همسرم میخواد ازهم جدابشیم ولی من هنوز دوسش دارم..
سلام.سال 88ازدواج کردم من 32سالم و همسرم33سالشه.ما با هم همکار بودیم. تو این 7سال زندگی مشترکمون مشکل اساسی باهم نداشتیم تنها مشکل این بود که من دوست داشتم بچه دار بشیم ولی همسرم مخالف بود تا اینکه از آبان 93با اصرارهای من و گریه های من بالاخره به اجبار راضی شد که واسه بچه دار شدن اقدام کنیم. در بهمن ماه با هم یه مسافرت رفتیم اونجا من سر سیگار کشیدنش باهاش یکم بحث کردم که به من گفت برگشتیم تهران تکلیفمو روشن میکنم که از زمانی که برگشتیم میگه باید از هم جدابشیم من و تو دیدگاهامون متفاوته جنسمون متفاوته میخوام همه تمرکزمو بزارم رو کار و موسیقیم. اینم بگم که ایشون سه ساله کلاس سه تار میره و خیلی به موسیقی علاقه داره و خیلی وقتا به من اصرار میکرد که برم کلاس آواز ولی من به دلیل درس و دانشگاه فرصت نمیکردم تا اینکه از بهمن پارسال تو همون کلاسش با یه گروهی آشناشده که همه وقتشو دوست داره با اونا بگذرونه. از صبح میرفت سرکار ساعت یازده شب میومد خونه .همسر من کسی بود که اصلا رفیق باز نبود همیشه سر ساعت خونه بود . ما حتی یک ماه و نیم از هم جدا زندگی کردیم من کنار خانواده خودم و همسرم هم خونه پدر خودش بود . با وجود اینکه خانوادهامون کلی باهاش صحبت کردن ولی سر حرف خودش هستش.من بهش میگم شاید اشتباهاتی تو این زندگی داشتم هم من وهم تو .تو یه فرصت بده تا بتونیم خودمونو اصلاح کنیم من اشتباهاتی که داشتم میپذیرم و حاضرم به خاطر اینکه دوست دارم این زندگی و دوست دارم هر کاری بکنم. ولی قبول نمیکنه و حرفش همونه.مشاوره هم رفتیم به مشاور گفته من اینجا نیومدم که زندگیمو اصلاح کنم فقط سارینا رو راضی کنید که بریم توافقی جدا بشیم . خیلی روزای بدی و میگذرونم من تا یک ماه دیگه باید از پایان نامم دفاع کنم ولی تمرکز ندارم .همش استرس دارم همش با خودم میگم که چطور اینقدر راحت میخواد زندگیشو از دست بده. باهام حرف نمیزنه با تنفر نگام میکنه. اخه مگه میشه یه دفعه نظرش نسبت به من این همه تغییر کرده. اومدم اینجا تا شما کمکم کنید بگید چیکار کنم برگرده به زندگیش.