-
مادرم دیوانه ام کرده
من دختری18ساله هستم بامادرم مشکل دارم..مادرم چندساله که ازپدرم جداشده وبه دلیل اعتیاد پدرم مادرم هزانت من وخواهرکوچیک ترم وبه عهده گرفت..مادرم بایه اقایی دوست بود وازاین طریق مارو ساپورت میکرد..خوب قبول کردن این موضوع برای من که ی دختربچه بودم خیلی سخت بود واین روابط درصورتی بودکه ماهنوز باپدرم زندگی میکردیم واین اقاهمیشه به خونه مامیومد وهرکارمیخاستن انجام میدادن مثل مشروب واتاق واعتیاد وهرچی فکرشوبکنید..وماهیچ کاری ازمون برنمیومد اگه حرف هم میزدیم کتک میخوردیم واین که همیشه مادرم میگفت من این کارومیکنم که خرج شماروبدم ..ایا به نظرشمااین صحیح است؟تااین که رابطه مادرم بااین اقابه هم خورد وچه چیزیی مااین وسط دیدیم وشنیدیم بماند ودراین حین من به خاطرشرایط روحی بدی که داشتم به محیط بیرون خانه روی اوردم ودوستای مختلفی پیداکردم تااین که مادرم فهمیدقیامتی به پاکرد انقدرمن وزد که جونه حرکت نداشتم..من وبیشتربه محیط بیرون سوق داد بعدازاون ماجراهمیشه بهم فحش های زشت وحرفای رکیک فوق العاده زشتی میزد همیشه ازخونمون بدم میامد..بااین ازپدرم جداشده بود ولی همیشه باهاش برای خرجی خونه دعوا میکرد کسی جرات نمیکرد بهش حرفی بزنه ازبس بددهن بود..تااین که خونه پدریم فروختن وارث بهمون رسید مادرم اول خونه روبه هرترتیبی بود به اسم خودش کرد وپدرموگذاشت کمپ بعداازاین که پدرم اومد چون ی کم شرایط کارکردن نداشت انقدرفحش دادودعواکرد بعدهم بیرونش کرد..همیشه به من به دوستام به همه چی فحش وبدوبیراه میگه بامن دشمنه ازوقتی دیپلم گرفتم میرم سرکارحداقل مخارج خودم ومیدم دیگه دوست ندارم ..دیگه بیرون نمیرم ..اما بدترشده فحش های بدی بهم میده باهام درگیری فیزیکی داره با چاقو..باسشوار..باهرچیزی که باشه به من میگه برواز هر روشی که میتونی درامدتودرار؟؟اخه کدوم مادری همچین چیزی میگه؟؟منم چندوقتیه عصبی میشم جواب میدم حالت های هیستیری پیداکردم..جیغ میزنم خودم ومیزنم اون بالبخندنگاه میکنه..همش نفرین میکنه شرایط روحی خوبی برای درس خوندن ندارم نمیدونم چیکارکنم دیوانه شدم..ببخشیدطولانی شد لطفاراهنماییم کنید مرسی..راستی اینم بگم که مادرم چندوقتیه شیشه مصرف میکنه..
-
فقط میتونم بگم واقعا متاسفم
ایشااله خدا کمکتون کنه
به نظر من شما اشتراک آزاد بگیرید و از مشاوره خصوصی استفاده کنید ...
-
سلام عزیزم.
به خاطر شرایطتت متاسفم و امیدوارم بتونی با درایت و همتت از این بحران خارج شی.
من این نوید رو بهت میدم که اگه باهوش و صبور باشی میتونی فشار این شرایط رو بر خودت کم کنی و حتی ناجی خانواده ات باشی.
میدونی گلم، شاید آغاز گر هر بحث و دعوایی ما نباشیم، شاید شروع یک بحث و اختلاف ارادی نباشه، اما پایان گر بحث بودن اگر هوشمندانه عمل کنی کاملا ارادیست.
اولین کاری که میتونی برای شرایطت انجام بدی اینه که خیلی بحث ها رو کش ندی و یه جاهایی سکوت کنی و هرچه شنیدی نادیده بگیری. میدونم کار دشواری هست. چون مدام تحریک میشی به پاسخ و طلب حق و حقوقت... لیکن نتیجه ای که میگیری بهتر هست. بالاخره ایشون هم عصبانی میشن که از حرف های رکیک استفاده میکنن. اگر با سکوتتون مانع از عصبانی کردنشون بشین، در حقیقت احترام و عزت خودتون رو نگه داشتید. سکوت گاهی بهترین پاسخه چون شاید حرف دلتون رو نگفته باشید، اما معمولا طرف مقابل رو به فکر میندازه شاید او هم حق داشت!
همچنین هر حرفی رو نزنید، همانطور که شما دوست ندارید بهتون بی احترامی و بی عزتی شه، هیچ انسان دیگری هم از اینکه تحقیر، سرزنش یا مورد بی احترامی قرار بگیره خوشش نمیاد. ما باید مراقب صحبت هامون باشیم دختر خوب. پیشنهاد میکنم تا حدی که برات مقدوره باهاشون مدارا کن.
خوبه گاهی به یاد بیارید اونها انقدر کم اوردن تو زندگی که مجبور به سقوط و هبوط شدند. لذا اونها بیشتر نیازمند ترحم هستند.نه سرزنش. هیچکس دوست نداره بد باشه. گاهی بد شدن یه انتخابب اجباریه اون موقع که از خوب بودن ناتوانی، اونموقع که بلد نیستی صحیح زندگی کنی، اون موقع که گرفتار جهلی. بعید میدونم اونها مثل ما یک زمانی آرزوی پطرس شدن و یه خلبان و یه دکتر و یه ملکه یا شاه پر قدرت و یه ناجی شدن رو در سر نگذرونده باشن. بلکه رویاهاشون به خاطر اشتباه زندگی کردن تباه شده.
اما آیا شما میخوای اشتباهات اونا رو مرتکب شی؟ با لج و لجبازی و تلافی و انتقام و ... به خودت آسیب بزنی که اونها رو متوجه اشتباهشون کنی؟ اونوقت اونها آیا واقعا با این رفتارها اشتباهاتشون رو میپذیرند یا شما شرایطت بهتر میشه؟ بذار من پاسخ بدم: هیچکدام. بلکه بیشتر و بیشتر به خودت آسیب میزنی.
اگر میخوای زندگیتو نجات بدی، اشتباهات اونا رو تکرار نکن و تو دریایی از احساسات غرق نشو. منطقت رو به کمک بیار.
اگر میبینی اعتیاد و مشروب و رفیق بازی و خشونت و ... به پدر و مادرت آسیب زده، عاقل باش و به این مرز ها نزدیک نشو. اگر میبینی حرف های رکیک و تحقیر های اونها قلب تو رو رنجونده و چقدر اونا رو برابر تو کوچک کرده، هوشیار باش تو در حق کسی، حتی پدر مادرت این کار رو نکنی.
پریشانی های تو در حالشون اثر نکرد، بلکه از آرامش و عظمت رفتار خوبت عبرت بگیرند. تو با خوبی هات میتونی بر قلب و فکر اطرافیانت از جمله پدر و مادرت حکمرانی کنی. شاید الان ایده آل باشه. اما بهت قول میدم با تلاش ممکنه.
پیشنهاد میکنم ارتباطت رو با خداوند قوی کن و از او قدرت بگیر. توکل و اطاعت میتونه بهت آرامش بده. اون چیزی که در زندگی پدر و مادرت فراموش شده حضور خداونده. اطاعت اوست. تو فراموش نکن. چون سزاوار بهترین ها هستی، آرامش حق توست. اگه آرامشت درونی باشه، هیچ کس نمیتونه آرامشت رو ازت بگیره.
اتفاقا سعی کن خوب کار کنی و از راه صحیح درآمد داشته باشی و خوب درس بخونی. الان سنی هستی که حداقل میتونی استقلال فکری و شخصیتیت رو افزون کنی و این دو خیلی بهت کمک میکنند.
هر انسانی جدای از خانواده اش و شرایط مکانی و زمانیش، یک وجود مستقل هست که بر کلیت جهان تاثیر گذاره. تو هستی که اثری از خودت بر این جهان به جا بذاری. پس بازی شرایطت رو نخور. غرق حاشیه ها نشو، تو وظایف مهمتری داری، از جمله خویشتن سازی. اجازه نده شرایط متوقفت کنه و رویا هاتو و ارزش هاتو تباه کنه.
من بهت افتخار میکنم که دختر آفتابی. مواظب باش دختر آفتاب بمونی و برده ی ظلمت نشی. :72:
-
خیلی ممنون از راهنماییت ازخدافقط صبرمیخام خیلی ها تنهام گذاشتن وازم حمایت نکردن درکم نکردن...تنهاکاری که کردن رهام کردن..ازمشکلات ممنونم چون ذات اطرافیانمونشون میده..تجربم کمه وصبرم کم به جزخداهم کسی نمیتونه کمکم کنه..سکوت دربرابربی عدالتی هاکارسختتیه ولی چاره ی دیگری هم مگر وجود دارد؟؟من زیاد به خودکشی فکرکردم..سخته خیلی زیاد..مرسی دوستم حرفات ارامش دهنده بود:72:
-
سلام دوست خوبمبهت احسند میگم که در این شرایط بد مثل یه گل زیبا سالم موندی و داری تلاش میکنی که شاداب و زیبا بمونی و زندگی کنی
نکته اول اینکه ملای واژه "حضانت" به این صورته
دوم مادر شما همون ادمیه که از اینکه شما دوستان نابابی رو انتخاب کردی به شدت باهات درگیر شد بنابراین فکر نکن که بد تو رو میخاد و همینطور درکنار کار کردنت درست رو هم بخون
سوم بقول دوستان از شرایط و مسائلی که تنش ایجاد میکنه دوری کن این بهترین راه حله
چهارم دوستان خوبی برای خودت انتخاب کن و اگه مورد خوبی برای ازدواج داشتی ازدواج کن تا هم ایمانت رو حفظ کنی و هم شرایط زندگیت بهبود پیدا کنه ولی خواهشا مواظب باش از هول حلیم توی دیگ نیوفتی
موفق باشی
-
به نظر من پدرت اگر چه معتاد ولی ادم بدی نیست بهش پناه ببر .شما و خواهرت با پدرت زندگی کنید برو شرافتمندانه کار کن و خرج پدرت و خواهرت را هم بده
از خانواده پدریت هم کمک بگیری خوبه ( عمو -عمه )
تحقیق کن ببین می تونی شکایت کنی و حقتون را خونه ای که مادرت به نام زده بگیری
مادرت ادم درستکاری نیست به بهانه اعتیاد پدرت ازش جدا شده بعد با یه مرد معتاد دیگه ......:81: این روابط
کار اشتباه و خلاف همیشه همیشه همیشه اشتباه هست هیچوقت دورش نرو
اگه برای یه اشتباه 1000 دلیل درست بیاریم میشه 1001 اشتباه
به نظر من اگر چه سن کمی داری اما دختر فهمیده ای هستی
امیدوارم وبرات دعا میکنم همیشه موفق باشی
-
درست گفتی عزیزم پدرم انسان خوبیه وبامادرش زندگی میکنه ولی به مادرش کرایه خونه پرداخت میکنه..خانواده پدرم اصلامارو دوست ندارن وحمایت نمیکنن..درارتباط باخونه هم پدرم باید اقدام کنه کاری از من ساخته نیست که پدرم هم تاجای ممکن کاری بامادرم نداره
-
مادرت بیماره. اگه میشد یجوری ی مدت تحت درمان روانپپزشکی قرار میگرفت یقینا خیلی بهتر میشد. حالا شما بهترین گزینت اینه که بتونید استقلال مالی پیدا کنید و ترکش کنید. یکم سخته ولی بهتر از باهاش بودنه.