-
مادر بودن...
:16:به من گفته بودند عشق را در جایی می توان یافت که زندگی باشد..که زیبایی باشد. گفته بودند عشق در روییدن است...در دل سپردن و من به جست و جوی عشق برامدم و آن را در رویاندن دیدم...در زندگی بخشیدن.
عشق را در جان کسی یافتم که وجودش را فداکارانه ایثار کرد تا تجسم عشقش خورشید تابناک حیات دیگری باشد. آن کس که تمامی شادی های دنیا را در شنیدن ضربان های قلب کودکش خلاصه کرد.
کسی که خداوند ماهتاب عشق در زمینش نامید. من...عشق را در تلالو چشمان کسی یافتم که اولین گام های کودکش را به تماشا نشسته بود. عشق را در دستان لرزان کسی دیدم که پیشانی تب دار فرزندش را نوازش می کرد. من...عشق را در آغوش گرمی دیدم که همواره گرم و گشوده و پذیرا است و قلبی که هرگز از تپیدن...تنها برای دیگری باز نمی ایستد.
آری...عشق...منتهای عشق...این است : "فرشته بودن اما بال های خود را به دیگری بخشیدن...
عشق این است:: ....مادر بودن....
بوسه می زنم بر دستان مادرانی که همواره بزرگترین افتخارشان "مادر" بودن است و درود فراوان بر پدرانی که تکیه گاه چنین مادرانی هستند...:72:
-
RE: مادر بودن...
و نه در زمانی خیلی دور ، زنانی را می شناسم که از وجود خود برای زایش مایه نگذاشته اند ولی عشقی به وسعت عشق مادری را تقدیم فرزندانی می کنند که تنهایند و ........
و پدرانی از همین دست که یاوران شانه به شانه عاشقان بی مدعا هستند .
نقاب عزیز برای این دسته از افراد چه تعبیر و توصیفی دارید ؟!
-
RE: مادر بودن...
""آنی"" گرامی....:
گاهی "سکوت" می کردند.......گاهی فریاد می زدند....گاهی خندان خندان....گاهی گریان گریان.....
در این راه کودکانه در این ::گه گاهی"" شدن ها.....آنان(مادران و پدران) همواره نه گهگاه ...عشق می ورزیدن به آن کوکان بی آ گاه..
توصیفی ندارم که بگوییم...همین چیز روشن است.