-
+حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
سن کنونی من 19 سن کنونی شیوا(زندگیم) 8 ماه بزرگ تر
سلام وقتی وارد این انجمن شدم واقعا زوق زده شدم. چون با خودم گفتم آخ خداااا یه جا پیدا شد که بتونم حرفه دلمو بزنم.
----
دوستان حدود 2 سال پیش بود که من با دختری که فامیله سمت مادرم هست اشنا شدم که از قبل دیوونش بودم.
ما 2 سال کامل باهم بودیم حتی دیگه پدر و مادرامون هم میدونستن.(البته پدر اون نمیدونست)
مادر من واقعا این دختر رو دوست داره . پدر من هم دیدتش. حتی محرم که نذری داشتیمم میومد و کمک میکرد.
خلاصه بعد از 2 سال بهم گفت که مهیار بیا دوستیمون رو معمولی کنیم تا تداوم پیدا کنه و حالا ما هر هفته یک بار بهم زنگ میزنیم و بماند که من چی کشیدم.
بعد از روال 3 ماه به این طرز دوستی هنوز ما همینجوری هستیم ام دیروز زنگ زد و گفت مهیار ساله دیگه بیاین با پدر مادرم حرف بزنید.
یعنی تو سن 20 سالگیم برم خواستگاری.
منم ارزومه . به خدا انقدر دوسش دارم کهامادم از الان نوکرش باشم.(به قرآن جدی میگم)
من دانشجوام ولی پدر تنی خودم فت کرده و فکر کنم از سربازی معافم.
گفت بیاین نشون کنید و . . .
اما خیلی مشکل دارم
اینکه مادر و پدرم منو بچه میدونن.
اما واقعا اینطور نیست
آز خدا میخوام کمک کنه:316::302:
هر طور دوست دارید فکر کنید. ولی گناه نکردم که . . .
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
به تالار خوش امدي :اول از همه با ارامش جواب اين سوالها را بده 1- مشكل شما چيه ؟ كامل بگو 2- چرا پدر دختر از رابطه اطلاع ندارد ؟3-توي تالار جستجو كردي؟مطلب مشابه زياد هست كمي جستجو كن 4- مطالب در مورد عشق ،احساس ،هوس و .... در تالار نگاه كردي (يه نگاه بنداز ) موفق باشي :72:
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
داداش امید ببین اگه اسم اینو میزاری هوس اگه طرز تفکرت واقعا اینه همین الان حذف میکنکم و میرم
پدرش خیلی غیرتیه حتی با پسر خاله اون هم مشکل داره . اما مادرش کامل باهامه
مشکله من اینه که هیچ کدوم پدر مادرم رو میگم اصلا تو مخشون نمیره که من نامزد با برم کسیو نشون کنم
-
:305: به ریش سفید کمک کنه
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
پسر خوب معمولا مادرها به خاطر عواطف مادرانه اي كه دارن با اين مدل روابط زودتر كنار ميان اما اين كه مادرش ميدونه دليل بر موافقتش نيست....
الان شرايط ازدواج با اين شيوا خانم(زندگيت)رو داري؟تو كه اينقدر دوسش داري ميتوني اسباب خوشبختي و رفاهش رو اماده كني؟
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
نه درست میگی اما مادرش بهم گفت 2تا خوانواده از نظر همه چیز بهم میان و شما 2 تا بهم میخورید.
خیلی مهم ها.
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
حتما ميدوني كه نميشه سر سفره به جاي غذا عشق و محبت خورد.....ميدوني كه همه چي زندگي علاقه و عشق نيست؟50 درصد يه زندگي خوب عشق و محبت و دوست داشتن.....اما 50% بقيه چي؟ميتوني يه زندگي راحت...نميگم تجملاتي....ساده اما راحت و بي دغدغه رو براش فراهم كني؟
شنيدي اين جمله رو كه ميگه " گشنگي نكشيدي كه عاشقي يادت بره"اين جمله شايد يه كم مسخره به نظر بياد اما عين حقيقته!!!
باور كن نميخوام نصيحتت كنم يا بگم فراموشش كن...اما ميخوام واقعيت هايي كه الان چشم و گوشت رو به روشون بستي بهت ياداوري كنم.......
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
ببين اصلا" من اعتقاد ندارم كه مشكل شما هوسه چون شناخت و اطلاعات كاملي ندارم!فقط عرض كردم اگر مطالب مرتبط رو مطالعه كني با ذهن روشن تري ميتوني كمك بگيري !اين حالت و احساس شما خيلي پاك و با صفا است !كه مردانه ميخواهي زندگي كني و اين فكرت هم كه از ريش سفيد ها كمك ميخواهي نشان از منطق و درايته كه ميخواهي روش درست رو بري بهتره از مدير تالار و ديگر اعضا هم بخواهي كمكت كنند مطمئن باش نتيجه ميگيري موفق باشي :72:
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
پسر خوب منم ميدونم شباهت خانواده ها از نظر فرهنگي و اعتقادات و .....خيلي مهمه اما باز هم مهمتر از همه امادگي دو طرف براي تشكيل يه زندگي هست.....
اين امادگي شامل امادگي مالي و روحي ميشه.....
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
اره من یه مقدار ارث پدری بهم رسیده که الان با پوله خواهرم یه خونه تو کرج خریدیم که 50 تومانه قیمتش . لازم باشه میکشم بیرون پول رو. پدرمم می تونه من رو تو کار بذاره
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
تا به حال به اين فكر كردي كه چرا پدر و مادرت ميگن هنوز بچه اي ......يا هنوز زوده واست زن بگيري؟دلايلشون رو گوش دادي؟غير منطقي حرف ميزنن؟هيچ كس بهتر از پدر و مادر نميتونه بچه شو خوب بشناسه....
اگه با اين اوصاف هنوز والدينت تاكيد دارن كه برات زوده شايد دليل ديگه اي وجود داره كه تو نميدوني شايدم نميخواي قبول كني.....گفتم كه فقط امادگي مالي مطرح نيست...از نظر روحي و رواني هم بايد اماده پذيرش مسئوليت يه زندگي باشي....ايا اين توانايي رو در خودت ميبيني؟
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
اره اگه نامزد باشیم تا 1 2 سال اگه قبول کنن من کارم پیدا میکنم . آخه پدرم هم بانکیه هم کارای توریستی می کته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
تا به حال به اين فكر كردي كه چرا پدر و مادرت ميگن هنوز بچه اي ......يا هنوز زوده واست زن بگيري؟دلايلشون رو گوش دادي؟غير منطقي حرف ميزنن؟هيچ كس بهتر از پدر و مادر نميتونه بچه شو خوب بشناسه....
اگه با اين اوصاف هنوز والدينت تاكيد دارن كه برات زوده شايد دليل ديگه اي وجود داره كه تو نميدوني شايدم نميخواي قبول كني.....گفتم كه فقط امادگي مالي مطرح نيست...از نظر روحي و رواني هم بايد اماده پذيرش مسئوليت يه زندگي باشي....ايا اين توانايي رو در خودت ميبيني؟
خوب انقدر جوونای فامیل دیر ازدواج کردن. و انقدر رفتارم تو خونه با بیرون فرق داره که مثلا اونا فکر می کنن من قدرت اداره خودمم ندارم . اما به خدا اینطور نیست دیدشون اشتباست
کار . ای بابا من اگه اینا قبول کنن. میرم خونه های مردوم کار میکنم . اینا که نمی فهمن من چیکار میکنم.
بخدا راست میگم.
البته ته تهشو نگاه کردمااااااا کار هست
مشکلم اینه که اصلا نمی دونم ساله دیگه این حرف رو چه جوری بگم که . . . .
[color=#000000][size=xx-large]
آخه شیوا خیلی خواستگار داره. ممکنه . . .:302::302::325:
:316:
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
آقای مهیار به تالار همدردی خوش آمدید:72:
ولی چرا انقد عجولید اقای مهیار ؟
برادر من شما گفتید که از دو سال پیش باهاش آشنا شدید از قبل هم دیوونه اش بودید یعنی از کی ؟
در واقع از نوجوانی !
نه برادر من شما گناه نکردید که از شیوا خانم خوشتون اومده اما یه مسائلی رو نادیده گرفتید و تنها به این دوست داشتن اکتفا میکنید
شما الان در اوج جوانی هستید و از قبل هم که ایشون رو دوست داشتید . با توجه به بالا رفتن سن ازدواج بنا به دلایلی مثل تحصیل و کمبود شغل مناسب و ...شما در دوره ای هستید که معیارهاتون بر ای ازدواج هنوز ثبات پیدا نکرده و همین که از شیوا خانم خوشتون اومده به هر دلیل دیگه فکر میکنید همه چی تمومه .البته علاقه خیـــلی مهمه ویک شرط لازم اما تنها علاقه کافی نیست .
برای تشکیل یک زندگی علاقه لازمه به علاوه : بلوغ سنی و فکری و عقلی ، منبع درآمد و داشتن مهارت های لازم برای رویارویی با مشکلات ریز و درشتی که تو مسیر زندگی پیش میاد .
نمیخوام شما رو بترسونم اما ایتنها واقعیته و باید بهشون فکر کرد درست و حسابی !
حالا بگید معیارهاتون برای ازدواج چیه ؟
قبل از آشنایی با شیوا خانم معیارهاتون چی بود ؟
اصلا" به ازدواج فکر میکردید ؟ یا اینکه با دیدن شیوا خانم جرقه ای در ذهنتون ایجاد شد که این همونه که من میخوام !؟
شما هنو زاز معافیتتون مطمئن نیستید
درستون تموم نشده
سنتون برای ازدواج کمه
منبع درآمدی ندارید
اما : اگه شیوا هم شما رو خیلی میخواد میتونه صبر کنه تا موقعیت شما بهتر بشه چون شما هم سن هستید و اینطور نیست که بگه دیر شد و فرصت از دست رفت و ...19 سال برای ازدواج هنوز اول راهه
تا بعد
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
بینید حرفها منطقیه اما با توجه به اینکه من منظورم نامزد کردنه. نه ازدواج.
پس میخوام راهی پیدا کنم تا کامل برای من باشه.
دوست خوبم که به من میگی دادش. باید بدونی که من اگه شیوا رو از دست بدم . و بره ازدواج کنه . دکمه ی shutdown قلبم و خواهم زد.
سنم برا ازدواج کمه خوب درد من همینه که خیلی صبر کنه 2 سال دیگست چون اون انقدر که من دوسش دارم
دوسم نداره. البته تو این 3 ماهه اینطور شده.
از خدا بارها خواستم. کمکم کنه که ما بهم برسیم. اما داره همه چیز تقییر میکنه
از علاقش کم و کمتر میشه .
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
ببینید برادر من یکی از دلایل بزرگتر هاتون که میگن بچه اید همینه ، یعنی چی دکمهdown shut قلبم رو میزنم ؟
( خواستم بگم مگه بچه اید ، ببخشید)
یکی دیگه اش اینه که به سوالات جواب ندادید و فقط حرف خودتونو میزنید !
اگه فکر کنید به چیزی به نام « معیار » اونوقت شاید نظرتون عوض بشه.
خوب شد گفتید که میزان علاقه شما به اون بیشتره . شاید از اول خواسته با شما دوست باشه و تو این مسیر اگه شد با شما ازدواج کنه که خوب و اگه نشد با شما دوسته و خواستگار دیگه ای رو که شرایط بهتر داره قبول میکنه و ازدواج میکنه .اما شما با تمام وجود به اون علاقه دارید و فقط به ازدواج فکر میکنید و غیر از شیوا کسی تو زندگیتون نیست و به کسی فکر نمیکنید .
شاید از طرف خونواده ش تحت فشار باشه که به یکی از خواستگاراش جواب مثبت بده .
شایدم واقعا" خواستگارای خوبی داره که از دست دادنشون اشتباه محض باشه با توجه به اینکه شما فعلا" شرایط ازدواج رو ندارید.
بنابراین شاید اگه شما هم جای اون ، یه دختر بودید همین کارو می کردید
حالا با پدر و مادرتون صحبت کنید ببینید اگه دو سال دیگه باشه موافقن ؟
با وجو اینکه شما جواب سوالهای قبلیمو ندادید باز هم سوال میپرسم
شیوا خانم درس میخونه ؟
به جز علاقه دیگه چه اشتراکاتی دارید ( هر چند میزان علاقه تون هم برابر نیست)
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
[color=#FF1493]چشم جواب میدم.
بله شیوا مهندسی it میخونه دانشگاه قزوین منم کامپیوتر میخونم دانشگاه ساوه
شیوا همشیه به من میگفت من هیچ وقت دوست پسر نمیخوام و اگه باهمیم برای ازدواج و آیندست حالا چند وقتیه که میگه هرچی صلاحمونه . اون قبلا دستم رو میگرفت و گریه میکرد به خدا میگفت خیلیی دوست دارم و تو بهترین . . . . از این حرفا میزد . من اگه باهاش قهر میکردم به بدترین نحو که شخصیتشم میرفت زیره سوال باز منتم رو میکشید.
ما اصلا از اول برای ازدواج شروع رابطه کردیم.
از نظر تفاهم منم که میتونم درکش کنم و کوتاه بیام چون خیلیی مغروره و خودخواهه حتی برا مادرش .
انتقدر منطقیه که من به خودم شک کردم که نکنه جایه ما عوض شده و من احساساتیم.
به من گفت نظر کردم ماه رمضان تا هرچی صلاحمون بود همون بشه.
اون نمی خواد رابطه ی قبل رو داشته باشه میگه همینجوری پیش بریم دوستیه معمولی.
شیوا و من کاملا بهم میخوریم اما دعوا هم زیاد کردیم. ولی اون خیلی راحت منو میفمه و منم خیلی روش تاثیر داشتم.
خیلیم براهم خرج کردیم. میلیون رسیده دیگه. اینطوری بگم نداشتمم قرض کردم رفتم براش گوشی خریدم.
گفتم فامیلیم! هفته پیش خالش فت کرد سرطان داشت . مامانم و خالم رفتن مراسمش شیوا اومده مامانم و خالم رو هم بغل کرده و روبوسی کردن.
شب هفتش زنگ زد گفت ای کاش میومدی خونشون پیشه هم بودیم.
از این ور یه حرفایی میزنه که فکر میکنم دوستم داره اما بعدش میفمم که بودنم یا نبودنم زیاد براش تاثییری نداره مثل گذشته.
----------------------------------------------------------------
من که از خودامه سنم بشه 23 24 انوقت باهم ازدواج کنیم اما به خدا این دخترا خیلیی زود میرن واسه ازدواج.
همش حرف خواستگار میزنه. به منم با زبونه بی زبونی گفت اگه برتر پیدا شه میرم با اون . البته این حرف رو اون به من زد که دختر بهتر پیدا شد برو با اون . سیاستشه . هیتلرم درس میده.
کاش دختر ساده ای بود.
منبع درامد دارم . 30 میلیونم سرمایه دارم که الان دارم اجاره خونه میگیرم
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
سلام رفیق،
میدونی همه ما، سنّی که تو الان توش هستی رو گذروندیم...
چیزی که الان میتونم بهت بگم اینه که، احساساتی که الان داری مقطعی هست...
شاید الان به این حرف من بخندی، همونطور که من خندیدم و خیلیهای دیگه...اما مهم نیست...شک نکن روزی خودت به همین حرفها میرسی...اما توصیه میکنم، قبل از اینکه خودت تجربه کنی، تجربیات مارو باور کنی تا بهائی بابت رسیدن به این نتیجه نداده باشی...
من فکر میکنم، الان زود هست برای تصمیم گیری، اون هم تصمیمی به این بزرگی برای یک عمر زندگی...
میدونی، تو این سن شما سرشار از احساسات هستی، احساساتی که نمیتونی به درستی کنترلشون کنی چرا که به بلوغ عاطفی نرسیدی...این البته در مورد شماست نه اون خانوم،
این چیز بدی نیست، نگران نباش، بالاخره میرسی...
میدونی، الان هیچ درکی از مشکلات زندگی نداری، مشکلات زندگی رو تنها در حد یه واژه میبینی همینو بس...
همونطور که من میدیدم...هنوز بار زندگی رو شونههات سنگینی نکرده تا بفهمی چقدر سخته رو پایه خودت ایستادن...
حالا فرض کن تو این وضعیت یکی دیگه هم بخواد بهت تکیه کنه....باید زندگی یکی دیگه رو هم بگردونی که روت حساب کرده...
دیگه کارت تمومه...
دوست خوبم، عشق لازمه اما کافی نیست...عشق لازمه برای شروع، اما برای زنده نگهداشتنش ابزار دیگری لازمه که شما در حال حاضر نداری...
تازه، چیزهایی که برات نوشتم با این فرض بود که عشقت واقعی باشه و نه هوس...
میدونی هوس هم اینطوری نیست که حتما یه چیزی بهت بگه، تو از این خانوم خوشت میاد چون ...همش نا خوداگاه هست...
فکر میکنی عاشق شدی، اما ته تهش رو که وارسی کنی میبینی هوسه، بدون اینکه خودت بدونی...
حالا میگی نیست، اوکی...اما با این وضعیت هم بهت گفتم، شما تصمیم گیری در این زمینه برات زوده...چون به بلوغ عاطفی نرسیدی...
در حالیکه اون خانوم به نظرم به بلوغ عاطفی رسیدن،
نمیتونه ۲ سال صبر کنه برای شما، چون به نظرم احساساتش منطقی تر هست...
میدونی که دخترها خیلی زود تر از پسرها به بلوغ جنسی میرسن، و همین البته باعث میشه بلوغ عاطفی و اجتمایی اونها هم سریعتر از پسرها باشه...
پس انقدر عجول نباش و حرف پدر مادرت رو منطقی بشین و حداقل گوش کن،
باهاشون صحبت کن، براشون دلیل منطقی بیار که چرا فکر میکنی این خانوم مناسب شماست، چرا فکر میکنی قابل اتکایی...
...و مطمئن باش اگر بتونی منطقی بهشون ثابت کنی خودت رو، نه تنها مخالفت نمیکنن، بلکه کمکت هم میکنن،
چون چیزی به جز خوبی برای شما نمیخوان...اما فراموش نکن، منطق رو بپذیر و حق رو ببین...
من معتقدم هر چیزی رو با گفتگو میشه حل کرد...
موفق باشی،:72:
کامران
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
ممنونم که برام وقت گذاشتی. اما وقتی فکر میکنم بعد شیوا ... هیچ رنگیو نمیبینم تو ذهنم . این رو جدی میگم.
من پدرم وقتی به دنیا اومدم پیشه خدا بود منم یتیم . من تا به این سن برسم دردهایی کشیدم که نه تو و نه امثاله تو میتونن بفهمن.
سختیه زندگی چیه؟ کار کردن. رو به رو شدن با سختی؟ من سنم کمه اما اینطورم که میگی نیست سختی زیاد کشیدم. دردهایی رو با خودم کشوندم که تو حتی نمی تونی تصورشم برا خودت بکنی.
حرف من رو کسی درک نمی کنه. میدونین چیه اشتباه کردم عضو شدم. همه میگن از رو احساساته. هه پسره خوب من یه بارم برا مرگ بابام گریه نکردم.ای خداا اینا چی میگن من چی میگم. من خواستم راه حلی بزارید که وقتی یکی 2 سال دیگه شد چجوری این مسله رو بیان کنم.
شیوا به بلوغ رسیده چون میگه نه؟ چون میخواد بهترین رو انتخاب کنه؟
(کاش نبودم تو این دنیا) اچون من بجز شیوا نمیخوام . اون بعد از پدرم مثل دفترچه راهنمایه زندگیم بوده. دیگه
بیشتر از این بگم؟ من اگه شیوارو از دست بدم برا همیشه یه بازندم. چون درد پدرم و درد رفتن کسی که همه کسم بود و اعتماد به نفس من بود. رو هم باید بکشم.
من از همتون پوزش میخوام که این تاپیک رو زدم. درده من هیچ وقت دوا نداره
راستی اینا همش هوسه ؟ شبا تا صبح نماز خوندن واسه رسیدن بهش هوسه؟
دوستم واسه من از تجربه و هوس بازیهات نگو
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahyarhx
ممنونم که برام وقت گذاشتی. اما وقتی فکر میکنم بعد شیوا ... هیچ رنگیو نمیبینم تو ذهنم . این رو جدی میگم.
من پدرم وقتی به دنیا اومدم پیشه خدا بود منم یتیم . من تا به این سن برسم دردهایی کشیدم که نه تو و نه امثاله تو میتونن بفهمن.
سختیه زندگی چیه؟ کار کردن. رو به رو شدن با سختی؟ من سنم کمه اما اینطورم که میگی نیست سختی زیاد کشیدم. دردهایی رو با خودم کشوندم که تو حتی نمی تونی تصورشم برا خودت بکنی.
بهت بر نخوره، اما تمام حرفهات برای من تنها یه معنا داره،
این دقیقا یعنی بلوغ عاطفی نداری...
چرا نتونی ببینی؟
خیال کردی فقط خودت کسیو دوست داشتی؟! مطمئن باش، عمیقتر از من تجربه نکردی...
من تو موقعیت تو هم بودم، اما باور کن این عشق نیست...
عشق واقعیی چیزیه که چند سال بعد بهش رسیدم، و الان تو قلبم دارم، عشقی که سرانجامی نداره... و به قول یکی از دوستان خوبم اینجا،
باید بگذارمش تو صندوق قلبم چون انقدر عمیق هست که نمیتونم فراموشش کنم، شاید هم بتونم، فعلا که نتونستم، اما نه اینکه دره قلبم رو برای همیشه ببندم...
میدونی تاپیکت رو که دیدم یاد یه موضوعی افتادم، الان یه ساله که حداقل هفته ایه یه بار، یه ایمیل عاشقانه از یه دختر ۱۶-۱۷ ساله میگیرم،...
دختر خوبیه...اما میدونی چی فکر میکنم در موردش؟!
اینکه بچه هست...اینکه احساساتش از روی منطق نیست...پس هیچوقت جوابی از من نخواهد گرفت...هیچوقت...
در مورد سختیهای زندگی هم، خدا پدرت رو بیامرزه...
اما هیچوقت از روی یه نام کاربری خالی، در مورد افراد قضاوت نکن...تو شاید بخشی از خشونت زندگی رو دیده باشی اما هنوز هیچ چیزی از سختیهای زندگی ندیدی...
الان هم دو تا راه داری، قهر کنی و از اینجا بری...:160:
یا بشینی و حداقل به صحبتهای ما گوش کنی:82:،
من اگه جای تو بودم، دومی رو انتخاب میکردم،
چون گوش کردن اگر حسنی نداشته باشه، حداقل هیچ آسیبی به آدم نمیزنه...
موفق باشی،:72:
کامران
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahyarhx
راستی اینا همش هوسه ؟ شبا تا صبح نماز خوندن واسه رسیدن بهش هوسه؟
دوستم واسه من از تجربه و هوس بازیهات نگو
اول اینکه، من هیچوقت نگفتم عشق تو هوس هست،:300:
دوم، ممنون از نظر لطفت...چه واژه باحالی(هوس باز):104:، میدونی اینو دیگه تا حالا کسی بهم نگفته بود...خوشحالم که انقدر خونسردم که اینو دیدم خندم گرفت...:311:
باشه من دیگه تو تاپیک شما نمیام...:72:
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
آخه من 17 سالم نیست که من چند ماه دیگه میرم تو بیست و ساله دیگه هم میشه بیست 1 منو مقایسه میکنی با اوناا؟ :311:
:104: خیلیی مدعی هستین اما کلا بگو اصلا ما 2 ساله دیگه بخوام برم نشونش کنم (یه راه بزار چون مادر و خودش بهم گفتن
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahyarhx
آخه من 17 سالم نیست که من چند ماه دیگه میرم تو بیست و ساله دیگه هم میشه بیست 1 منو مقایسه میکنی با اوناا؟ :311:
اره، چون تو پسری...
پسری که فکر میکنه فقط عشق اون عشقه،
فقط خودش عشق رو تجربه کرده...
حرف کسیو قبول نداره...
و از همه مهمتر حرفهاش پر از احساسات شدیدی هست که نمیتونه کنترلشون کنه و این نشون میده که بلوغ عاطفی نداره...
متاسفم که مجبور شدم باز هم اینجا برات بنویسم... سوال کردی، دور از ادب دیدم که بی پاسخ بگذارمش...
یه نکتهای هم فراموش نکن،
اینجا چیزهایی رو نمیشنوی که دلت میخواد بشنوی و از پیش در ذهنت داری،
چیزهایی رو میشنوی که اعضای اینجا فکر میکنن کمکت میکنه...
امیدوارم راهنماییهای خوبی اینجا بگیری...
به هر حال موفق باشی،:72:
این آخرین پست من در این تاپیک خواهد بود ...
K
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
نه داداشم میتونم کنترل کنم اینطوری که میگین نییست به خدا واسه همینه مخالفت میکنم.
میتونی کمک کنی نرو.
از تو معذرت میخوام داداشه گلم
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
ببين فقط ميخواهم يذره از تجربياتم برات بگم و: اينكه اگر بتوني به درستي از اين احساسات قشنگ ، از روياهاي طلايي كه الان شبها ميبيني از اين شور و شعف كه خدا به كمتر كسي هديه ميكنه استفاده كني بدون عاشقي پسر خوب !دقت كن اين لحظه ها تكرار نشدني هميشه و هميشه حتي 20 سال ديگه برات زيبا بمونه اگر يادت بياد و گريه هم كني از سر شوق باشه نه حسرت !اصلا" نميخواهم نصيحتت كنم ولي بدون خدا اوني رو كه دوست داره و ميخواهد صدايش رو بشنوه ايجور آشفته و پريشون ميكنه !به خدا توكل كن مثل يك مرد با زندگي برخورد كن همه ما بنده خداييم اوست كه مقدر ميكنه چي بشه و... من هم عشق زميني و هم تا حدي عشقهاي آسماني رو لااقل شاهد بودم حالا اگر تجربه كامل نكردم ! شما فقط براي خودت ميتوني تصميم بگيري نه براي مادر نه براي شيوا خانم و...پس از اين ابزار (خودت )طوري استفاده كن و بسازش كه اگه پسر فوق دكترا و ميليادر و... آمد بگن نه اگر تا بگي من زن ميخواهم والدين بگويند هر چي تو بخواهي !براي اين هدف فقط يك راه است :قوي كردن خودت چه مادي چه معنوي پس اول با صبر و توكل به او ايمانت را قوي كن (شرط نزاري نماز ميخوانم كه شيوا قسمت من شه )دوم درست رو با انرژي بخوان سوم تا ميتوني مطالعه كن و مهارت هاي ارتباط با والدين و...بياموز چهارم با آرامش از والدينت بخواه كه كمكت كنند و مشورت كن كه آيا اين خانم مناسب هست و اگر نيست چرا ؟ و اينكه ميخواهي بهتر باشي و آنها چه انتظاري از تو دارند پنجم اگه دنيا بخوادو تو بگي نه نخوادو تو بگي آره تمومه
باور باور كن من تجربه كردم زندگي فقط عشق و ازدواج و... نيست ولي تجربه عشق بي همتاست ! آدم هايي بودند مثل تو و حتي شايد خيلي خيلي آشفته تر كه حتي به عشقشون هم نرسيدند(كه انشاا.. تو ميرسي ) ولي موندند و زندگي كردند :303:پس از تجربه ديگران استفاده كن پسر خوب :72:
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
]واقعا ممنونم. خیلی احساس خوبی دارم. چون در ایجا با ادمای گلی مثل شما ها رو به رو شدم.
آقا امید من اگه درسم رو بخونم
با شور نشاط به پیشرفت حرکت کنم زمانه زیادی میبره . امید گلم من باید حرفه تورو گوش بدم و رمز رسیدن من به خواسته هام همینه اما الان که این رو مینویسم هم گریه کردم به خدا مثل دخترا شدم همش گریه همش تو اتاقم.
امید جان من کارهایی رو که شما گفتین انجام میدم. ولی شیوا تو یه رده سنی افتاده که رسم رسوماتشونم طوریه که تو این چند سال میره. اما الان واقعا موافقا . هم خودش میگه هرچی قسمت شد هم مامانش میگه تو بیا نشونش کن.
میدونم درس باید بخونم کار پیدا کنم. اما کسی که قلب من رو به تپش در میاره رو ا دست میدم.
چون زمان داره همه چیز رو تغییر میده]
راست میگی هرچی بابام(خدا) بگه همون میشه .
یا خدااا تو به فریادم برس
------------------------------------من با شیوا میشم بمب هسته ای---------------------------------------------------
:320:
http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:-...Explossion.png
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
سلام
فقط یه جمله
اگر شیوا خانوم کس دیگری رو به شما ترجیح بده نباید ناراحت بشی چون
1- او هم مثل شما یک انسان هست و حق انتخاب داره چه بهتر که همین الان قبل از اینکه با شما ازدواج کند تصمیمش رو بگیرد، نه اینکه بعد از ازدواج با شما افسوس بخورد که می تونستم انتخاب بهتری داشته باشم
2-شما که می گی خیلی ایشون را دوست داری و عاشقش هستی خوب نباید ناراحت بشی که ایشون با شخص دیگه ای ازدواج کنه اگر شما به بلوغ عاطفی رسیده ای همین طور که خودت می گویی برخورد منطقی با این قضیه این هست که برایش آرزوی خوشبختی کنی و از زندگی اش بری بیرون
و یه نکته خیلی مهم اگر عشق شما دو طرفه باشه و ایشون واقعا شما رو برای زندگی اش انتخاب کرده باشه صبر می کند تا موقعیت شما جور شود و با شما ازدواج می کند
موفق باشید:72:
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
دوستان به نظر من یک نکته مهم این وسط هست اونم اینه که هم شیوا خانم و هم خونوادش راضی هستن به این وصلت و به اینکه از همین الان که آقا مهیار دانشجوه و کاری نداره نامزد کنن تا وقت مناسبتر! شاید به خاط اینه که مهیار رو میشناسن و میدونن از پس اینکار برمیاد( با توجه به اینکه دانشجوی یک رشته خوبه و سرمایه ای هم داره برای زندگیش و خانوداه و چیزهای دیگه ) و اطلاع دارن که دخترشون هم مهیار رو دوست داره و موارد دیگه که ما هنوز نمیدونیم و از زبان آقا مهیار هم نشنیدیم (نخوندیم).
از طرف دیگه حق هم دارن که اگه مورد مناسبتری برای دخترشون پیش اومد قبول کنن چون هم از طرف آقا مهیار اقدامی صورت نگرفته و هم اینگه دخترشون خواستگکارهای دیگه ای هم داره پس عاقلانه نیست که دست رو دست بذارن و به امید آقا مهیار بشینن.
پس میمونه موافقت خونواده آقا مهیار ، که انهم باید با بحث و بررسی منطقی و با ارائه دلائل معقول و والدین پسند از طرف مهیار صورت بگیره تا مشخص بشه مشکل چیه ؟ چرا والدین مهیار مخالف هستن و اگه خونواده شیوا الیشون رو میپذیرن پرا خود خونواده خودش نمیپذیرن ؟ ایا شیوا از نظر والدین مهیار مشکلی داره ؟ اگه داره چیه ؟ و اگه نداره ..........
آقای مهیار بشینید مردونه و با ذکر دلائل منطقی به والدینتون ثابت کنید که توان اداره یک زندگی مشترک رو دارید و متقالا" دلائل عدم موافقت اونها روهم بشنودی وبررسی کنید راه رو از چاه
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
mahyarhx عزیز شور و اشتیاقی که توی نوشته ها شماست من را واقعا به وجد اورد و انرژی زیبایی که شما از این عشق میگیرید به من هم منتقل شد.
اگه چیزی را واقعا دوست داری باید برای بدست اوردن او تلاش کنی. اشتباهاتی داشتی که باید حلشون کنی تا با خیال راحت یکی دو سال دیگه بتونی به هدفت برسی.
خوب با هم پست هاتو مرور می کنیم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahyarhx
اره من یه مقدار ارث پدری بهم رسیده که الان با پوله خواهرم یه خونه تو کرج خریدیم که 50 تومانه قیمتش . لازم باشه میکشم بیرون پول رو.
این سرمایه پشتوانه شماست و نباید خیلی راحت برای حل مشکلت ازش استفاده کنی. این پس انداز خیلی میتونه در اینده کمکت کنه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahyarhx
کار . ای بابا من اگه اینا قبول کنن. میرم خونه های مردوم کار میکنم . اینا که نمی فهمن من چیکار میکنم.
بخدا راست میگم.
این جملت نشون میده خیلی عجولانه و سرسری به مسائل جدی زندگی مثل کار نگاه میکتی.
باید با اینده نگری و بررسی موقعیت های کاری احنمالی با این مسئله برخورد کنی.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahyarhx
دوست خوبم که به من میگی دادش. باید بدونی که من اگه شیوا رو از دست بدم . و بره ازدواج کنه . دکمه ی shutdown قلبم و خواهم زد.
اگه دوسش داری باید برای رسیدن بهش تلاش کنی ولی این دیدگاه تند و افراطی نشون میده هنوز با بلوغ کامل زندگیت را نمی تونی کنترل کنی.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahyarhx
من اگه باهاش قهر میکردم به بدترین نحو که شخصیتشم میرفت زیره سوال باز منتم رو میکشید.
از نظر تفاهم منم که میتونم درکش کنم و کوتاه بیام چون خیلیی مغروره و خودخواهه حتی برا مادرش .
شیوا و من کاملا بهم میخوریم اما دعوا هم زیاد کردیم. ولی اون خیلی راحت منو میفمه و منم خیلی روش تاثیر داشتم.
خیلیم براهم خرج کردیم. میلیون رسیده دیگه. اینطوری بگم نداشتمم قرض کردم رفتم براش گوشی خریدم.
خوب شما که بهم علاقه دارین اگه قهر میکنید باید باز هم با احترام با هم برخورد کنید و نباید اجازه بدی برای معذرت خواهی ازت شخصیتش زیر سوال بره.دعواهای زیاد شما نشون میده رابطه هنوز مثل رابطه دوتا ادم بالغ نشده. باید بتونید شرایط راکنترل منید و سر هر مسئله ای دعوا نکنی.
در مورد درک و تفاهم هم منظور اینه که شما نقطه نظرات مشترکی داشته باشین. کوتاه اومدن و گذشت لازمه یه زندگی مشترکه ولی اگه همیشه به این منوال بگذره شرایط غیر قابل تحمل میشه والبته کتاه اومدن معنی تفاهم نمیده.
و جمله اخرت بازم یه زنگ خطره که نشون میده ارزش پول را نمی دونید. اخه دوست عزیز هدیه خریدن به قیمت زیر قرض رفتن؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahyarhx
حرف من رو کسی درک نمی کنه. میدونین چیه اشتباه کردم عضو شدم. همه میگن از رو احساساته. هه پسره خوب من یه بارم برا مرگ بابام گریه نکردم.
(کاش نبودم تو این دنیا) اچون من بجز شیوا کسو نمیخوام . چون درد پدرم و درد رفتن کسی که همه کسم بود و اعتماد به نفس من بود. رو هم باید بکشم.
من از همتون پوزش میخوام که این تاپیک رو زدم. درده من هیچ وقت دوا نداره
خوب اینجا دیگه اوج شتابزدگی را میبینیم . توی پست اول از اینکه اینجا را پیدا کردی خوشحال و توی این پست که با فاصله کمی از پست اول ارسال شده پشیمونی!!!اونهم بخاطر اینکه نظر یکی از کاربران را در مورد خودت نپسندیدی!!!
ببین دوست عزیزم گریه نکردن برای از دست دادن عزیزت نشون نمیده که بزرگ شدی. هر وقت احتیاج داشتی می تونی برای پدرت گریه کنی واصلا هم خجالت اور نیست.
اینکه کاش اصلا توی دنیا نبودم دیگه چه معنی میده؟!!!
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
اینا تنها قسمتی از دلایل خانواده ات برای بچه بودن توه.
توی این فرصت باید روی خودت کار کنی تا بتونی منطقی تر و بدون شتابزدگی تو زندگیت تصمیم بگیری.
از یه مشاور خوب هم می تونی کمک بگیری تا تو را در کنترل احساساتت کمک کنه.
در مورد کم شدن علاقه شیوا که بهش اشاره کردی باید بدونی دخترها از مردهایی خوششون میادکه در رفتارشون قاطعیت و ثبات داشته باشند. با حل مشکل اول این مشکل را هم میتونی حل کنی چون ریشه اصلی مشکلت توی رفتارهای احساسیته.
با تغییرات کوچیک ولی اساسی در خودت میتونی به هدفت برسی.
نوشته هات نشون دهنده صداقت و پاکی در وجودته ولی باید در کنارش مهارتهای زندگی را هم کسب کنی تا به مقصودت برسی.
در مشاوره باید بدونی اولویت روی خودسازی و ثبات درونی شماست. اینا که درست بشه بقیه مسائل هم حل میشه.
موفق باشی.
-
پاسخ
نه والدینه من شیوا رو دوست دارن . اما مشکل خود منم گندایی که کاشتمه ببینید کامل از خودم میگم تا درک کنید .
من تو خانه اصلا کمک نمینکم . کار هم نمی کنم. این یه ایرادم
نوازنده پیانو و ارگ و دف(اهنگ سازی هم بلدم نه با این برنامه هاااااای pc ----------(حرفه ای بلدم اما تا الان واسه خودم بوده ). روزی 4 ساعت می نوازم واسه خودم.:33:
پس همش تو اتاقمم . اکثرا خونم. همش بر دل اینا بودم. واقعا پشیمونم چون اینا فکر می کنند پسرشون بی عرضه ست. نمی دونم چرا بهم میگن که خیلی خشنی وبد اخلاقی و با هرکی حال کنی میگی میخندی و مثلا اخلاقم رو که با شیوا دیده بودن . مخصوصا خواهرم میگفت تو اینیییییییییی چرااااا با من اینطوری نیستی
آخه باور کنید هر دفه تو خونه من خندیدم یکی زده تو پرم.
مثلا من الان یک هفته است که با هاشون صحبت نکردم میدونید چرا؟ چون تا می رم با مادرم صحبت کنم میگه اه. نچ. نوچ. اه متوجه شیدید چی میگم؟بهم گفت که کسل کننده ای. گفت خسته کننده ای اگه خواهرم که 5 سال از من بزرگ تره کنارش باشه اونم یه چیزی میگه.
خوب منم دلم میگیره اونوقت بد اخلاق نباشم؟ من از پدر ناتنیم که واقعا دوسش دارم انتظاری ندارم.
داداشم محمد که 10 سالشه مشترک این بابامه و مامانه خودمه . محمد هم سو استفاده میکنه. اما باز حساب میبره.-------------قبلا که شیوا هم بود من این بساط رو داشتم اما بیخیالی طی میکردم . چون هیچ چیز مهم نبود برام. شیواااااام مهمه همین.
خوب کسایی که با من این طوری رفتار می کنند . منم داغون میشم. بعد چه جوری ساله دیگه برم باهاشون حرف برنم؟ احساس می کنم که خیلی ارزش ندارم. مثلا 3 روزه تو اتاقمم . نیومد ببینه مردم نمردم.
مادر شما هم با شما این رفتار رو کرده؟ نه!!!!!!!!!
من هیچ کس رو ندارم (بجز بابام خدا) بشکنه کمرم اگه دروغ بگم. دوست دارم حرفم ارزش داشته باشه من بیرون خیلی فرق دارم تو خونه.
اینا اینجوریم کردن. همه فامیل دوسم دارن. من شخصیتم جدیه درونگرام.
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
mahyarhx جان بازم تاکید می کنم تو به یه مشاوره با متخصص احتیاج داری.
کمکت میکنه مشکلاتت را کنترل کنی.
این مسئله را پشت گوش نداز.
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
چشم .
خوب اگه جای من بودید به شیوا .مادرم. و پدر چی میگفتین؟!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahyarhx
چشم .
خوب اگه جای من بودید به شیوا .مادرم. و پدر چی میگفتین؟!!
مثلا چی میپرسیدین؟
داداشا و خواهرای گلم . شما ها واقعا بهم انرژی دادین. دست تک تک شما ها رو می بوسم.
وقتی مشورت کردم سبک شدم. من که کسی نیستم برا شما ها دعا کنم اما خدا عمرتون بدههههههههههههههههههههههه ههههههههههههههههههههههههه هههههههههههههههه
من تا الان صحبت تک تک شما ها رو پرینت کردم. نگه میدارم شما ها خیلی گلید که واسم وقت گذاشتید انشاالله روزی برسه که من به شیوام برسم. و بیام به شما عزیزان بگم
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
اقای mahyarhx اول سعی کن خودت رو دوست داشته باشی بعد عشق و دوست داشتنت رو به دیگری هدیه بدهی
مهم ترین اصل توی زندگی دوست داشتن و شناخت از خویش هست
یادت نره
کلی مقاله توی سایت هست مبنی بر کنترل احساس و هیجان
این جور که شما شدیدا احساسی می شوی
یه روز اوج عشق می شوی و یه روز اوج تنفر نمی تونی درست تصمیم بگیری سعی کن اول خودت را خوب بشناسی و خودت رو دوست داشته باشی سپس وقتی به ثبات برسی اون موقع هست که عشق واقعی رو بدست می اوری
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
برادر گرامی من هم در ادامه صحبتهایی که دوستان مبنی بر خودشناسی و دوست داشتن خود به شما ارائه کردن عرض میکنم که انسان برای رسید به هر آنچه که طلب میکنه و آرزو داره باید با حفظ عزت نفس تلاش کنه نه اینکه برای رسیدن به مقصودش از هرچه که داراییش محسوب میشه دست بکشه فقط برای اینکه به وصال برسه!
البته استثناء هم داره ؛ انسان تنها در مقابل خالق خویش میتونه از همه هستیش ( مال ومنال ، جان ، آرزوها و ...)بگذره و خوار و ذلیل بشه و این خواری عین افتخار و عزته !
منظور من از دارایی ، مال و ثروت نیست بلکه ارزش و اعتبار و اعتقاد و عزت نفس هست که به نظر من درست نیست به خاطر یک انسان مثل خودمون به راحتی از دستش بدیم !
ببینید برادر من ، شما میگید حاضرید به خاطر اینکه شیوا خانم رو بدست بیارید از ثروتی که از پدر مرحومتون ( خداوند ایشون رو رحمت کنه) بهتون ارث رسیده بگذرید این درست چون به هر حال ارزش یک انسان بیشتر از ثروته خصوصا" انسانی که شما برای ازدواج انتخاب کردید و میخواید در کنارش زندگی کنید هر چند تو قضیه شما با پول نمیشه اینکارو کرد و منظور شما برای راه انداختن کار و منبع درآمد بود .
اما اینکه میگید حاضرید حتی تو خونه های مردم کارکنید و نوکریش رو بکنید و هر کاری دیگه ای ، به نظر من درست نیست و شما با این کار ارزش و عزت نفس خودتون رو پایین میارید ! درسته که شما میخواید با این کار عشق و علاقه تون رو به شیوا خانم ثابت کنید ، اما در کنارش یک چیز دیگه هم بهش ثابت میکنید و اون پایین بودن عزت نفس و عدم پذیرش خود شماست که مسئله مهمی هست .
شما باید در عین حال که برای به دست آوردن ایشون تلاش میکنید و در عشقتون محکم و مصمم هستید ، به فکر ارزش و شخصیت خودتون هم باشید و خودتون رو دست کم نگیرید .
اگه شیوا خانم دانشجوی یک رشته جامعه پسنده شما هم دقیقا" همینطورید و اگه شیوا خانم خواستگارهای زیادی داره شما هم حتما" همینطورید اما چون تا حالا خواستگاری نرفتید از این واقعیت بی اطلاع هستید و فکر میکنید فقط شیوا خانم هست که به شما علاقه داره ( البته میزانش رو هم گفتید که کمتر از علاقه شماست ) .
و شاید والدین شما از این مسائل آگاهی دارن برای همین با شما مخالفت میکنند !!! اما شما فقط به ارزش شیوا فکر میکنید و ارزش خودتون هیـــــــــــچ در حالیکه زندگی در کنار همسر وقتی لذت بشه که هر دو همدیگه رو همونجوری که هستند بپذیرن و حاضر به تحقیر و ذلت اون یکی نباشن اما شما با انتقال این احساسات و عولطف و اظهار ضعف خودتون رو در چشم اون کوچیک میکنید .
چرا فکر میکنید شما میتونید برای وصال اون هر کاری بکنید ؟ چرا به خودتون فکر نمیکنید ؟ پس شخصیت و اعتبار خود شما چی میشه ؟نمیگم مغرور باشید که یک صفت زشته و غرور و تکبر و خودخوهی با عزت نفس تفاوت داره .
شما یک مرد هستید و یک مرد همیشه باد در عین عاشق و مهربان بودن هم اقتدار داشته باشه و هم عزت نفس و قوت نه ضعف و ناتوانی .
موفق باشید
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
ممنون . اگر من میگم حاضرم هر کاری براش انجام بدم . تا به خواستم برسم. این نیست که برداشت کردید البته حق داریداما بدونید شیوا من رو یه پسر مغرور میدونه البته خیلی دوست داره. خودش به خواهرم گفته مهیار شخصیتش قشنکه. البته سال پیش اینارو میگفت:302::302::302::302:
غرور کاذب ندارم . اما کلا جدیم.
-----------------------------------------
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
آقای مهیار من نگفتم مغرور باشید اتفاقا" با رنگ قرمز تاپی کردم تا دقت کنید ؛ گفتم عزّت نفس یعنی اینکه برای شخصیت خودتون هم ارزش قائل بشید و چیزی هش نگید که ارزشتون رو پایین بیاره این دقیقا" بر خلافه غرور یا کم توجهی به شیوا خانمه !
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m.mouod
البته استثناء هم داره ؛ انسان تنها در مقابل خالق خویش میتونه از همه هستیش ( مال ومنال ، جان ، آرزوها و ...)بگذره و خوار و ذلیل بشه و این خواری عین افتخار و عزته !
خداوكيلي با اين جمله خيلي حال كردم.:43::46::72::104:
(مهيار جان شرمنده من در مورد قضيه شما مشكلي نميدم چون راستش تجربه ام خيلي كمه صلاح نيست نظري بدم)
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
یه سوال خیلی مهم. لطفا خیلی بادقت جواب بدید.
میدونید که رابطه من و شیوا مثل قبل نیست و هفته ای یه بار اونم تلفنی شده و وقتی حرف میزنه طوری با صحبت میکنه که تعادل و حد مرز میرازه (امید وارم متوجه بشید منظورم رو)
حالا به نظر شما من باید خشک حرف بزنم؟ عزیرم و . . . دیگه نگم؟ چطوری باشم؟ اون خودش که بیکاره زنگ میزنه
و وقتی خسته میشه بی مقدمه میگه کاری نداری . . .
درکل من تو این دوره از رابطمون که انقدر داغون شده نوع رفتارم چطور باشه؟ یه جوری نشون بدم که بی تفاوتم؟
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
كاملا واضحه.....اگه ميبيني داره حد و حدود رو رعايت ميكنه معنيش اينه كه نميخواد از يه حدي بيشتر صميمي بشين....پس تو هم به احترام شيوا و خواسته اش حد و حدود رو رعايت كن....همين
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahyarhx
یه سوال خیلی مهم. لطفا خیلی بادقت جواب بدید.
میدونید که رابطه من و شیوا مثل قبل نیست و هفته ای یه بار اونم تلفنی شده و وقتی حرف میزنه طوری با صحبت میکنه که تعادل و حد مرز میرازه (امید وارم متوجه بشید منظورم رو)
حالا به نظر شما من باید خشک حرف بزنم؟ عزیرم و . . . دیگه نگم؟ چطوری باشم؟ اون خودش که بیکاره زنگ میزنه
و وقتی خسته میشه بی مقدمه میگه کاری نداری . . .
درکل من تو این دوره از رابطمون که انقدر داقون شده نوع رفتارم چطور باشه؟ یه جوری نشون بدم که بی تفاوتم؟
اقای مهیار با توجه به اینکه شما و شیوا خانم هنوز هیچ نسبتی با هم ندارید و حتی خواستگاری رسمی هم انجام ندادید و ارتباطتون در همین حد دوستی بود ( البته قراره انشاء الله بعدا" نسبت پیدا کنید) باید از همون اول رابطه تون حد و مرز رو رعایت میکردید و بکار بردن الفاظ و جملاتی که معمولا" زن و شوهرها به همدیگه میگن برای دو نفر که محرم نیستند و نسبتی ندارن ، درست نیست و نتیجه اش همین وابستگی و ایجاد علاقه میشه که هنوز به نتیجه نرسیده داره کم کم کمتر میشه .
شما هم متقابلا" حدود رابطه رو مراعات کنید و زیادی بهش اصرار نکنید .اینطوری که شما میگید انگار شیوا خانم شما و هم صحبتی با شما رو فقط برای وقت گذرانی و رفع بیکاری میخواد نه به خاطر ازدواجی که شما دارید به خاطرش از همه چیزتون میگذرید :305:
هوشیار باشید و به قول و حرف واهی و بی پشتوانه دل خوش نکنید .از همین حالا از رابطه تون کم کنید و حتی آمادگی برای اتمامش رو در خودتون ایجاد کنید /نه اینکه شما قبل از اون رهاش کنید چون هنوز مطمئن نیستید که قسمت همدیگه میشید یا نه منظورم اینه که هر احتمالی رو بدید و تنها به خواسته خودتون توجه نکنید اینجوری اگه قسمتتون نشه کمتر آسیب میبینید و راحت تر با مسئله کتار میاید.
موفق باشید
-
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
همین الان من بتا به دلایلی خواستم گوشیم رو خاموش کنم . یه اس ام اس به همه شماره گوشیم SENDکردم که به دوستان این خطم off میشه و به فلان خط زنگ بزنید . . . . به شیوا هم رفت اس ام اسم . یهو رنگ زد بهم گفت چرا خاموش میکنی گفتم گوشیم خرابه. همین حرف شروع شد 20 دقیقه حرف زدیم و هی میگفت میخوام برم کار دارم . . . اما من هی ادامه صحبت رو می گرفتم. وقتی که خواستیم خدافظی کنیم گفتم شیوا چقدر برات ارزش دارم چقدر دوسم داری به خدا یهو گفت (به جونه مهیار نمیگم نمیدونم. اه اوه یکی . . .نمیدونم) خلاصه قط کردیم . اس ام اس دادم که شیوا تو قراره حانومم شی گقت نمیدونم!!!!!
عصبانی شدم و اس دادم پس زمانی زنگ بزن که تو قلبت فقط مهیار باشه و اونو مرد زندگیت بدونی در غیر این صورت چیزی که زیاده خواستگاره پول دار و . . . .
با این که میس انداخت اما امشب فهمیدم چقدر بدبختم. الانم گوشیم