کنترل احساسات زودگذر نسبت به جنس مونث
با سلام !
اول از همه عذر میخوام اگه تاپیک رو جای نامناسبی زدم ...
من 22 ساله هستم و دیپلم تجربی و امسال برای بار دوم میخوام کنکور بدم
حدود یک سال پیش دختر خانمی رو دیدم در یک دفتر کار و ایشون منشی بودن و بسیار زیبا در اولین نگاه من حسابی شیفته ی ایشون شدم و حتی به فکرم افتاد که باهاش دوست بشم ولی روم نمیشد که بهش چیزی بگم بلخره بعد از اینکه با بعضی دوستان مشورت کردم گفتن که ابراز احساسات بهتر از اینه که نگی من هم جرات پیدا کردم و این کار رو انجام دادم و به محل کارشون رفتم و بهشون گفتم که چند وقتیس به فکرشون هستم ایشون هم خیلی محترمانه و مودبانه درخواست منو رد کردن !
چند روزی گذشت بعد از دوباره صحبت و مشورت با دوستان نظر به این شد که حرف های خودم رو توی یک نامه بنویسم و ارائه کنم و به پیشنهاد خودم هدیه ای هم برای ایشون خریداری کردم !
چون خودم نتونستم نامه و هدیه رو به دوستم دادم ایشون هم رفت روی میزش گذاشت و اومد ولی ایشون باز هم تماس نگرفت که نگرفت ولی هروفت که از جلوی محل کارش رد میشدم به من نگاه میکرد و خیره میشد تا اینکه کلا از محل کارش رفت و چند ماهی من ندیدمش ولی توی این چند ماه به شدت به فکرش بودم جوری که توی دوستام معروف شده بودم این سودای عشق من به گوش همه رسیده بود اتفاقا همین یک ماه پیش دوباره اتفاقی دیدمش اون هم همون نگاه های خاصش رو به من کرد ولی من این دفعه چیزی نگفتم و رد شدم ( دلیلش رو در ادامه میگم )
هرچند با گذشت زمان این تب و تاب علاقه کمتر و کمتر شد ولی گاهی به یادش میوفتم ولی آنچنان شور و هیجان قبلی رو ندارم
چند روز پیش دوستم پیشنهاد کرد با دو دختر 17 ساله بیرون بریم منم موافقت کردم ! بار اول فقط توی ماشین بودیم و صحبت میکردیم و بار دم به یک کافه سنتی هم رفتیم یکی از این دخترها چهره نسبت زیبایی داره و خیلی خوش برخورد و با جنبه است و حتی شمارشو که از دوستم گرفتم چندباری بهش پیام دادم خیلی خوب جواب میداد و میگفت اشکالی نداره ولی باید فقط دوست معمولی باشیم نه بیشتر دوباره این وابستگی درمن به وجود اومده بود و من هر روز بهش پیام میدادم تا اینکه خودشم شاکی شد و گفت که ما دوست معمولی هستیم و فقط هفته ای یکی دوبار باید پیامک بدی نه بیشتر از این حرفش دلخور شدم خلاصه روابط تیره و تار شد ولی بعد که فکر کردم دیدم حق با ایشونه و با ارسال پیامی عذر خواهی کردم !
من خودم ته قلبم میدونم این احساسات علاقه واقعی و عشق نیست و خودمم آدم منطقی هستم توی زندگی و بیشتر تصمیماتم ولی باز هم وقتی چهرش یادم میاد یا خنده هاش به یادم میاد حس عجیبی دارم هرچند از نظر عقلی و منطقی میدونم که این حس درست نیست و نباید باشه
نکته ی دیگه ای که در مورد من هست که باید حتما بگم اینه که من در خردسالی پاهایم دچار مشکل شد و در راه رفتم لنگ میزنم و بعضی وقتا این فکر به ذهنم می آید که شاید به این دلیل موافقت به دوستی نمی کنن
ممنونم و ببخشید که طولانی شد