتي دل بکنه و بره مثل يه شيء با ارزش ازش نگهداري ميکني و هميشه ولع داري که تا جاييکه ممکنه ازش لذت ببري شايد فردا ديگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتي اگر هم هيچ ارزش قيمتي نداشته باشه! :303:
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
[/color]سلام
من کاری ندارم که مقصر کیه و از کجا شروع شده. این اتفاق ممکنه واسه همه کسایی که بهت پیغام دادن بیفته اما به یه چیز ایمان دارم و اون اینه که اگه بتونی به ترست از جدایی غلبه کنی و از پس این مهم بربیایی، پاداشی میگیری که تو خواب هم نمیدیدی. نظام جزا و پاداش این عالم خیلی دقیقه. من اعتقاد دارم آینده تو یا 1 هست یا 0. اگه از این امتحان سربلند بیرون بیایی به بهترین چیزها دست پیدا میکنی (همون 1) که حقت هم هست چون کار راحتی نیست اما اگه خدای نکرده همین طوری ادامه پیدا کنه به هر 4 نفر آسیب میرسه که تو هم از عاقبتش بی نصیب نخواهی بود (0).
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام دوستان
مرسی از کمک و همفکریتون
راستش من چند روزی مسافرت بودم که خیلی خوش گذشت(بعد از 3سال)
الانم درگیر یه امتحان خیلی مهمم واسه همین خیلی سرم شلوغه
البته اون رابطه هنوز ادامه داره ولی اصلا مثل سابق نیست.من خیلی سرد شدم و تصمیمم رو واسه جدایی گرفتم ولی همونطور که گفتم منتظرم نوبت مشاورم که چند هفته دیگس برسه تا به کمک اون بتونم از این رابطه در بیام.
احساس آدمای متضرر رو دارم.احساسم رو جای بدی سرمایه گذازی کردم.به قول blue sky این آقا اولین بار بود که حس علاقه به جنس مخالف رو در من زنده کرد و منم کورکورانه دنبال این احساس رفتم.چه بسا اگه وارد این رابطه نمی شدم تا حالا ازدواج کرده بودم و یه زندگی خوب داشتم.
خلاصه اینکه دیگه فکر کردن به جدایی واسم ناراحت کننده نیست.بهم احساس رهایی میده.ولی دوست ندارم هر روز بهم زنگ بزنه گریه کنه.دلم می سوزه.میخوام به کمک مشاور اونم توجیه بشه.چون وقتی من باهاش حرف می زنم خودم می زنم زیر گریه چه برسه به اون.اونوقت حرف و تصمیمم بی ارزش میشه.
با مشاور حرف بزنم نتیجه رو بهتون میگم.واسم دعا کنید.:323:
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام همزبان عزیز. این خیلی عالیه . یه کم دیگه جلوتر برو. تلفن هایت را محدود کن. حتماً موفق می شوی و خدا بهترین رو جلوی پایت خواهد گذاشت. یه قدم جلو بذار خدا برات هزار قدم بر می داره. منم برای تو و برای آن زن بیچاره هم دعا خواهم کرد.:323:
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
ماهور1 عزیز
کاملا با حرفاتون موافقم،من خودم هم حق رو به خودم نمیدم و می دونم رابطم از اول اشتباه بوده.ولی باور کن من و خیلی ها مثل من خودمون قربانی هستیم.اگه آقایون معنای تعهد و مسئولیت رو تو ازدواج بفهمن هیچ وقت به خاطر عشق و هیجانات جذاب دنبال کسی نمیرن و حتی اگه کسی بهشون علاقه نشون بده اجازه پیشروی بهش نمیدن.
ولی وقتی یه آقا حتی یه حلقه هم نمیندازه تو دستش چه برسه بخواد بگه متاهلم و بعد از مدتها که دختر بیچاره علاقمند شد بفهمه اون آقا متاهله میدونی چقدر جدایی سخته.وقتی منتظری ازت خواستگاری کنه بفهمی یه بچه هم داره.خدا سر هیچ کس نیاره الانم که تعریف می کنم دارم گریه می کنم.
ولی بازم من کوتاهی کردم اگه اون موقع جدا می شدم از الان خیلی راحت تر بود.اگه تجربه الانم رو داشتم به هیچ وجه دیگه نمیذاشتم بهم نزدیک بشه.
شما راست میگی هیچ زنی نباید زندگی یه زن دیگه رو خراب کنه.ولی راحت نفرین نکن.شاید بعضی خانومها به خاطر پول و موقعیت و ... با علم به متاهل بودن مردی باهاش دوست شن.اونها تکلیفشون جداست.اونها معمولا خیلی هم وابسته نمیشن و بعد از رسیدن به اهدافشون طرف رو ول می کنن.ولی من و امثال من بینهایت ضربه می خوریم و تمام گذشته و حال و آیندمون رو به خاطر بی مسئولیتی و عدم تعهد و خوش گذرونی یکی دیگه از دست می دیم.
امیدوارم مشکل شما هم حل شه.
برام دعا کنید.