-
بانو امیدوار 92
واگذارش کن به خدا.ازش چیزی به دل نگیر یعنی واقعا بنظر من اینجور آدما ارزش اینو ندارن بخوای به حرفایی که میزنن توجه کنی:81: از اینجور افراد بی فرهنگ و بی شخصیت توی جامعه الان ما شوربختانه کم نیستند نمی توانید آنها را تغییر بدید ولی خودتان را میتوانید که محکمتر و صبورتر کنید بزار یه جمله برات بنویسم هرووقت با اینجور آدم ها برخورد کردی آرومت میکنه.
«مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف می شوی و مهم تر آنکه خوک از این کار لذت می برد.»
جورج برنارد شاو (George Bernard Shaw)
شاید در نظر اول بی احترامی باشه و جمله خوبی بنظر نرسه ولی خیلی جاها واقعیت داره این موضوع :72:
-
یادمه سال اول که مشکل برام پیش اومد روز هیجدهم ماه رمضون با پیک براش قرآن فرستادم دیشب یادم افتاد من به جز خدا پناهی نداشتم که بخوام بهش متوسل بشم با این کارم فقط خواستم اینو بهش بفهمونم نمی دونم ....
-
پریشب که داشت عید فطر می شد تو اتوبوس داشتم برمی گشتم خونه همه حرف عید رو می زدند نمی دونم چرا خیلی دلم گرفت و بدون اینکه بتونم خودم رو کنترل کنم اشکام بی صدا می اومد یادم اومد که چقدر تو این دنیا بی کس و گرفتارم یادم اومد این سومین عید فطری که دلشکسته خدا رو صدا می زنم و تنها خودش می دونه که چقدر سوختم ... همونطوری اشکام سر می خورد پایین که یه آقایی به راننده گفت یه آهنگ شاد بگذار همه اشکشون دراومد راننده هم حرفش رو گوش کرد اولش از خودم خجالت کشیدم بعد تو دلم به خودم خندیدم چون من اصلا متوجه اطرافم نبودم به آهنگ غمگین راننده کار نداشتم. ولی بعدش از خدا خواستم یه کمی دلش برای من بسوزه من بی آبرو شدم شخصیتم داغون شد . راستی یه خبر برای کار رفتم یه شهر دیگه حالا درد و رنج غربت و زخم زندگیم رو باید با هم تحمل کنم ... چاره ای نیست زندگی خرج داره دادگاه خرج داره ...
برام دعا کنین
خدایا چگونه تو را بخوانم و حال آنکه من منم،و چگونه امیدم را از تو قطع کنم و حال آنکه تو تویى،خدایا!آنگاه که از تو نخواهم که به من عطا کنى پس کیست که از او درخواست عطا کنم؟ خدایا!آنگاه که تو را نخوانم تا مرا اجابت کنى،پس کیست که او را بخوانم تا اجابتم کند؟،خدایا!آنگاه که به سوى تو زارى نکنم تا به من مهرآورى،پس کیست که به جانب او زارى کنم تا به من مهر آورد،خدایا!چنانکه دریا را براى موسى)درود خدا بر او(شکافتى و نجاتش دادى،از تو درخواست مىکنم بر محمّد و خاندانش درود فرستى و از آنچه در آن گرفتارم مرا رهایى بخشى،و بر من گشایش دهى گشایشى فورى نه دیر،به فضل و مهربانىات،اى مهربانترین مهربانان.
-
امیدوار جان سلام.از خوندن لحظات سختی که تجربه کردی به شدت متاسف شدم.اما کلمه "بی آبرو " که بکار بردی خیلی متاثرم کرد. :81:آخه چرا باید همچین فکری در مورد خودت بکنی؟
خدا نکنه بی آبرو بشی.شما توسط یک نامرد مورد ظلم قرار گرفتی.و بهترین انتقامی که میتونی ازش بگیری اینه که نشکنی و خودت رو بهتر از قبل سرپا نگه داری.مطمئن باش خدای مهربون دعای دل شکسته رو جواب میده و این سختیها تجربه ای میشه برای روشن کردن راه آیندت.من به عدالت خدا ایمان دارم .
موفق باشی عزیزم.
-
اميدوار عزيز همسر منم داره بهم خيانت ميكنه يكي هم نه چند تا هم داره برا خودش بعد بمن ميگه پول ندارم ما هنوز نامزديم وقتي تاپيكاتو تا حدودي خوندم خيلي ناراحت شدم بيشتر از قبل ترسيدم فعلاً دارم صبوري ميكنم الان ٤ روز تعطيليه ولي نيومده و داره به دختر بازياش ميپردازه و من دارم از تنهايي دق ميكنم اگه تاپيكاموببيني ميفهمي كه اوضاعم خيلي خيلي بده برات از صميم قلب ارزوي خوشبختي ميكنم اميدوارم اين شكست اغاز پيروزيات باشه من عضو انجمن ازاد شدم خيلي خوب بود
-
- - - Updated - - -
سلام به همه دوستان خوبم
بالاخره تاریخ دادگاه رسید ولی همسرم در کمال نامردی یه لایحه داده و کل موضوع اختلاف و تکذیب کرده منو آدم شکاک و مریضی خونده و اینکه اجازه دادم خانواده ام زندگیم رو به هم بزنن .
و تازه یه دروغ بزرگتر اینکه گفته من همسرم رو خیلی دوست دارم و حاضر نیستم طلاقش بدم و متاسفم که ایشون پای منو به دادگاه به خاطر یه سوء تفاهم بازکرده!!!!!!!!!!
باور کنید اولش کلی بلند خندیدم ولی الان چند روزه فقط دارم گریه می کنم و هر لحظه تحقیرهاش یاد می آد بیشتر نفرت پیدا می کنم من تو رو اصلا نمی خوام از صدات بدم می آد یا مادرش می گفت تو وصله ما نیستی یا لحظه ای که با اون خانم کنار هم تو کلانتری نشسته بودن ..
راستی یه آدم چقدر می تونه دروغگو باشه یعنی فکر نمی کنه صورت جلسه پلیس وجود دارد دو نفر افسر پلیس شهادت دادند که حرف من درسته همسایه های محله خانم و راننده آژانس هم شهادت دادن که چند ساله اینها رو می شناسن. بعضی وقتها فکر می کنم بنده خدا خودش هم نمی خواد فکر کنه که چه بلایی سر خودش و زندگیش آورده نمی خواد باور کنه یا شایدم خیلی مریضه و دروغگو...
نمی دونم فعلا که افتاده راه دادگاه تاریخ بعدی شش ماه دیگه اعلام شد آخه این قانون ما چرا اینجوریه وقتی همه چیز مشخصه...
خدایا این ظلم بنده تو دل منو بدجوری سوزونده می دونم که این سختی و مشقت رو تو برای من نساختی پس تنهام نگذار می بینی این روزها حالم چقدر زار شده ... خدایا نگذار بیشتر از تو این دنیا تحقیر بشم
-
سلام عزيزم تايپيكتو كه خوندم خيلي ناراحت شدم به نظرم تو فوق العاده ادم قوي هستي و روح خيلي بزرگي داري كه بعد از اين همه سختي هنوزم ذره اي از عشقت به خدا كم نشده و هنوزم داري ميجنگي براي يه زندگي بهتر
شما بعد از دادگاه از شوهرت نپرسيدي هدفش از اينكار چي بوده؟ مگر اين خواست خودش نبوده؟ باهاش صحبت نكردي كه ببيني انگيزش از اين كار چي بوده؟ شايد بتوني متقاعدش كني توافقي جدا بشين
برات دعا مي كنم عزيزم و اميدوارم زودتر به ارامش برسي
-
خدا را شکر که بهتری.
نوشته هات مثل روزهای اول حکایت از آشفتگی و پریشانی شما نداره و خیلی آروم تر به نظر می رسی.
اون نوشته ها خیلی دردناک بود و حتی خوندنش رنج آور بود. پست امروزتون اگر چه غمگین اما با آرامش بود. انشاله که باز هم بهتر بشید.
امیدوارم هر چی که خیر و صلاحتون هست پیش بیاد :72: