بر در دل روز و شب منتظر یار باش
<EMBED align=center src=http://www.hamdardi.net/music/eftekhari/agar_asheghi.wma width=100 height=28 type=audio/x-pn-wmaaudio-plugin autostart="true" LOOP="true">
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو جاودان بر در دل حاضر است
روزن دل برگشا حاضر و هشيار باش
نيست کس آگه که يار کی بنمايد جمال
ليک تو باری به نقد ساخته ی کار باش
لشگر خواب آورند بر دل و جانت شکست
شب همه شب همدم ديده ی بيدار باش
گر دل و جان تو را در بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
RE: بر در دل روز و شب منتظر یار باش
اما عشق را می شود رشدش داد به نحوی که از مرحله دلداگی به مرحله جان دادگی برسیم. و همه هستی مان در وجود چنین عشق و معشوقی خلاصه شود.
این کیست؟ این کیست؟
این کیست؟ این کیست؟
این شیرین و زیبا آمده
این کیست؟ این کیست؟
این کیست؟ این کیست؟
این نور الهی
در خانه ما آمده
در خانه ما آمده
این کیست؟ این کیست؟
این از پیش الله الله آمده
در خانه ما آمده
شیرین و زیبا آمده
در خانه ما آمده
شیرین و زیبا آمده
ای معدن آتش بیا
آتش چه میجویی ز ما؟
تا خود که را سوز خدااا!
ناگاه اینجا آمده
ای معدن آتش بیا
ماه و زمین آیینهای
از عکس ماه روی تو
آن آینه زنده شده
بحر تماشا آمد
بحر تماشا آمده
این کیست؟ این کیست؟
این کیست؟ این کیست؟
لیلی زیبا را نگر
خوش طالب مجنون شده
با روی چون ماه آمده
آن یار تنها آمده
آن یار زیبا آمده
شاد آمدی شاد آمدی
دلخواه و دلدار آمدی
سطلان سلطنام شوی
سودای دلها آمده
آن یار تنها آمده
این کیست؟ این کیست؟
این کیست؟ این کیست؟
این شیرین و زیبا آمده
این کیست؟ این کیست؟
این کیست؟ این کیست؟
این نور الهی
در خانه ما آمده
در خانه ما آمده
این کیست؟ این کیست؟
این از پیش الله الله آمده
در خانه ما آمده
شیرین و زیبا آمده
در خانه ما آمده
شیرین و زیبا آمده
RE: بر در دل روز و شب منتظر یار باش
این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده
سرمست و نعلین در بغل در خانه ما آمده
خانه در او حیران شده اندیشه سرگردان شده
صد عقل و جان اندر پیش بیدست و بیپا آمده
آمد به مکر آن لعل لب کفچه به کف آتش طلب
تا خود که را سوزد عجب آن یار تنها آمده
ای معدن آتش بیا آتش چه میجویی ز ما
والله که مکر است و دغا ای ناگه این جا آمده
روپوش چون پوشد تو را ای روی تو شمس الضحی
ای کنج و خانه از رخت چون دشت و صحرا آمده
ای یوسف از بالای چه بر آب چه زد عکس تو
آن آب چه از عشق تو جوشیده بالا آمده
شاد آمدی شاد آمدی جادو و استاد آمدی
چون هدهد پیغامبری از پیش عنقا آمده
ای آب حیوان در جگر هر جور تو صد من شکر
هر لحظهای شکلی دگر از رب اعلا آمده
ای دلنواز و دلبری کاندرنگنجی در بری
ای چشم ما از گوهرت افزون ز دریا آمده
چرخ و زمین آیینهای وز عکس ماه روی تو
آن آینه زنده شده و اندر تماشا آمده
خاموش کن خاموش کن از راه دیگر جوش کن
ای دود آتشهای تو سودای سرها آمده