دائما آزار روحی و جسمی می شوم
یاران همدردی عزیز سلام و روزتان بخیر
لطف خداوند بود که سایت همدردی و شما دوستان مهربانم را پیدا کردم . من خیلی نیاز به کمک دارم...
چند روز پیش من و شوهرم دوباره دعوایمان شد. کتاب خدا را(به هدف ضدیت با ایمان من) با عصبانیت پاره و زیر پایش چند بار لگدمال کرد . به من حمله کرد تا باز من را بزند و گفت از خانه من بیرون بروید...
1 سال است ازدواج کردم. من نه بطور سنتی و ظاهری اما در باطن بسیار معتقدم. او قبل از عقد گفته بود گاهی نماز می خواند . بعد از ازدواج، ماه رمضان(روزه بودم) و شب عاشورا(1شب مراسم می خواستم بروم) ایراد می گرفت و دعوا راه می انداخت. حتی گاهی به خدا و اسلام باور نداشت و اعتقاد مرا حتی دعا کردنم را به سخره می گرفت. ما تهرانی و ساکن خارج و خانواده او در شهرستانند. هر دو خارج دانشجوییم. چند بار برای اختلاف عقاید خواستم در دوران عقد از او جدا شوم که آشتی مان دادند...چند بار خانه خانواده من آمد و سر موضوعی به صورت قهر با داد و فریاد رفت . شب عاشورا خواستم برویم به مراسم، گفت نمی آیم و من با خانواده ام خواستم بروم. شروع کرد به فحش دادن. محکم به زمین پرتم کرد. زنگ زدم خانواده ام دنبالم بیایند که برویم. وقتی آمدند، با همه دعوا کرد و من1 هفته خانه نرفتم. بعد فهمیدم شب عاشورا از لج من الکل خانه آورده و خورده . یکبار با هم به کشور دوری رفتیم. سر موضوعی بی اهمیت دعوایمان شد. در خیابان مرا زد. به من و خانواده ام هر چه در دهنش بود گفت. کلا وقتی چیزی برایش ناخوشایند است اول فحش و و بعد به سمت من میاد تا بزند. از طرفی، به شدت به مادرش وابسته و حرف شنو است. حتی در مهمانی بیرون می رود و از خارج به شهرستان زنگ و 1 ساعت صحبت می کند. این اختلاف آخر که موجب شده برای امنیتم به خانه بابام بروم، برای این بود که بعد از یک اختلاف سریع ماشین را برادشت و تنها خانه رفت و وقتی من برگشتم بعد از چند دقیقه حرف زدن فحش داد و بعد از اینکه من جوابش را دادم جلوی خانواده ام به من حمله کرد تا مرا بزند... وقتی خیلی عصبی بود با کینه و نفرت قرآن کریم را پاره و پرت و چندبار لگدمال کرد. حتی یکبار در را باز کرد و گفت از خانه من بیرون بروید . در وسط حرفهایش می گفت باید خانواده ات را حذف کنی؛ من ناراحتم خانواده ات اینجایند اما مال من نمی توانند بیایند؛ وقتی با خانواده تو بیرون می رویم من ناراحت می شوم. رفتار مادرش طوری است که هر بار زنگ می زند تمام زندگی ما را چک می کند. هر موضوع خصوصی را به شوهر بگم حتی بگم به کسی نگو با گزارش کامل بهش می گوید و هر جا می رویم باید برایش عکس بفرستیم. مادرش خیلی دوست دارد اینجا زندگی کند و با اینکه وضعیت من و شوهرم دانشجویی است و خانه دانشجویی داریم می خواهد هرطور شده آنها را به اینجا بیاورد. من همیشه با احترام با خانواده اش رفتار کردم ولی از رفتارهای بعد از تلفن پسرش به نظر می آید که مادرش دائم به پسرش خط و خطوط می دهد. حتی وقتی دعوا کردیم اینکه کی بمن زنگ بزند یا نزند را مادرش تصمیم می گیرد. من الان در خانه بابام هستم و به جدایی فکر می کنم که همیشه صددرصد برخلاف عقیده ام بوده است... فکر می کنم کسی که در عصبانیت قرآن را پاره کرد و چند بار لگد کرده، می تواند هر کاری بکند و هر حریمی را بشکند. دوستان عزیز و مهربان شاید هر راهنمایی شما (حتی 1جمله) راهی برای من باشد . همیشه شاد و خوشبخت باشید
RE: یاران عزیز خیلی مسئله دارم کمکم می کنید؟
سلام دوست عزیزم
من درکت میکنم.یکسال زمان زودیه برای جدایی.میدونم کارش بد بوده.قران رو پاره کرده .مردها همشون به مادراشون وابسته هستن و همیشه از ما ایراد میگیرن که شماهایید که وابسته اید ! عزیزم من توصیه زیادی نمیتونم بکنم ولی به نظرم اگر سوره مزمل رو بخونی 40 روز کمک زیادی بهت میکنه.به من که کرد
RE: یاران عزیز خیلی مسئله دارم کمکم می کنید؟
مریم عزیزم چقدر حرفهای قشنگت به دلم رسید . باشد مریم جون از همین الان شروع می کنم به خواندن . بازم ممنون خدا همیشه پشت و پناهت باشد
RE: یاران عزیز خیلی مسئله دارم کمکم می کنید؟
سلام خیلی متاثر شدم برای همین بهتون یه ایمیل زدم
RE: یاران عزیز خیلی مسئله دارم کمکم می کنید؟
سلام دوست عزیز
برات ناراحت شدم
یه سوال به نظر خودت کاری که مبنی بر حساسیت ایشون روی این مسائل(مسائل مذهبی و پدر و مادرت)باشه انجام ندادی یا نمی دیدی
مثلا زیادی تعصب نشون نمی دی؟ و یا دفاع نمی کنی؟
RE: یاران عزیز خیلی مسئله دارم کمکم می کنید؟
روژینای عزیز م سلام
منم از خوندن سرگذشت شما خیلی ناراحت شدم.میشه بگی همسر شما چه خصوصیات مثبتی داره؟
RE: یاران عزیز خیلی مسئله دارم کمکم می کنید؟
سلام آقا حامد
ببخشید زحمتتان می دهم . لطفا این موضوع را جایگزین نمایید : "دائما آزار روحی و جسمی می شوم"
با تشکر
ممنون جرجیس عزیز . پاسختان را نوشتم
اقلیما عزیز سلام و تشکر از نوشته تان.
چرا طرفداری میکردم. او دائما در مورد اعتقادات بحث می کرد و تصمیم داشت عقاید من را تغییر بدهد. حتی یکبار گفت که مادرش هم روزی نماز می خوانده اما حالا نمی خواند. دائم برای من از نظریه تکامل و حرف های اینطوری می گفت. از قرآن می گفت که گفته شده چند زن بگیرید یا زن را بزنید و ... من سعی می کردم برایش توضیح بدهم که منظور این است و ... اما وقتی دیدم زندگی ام به بحث تبدیل شده ، تصمیم گرفتم واکنشی نشان ندهم اما دیگر با من بحث نمی کرد . می آمد خانه ما میدید اذان می زند اخم می کرد و یک چیزی می گفت (به هر چیزی کار داشت) و بحث می کرد و تحمل شنیدن نظر مخالف را اصلا نداشت. ... در مورد پدر و مادرم هم از آنها بارها دفاع کرده ام برای اینکه هر وقت که دعوا می شد او به عقاید من که مشترک با عقاید خانواده ام بود حمله می کرد . برای همین خانواده من و من در یک سمت می رفتیم و او سمت مقابل... اتفاقی که من و او از این متنفریم اما خودش اینرا شروع می کرد و نمی دانم چرا این موضوعات اینقدر برایش مهم بود... توضیح بدهم که دوست عزیز من اصلا متعصب نیستم و عقاید افراطی ندارم
RE: یاران عزیز خیلی مسئله دارم کمکم می کنید؟
روژینا عزیز به نظر من
اول اینکه عقاید همسرتو همین طوری که هست بپذیر و سعی برای تغییرش نداشته باش چون همون طور که می بینی هر چی شما مقاومت می کنی ایشون بیشتر دوری می کنه
دوم با همسرت صحبت کن و بهش بگو بهتره اگر می خوایم زندگی مشترکی با هم داشته باشیم من بعد از این کاری به عقاید و اعتقادات همدیگه نداشته باشیم و به عقاید همدیگه احترام بگذاریم
من خوب می دونم چه قدر این مسئله سخت و درد اوره
در مورد مادرش هم باید بگم که اون از شما رونده شده حالا به حق یا نا حق و با شما رابطه ی خوبی نداره و طبیعیه به سمت مادرش که همیشه تاییدش می کنه بیشتر کشیده بشه
رابطه شما با مادرشون چه طوریه؟
آیا با مادرش در ارتباط هستید؟
RE: یاران عزیز خیلی مسئله دارم کمکم می کنید؟
تصنیم الهی عزیزم سلام و ممنون از نوشته تان
دو حالته است. گاهی خیلی خوب، با محبت ، صمیمی و راستگو است . درس می خواند. من فکر می کنم نجیب است. زحمت کش است.
برای این صفاتش با او ازدواج کردم اما بعد از عقد تازه فهمیدم که وقتی عصبی می شود یک آدم دیگر می شود ... هر چه می گذرد خشمش شدید تر شده است و در شرایط خشم حالتی از خودش نشان می دهد که می تواند از هر حریمی بگذرد . یکبار اینقدر به من مشت زد که بدنم سیاه شده بود... وقتی آشتی کردیم ازش پرسم که من خودم بودم چرا در عصبانیت اینطور شدی ... گفت من چرا اینطور می شوم، نمی دانم...
برخورد اعتقادی وقتی بوجود می آید که من روزه هستم و او نیست و می خواهد من کنارش بشینم و غذا بخورم. اون اخم می کند و اصرار می کند من بخورم اما من نمی توانم و نمی خواهم بخورم. وقتی بوجود میاد که من اذان در خانه می گذارم و می آید خاموش می کند و غر می زند که خانه را مسجد کردی ... اینها همگی بخشی از زندگی من است. من می خواهم شب عاشورا مراسمی بروم می گوید پس من هم فردا تنها با دوستانم بیرون می روم ...
من با مادرش رابطه خوبی دارم. یعنی فکر می کنم یک مادر است که بچه اش را بزرگ کرده است ... اما می دانم که وقتی در مهمانی می رویم در حیاط می رود و با مادرش حرف می زند و بعدش اخم می کند (نمی تواند بی ربط با حرفهای مادرش باشد ...) اون به زبانی که من آشنا نیستم ساعتها با خانواده اش حرف می زند و حتی شده وقتی که ما قهریم 1 ساعت زنگ می زنند و باهم بلند می خندند... اینقدر رفتارش به آنها با محبت است که روزی که برای خرید عروسی می رفتیم با من قهر بود و دست خواهرش را عاشقانه مثل زن و شوهر گرفته بود طوری که فروشنده فکر می کرد او عروس است. حتی میریم لباس بخریم ، از لباسی تعریف می کند من فکر می کنم می خواهد برای من بخرد اما می فهمم برای مادرش دارد فکر می کند
RE: دائما آزار روحی و جسمی می شوم
سلام ظاهرا شما در مسائل اعتقادیتون با هم ضدیت آشکاری دارید ایشان شدیدا ضد مذهب است ونه غیر مذهبی وشما شدیدا مذهبی....اصلا چه جوری با هم آشنا شدید وازدواج کردید؟؟خب شما سعی کن اینقدر دین داری خود را علنی نکنید...در خلوت خود نماز بخون واگه اجازه نمیده واسه مراسم نرو و زیاد به مادرت وابستگیتو نشون نده...اون مقابله به مثل میکنه شما به اون توجه کن ومحبت واینو بدون که دین هم گفته خواسته شوهر را اجابت کردن مهمترین چیزه...احتمالا از لج بازی دست میکشه...باهاش سر دین بحث نکن ومحکومش نکن فقط بگو عادت کردی واینجوری راحتتری....دین را بگذار بعد از شوهرت ونه پیش از شوهر ودر اولویت ...اگر بازم مشکل داشتید که فکر میکنم دارید ریشه ای مشکلاتتون را حل کنید وطلاق اول همه تنهاییها وتحقیر شدنها وسوئ استفاده ها و... است پس آخرین راهکاره نه اولین