همسرم را دوست دارم ولی دخالت مادرش زندگی ما را تباه کرده
همسرم را دوست دارم فرزندی 2 ساله دارم.همیشه مادرش باعث ایجاد اختلاف در زنگی ما میشود.
همسرم کاملا از او پشتیبانی میکنه.
الان دو روزه با هم حرف نمی زنیم. چه کنم؟؟؟
ما همدیگر را دوست داریم ولی به خاطر مخصوصا خانواده همسرم در زندگی ما اختلاف ایجاد می شود.
RE: همسرم را دوست دارم ولی دخالت مادرش زندگی ما را تباه کرده
سلام،
به تالار همدردی خوش آمدید.
لطف کنید کمی بیشتر توضیح بدهید. البته نه خیلی طولانی.
و سعی کنید یک مثال بیاورید.
ان شا الله دوستان کمکتان خواهند کرد.
البته امروز چون عید است، کمی تالار خلوت تر است.
RE: همسرم را دوست دارم ولی دخالت مادرش زندگی ما را تباه کرده
سلام
سر چه مسائلی پشتیبانی از مادرش میکنه؟؟؟ وقتی نظرتون با شوهرتون متفاوته موضع میگیرید یا دلایل اون رو هم قبول می کنید
سلام
سر چه مسائلی پشتیبانی از مادرش میکنه؟؟؟ وقتی نظرتون با شوهرتون متفاوته موضع میگیرید یا دلایل اون رو هم قبول می کنید
RE: همسرم را دوست دارم ولی دخالت مادرش زندگی ما را تباه کرده
[/size][size=medium][/size[/color]سلام این که گفتید خیلی [/quote]کلی بود یه کم بیشتر توضیح بدین.در چه مواردی از نظرات مادرش پشتیبانی میکنه؟
RE: همسرم را دوست دارم ولی دخالت مادرش زندگی ما را تباه کرده
اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد میکنید با همسرتان بر خورد میکردید اکنون خوشبخترین فردِ دنیا بودید
اگر هر روز شارژش میکردید
باهاش در روز از همه بیشتر صحبت میکردید
پایِ صحبتهایش می نشستید
... پیغامهایش را دریافت میکردید
پول خرجش میکردید
براش زیور آلاتِ تزئینی میخرید
دورش یک محافظ محکم میکشیدید
در نبودش احساسِ کمبود میکردید
حاضر نبودید کسی نزدیکش شود
مطالبِ خصوصیتان را به حافظه اش میسپردید
همیشه و همهجا همراهتان بود حتی در اوج تنهایی
و اگر همیشه... همراهِ اولتان بود
RE: همسرم را دوست دارم ولی دخالت مادرش زندگی ما را تباه کرده
سلام به شما دوست عزیز
به نظرمن این مشکل شما تقریبا یک مشکل خیلی مرسوم در اکثر خانواده های ایرانی است دخالت زیاد وافراطی در زندگی فرزندان اعم از دختر یا پسر(خیلی نا خواسته یا شاید عمدی)
من مطمئنم هر زوج جوانی عین مشکل شما را داشته یا دارد در نتیجه واقعیتش به نظر من درمان ندارد>>>>
چون اولا اونها عوض نمیشن ثانیا اصرار شما بر قطع رابطه یا کم کردن آن نتیجه معکوس میده و اونها را به هم نزدیکتر میکنه وعلیه شما جبهه میگیرن
وتنها راه حل جزیی که وجود داره این است که اصلا به اونها چندان اهمیت ندین (البته حفظ ظاهر بکنید مثل رفت وآمد معمول وصحبت وابراز محبت تعارف گونه)اما در دل خود چندان براتون مهم نباشن و بدونید همسر شما هم مجبوره اونها را راضی نگه داره نه واقعا بخواد....(هر چند غرورش جلو شما مانع اعتراف بشه)
پس اصلا اینقدر جدیشون نگیرید :227:چون هر گل خاری دارد و هر همسری هم خانواده مزاحمی::::::
اون ها همان قدر میتونن مهم باشن که شما مهمشون کنید پس کلا یادتون بره که اصلا هستن
و کمی هم به دیده گذشت وترحم نگاشون کنید وانتظار عشق ومحبت هم به هیچ وجه نداشته باشید وبدونید هیچ نسبت درست وحسابی با اونها ندارید خواهید دید که ارزششون را (که البته فقط حرص خوردنه )از دست میدن و قابل تحمل وحتی دوست داشتن میشن