-
آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
عشق کافی نیست!
عاشق شدن تجربه ای جادویی است. هر بوسه، هر گفتگو و هر لحظه در ابتدا به نظر معقول و منطقی می رسد. اما چیزی نخواهد گذشت که این مجذوبیت و شیفتگی تنها به رابطه ای عادی تبدیل خواهد شد و دشواریهای زندگی مشترک خود را نشان خواهند داد. هفته ها و ماهها می گذرند تا روزی فرا برسد که از خود بپرسیم: واقعاً این شخص مناسب من است؟
چرا تا این اندازه کور بودم:
می خواهیم در زندگی زناشویی احساس خوشبختی کنیم و آن را ادامه دهیم. بنابراین هرگز نمی خواهیم کسانی را انتخاب کنیم که نا مناسب باشند. گاهی واقعاً متقاعد می شویم فرد منتخب ما شایسته است ولی بعد متوجه می شویم که اشتباهی تلخ مرتکب شده ایم. عده زیادی فرد نا مناسب را بر می گزینند و بعد نمی دانند چرا زندگی زناشویی موفق نداشته اند .
آیا عبارات زیر را به ذهن یا به زبان آورده اید:
- چرا تا این اندازه کور بودم؟ چرا چشمانم را نگشودم تا واقعیت وجودی این فرد را ببینم؟
- مطمئن بودم که این بار موفق خواهم بود. مگر چه اشتباهی مرتکب شدم؟
- در نخستین ملاقات بی نظیر بود. نمی دانم چرا ناگهان مبدل به شخصی غیر قابل تحمل شد؟
- همدیگر را خیلی دوست داشتیم ولی بدلیل عدم توافق و سازگاری از روز نخست باهم درگیر بودیم.
- تردیدی نداشتم که با مردان دیگر متفاوت است. تقریبا دو سال طول کشید تا توانستم فردی مشابه با او را بیابم. چرا تا این اندازه وقت تلف کردم؟
- به یاد می آورم که در آن موقع واقعا عاشق بودم. ولی پس از مدتی خجالت می کشیدم حتی به دیگران بگویم با چنین زنی ازدواج کرده ام.
این ضرب المثل جالب را شنیده ایم که: نگاه به گذشته تجربه ای کامل است. اگر به گذشته بنگریم همه چیز را به آسانی می بینیم.
چرا بعضی از روابط سرانجام درستی ندارند:
روابط به دلایلی به جدایی و شکست می انجامد:
1-فرد مناسب را یافته اید ولی نحوه مهرورزی شما درست نیست.
-شما و همسرتان رابطه عاشقانه ضعیفی دارید.
-نمی دانید چگونه می توان صمیمیت واقعی ایجاد کرد.
-آنچه را می خواهید مطالبه نمی کنید و در نتیجه دچار انزجار می شوید.
-رابطه خود را نادیده می انگارید.
2-فرد نامناسبی را یافته اید.
-عشق یا شیوه ی زندگی شما با عشق یا شیوه زندگی همسرتان ناسازگاری دارد.
-ارزشهای مشترکی ندارید و پایبند به اصول مشترکی پایبند نیستید.
-همسرتان معایب زیادی دارد که ادامه زندگی زناشویی را به مخاطره می اندازد.
-نمی توانید نیازهای یکدیگر را براورده سازید.
ادامه دارد....
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
چرا عاشق می شویم؟
اگر از دیگران بپرسید که چرا عاشق شده اند یا می شوند احتمالاً جواب می دهند:
-جدیتی که در کار داشت و انرژی فراوانی که بکار می برد مرا شیفته کرد.
-در مهمانی او را دیدم. به اندازه ای در لباسش محجوب بود که مطمئن شدم همسر مورد علاقه ام را پیدا کرده ام.
-او را از کودکی می شناختم و همه می گفتند که ما وقتی بزرگ شدیم با هم ازدواج می کنیم. من هم تصور می کردم او بهترین است و هرگز تردیدی نداشتم.
-با هم در طرحی شریک بودیم. چنان خلاق . باهوش بود که مرا شیفته کرد.
-من به موسیقی علاقه داشتم. وقتی نحوه گیتار زدن او را دیدم متوجه شدم که همسر مطلوب خود را یافته ام.
-همواره در رؤیاهایم مردی با چنین مشخصاتی را تصور می کردم بنابراین حالا که او را یافته ام سایر چیزها برایم اهمیتی ندارد.
-شوهر سابق من بداخلاق و مستبد بود. اکنون شیفته اخلاق و رفتار دلنشین این فرد شده ام و مهرش در دلم جای گرفته است.
شاید دلایل فوق برای شروع زندگی مشترک بنظر مناسب بیاید اما واقعیت این چنین نیست. در واقع افراد بالا تردیدی در گزینش خردمندانه خود ندارند اما واقعیت اینست که پس از یک ماه یا چند سال متوجه خواهند شد فردی نامناسب را برگزیده اند. زیرا برای انتخاب، اینکه شما تنها بدانید طرف شما انرژی و جدیت زیادی دارد یا محجوب است یا تحت تأثیر القائات دیگران باشید و ندانید چرا او را دوست دارید یا اینکه شیفته خلاقیت وی باشید و چیزی از خصوصیات روحی او ندانید یا اینکه عاشق اندام و قیافه ظاهری وی شده و شخصیت پنهان شده در پشت این ظاهر را نبینید کافی نیست.
اصول مرگ آور عشق:
اصول عاشقانه باورهایی هستند که بسیاری از ما در مورد عشق داریم و موجب عدم گزینش هوشمندانه ما می شوند. این باورها یا رفتارها از سه راه در ما ایجاد می شوند:
تماشای فیلمهای عاشقانه
خواندن رمانهای عاشقانه
عدم شناخت عشق
همه ما آگاهانه یا ناآگاهانه تمیمات مربوط به رواب خود را بر اساس این اصول اتخاذ می کنیم.این اصول 5 گانه عبارتند از:
-عشق واقعی بر همه چیز غلبه می کند.
-اگر عشق واقعی باشد در همان نخستین ملاقات مشخص می شود.
-تنها در دنیا یک عشق واقعی وجود داردکه برای انسان مناسب است و می تواند او را خوشبخت کند.
-همسر مطلوب از هر نظر مطلوب است.
-رابطه جنسی مناسب و مطلوب همان عشق است.
ادامه دارد.....
«به نقل از کتاب –آیا تو نیمه گمشده من هستی؟-»
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
1- عشق واقعی بر همه چیز غلبه می کند:
همه ما در درون خود به این امر اعتقاد داریم که اگر واقعا عاشق باشیم خوشبخت می شویم و بر همه مشکلات غلبه می کنیم.
تمرین:
به روابط گذشته یا مشکلاتی که در زندگی زناشوئی دارید بیندیشید و جای خالی جمله زیر را پر کنید.
هر کدام از مشکلات رادر جای خالی قرار دهید و ببینید آیا واقعا عشق به تنهایی حلال مشکلات شماست یا نه؟
- اگر به اندازه کافی عاشق همسرم باشم ........ مهم نیست.
مثلا اگر به اندازه کافی عاشق همسرم باشم تفاوت فرهنگی مهم نیست و ...
پیامدهای ناشی از اعتقاد به اصل عاشقانه یک به شرح زیر است:
1- با تکرار این جمله در واقع از مواجهه با مشکلات زندگی خود یا ارائه راه حل برای آنها اجتناب می ورزید و همواره می گوئید: اگر به اندازه کافی عاشق همسرم باشم مشکلات و تفاوتهای ما مهم نیست.
2- با تکرار این عبارت و افزودن جمله "اگر بیشتر به او عشق بورزم تغییر خواهد کرد" در وقع به همان روابط غیر عاشقانه و ناکامل ادامه خواهید داد.
3- با تکرار این عبارت که "اگر عشق بیشتری نسبت به او داشتم می توانستم این ارتباط را تداوم بخشم" در واقع خود را آزار می دهید و هنگامی که زندگی زناشوئی به موفقیت نمی انجامد خود را مقصر قلمداد می کنید.
بعد از انجام تمرینی که ذکر شد شما می فهمید که عشق پایه و اساسی مستحکم و مناسب برای تشکیل زندگی مشترک محسوب می شوید. اما تداوم، رشد و بقای ارتباط تنها با عشق حاصل نمی شود.
واقعیت اصل عاشقانه یک چنین است:
عشق برای موفق ساختن زندگی زناشوئی کافی نیست. بلکه تفاهم و تعهد نیز در چنین ارتباطی نقش موثر دارند.
ادامه دارد...
برگرفته از کتاب "آیا تو نیمه گمشده من هستی؟"
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
اصل عاشقانه 2: اگر عشق واقعی باشد در همان نخستین ملاقات معلوم می شود:
عشق در نخستین نگاه: فکر می کنم که همه ما در اعماق وجودمان به عشق در نخستین نگاه معتقدیم و موافق این اصل هستیم. عشق انواع مختلفی دارد اما طبق این عبارت عشق واقعی باید همچون رعد و برق ما را خشک کند. اما این عشق مشکلات زیر را به دنبال خواهد داشت:
1- چنان محو این شیفتگی می شوید که رسیدگی به سایرموارد موجود در رابطه را به فراموشی می سپارید.
2- به چنین آغازی در روابط خود چنان معتاد می شوید که سایر فرصتها را به فراموشی می سپارید و احتمالاً عشق و رابطه ای واقعی و جاودانی را از دست می دهید.
عشق در نخستین نگاه چیست؟ چه احساسی است که وقتی کسی را برای نخستین بار می بینید شما را تکان می دهد؟ اگر عشق نیست پس چیست؟
عشق در نخستین نگاه احساسی است که نسبت به جنس مخالف بوجود می آید ولی عشق نیست. این احساس گاهی چنان شدید است که با عشق اشتباه گرفته می شود. ولی این احساس معمولاً چیزی جز شکست ، سرخوردگی و یا ناامیدی بدنبال ندارد.
شیفتگی تصویری: گاهی عشق به تصویری که از کسی در ذهن دارید با عشق اشتباه گرفته می شود. شما از آنچه درباره او می دانید در ذهنتان تصاویری رؤیایی می سازید و ماهیت واقعی او را نادیده می گیرید. مانند اینکه قیافه او چگونه است. چه شغلی دارد. چقدر پول دارد. چه اتومبیلی سوار می شود. در زندگی چه کارهایی انجام داده است.خواستگارم پزشک است. نامزدم اندام زیبایی دارد.
واقعیت اصل عاشقانه دو اینگونه است:
برای دلباختگی یک لحظه کافیست اما برای ایجاد عشق واقعی مرور زمان از ضروریات است.
فرض کنید در شبی سرد در کلبه ای نشسته اید و قصد دارید برای گرم شدن بین روزنامه و هیزم یکی را برای افروختن آتش انتخاب کنید. چه می کنید؟ روزنامه سریعتر شعله ور می شود و سریعتر هم خاموش می گردد. اما هیزم برای شعله ور شدن محتاج زمان بیشتری است و در عین حال بعد از شعله ور شدن آرام و یکنواخت به مدت طولانی می سوزد.
عشق هم همینگونه است. سعی کنید بدنبال هیزم بروید نه روزنامه و بهتر است از باروت هم پرهیز کنید!
نباید نخستین تأثیر دیگران بر ما تعیین کننده این امر باشد که آیا او همسری سالم و مهربان خواهد بودیا نه؟ بلکه لازم است سایر تأثیرات را نیز در نظر گرفت تا علاوه ب مشخصات ظاهری، ماهیت و شخصیتواقعی او هم کشف شود.
به یاد داشته باشید که عاشق شدن کار آسانی است اما ایجاد یک رابطه سالم مستلزم سختکوشی است.
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
اصل عاشقانه3:
تنها یک عشق واقعی در دنیا وجود دارد که برای انسان مناسب است:
در دوران هر ارتباطی زمانی فرا می رسد که از خود می پرسیم: آیا این همان شوهر ایده آل من است؟ یا این زن همان همسر ایده آل من است؟
مشکلی که در پاسخ به این سؤال ایجاد می شود بدلیل وجود واژه «همان» در این سؤال است. زیرا پیش فرضی را برای شخص ارائه می دهد که در این دنیا تنها یک همسر مناسب وجود دارد و بنابراین باید همان یک نفر را بیابیم. در غیر این صورت خوشبخت و خوشحال نخواهیم شد. باید مطمئن باشیم که عاشق همان یک نفر شده ایم.
هر نفری را که می بینیم بدقت مورد بررسی قرار می دهیم و هریک از معایب او را دلیلی بر این امر می دانیم که او «همان» نیست. «همان» باید بهتر حرف بزند، از ازدواج قبلیش فرزند نداشته باشد، پول بیشتری در بیاورد، اضافه وزن نداشته باشد و .... با این حساب برای یافتن «همان» فرصتهای بسیاری را از دست می دهیم. چون می ترسیم مبادا اشتباه کرده باشیم. هنگامیکه به ازدواج با کسی می اندیشیم بویژه در شرایط دشوار پنهانی از خود می پرسیم: آیا این فرد همان همسر مطلوب منست؟ آیا شخص دیگری هم وجود دارد که مرا خوشبختتر کند؟
عواقب اعتقاد به اصل عاشقانه سوم اینست که:
1- همسر خود را با «همان» تصویری که در ذهن خود شکل داده اید همواره مقایسه می کنید و متوجه نیستید که «همان» شخصیتی منحصر به فرد دارد.
2- اعتقاد به اصل سوم ما را از این امر باز می دارد که پس از جدایی از زندگی پیشین زندگی تازه ای شروع کنیم.
اگر به کسی عشق واقعی داشته باشید وبعد او را بدلیلی از دست بدهیدبقیه مدت عمر مغموم و تنها بسر خواهید برد و تصور خواهید کردکه هرگز کسی نمی تواند جای او را بگیرد. اما این باعث می شود که شانس خوشبختی دوباره را از دست بدهید زیرا بر اساس اصل عاشقانه 3 که شما تحت تأثیر آن قرار گرفته اید تنها یک عشق واقعی وجود دارد که می تواند شما را خوشبخت کند.
برای شما همسران مناسب همواره وجود دارند:
واقعیت اعتقاد به اصل سوم عبارتست از:
می توان عشق واقعی را در افراد متفاوت یافت. افراد زیادی می توانند شما را خوشبخت کنند.
گنجایش عشق ورزی در قلب انسان محدود نیست بلکه مابا اعتقاد به اصول عاشقانه آن را محدود می کنیم.
ادامه دارد......
برگرفته از کتاب«آیا تو نیمه گمشده من هستی؟»
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
اصل عاشقانه 4: همسر مطلوب از هر نظر مطلوب است:
فرض کنید برای رفتن به سر کار تازه در حال انجام دادن مصاحبه حضوری هستید. از شخصی که احتمالاًشما را استخدام می کند می پرسید: لطفاً توضیح بیشتری در مورد این شغل بدهید.
پاسخ چنین است: از شما انتظار می رود همه خواسته های مرا برآورده کنید. حتی هنگامیکه نگفته ام چه می خواهم، شما باید بدانید. یعنی باید بتوانید افکار مرا در هر لحظه بخوانید. خواسته های پنهان مرا دریابید. مواقعی که اندوهگینم مرا خوشحال کنید. هنگامیکه اعتماد به نفس کافی ندارم مرا یاری کنید. هرگاه بی حوصله هستم مرا سرگرم سازید و در کل با سلایق من سازگار باشید.
تردیدی نیست که شما هم معتقدید که این خواسته ها عجیب و غریب هستند و هرچه به شما دستمزد بدهند وسوسه نمی شوید که درگیر چنین وضعیت پرفشار و نامطلوبی بشوید . هرچند این ماجرا با اندکی اغراق همراه است ولی اگر به زندگی خود نگاهی بیندازیم در می یابیم که ناخودآگاه از همسر خود چنین انتظاراتی داریم و هنگامیکه به خواسته هایمان عمل نمی شود از او متنفر می شویم.
پیامدهای اعتقاد به اصل عاشقانه 4:
1- چون همسرتان نمی تواند نیازهای شما را که در واقع خودتان باید به آنها بپردازید برآورده سازد دیگر بدنبال شناخت رابطه های سالم و مناسب نخواهید رفت.
اینکه عشق واقعی می تواند همه مشکلات را برطرف سازد رؤیایی مخرب است و می تواند موجب پایان یافتن یک رابطه خوب و مناسب باشد زیرا همواره شخص بجای حل مشکلات خود از دیگران انتظار دارد که آنها را برطرف سازند.
اگر پیش از ازدواج احساس پوچی می کنید پس از ازدواج هم اینگونه خواهید بود.پس بدنبال رفع آن با ازدواج نباشید.
2- از همسرتان بدلیل عدم توانایی در پیدا کردن آنچه خود باید بیابید متنفر می شوید. با توجه به این اصل به همسرتان فشار می آورید تا برایتان همه کس و همه چیز باشد.
زنان نیازهایی دارند که مردان نمی توانند آنها را برآورده سازند. البته نیازهای احساسی همچون عشق، محبت، دوستی و غیره در این مورد استثناء هستند. خانمها باید این واقعیت را بپذیرند که اغلب شوهران هرگز از کارهایی همچون مشارکت در تغییر دکور خانه، شرکت در جشن تولد بچه ها ، انتخاب پارچه رو مبلی و پرسه زدن در مغازه ها آنگونه که خانمها لذت می برند احساس خوشحالی نمی کنند. این نیازها را زنها باید خودشان یا با همکاری زنان دیگر برآورده سازند.
واقعیت اصل شماره 4 اینست:
همسر مطلوب بسیاری از نیازهای ما و نه همه آنها را برآورده می سازد.
ادامه دارد.....
برگرفته از کتاب«آیا تو نیمه گمشده من هستی؟»
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
اصل عاشقانه 5 = رابطه جنسی مناسب و مطلوب همان عشق است.
- آیا تاکنون متقاعد شده اید که به عنوان بهانه ای برای ادامه روابط نامشروع با فردی عاشق او هستید؟
- آیا با تکرار این عبارت که دیوانه وار عاشق به دنبال کسی رفته اید و مدتی بعد معلوم شود که عشق نبوده و هوس بوده است؟
- آیا تاکنون با کسی زندگی کرده اید که متوجه شوید تنها هنگامی میان شما مشاجره و دعوایی اتفاق نمی افتد که در بستر هستید؟
این اصل عاشقانه موجب نگرانی می شود. زیرا احساس گناهی را به دنبال دارد که به دلیل فرهنگ هر کشور در مورد روابط جنسی به وجود می آید. معمولا جامعه، نحوه آموزش و ارزشهای اخلاقی موجب می شود هر کس از نظر جنسی جذب دیگری شود تصور کند عاشق اوست. نام این پدیده "ترکیب عشق با شهوت" است.
عواقب اعتقاد به اصل عاشقانه 5:
1- با کسانی که تفاهم ندارید درگیر می شوید.
2- بیش از حد لازم به رویاهایتان اهمیت می دهید و به ندرت کسانی را که مناسب شما نیستند رها می سازید.
واقعیت اصل شماره 5 اینست: رابطه جنسی فاقد حساس هیچ ربطی به عشق ندارد.
واقعیتی در مورد عشق:
احتمالا ارتباط شما با یکی از 5 اصل مذکور مطابقت داشته است. آیا متوجه شده اید در اشتباهاتی که در روابط عاشقانه روی داده اند تا چه اندازه این 5 اصل دخالت داشته اند؟
بخت و تصادف در موفقیت یک ازدواج هیچ دخالتی ندارد. باید شخصی مناسب را شناسایی و انتخاب کرد و سپس برای ایجاد صمیمیت و تفاهم تلاش نمود. شما هم چنین کنید!
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
چگونه عاشق می شویم؟
همواره تصور می کنیم که می دانیم از همسرمان چه می خواهیم. بدنبال ویژگیهای منفی و نامناسب کسی نیستیم بلکه در جستجوی خصوصیات مثبت و مطلوب هستیم. بنابراین هنگامیکه خود را با فردی مواجه می بینیم که شخصیتی متفاوت با رؤیاهای ما دارد و زیاد جالب به نظر نمی رسد دچار ناامیدی می شویم.
تردیدی نیست که همه انسانها بدنبال خصوصیات معین در همسر آینده خود هستند. حتی ممکن است فهرستی از این خصوصیات را نیز ارائه دهند. اما معمولاً این فهرست با فرد مورد علاقه ما تفاوتهایی دارد.
گزینه های خود را در جدولی وارد کنید:
هدف از این تمرین بدست آوردن دید بهتر در مورد روابط موجود یا آینده است.
مرحله 1) روی ورقه ای فهرستی از همه اشخاصی را بنویسید که به آنها دل بسته اید. نام کسی را هم که در حال حاضر مورد علاقه شماست ذکر کنید. کسانی را که تنها چند بار با آنها مواجه شده اید حذف کنید. حتماً همه کسانی را وارد کنید که از نظر روحی مورد علاقه تان هستند. در مقابل هر اسم فضای خالی برای نوشتن باقی بگذارید. اگر تنها یک نفر در زندگی سابق شما بوده است تنها نام او را بنویسید.
مرحله2) زیر نام هر کس ویژگیهای منفی او را به ترتیب بنویسید یعنی خصوصیاتی که مورد نفرت شما هستند. لازم نیست جمله کامل بنویسید. تنها از یک یا دو واژه برای این کار استفاده کنید. از نوشتن ویژگیهای مثبت در این فهرست خودداری کنید.
مرحله 3) دوباره فهرست نوشته شده را بخوانید و واژه هایی را که جند بار تکرار شده اند مشخص کنید.
مرحله 4) از ویژگیهایی که به نظر مهم می آید فهرستی خلاصه تهیه کنید.
مرحله 5) فهرست خلاصه و فهرست قبلی را مرور کنید و به پرسشهای زیر پاسخ دهید:
- آیا الگوهای ویژه ای در روابط ما وجود دارد که باید از آنها پرهیز کنیم؟
- آیا در روابط روند ویژه ای در طول زمان وجود دارد؟ آیا گزینه هایم به تدریج بهتر یا بدتر شده اند؟
- آیا تهیه فهرست از یک فرد در مقایسه با فرد دیگر ساده تر است؟
- آیا کسانیکه در حال حاضر به آنها علاقه دارم، با افراد قبلی تفاوت دارند؟
آیا از آنها بهتر هستند؟ آیا بدتر هستند؟ آیا مثل هم هستند؟
توصیف همسر مطلوب شما:
پس از تهیه جدولی از گزینه های خود باید با واقعیتهایی در مورد اشخاصی که برگزیده ایدمواجه شوید. برای درک اینکه اصولاً در زندگی در جستجوی چه کسی هستید به گزینه های خود دقت کنید.
حالا می فهمید که :
- هرگز به صورت اتفاقی با افراد مورد علاقه خود ملاقات نمی کنید.
- از روی بداقبالی به کسی علاقه مند نمی شوید.
- به اشخاصی کعه ویژگیهای معین و مشترک دارند بطور تصادفی گرایش ندارید.
ادامه دارد......
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
آنچه را جستجو می کنید می یابید:
خویشتن ناخودآگاه ما نیازهای ویژه ای دارد و ما بر اساس همان نیازها افرادی را برای زندگی زناشویی برمی گزینیم.
مؤثر ترین شیوه برای درک ضمیر ناخودآگاه ما توصیف واضح و صریح آنهاست. این توصیف باید بر اساس ویژگیهایی باشد که در فهرست وجود دارد. در واقع می توانید به تمسخر گزینه هایتان نیز بپردازید. هرچه این توصیف بیشتر تکان دهنده ، موحش و اندوه بار باشد، تأثیر بیشتری برای رهایی شما از الگوهای منفی و مخرب خواهد داشت.
برای مثال فهرست زیر را نگاه کنید:
عصبی خودپسند
بی وفا بیکار
دمدمی مزاج درونگرا
غیر مسئول مظنون و مراقب
به توصیف این گزینه ها توجه کنید:
«عصبی بودن، مظنون و مراقب بودن و نیز بیکار بودن ، برای ایجاد رابطه ای طولانی و تحقیر آمیز و پر از هراس از الزامات است. به مردانی که در زندگی بلند پرواز و دارای هدف باشند و به کسی بدهکار نباشند پاسخ مثبت نمی دهم. اگر آقایان عزیز به دنبال فردی هستید که علیرغم داشتن چنین خصوصیات منفی و بیهوده شما را دوست بدارد، من همسر مورد نظرتان هستم. به نظر من همیشه دیر رسیدن و دروغگویی از امتیازات ویژه به حساب می آیند. هرگاه خواستید به خواستگاری من بیایید. انتخاب با شماست.»
نوشتن این توصیف از همسر مطلوبتان می تواند شما را با خودتان رودررو کند. مجبور می شوید به گزینه هایتان بنگرید. این کار روشی مؤثر برای تغییر برنامه ریزی احساسی شما از طریق دریافت پیامهای ناخودآگاه و تبدیل آن به پیامهای خودآگاه است.
انجام این تمرین حتی اگر ساده نباشد لازم است. هرچه می توانید ب هتمسخر گزینه های خود بپردازید تا تأیر بیشتری بگذارد.
شناخت خصوصیات همیشگی و منفی در روابط شما نخستین گام در جهت حذف این ویژگیها به حساب می آید.
درک برنامه ریزی احساسی:
آیا هرگز فکر کرده اید:
- با کسانی رابطه برقرار کرده اید که می دانستید مناسب شما نیستند.
- چرا همیشه به نوع خاصی از افراد علاقه مند می شوید؟
- اشخاص مورد علاقه شما ویژگیهایی دارند که شما نمی پسندید؟
همانطور که پیشتر گفته شد افراد برگزیده شما نه از روی اتفاق و تصادف هستند نه بدلیل بداقبالی، بلکه شما این گزینه را با برنامه ریزی احساسی هدف قرار داده اید. برنامه ریزی احساسی شما مجموعه ای از تصمیمات و باورهایی است که در کودکی درباره خود، دیگران و دنیای پیرامون خود داشته اید. این برنامه ریزی تعیین می کند که شما بقیه عمر را چگونه بیندیشید و چگونه رفتار کنید. به عبارت دیگر تجارب زندگی شما موجب می شوند تصمیماتی ویژه در مورد خود اتخاذ کنید. مجموعه این تصمیمات برنامه ریزی احساسی نام دارد و همین مجموعه گزینه های عاشقانه شما را در بزرگسالی پایه ریزی می کند.
موضوع دیگری که بسیار مهم است اینست که بخش زیادی از برنامه ریزی احساسی ، هنگامی صورت می گیرد که خیلی کوچک بوده اید. به گفته روانشناسان 50% برنامه ریزی احساسی از تولد تا 5 سالگی شکل می گیرد. 30% آن بین 5 تا 8 سالگی شکل می گیرد. یعنی اینکه تا 8سالگی در حدود 80% اطلاعات داده شده است. به عبارت دیگر 80% تصمیم گریهای شما در مورد خود و دیگران لز پیش شکل گرفته اند.
و سرانجام بین 8 تا 18 سالگی 15 % دیگر شکل می گیرد.
با این حساب تا 18 سالگی ذهن شما تا 95 % برنامه ریزی شده است. از این زمان به بعد تنها 5 % از برنامه ریزی احساسی برایتان باقی مانده است. جالب است که با استفاده از همین 5% می توان برنامه های پیشین را تغییر داد.
برنامه ریزی احساسی شما مسؤول رنجهایی است که در زندگی عشقی متحمل می شوید.
ادامه دارد......
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
درک تصمیمات عاشقانه:
این تمرین گام بعدی است.
تمرین: نمایش برنامه ریزی احساسی
مرحله 1- فهرستی از رویدادها و تجربیات آزاردهنده ای که از دوران کودکی تا هنگام ترک خانه داشته اید تهیه کنید. رویدادهایی همچون: اعتیاد یکی از والدین، تنبیه شدن یا مورد تمسخر قرار گرفتن توسط دیگران و ......
مرحله 2- با دقت به آنچه در فهرست نوشته اید بیندیشید و از خود بپرسید: پس از رویدادهای فوق چه تصمیمات تازه ای در مورد خودم ، دیگران یا زندگی شخصی گرفتم؟
آنگاه پاسخ را در برابر خاطره مربوط بنویسید. لطفاً برای این کار وقت کافی در نظر بگیرید. اگر در موردی چیزی به ذهنتان نرسید به سراغ بعدی بروید و مدتی بعد به این مورد رسیدگی کنید. اگر بسیاری از تصمیمات شما مشابه شدند هرگز دچار شگفتی نشوید.
مرحله 3- پس از اینکه تصمیمات را نوشتید خوب بیندیشید و بعد برنامه ریزی احساسی خود بنویسید. مشکلترین و مهمترین مرحله تمرین همین است. شاید نیاز به چند روز وقت داشته باشید تا در این باره بیندیشید و با دوستان یا همسرتان مشورت کنید. این فرصت برای نوشتن واضح نظرتان و افزودن برداشتها و اندیشه های تازه مغتنم است.
چرا عاشق می شویم:
برنامه ریزی احساسی در گزینش افراد برای عشق ورزیدن از شیوه های گوناگون پیروی میکند:
سندرم «بازگشت به خانه»:
انسانها به شبیه خودشان جذب می شوند. ما دوست داریم هر شب در سمت مشخصی از بستر بخوابیم. در محل کار، اتومبیلمان را در همان جای همیشگی متوقف کنیم و تعطیلاتمان را در همان محلی که همیشه می رویم بگذرانیم. «بازگشت به شبیه» غریزه ای قوی است که در این دنیای تغییر پذیر به زندگی ما استمرار و ایمنی می بخشد. متأسفانه این غریزه می تواند بر خلاف آرزوها و اهداف انسان عمل کند.
ما غالباً در جستجوی موقعیتهای احساسی ویژه ای هستیم که در دوران کودکی نیز داشته ایم، خواه این احساسات مثبت باشند یا منفی..
برای مثال اینگونه مطلب را بیان می کنیم که : در دوران کودکی خانه شما محل امنیت و عشق بود. هرچند گاهی نیز سرشار از خشونت و آشفتگی می شد. ولی همچنان خانه بود. در خانه سیر می شدید. جایی برای خوابیدن داشتید و به نوعی مورد توجه قرار می گرفتید. بنابراین عشق همواره در ذهنتان خانه را تداعی می کند. اما خانه واژه های دیگری را هم در ذهن تداعی می کنند. مثلاً اگر پدر و مادر پیوسته با هم در حال دعوا بودند، شما در ذهن خود این معادله را می سازید: خانه = آشفتگی ، یا اگر به شما توجه نمی کردند این معادله را می سازید: خانه= تنهایی
بر اساس معادلات ریاضی وقتی a=b و a=c، نهایتاً b=c
در مورد معادله خانه و عشق هم همینطور است. یعنی وقتی خانه = عشق و خانه = آشفتگی د رنهایت شما در ذهنتان این را می پرورانید که : عشق = آشفتگی
یا اگر خانه = عشق و خانه = تنهایی نهایتاً فکر می کنید: عشق = تنهایی
ذهن شما هرگونه تداعی در مورد خانه را برابر با عشق می گیرد. اگر خانه برای تداعی کننده آشفتگی و ترس و تنهایی است بدنبال کسانی می رویدکه به شما در ایجاد رابطه ای سرشار از اندوه و آشفتگی کمک کنند. اشخاصی که به شما عشق و محبت کافی نداشته باشند تا بتوانید احساس تنهایی کنید.
ادامه دارد......
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
سلام. برای اولین بار می خوام یه مطلب خارج از بحث این موضوع عنوان کنم و اون این اینکه برام خیلی مبهمه که چرا این موضوع با اینکه اینقده در روابط اکثر ماها تأثیر گذاره زیاد با استقبال بچه ها روبرو نشده. حتی آقای مدیر هم نظرشونو در مورد پستا عنوان نکردن. راسیتش یه خورده در ادامه نوشتن این مطلب دلسرد شدم. با اینکه خودم بهش علاقه دارم ، اما چون علاقه ای از جانب دوستان ندیدم ترجیح میدم همین جا این بحثو ببندم.
-
RE: این عشق به صلاح شما نیست؟
عاشق شدن به دلایل نادرست:
برای عاشق شدن نیاز به آوردن دلیل نیست.... مهمترین دلیل همان تجربه عشق است.
ارتباط با فردی به دلایل نادرست روشی برای ایجاد ارتباط ناسالم و و نامطلوب است. دلایل متفاتی می توانند موجب آغاز رابطه بدون عاشق شدن باشند.
هفت دلیل نادرست براغی تصمیم به ازدواج:
1- فشار(سن، خانواده، دوستان و ...)
2- تنهایی و افسردگی
3- تمایلات جنسی
4- بی توجهی به زندگی خود
5- اجتناب از بزرگ شدن
6- احساس گناه
7- پر کردن فضاهای خالی احساسی و معنوی
دلیل نادرست 1: فشار
- آیا بیشتر دوستانتان متأهل هستند یا نامزد دارند ولی شما هنوز مجرد مانده اید؟
- آیا از مرز سی سالگی گذشته اید و هنوز ازدواج نکرده اید؟
- آیا آخرین فرد ازدواج نکرده در خانواده هستید؟
- آیا به تازگی طلاق داده یا گرفته اید؟
اگر به یکی از سؤالات بالا جواب مثبت داده باشید حتماً می دانید که فشار چیست؟ فشار تأثیری است که دوستان ، خانواده ، جامعه یا برنامه ریزی احساسی شخصی بر انسان می گذارند. در این مورد فشار به شما پیام می دهد که باید ازدواج کنید وگرنه حتماً مشکلی دارید. اگر به دلایل خارجی یا درونی احساس فشار کنید موجب ازدواج با کسی خواهد شد که در شرایط معمولی هرگز او را انتخاب نمی کردید.
فشار سن و سال:
این فشار نگرشی است که نشان می دهد سن شما از حد معینی گذشته است و چون ازدواج نکرده اید بنابراین طبیعی نیستید. هرکس سن معینی را برای ازدواج کردن در نظر دارد. مبدأ این سن معین می تواند زمینه های خانوادگی باشد مثل اینکه خواهران و برادران شما در چه سنی ازدواج کرده اند یا اینکه بلوغ در چه سنی فرا می رسد؟
این فشار از جانب هر کس که باشد موجب می شود شما از معیارهای خود عدول کنید و به الگوهای نامناسب متوسل شوید.
ادامه دارد....:
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
فشار از سوی خانواده و دوستان:
عده ای از مردم برای اظهار نظر دوستان و افراد خانواده ارزش و احترامی خاص قائلند و حاضر نیستند روابطی را آغاز یا قطع کنند که موجب ناراحتی آنها خواهد شد.
کسانی که نه از روی مصلحت بلکه اجباراً کسی را برمی گزینند در واقع نیروی زندگی را از دست می دهند و پایان بدی را برای ماجراهای عاشقانه خود رقم می زنند. اگر در چنین وضعیتی بوده اید یا هستید باید از خود بپرسید که چه می خواهید و خواسته خود را بر تمایلات دیگران ارجح بشمارید.
دلیل نادرست 2:
تنهایی و افسردگی
- شب تنها در بستر دراز کشیده اید . رابطه ای با کسی ندارید. احساس پوچی می کنید. یاد گذشته ها می افتید و کسی را به خاطر می آورید که زمانی شما را دوست داشت. ناگهان به این فکر می افتید: بهتر است به او زنگ بزنم. دلم برایش تنگ شده است. شاید او خیلی هم بد نبود!!!
- با شخصی بیرون می روید. می دانید که به شما علاقه دارد. ولی زیاد او را جذاب نمی دانید. اما دلتان برای معاشرت کردن تنگ شده است و از لحظات تنهایی به تنگ امده اید. اگر به این ارتباط ادامه دهید باید با او ازدواج کنید.
همه ما می توانیم این ماجراها را درک کنیم. چون بهرحال تنهایی را تجربه کرده ایم . دچار انزوای روحی بوده ایم و می خواستیم که به کسی علاقه مند باشیم. ولی متأسفانه اگر ارتباطی بدلیل گرفتار بودن در تنهایی برقرار شود می تواند دشوار و دردناک باشد.
مثلاض در ماجرای نخست او به مردی زنگ می زند و می گوید تنهاست که چندان علاقه ای به او ندارد. شاید هم مرد موافقت کند که برای بیرون آوردن زن از تنهایی نزد او برود. اما مدتی بعد متوجه می شوند که رابطه کسالت بار گذشته را از سر گرفته اند. ناگهان مرد به یاد می آورد که به زن بگوید بهتر است با شخص دیگری ازدواج کند و به این ترتیب دوباره موجبات ناراحتی او را فراهم می آورد. آنها باید دوباره و برای همیشه قطع رابطه کنند . این همه عذاب فقط برای اینکه زن یک شب تنها بوده و تحملش برایش سخت ..!
شخصیت این ماجراها از روی بداقبالی در چنین شرایط بدی قرار نگرفته اند بلکه به دلایل نادرست خود را اسیر روابطی بیهوده ساخته اند.
هنگامی که احساس تنهایی می کنید و مستأصل می شوید احتمال گزینش های ضعیف وجود دارد و شاید روابطی را ایجاد کنید که بی سرانجام و نامطلوب باشد.
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
سلام آتنا
به نظر من اصلا خجالت نداره که آدم به خاطر کوتاهی هایش معذرت خواهی کنه
لذا من همین جا از آتنا به خاطر کوتاهیم معذرت خواهی می کنم. و حرفهایی که در ذیل می زنم هیچ ربطی به این معذرت خواهی نداره و امروز که این موضوع را پیگیری می کردم، هم متعجب شدم و هم از اشتباه فاحش خودم در عدم پیگیری اینجا شرمنده شدم.
من اولین پست این موضوع را در همان 18 /12 /1386 که ایجاد شد، مطالعه کردم و تشکر کردم. روزهای بعد در صفحه نخست این عنوان را می دیدم و نویسنده آن هم آتنا بود. و من فکر کردم همان است و به خاطر مشغول بودن با سایر بخشها من معمولا کمتر به قسمت مقالات می آیم. چون فکر نمی کنم کسی منتظر جواب در اینجاست. لذا بعضی ها هم که اشتباها سئوالی در این تالار مقالات مطرح می کنند هم خیلی دیر می شه.
اما دو نکته در مورد این مطلب در مورد عشق و ازدواج و ....
1 - واقعا جای خالی چنین صحبت های کامل و جامعی که به صورت پایه ای و مقاله در تالار متمرکز باشه، حسی میشه. چون خیلی مواقع نیاز است که ما به عزیزان و اعضایی که در این زمینه به کمک نیاز دارند، اینها را معرفی کنیم.
عزیزانی که خود مقاله می نویسند یا مقاله، خلاصه کتاب و ... را جهت استفاده دیگران در اینجا قرار می دهند ، در واقع خدمت بسیار بزرگی به دوستان دیگر می کنند. شاید مستقیما در جواب کسی این مطلب را نیاورده باشند، اما این مسائل مبتلا به اکثر جوانان هست.
لذا جا دارد تقدیر و تشکر جداگانه ای از خانم آتنا داشته باشم که خود انگیخته این مسائل را تا پست 19 آورده اند. قبلا چند تن از دوستان دیگر مثل عرفان و تینا و آرزو و .... هم چنین زحمتی را کشیده اند که من الان اسم همه آنها را خاطر ندارم، اما شاهد زحمتهایشان بوده ام.
از سایر دوستان عزیز هم خواهش می کنم اگر چنین امکانی براشون هست، جهت جمع آوری بانک مقالات و مطالب آموزنده ازدواج و خانواده اقدام کنند.
اما نکته دوم خطاب به همه دوستان و همینطور آتنا
ما که در این تالار قدیمی تر هستیم و فعالتر هستیم... کم کم باید یک مسئله را درونی کنیم...
و آن اینکه اگرچه ما به محرک، مشوق و تائید دیگران جهت انرژی پیدا کردن نیازمندیم و دوست داریم بازخورد کارهایمان را ببینیم تا اگر مفید هست ادامه دهیم. اما در کارهای روانشناسی، مشاوره و کلا مسائلی که با «انسان » ارتباط دارد، کمیت اصلا مهم نیست.
آتنا خانم فرض کن، از مطالب شما ، فقط و فقط یک نفر در این دنیا بهره بگیره، استفاده کنه و به خاطر این اطلاعات و آگاهی زندگی درستی تشکیل بده، به نظرم اهمیت این کار مانند اینست که همه دنیا از کار شما استفاده کردند.
ما در متون دینی داریم اگر یک نفر را زنده کنی، مثل اینست که جهانی زنده کردی، و اگر یکی را بمیرانی گویی جهانی را میرانده ای.
این زنده و میراندن فقط جسم نیست. روان انسانها مهمتر از جسمشون هست.
پس نگران آمار ، تشکر ها و... نباشید...
و مطمئن باشید ارزش کارتون هیچ وقت ضایع نمیشه... حتی اگر مدیر اهمالکار همدردی اونو نبینه، ولی او که اصل هست و باید ببینه می بینه. و کسی که لازم هست ، حتما از آن بهره برداری می کنه.
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
دلیل نادرست 3:تمایلات شدید جنسی
- آیا تاکنون برای ارضای نیازهای جنسی خود را متقاعد ساخته اید به کسی بیش از آنچه حقیقت دارد علاقه مند هستید؟
- آیا تاکنون ویژگیهای نامطلوب فرد مورد علاقه تان را تنها به این دلیل که نمی توانید به رابطه جنسی خود با او خاتمه دهید نادیده گرفنه اید؟
بله به خوبی می دانید از چه سخن می گویم. شما تنها هستید و به ازدواج با کسی می اندیشید که در حالت عادی هرگز او را مناسب ازدواج نمی دانید ولی چون از لحاظ جنسی احساس کمبود و گرسنگی می کنید چاره را در این انتخاب می بینید و به این نتیجه میرسید که ازدواج آن گونه که می اندیشید نیست. نکته مهم در چنین رابطه ای اینست که دیگر عاشق شدن مطرح نیست زیرا شما نسبت به آن طرف تنها تمایل جنسی دارید نه احساس عشقی. شاید فکر کنید منظورم از تمایل جنسی تنها رابطه جنسی معمول است. نه .. تمایل شما به حرف زدن با جنس مخالف، اینکه کسی باشد تا دست او را بگیرید و شب در کنار او بخوابید.
دلیل نادرست 4: بی توجهی به زندگی خود
آیا تاکنون به این موضوع اندیشیده اید که عاشق شدن تا چه اندازه می تواند از تمرکز شما به سایر امور بکاهد؟ مثلاً همه توان شما صرف این موضوع می شود که عشق چگونه احساسی است؟ چگونه می توان معشوق را خوشحال کرد؟ چگونه می توان با رفتار خود معشوق را تحت تأثیر قرار داد؟ بنابراین جای شگفتی نیست که اغلب ما نه بدلیل یافتن فرد مناسب برای زندگی کردن بلکه برای یافتن بهانه ای به منظور بی توجهی به زندگی خویشتن دوست داریم این احساس را تجربه کنیم.
عبارات زیر بخوانید و از خود بپرسید که در گذشته یا حال چنین احساساتی داشته اید یانه؟
- سابقه روابط نامطلوب و نامناسب دارم.
- هرگز نمی توانم بدون ایجاد رابطه با دیگران زندگی را بگذرانم.
- این روابط فرصتی برایم باقی نمی گذارند.
- در امور اخلی زندگی عملکرد مناسبی ندارم.
- برنامه ها و طرحها و رؤیاهایی دارم که هنوز نتوانسته ام به آنها بپردازم.
- هنگامیکه با کسی رابطه برقرار می کنم دیگر فرصت رفتن به سراغ دوستانم را ندارم.
- معمولاً زود عاشق می شوم.
- از تنها بودن لذت نمی برم و ترجیح می دهم با دیگران باشم.
- هنگامیکه روی طرحی کار می کنم تلفن و نیازهای دیگران و چیزهای بی اهمیت دیگر تمرکز مرا به هم می زند.
- به دیگران راحتتر از خودم می توانم انگیزه بدهم که مشکلاتشان را برطرف سازند.
اگر بعضی از عبارات فوق در مورد شما صدق می کند احتمالاً از ایجاد رابطه تنها برای منفک شدن از امور مربوط به زندگی خود استفاده می کنید. بسیاری از افراد بدلیل کمبود شوق زندگی و نداشتن هدف و خستگی روحی بجای نگریستن به درون خود و یافتن علل بروز چنین احساساتی خود را درگیر روابط عشقی می کنند و آن را هدف قرار می دهند. این روابط هرگز سرانجام خوبی نخواهد داشت. چون آنها در واقع عاشق فرد بخصوصی نشده اند بلکه مجذوب سرگرمی و گرفتاری این رابطه می شوند و پس از قطع رابطه دوباره تنها می مانند.
ادامه دارد.........
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
دلیل نادرست 7:
پر کردن فضاهای خالی احساسی و معنوی
دو مشکل مهم و اساسی در این مورد وجود دارد:
1- برای پر کردن فضاهای خالی احساسی و معنوی ایجاد ارتباط می کنید نه به این دلیل که فردی مناسب را یافته اید.
این فضاها زمانی ایجاد می شوند که انسان درون خود احساس خلأ و بیهودگی کند که سرانجام به عذاب و نامیدی و افسردگی منجر می شود. این احساس همچون حیوانی گرسنه رفتار می کند که برای رفع گرسنگی هر چیزی را می خورد حتی اگر موجب زیان و مرگ شود. این احساس شما را وادار می کند به هر رابطه ای خواه سالم خواه ناسالم تن دهید. با خود می اندیشید: عاقبت با کسی رابطه برقرار کردم. و این موقتاً موجب رضایت خاطر خواهد شد زیرا تنهایی را برطرف می کند.
بهتر است همانطور که توصیه شده با شکم خالی به خرید مواد غذایی نروید(چون ممکن است هر غذای ناسالمی را بخرید) قبل از پر کردن فضاهای احساسی و معنوی به ایجاد رابطه اقدام نکنید.
2- روابطی که می تواند برایتان احتمالاً مفید باشد ایجاد می کنید اما توقع دارید این روابط فضاهای خالی احساسی و معنوی شما را پر کند.
اگر احساس خلأ می کنید باید بدانید که هیچ کس نمی تواند آن را برایتان پر کند هرچند بسیار دوستتان داشته باشد.
آیا احساس خلأ روحی و جسمی دارید؟
با توجه به پاسخهایی که می دهید به ترتیب زیر نمره دهید:
همیشه 0
اغلب 4
گاهی 8
هرگز یا بندرت 10
1- در مواقع تنهایی و بیکاری احساس خوبی ندارم. در اینگونه موارد یا باید تلویزیون روشن باشد یا باید با کسی باشم یا به کار مداوم بپردازم.
2- هدفی در زندگی ندارم. نمی دانم چرا به این دنیا آمده ام.
3- در مورد اعتقاداتم احساس درستی ندارم. نمی دانم درست هستند یا غلط
4- خودم را زیاد دوست ندارم. برای خودم غذا نمی پزم. به مسافرت نمی روم. خوب لباس نمی پوشم. این کارها را زمانی انجام می دهم که کسی همراهم باشد .
5- دلم نمی خواهد د رمورد پدیده های مرگ و زندگیو مذهب و خدا و دوران ودکی فکر کنم یا حرف بزنم.
6- دلم می خواهد همه چیز قابل پیش بینی باشد . با مواجهه با هر تغییر ناگهانی دچار اضطراب و آشفتگی می شوم.
7- هرگاه خود و زندگی خود را با دیگران مقایسه می کنم افراد زیادی را می بینم که دلم می خواهد بجای آنها باشم.
8- اگر همه چیز از پیش تعیین شده و برنامه ریزی شده باشد احساس خوبی دارم. تقدیر را بیش از انگیزه دوست دارم.
9- به صفات خوب و مثبت خود توجه ندارم و کارهایم برایم هیچ اهمیتی ندارند. مهم نیست که مرا دوست بدارند یا نه.
10- هرچند دیگران مرا دوست دارند و رویدادهای زندگی من مناسب و مطلوب هستند ولی احساس خوشایندی ندارم.
----
امتیازات را جمع بزنید.
80 تا 100 امتیاز: رابطه احساسی شما با خودتان سالم و درست است. از دنیای درونی خود و دنیای بیرونی به یک اندازه لذت می برید. خود باور و هدفمند هستید و به راحتی می توانید به دیگران عشق و محبت بدهید. روی مواردی که8 نمره کمتر گرفته اید بیشتر تمرکز کنید.
60 تا 79 امتیاز:رابطه روحی و احساسی شما با خودتان بد نیست ولی می تواند بهتر باشد. هرچند در بعضی زمینه ها پیشرفت کرده اید ولی در بعضی دیگر باید تلاش بیشتری نشان دهید تا صلح و خوشحالی و آرامشی را که نیاز دارید بدست آورید. نباید زیاد در مورد خودتان سختگیر باشید. همین اندازه هم بذرای خوب زندگی کردن کافیست. سعی کنید بیشتر به دیگران اعتماد کنید و بر کارهایشان نظارت و کنترل شدید نداشته باشید.
40 تا 59 امتیاز: هشدار! احساس خلأ و تنهایی در شما زیاد است و همین امر شما را از برقراری رابطه ای سالم محروم می کند. به دنیای بیرون زیاد توجه می کنید .اگر مجرد هستید تا مدتی مثلاض 3 تا 6 ماه از ایجاد رابطه تازه پرهیز کنید و با کسی معاشرت نکنید. بجای این کار اوقاتتان را صرف شناخت خود کنید. به کارهای انفرادی مثل کتاب خواندن ، تمرکز ذهنی، گردش در طبیعت، رفتن به سمینار و کلاسهای گوناگون و نوشتن خاطاتتان مشغول شوید. هیچ کس جز خودتان نمی تواند موجب رضایت خاطرتان شود.
0 تا 39 امتیاز: مشکل شدید و جدی!!! چالشهای احساسی و عاطفی زیادی دارید. باید به زندگی خود توجه جدی داشته باشید. انتظار نداشته باشید دیگران از راه برسند و شما را نجات بدهند. بیدار شوید!
ادامه دارد........
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
ایجاد رابطه به دلایل درست:
برای ایجاد یک رابطه درست با کسی که دلخواهتان است قبلاً باید دو شرط اساسی در زندگی شما تحقق یابند:
- باید احساس کنید سرشار از عشق و محبت شده اید و می خواهید دیگران را هم در این احساس شریک کنید.
هنگامیکه احساس می کنید از ویژگی مثبت و خوبی برخوردارید بلافاصله به فکر سهیم کردن دیگران با ایجاد یک رابطه تازه می افتید. اشتیاق زیادی دارید هدیه خود را به محبوبتان تقدیم کنید. بدون اینکه چیزی از او بگیرید. در اینجا داد و ستد وجود ندارد. تنها ایثار است. زیرا سرشار شده اید.
- باید احساس کنید می خواهید در آینه محبوب به خود بنگرید.
رابطه در تمام مواقع شبانه روز بر شما تأثیر می گذارد. هنگامیکه عاشق می شوید آینه ای در برابرتان قرار می گیرد که همواره شما را با ترسها، ضعفها، خودخواهیها، تنبلی ها، محدودیتها و برنامه ریزیهای احساسی تان مواجه می سازد. این آینه فرصتی را در اختیارتان قرار می دهد که به بخشهایی از درون خود بنگرید که مورد پسند نیستند.
اگر تحمل تجربه ای را که عشق در اختیارتان قرار می دهد ندارید بدون تردید در برابر اشتیاق ایجاد رابطه به مقاومت می پردازید و از آن شخص بیزار می شوید. هنگامی آمادگی رابطه مطلوب را دارا خواهید بود که به خود بگویید: متعهد می شوم از این شخص و این رابطه تجربه مناسب را هرچند هم سخت باشد بیاموزم.
اگر تا بحال فهمیده اید که در تعدادی از روابط خود از دلایل نادرست استفاده کرده اید نا امید نشوید. درک هر اشتباهی در گذشته دری است به سوی گزینشهای سالمتر و بهتر در آینده
ادامه دارد.......
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
شش اشتباه بزرگی که در آغاز ایجاد یک رابطه مرتکب می شویم:
1- به اندازه کافی نمی پرسیم.
2- نشانه های خطر یا هشداردهنده را که مشکلات مهمی را آشکار می سازند انکار می کنیم.
3- زود و غیر منطقی تصمیم می گیریم.
4- تسلیم کوری شهوانی می شویم.
5- مادیات ما را فریب می دهند.
6- به تعهد بیشتر از تفاهم اهمیت می دهیم.
اشتباه 1 : به اندازه کافی نمی پرسیم.
فرض کنید می خواهید اتومبیلی بخرید. در نمایشگاه ماشینی را می بینید که ظاهرش شما را می فریبد. به سراغش می روید و داخلش می نشینید. با خود می گویید: چقدر زیبا و راحت. من همین را می خواهم. این را برای من ساخته اند.
به فروشنده می گویید: من این اتومبیل را می خواهم. فروشنده می گوید: نمی خواهید چیزی در موردش بدانید؟ مؤکدانه می گویید: نه همین را می خواهم. فروشنده می گوید: نمی خواهید بدانید در مقایسه با بقیه چه مزایا و معایبی دارد؟ در مورد ضمانت نامه یا میزان مصرف یا ...؟ قیمتش را نمی خواهید بدانید؟ و شما می گویید: حرف زدن در این موارد هیجان مرا از بین می برد. زیاد سختگیری نکنید . قیمتش هم برایم مهم نیست. می دانم این اتومبیل برای من ساخته شده است.
نردیدی نیست که این برخورد نمی تواند درست باشد. هیچ شخص عاقلی پیش از مطرح کردن پرسشهای کافی و اطمینان از مرتب بودن هم چیز هرگز کار مهمی مثل خریدن اتومبیل نمی کند.
پیش از شروع رابطه ، حتی به اندازه زمانی که قصد خریدن کفش داریم ، نمی پرسیم. با این ترتیب فرصت دستیابی به اطلاعات مفیدی را از دست میدهیم که در زندگی از اهمیت زیادی برخوردار است و می تواند در در موفقیت یا شکست رابطه نقش حیاتی داشته باشد.
چرا به اندازه کافی نمی پرسیم؟
- رابطه عاشقانه نیست: ایجاد رابطه معمولاً رفتاری عاشقانه و لطیف است ولی پرسیدن و مصاحبه کردن این گونه نیست. با این حساب فریب می خوریم. بیرون می رویم، شام می خوریم، عازم مهمانی می شویم، از هم تعریف و تمجید می کنیم و انواع دیگر رفتارهایی که در ابتدای رابطه شایع است انجام می دهیم و نهایتاً دل از کف می رود.نمونه این رفتارها را بارها در فیلمها دیده ایم و در کتابها خوانده ایم و همواره شنیده ایم که عشق چنین است. نباید با شخصی که مورد علاقه ماست مصاحبه کنیم. نباید پرسشهای بیهوده مطرح کنیم. باید تنها به او بنگریم و بلافاصله دریابیم که گمشده خود را یافته ایم.
این اصول عاشقانه واقعاً دردسر آفرین هستند. پرسیدن از شریک آینده شاید عاشقانه و لطیف نباشد ولی تنها روش خردمندانه برای شناختن اوست.
ادامه دارد.........
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
چگونگی انتخاب فرد مناسب:
نکته مهم در انتخاب همسر مناسب یافتن فردی دارای شخصیت و منش خوب است نه فردی که تنها محبوبیت دارد.
اغلب انسانها در ابتدا جذب کسانی می شوند که ویژگی متفاوتی دارند، توانایی در خنداند، نرمی و ظرافت، علاقه ب هدوچرخه سواری و ....هرچند هریک از این ویژگیها می تواند لذتبخش باشد ولی نقشی تعیین کننده در خوشبختی ندارد. بنابراین باید به دنبال شخصیت و منش در دیگران باشید. رفتار و شخصیت یک فرد نشان می دهد که شیوه برخورد او با خودش و شما و فرزندانتان چگونه خواهد بود. اگر یک رابطه را به عنوان یک کیک بزرگ در نظر بگیریم، ویژگیهای فرد همچون خامه و تزیینات روی کیک و شخصیت و منش او همچون خمیرمایه کیک است.
در واقع بهتر بگوییم:
بجای اینکه بپرسید : آیا او مرا دوست دارد؟
باید بپرسید: میزان قابلیت و آمادگی او برای پذیرش عشق چقدر است؟
همین و بس!
شش ویژگی شخصیتی که باید در محبوب بیابید:
1- تعهد به رشد شخصی
2- باز بودن از نظر روحی و احساسی
3- صداقت
4- پختگی و مسئولیت پذیری
5- اعتماد به نفس فراوان
6- نگاه مثبت به زندگی
ویژگی 1: تعهد به رشد شخصی
اگر بتوانید کسی را پیدا کنید که به رشد شخصیتی فردی متعهد باشد آنگاه هرگز با مشکلاتی که عده زیادی از دلداگان را گرفتار و درگیر می کند مواجه نخواهید شد. یکی از دو طرف رابطه می خواهد که برای بهبود کیفی آن بکوشد اما طرف دیگر علاقه ای نشان نمی دهد. یکی از دو طرف می کوشد در مورد اختلافات بحث و گفتگو کند ولی طرف دیگر توجهی به این امر ندارد. یکی از دو طرف می خواهد در زمینه اصلاح مسیر پیشرفت کارهایی انجام دهد ولی طرف دیگر به نفی و انکار می پردازد.
تعهد به رشد شخصیتی فردی یعنی یکی از طرفین متعهد می شود برای اینکه بتواند فردی مناسب باشد تا حدی که امکان دارد آموزش ببیند.
اگر فردی در زندگی برای دستیابی به اهداف خود مثل ترک سیگار ، صبر و تحمل و بالا بردن اعتماد به نفس با اراده و انگیزه لازم اقدام کند حتماً به او احترام خواهید گذاشت و اعتماد خواهید کرد.
پرسشهایی که می توانید در این مورد برای او مطرح کنید عبارت است از:
1- در ده سال گذشته چه چیزهایی در مورد عواطف و احساسات خود آموخته اید و این آموخته ها چه تغییراتی در شما ایجاد کرده اند؟
2- چه چیزهایی از روابط گذشته خود آموخته اید و تا چه حد در روابط تازه متفاوت عمل می کنید؟
3- نقاط ضعف مهم شما چیست و منبع و منشأ انها کجاست؟
4- اگر از همسر سابقتان پرسیده شود که شکایات مهم خود را در مورد شما مطرح کند چه پاسخ خواهد داد؟ آیا صحت شکایات او را می پذیرید؟
5- برای حل بحران ایجاد شده در روابط گذشته از چه منابعی استفاده می کردید؟ آیا تأثیری داشتند؟
6- چه تغییراتی در 5 سال آینده در خود ایجاد خواهید کرد؟ از چه ویژگی هایی می خواهید رهایی یابید؟ چه ویژگیهای تازه ای را مناسب خود می دانید؟
ادامه دارد.......
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
ده رابطه بی سرانجام:
1- رابطه ای که در آن بیشتر از اینکه محبوب به شما عشق بورزد، شما به او عشق می ورزید.
2- رابطه ای که در آن کمتر از اینکه محبوب به شما عشق بورزد، شما به او عشق می ورزید.
3- رابطه ای که در آن عاشق تواناییهای بالقوه محبوب هستید.
4- رابطه ای که در آن مأموریت دارید محبوب را نجات دهید.
5- رابطه ای که در آن به محبوبتان ب هعنوان الگو و آموزگار می نگرید.
6- رابطه ای که در آن به دلایلی ظاهری شیفته محبوبتان شده اید.
7- رابطه ای که در آن با محبوبتان تفاهمی جزیی و اندک دارید.
8- رابطه ای که در آن محبوبتان را از روی عصیان و خشم برگزیده اید.
9- رابطه ای که در آن محبوبتان را به دلیل واکنش بر علیه رفتار فرد دیگری برگزیده اید.
10- رابطه ای که در آن محبوبتان در دسترس نیست.
رابطه 1:
بیشتر از اینکه محبوب به شما عشق بورزد، شما به او عشق می ورزید.
احتمالاً با چنین احساسی آشنایی دارید. شما عاشق هستید ولی به احساس محبوب اطمینانی ندارید. می پندارید زوج مناسبی هستید ولی او احساس هیجان نمی کند. زمانی که نزد شما حضور ندارد پیوسته به او می اندیشید. اما به نظر می رسد او بدون حضور شما مشکلی ندارد. اینها چه مفهومی دارد؟ اینکه شما رابطه ای نا موفق دارید.
در یک رابطه سالم اینکه احساسات یکی از طرفین قویتر از دیگری باشد در هردو طرف رابطه به چشم می خورد. به گونه ای که زمانی یک طرف به دنبال دیگری است و زمانی دیگری او را دنبال می کند. اگر در رابطه ای تنها یک طرف از نظر عاطفی تعقیب کننده و طرف دیگر تنها تعقیب شونده باشد این رابطه سالم نیست. تعادل ندارد و محکوم به شکست است.
اما چگونه متوجه شوید که به شما عشق می ورزند یا نه؟
در زیر نشانه های هشدار دهنده ای را مشاهده می کنید که حاکی از اینست که در رابطه ای به سر می برید که بیشتر از آنچه به شما عشق بورزند عشق می ورزید. برای عباراتی که اغلب احساسات و رفتارهایتان را توصیف می کنند یک امتیاز در نظر بگیرید و بکوشید حتی اگر ماجرا ناخوشایند است با خود صادق باشید.
1- معمولاً شما از نظر فیزیکی به ابراز محبت اقدام می کنید.
2- معمولاً شما می خواهید صمیمی و مهربان باشید در حالیکه محبوبتان تنها در اندیشه ایجاد ارتباط است.
3- معمولاً شما می کوشید همراه او باشید و کارهایش را انجام دهید در حالیکه او به ندرت چنین کارهایی می کند.
4- معمولاً شما نخست در ابتدای رابطه در مورد او با خانواده خود حرف می زنید.
5- معمولاً شما برنامه ریزی یک ملاقات را انجام می دهید و او بدون نشان دادن شور و هیجان تنها در آنها شرکت می کند.
6- معمولاً شما هیجان زیادی را برای تداوم رابطه نشان می دهید ولی او در این مورد بی تفاوت است.
7- معمولاً شما در برخی از مناسبت های خاص هدیه هایی به او می دهید که از پیش گزیده شده هستند اما او در آخرین لحظات به این فکر می افتد و هدایای او هم جنبه شخصی ندارند.
8- معمولاً شما بیشتر با او در تماس هستید.
9- معمولاً شما در هنگام بحث درباره رابطه آینده و احساسات ، متوجه می شوید که او یا سکوت می کند یا می کوشد بحث را عوض کند.
10- معمولاً شما خود را با روش زندگی و عادات و برنامه های او وفق می دهید در حالیکه او تلاشی برای وفق دادن خود با شما نمی کند.
2 امتیاز : رابطه ای متعادل دارید و به احتمال زیاد به همان اندازه که عشق می ورزید دریافت می کنید. در زمینه هایی که امتیاز گرفته اید بیشتر بیندیشید و نیازهایتان را مطالبه کنید.
3 تا 5 امتیاز: می خواهید خود را متقاعد کنید که به اندازه کافی به شما عشق می ورزند در حالیکه اینگونه نیست. شما می کوشید عشق و محبت او را جلب کنید ولی او در جهت جلب علاقه شما تلاش نمی کند. یا روحیه ای منفعل دارد یا اصلاً شما را دوست ندارد. از اینکه به تنهایی به کاری بپردازید بپرهیزید و متوجه شوید که او هم در این راه به شما کمک می کند یا نه. اگر کمکی مشاهده نمی کنید ادامه این رابطه درست نیست.
5 تا 7 امتیاز: با این رابطه دردناک چه می کنید؟ لازم نیست خودتان را فریب دهید. شما به اندازه ای که استحقاق دارید عشق دریافت نمی کنید. اعتماد به نفس شما به قدری پایین است که به لقمه ای نان دلخوش کرده اید و آ نرا کافی می دانید. شما در ارتباطی ناسالم به سر می برید و هرچه بیشتر به این رابطه ادامه دهید بیشتر دچار صدمات روحی خواهید شد . آخرین هشدارها را به او بدهید و اگر تأثیری ندیدید به رابطه پایان بدهید و یاد بگیرید خودتان را دوست داشته باشید.
8 تا 10 امتیاز: این چه رابطه ای است؟ شما دچار توهم ایجاد رابطه شده اید. همواره از خود ایثار نشان می دهید ولی چیزی دریافت نمی کنید . این عشق نیست . خودکشی روانی است .شما آمادگی ایجاد یا تداوم رابطه را ندارید . پیش از اینکه دیر شود رابطه خود را قطع کنید و نزد مشاور بروید تا به شما کمک کند.
ادامه دارد.......
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
سلا م
مرسی از راهنامییهی کلیت در مورد عشق وزنئگی مشترک ولی همه اینا تو کتاباس عزیزم من 20 ساله بودم که خواستگارای متفاوتی داشتم از میون اونا کسیو که یک فامیل معرفی کده بود انتخاب کردم شرایط خاصی برای ازدواج نداشتم فقط کار کن باشه سالم باشه ناز خون باشه از نظر ظاهری هم متعادل باشه در ظاهر با وجود تعریفهایی که فامیلمون از ایشون میکرد تمام مشخصه های فرد ایده الو داشت تا سه ماه حتی ادعا داشت به دود سگار حساس وبدش میاد به حدی که من خجالت میکشیدم برادرم جلوی اون سگار میکشه بعد از سه ماه فهمیدم روزی یک بسته سیگار میکشه اصلا اعتراض نکردم چون مهم ندیدم بعد فهمیدم به اندازه یه بچه راهنمایی هم ازدین اسلام سردر نمیاره حتی نمیدونست نماز مسافر شکسته است باز هم صبر کردم بعد فهمیدم بیکاری دیابت داره بع ادعا خودش وخونوادش خودشونم نمیدونستم اول ناراخت شدم ترسیدم از ایندم ولی پیش خودم گفتم اگه به خاطر این موضوع ترکش کنم شاید اهش منو بگیره دلش بشکنه چون خیلی ادعا دوست داشتنمو داشت باز به روش نیوردم ولی ناگفته نمونه از هفته دوم عقد بستگیمون با اینکه تو دوتا شهر جدا زندگی میکردیم خیلی با هم دعوا میکردیم نامردی نباشه نصفش تقصیر من بود ما حتی تفاوت فرهنگی زیادی داشتیم البته بعدا مشخص شد خیلی در حد ما نبودند بعد از یک سال نامزدی فهمیدم همسر ایندم معتاد به تریاک ودست کج هست حتی ازکیف من وصبحها به بهانه کار رفتن معلوم نبود کجا میرفت بعد دوسال مجبور شدم طلاق بگیرم حالا بعد ارسه سال جدایی تازه دارم میبینم همه به چشم زن مطلقه بهم نگاه مکنند هرکس میفهمه یه جوری پشتم حرف میزنه مخصوصا تومحیط کارم خیلی دلتنگم به نظر شماکی میتو ن 5 سال زندگی منو به من برگردون یقیه کیو بگیر م خودم که انتخاب خودم بود فامیلم که معرفش بود ادعا داره خبر نداشت ولی قبل ازیناروسرش قسم میخورد خونوادم که به انتخابم اعتماد کردن زمونه خدا من هنوز یه دخترم که تو خونه پدرم هستم فقط فرقم اینه که یه اسم توشناسنامم امده ورفته با اجتماع چی کار کنم کمک کنید
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
چرا بیشتر از اینکه به شما عشق بورزند عشق می ورزید؟
بعضی دلایل:
1- از الگوی کودکی پیروی می کنید. اگر پدر و مادرتان توجه کافی به شما مبذول نمی داشتند احتمالاً در دوران کودکی به این نتیجه رسیده اید که باید به سختی بکوشید تا مورد توجه قرار گیرید. به این ترتیب با جذب شدن به کسی که می خواهید او را دوست بدارید «به خانه باز می گردید» و از این الگو پیروی می کنید.
2- خود را تنبیه می کنید. اگر اعتماد به نفس شما کم باشد کسی را جلب می کنید که همانند خودتان به شما نظری اقتصادی داشته باشد و به شما به اندازه کافی عشق نورزد.
3- نقشی را به عهده می گیرید که پدر یا مادرتان در برابر یکدیگر ایفا می کردند. اگر در دوران کودکی شاهد بوده اید که مادرتان در تعقیب پدرتان بوده است یا برعکس، ممکن است به این نتیجه رسیده باشید که اصولاً رابطه همین گونه است و کاملاً طبیعی است که یکی از طرفین دیگری را بیشتر دوست بدارد.
اگر به دلایل توجه کنید نتیجه زیر را کسب خواهید کرد:
- احساس می کنید تحت کنترل هستید.
- تشنه محبت و عشق می شوید.
- از اینکه به اندازه کافی به شما عشق نورزند خشمگین می شوید.
- احساس می کنید به شما خیانت می شود.
- احساس درماندگی می کنید.
راهکار: در ابتدای ایجاد رابطه مراقب نشانه های هشدار دهنده باشید. عدم دریافت عشق را توجیه نکنید. با خود صادق باشید. در این صورت احتمال دلشکستگی شما کمتر می شود.
-
RE: آیا تو نیمه گمشده من هستی؟
یه خلاصه برگرفته از کتاب "آیا تو آن گمشده ام هستی؟"
مطالب این تاپیک به همت آتنا بسیار آموزنده است.
آیا از مجرد بودن خسته شده اید؟
آیا اغلب دوستان شما نامزد داشته و یا متاهل هستند و شما هنوز مجردید؟
آیا فکر می کنید سنتون بالا رفته و هنوز ازدواج نکردهاید؟
آیا آخرین فرد خانواده هستید که هنوز ازدواج نکرده است؟
آیا به تازگی طلاق گرفتهاید؟
اگر به هر کدام از سوالات فوق جواب مثبت دادید، احتمالا تحت فشار هایی برای صورت دادن یک ازدواج نا درست هستید. این فشار تاثیری است که دوستان، خانواده، اجتماع و یا برنامهریزی احساسی خودتان بر شما میگذارند و این پیام را به شما میدهند که «باید با کسی ازدواج کنید؛ در غیر این صورت، حتما مشکلی دارید.» اگر به دلائل بیرونی و یا درونی احساس اجبار میکنید ممکن است با کسی ازدواج کنید که در شرایط معمولی، هرگز او را انتخاب نمیکردید. وقتی که احساس تنهایی میکنید و به تنگ آمدهاید، احتمال آنکه انتخابهای ضعیفتری بکنید، بالا میرود در نهایت از ازدواجی کمتر راضی کننده سر در خواهید آورد. در زیر بعضی از انواع مختلف فشار بررسی شده است:
فشار سنی
وقتی یکی از بستگان یا دوستان چنین میگوید: «سنت داره میره بالا. پس چرا هنوز ازدواج نکردهای؟» ویا این نگرش که «سن شما از حد مشخصی گذشته و هنوز ازدواج نکرده اید ،پس غیرطبیعی هستید.» از جمله عوامل فشار سنی است.البته اینکه آن سن، چه سنی است، از شخصی به شخص دیگر فرق میکند. خودآگاه یا ناخودآگاه احتمالا سنی را به عنوان سن ازدواج، مدنظر دارد. این سن ممکن است که از زمینههای خانوادگی شما، سن ازدواج خواهران و یا برادرانتان و یا از ذهنیت خودتان که سن «بلوغ فکری» چه سنی است، آمده باشد.به منظور درک خاستگاه فشار سنی، میبایست به تاریخ هزاران سال قبل نگاه کنیم. در آن زمان هر چه زودتر مرد یا زن جوانی ازدواج میکرد و تشکیل خانواده میداد، بهتر بود. شخصی به مجرد اینکه به سی یا سی و پنج سال می رسید دیگر «میانسال» به حساب میآمد. بنابراین کاملا طبیعی بود که خانواده او بخواهند هنگامی که هنوز نوجوان است، ازدواج کند. گرچه روزگاران بسیاری از آن قدیم الایام میگذرد، اما ما هنوز تا حد زیادی متاثر از طرز تفکری هستیم که پدران ما با آن زندگی میکردند. صرفنظر از اینکه این فشار از جانب چه عاملی باشد، در هر حال، ممکن است از استانداردهایی که از «همسر ایدهآل» برای خود تعریف کردهاید، دست کشیده و چشمپوشی کنید و صرفا به خاطر چیزهایی که دیگران فکر میکنند و نه بر طبق خواسته واقعی خود، ازدواج کنید. در سطور زیر سعی داریم دلایل نادرست را برای انتخاب های ناموفق به شما معرفی کنیم تا با آگاهی از آنها بتوانید از خطر های احتمالی آن دور بمانید.
تنهایی و استیصال
همه ما تنهایی را تجربه کردهایم. و در برهههایی از زندگی از لحاظ روحی، احساس تنهایی داشتهایم و مستاصل بودهایم که به کسی مهر بورزیم. اما متاسفانه ازدواجی که در ابتدا، اقدامی از سر تنهایی و برای نزدیک شدن به انسانی دیگر شروع میشود، میتواند به رابطهای پیچیده و دردآور تبدیل شود. وقتی که احساس تنهایی میکنید و به تنگ آمدهاید، احتمال آنکه انتخابهای ضعیفتری بکنید، بالا میرود در نهایت از ازدواجی کمتر راضی کننده سر در خواهید آورد.
انتخاب نادرست
عدم توجه به زندگی خود
آیا تا به حال به این موضوع فکر کردهاید، که عاشق بودن تا چه حد از تمرکز شما به امور دیگر میکاهد؟ هم و غم شما این میشود که برای مثال، چگونه احساسی دارد؟ چگونه رفتار شما، رفتار او را تحت تاثیر قرار میدهد؟ پس تعجبی نیست اگر که اغلب نه به آن خاطر که شخص مناسب را یافتهایم، بلکه از آن رو برای ازدواج اقدام می کنیم که بهانهای برای سرباز زدن از زندگی و امورات خودمان داشته باشیم. اگر … وقتی با کسی صمیمی می شوید به علائق خود وقت کمتری اختصاص میدهید. اگر … معمولا کمی زود عاشق میشوید. اگر … از تنها بودن با خود لذتی نمیبرید و ترجیح میدهید که با دیگران همراه باشید. این احتمال وجود دارد که از ازدواج به منظور اجتناب از پرداختن به زندگی خودتان استفاده میکنید. بسیاری از مردم از این رو به ازدواج نیاز دارند که از کمبود شور و شوق و بیهدفی در زندگی خود خسته شدهاند و به جای آنکه به درون خود نگاه کنند و دلیل این احساس را از درون خود جویا شوند، خود را درگیر روابط عشقی کرده و «آن» را هدف خود قرار میدهند. از آن رو که در چنین مواقعی، شما عاشق آن شخص نیستید؛ بلکه شیفته «سرگرمی» و «دلمشغولی» خود هستید. چنین روابطی هرگز سرانجامی نخواهد داشت.
نصیحت ما نیز به شما اینست که هرگز قبل از اینکه روح و زندگی خود را سرشار کنید، به خرید «شریک زندگیتان» نروید. یا حداقل از احساس خلاء و تنهایی مفرط، روحیهتان رو به مرگ نباشد.
پرکردن خلاءهای احساسی و روحی خود
ما کودکانی هستیم با اندامی بزرگسالانه، با این حسرت و آرزو که دوستمان بدارند، پذیرفته شویم و کامل باشیم. نکته فوقالعادهای که در رابطه با عشق وجود دارد، اینست که میتواند شما را از احساس سرور، شادمانی و تعلق خاطری که شبیه آن را در هیچ جای دیگری نمیتوانید بیابید،بر خوردار کند. با این وجود، این موهبت هنگامی که به منظور پر کردن خلاءهای احساسی و روحی خود از آن استفاده میکنید، میتواند خطرناک باشد. خلاءهایی که خود باید بیاموزید که چگونه پر کنید. یک ازدواج حقیقتاً سالم، درهای رشد و تعالی روحی هر دو طرف را میگشاید. همچنین به هر کدام از این دو شخص کمک میکند که خودباوری آنها از طریق احساس «دوست داشته شدن» و «پذیرفته شدن» از طرف شخص مقابل، بالا برود. آیا شما به منظور پر کردن خلاءهای روحی خود و نه به خاطر اینکه فرد مناسبی یافتهاید،ازدواج می کنید. موقعی احساس خلاء روحی میکنید که از درون بطور مداوم احساس خالی بودن دارید. این خالی بودن ممکن است در مراحل معتدلتر به مانند یک نگرانی و یا تنش تجربه شود و در مراحل حادتر به درد، افسردگی و نامیدی تبدیل گردد. صرف این فکر که: «من با یکی ازدواج کرده ام »، موقتا احساس تنهایی شما را تعدیل خواهد کرد . و تنها پس از گذشتن دوران اوج این رابطه است که با ماهیت آن فرد روبرو میشوید و چه دردناک است که دریابید نه تنها احساس خلاءتان مرتفع نشده است، بلکه حتی حضور چنین شخصی، احساس خلاء و تنهاییتان را بیشتر نیز میکند. چنین شخصی توقع دارد که همسر او خلاءهای احساسی و روحیش را که به مدت طولانی و حتی قبل از ازدواج با خود حمل میکرده، پر کند.این معقول است که از همسر خود انتظار داشته باشید تا به تنهایی شما نیافزاید یا شما را در التیام زخمهایتان حمایت کند و به شما عشق بورزد یا به شما بیاموزد که چگونه خود را دوست بدارید، اما در نهایت این شمایید که باید قهرمان خود باشید.