چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
سلام.موضوعي كه باعث شد بعد از روزها كلنجار رفتن با خودم اين تاپيك رو باز كنم ديدن اختلاف نظرها وبرداشتهايي بود كه در مورد موضوعات مشترك با همسرم بين من وايشون وجود داشت.بعد كه كمي دقت كردم ديدم اغلب زوجها همين مشكل رو دارن .يعني ممكنه از يك رويداد واحد،از يك عكس العمل خاص،از يك حرف مشخص دو. برداشت كاملا متفاوت داشته باشن،يا موضوعي كه براي يك طرف در اولويت اوله براي ديگري اولويت چندم هم نباشه،البته اين احتلافات مسلما تا حدود زيادي با توجه به اين كه دو نفر در ازدواج دوشخص مجزا ومتفاوتن طبيعيه .اما اگر در مورد مسائل حياتي مثل نگاه فرد به نحوه ي احترام گذاشتن،نحوه ي برخورد با نزديكان،حفظ حريم خصوصي وعاطفي زوجين ،نحوه ي برنامه ريزيهاي اقتصادي،اولويتهاي محارج وعيره اين تفاوت به شكلي محسوس خودنمايي كنه ميتونه زمينه ساز مشاجره،دعوا وچه بسا مشكلات بزرگتري رو فراهم كنه.
مثال ميزنم:براي خريد اقلام ضروري مغازه به بازار رفتيم،هر دو خسته وبه شدت تشنه ايم،فروشنده كه به دليل خوش حسابي واين كه ما از خريدارهاي بزرگش هستيم دلستري با دو ليوان جلومون ميزاره،همسرم فقط براي خودش ميريزه وشروع به نوشيدن ميكنه وبه تصور اين كه فروشنده ليوان دوم رو براي خودش آورده ازش ميپرسه آقاي فلاني براي شما هم بريزم؟فروشنده با تعجب ميگه من ليوان آوردم كه براي خانم بريزيد!همسرم انگار كه تازه متوجه حضور من شده ميپرسه مگه تو هم تشنه اي؟؟
نجوه ي تفكر من:در اين شرايط هميشه خانمها در اولويتن،يعني به عقيده ي من اول براي من ميريخت بعد به فروشنده تعارف ميكرد،بعد براي خودش،(فكر ميكنم عرف هم همينه)اما همسرم گويا اصلا متوجه حضور من نشده!چه برسه به اولويت در احترام گذاشتن.
مثال دوم:به واسطه ي رشته ي تحصيلي من مهندس محسوب ميشم!(اگر چه اين عناوين والقاب به شخصه برام اهميتي نداره)جايي در دانشگاه كار دارم،از قضا همسرم هم همراهمه،مسئول بخش منو مهندس فلاني صدا ميزنه،همسرم با نعجب به من نگاه ميكنه وميخنده!ويواشكي ميگه مگه تو هم مهندسي؟!!و اين مايه رنجش خاطر من ميشه،چرا كه اگر چه به خاطر بازار كار نامناسب من در اون رشته كار نميكنم اما تا مدرك فوق درش درس خوندم ومهندس هستم وانتظار ندارم كه اين مايه ي تمسخر همسرم باشه.
مثال سوم: براي پيك نيك با خانواده ي همسرم بيرون رفتيم،خواهر همسرم نزديك به ده سال از من بزرگتره وكلا از اون دسته آدمهاييه كه دوست داره خودش همه ي كارها روبكنه،منم از قبل اينو ميدونم وزياد در كاراش دخالت نميكنم چون ميدونم كه اون حوري راحت تره.موقع جوجه سيخ كردن ميشه،واز قضا من دراين موضوع مهارت دارم!به رسم تعارف(چون ميدونم كه عملا نميزاره كه انجام بدم) به خواهر همسرم ميگم بزاريد منم كمك كنم تا شما هم خسته نشين،خواهر همسرم هم مودبانه تشكر ميكنه و اين موضوعو رد ميكنه.(تا اين جاش با توجه به شناختي كه ار ايشون دارم ناراحتي در كار نيست) كه ناگهان همسرم ميگه تو دست نزن خرابشون ميكني!(با اين كه بارها وبارها ديده كه به جه خوبي اين كارو ميكنم)ونتيجه اين كه من ناراحت ميشم.وبقيه با اين حرف ميحندن كه باعث ميشه از اونها هم ناراحت بشم.
اين سه مثال مثالهاي بسيار بسيار ساده وابتدايي بود،چيزهايي كه من معمولا با ديده ي اغماض بهشون نگاه ميكنم،ازشون رد ميشم يا با خنده وشوخي وشيوه اي كه فكر ميكنم كار آمدتره با همسرم در موردشون صحبت ميكنم،و در تمام مواردميبينم كه همسرم اصلا اون حرف،اون واكنش ويا اون برخورد رو يا اصلا به ياد نداره،يا اصلا به نظرش مهم نيست،يا منظور متفاوتي داشته!در حاليكه براي من مهم بوده يا ناراحتم كرده!
حالا از اين دست مسائل جزيي بگيريد تا مسائل بزرگتر،مثل برنامه ريزهاي مسافرت،هزينه ها،اولويتهاي زندگي كه من وهمسرم نگرش كاملا متفاوتي در موردشون داريم(كه ديگه نميشه ازشون رد شد،يا صرف نظر كرد،يا با حنده وشوخي توجيهشون كرد) واونجاست كه اختلاف ديدگاه به مشكل ختم ميشه،البته من هميشه تلاش ميكنم كه ديدگاه مشتركي كه شامل خواستهاي هر دو طرف باشه پيدا كنم،اما چون اين تلاش يك جانبه است انرژي زيادي از من ميگيره،و مدام حس ميكنم كه من وهمسرم علي رغم عشق وعلاقه ي زيادي كه به هم داريم آدمهاي مناسبي براي هم نيستيم!
بارها وبارها شده كه جايي كه نياز به حمايت از جانب همسرم داشتم مورد انتقاد از ايشون قرارگرفتم،جايي كه نياز تحسين داشتم(به سبب روحيه زنانه اي كه ميدونم در همه يخانمها وجود داره)بي تفاوت بوده،و خلاصه تفاوت نگرش فاحشي در مورد بعضي از مسائل حياتي واغلب مسائل جزيي با همسرم در زندگيمون ديدم كه كمي خسته وآزرده ام كرده.
حالا سوال اينه:چطور ميشه اين صفحات ذهني رو به هم نزديك تر كرد؟
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
سلام یک زن امیدوار عزیزم
می دانم مسائلی را که عنوان کردی نه تنها برای شما بلکه برای خیلی از خانومها مایع رنجش می باشد .
در واقع به عملکرد اقایان بستگی دارد که بعضی از آنها چنان با تبحر عمل می کند که گویا در مقابل زنان همه آموزشها را از قبل دیده اند در حالی که ذاتا اینگونه اند .
و بعضی های دیگر مانند همسر شما که حتی وقتی هم در مقابلشان زبان اعتراض باز می کنیم برایشان مورد تمسخر هست و حتی به مغز ما ایراد هم می گیرند که چطور به این مساله فکر کردی در حالی که صلا برای من هیچ اهمیتی ندارد .
نمی دانم در مقابل این آقایان اگر با زبان خودشان وارد عمل بشویم ناراحت نمی شوند ؟ که جواب من صد رد صد ناراحت می شوند و به غررشان بر می خورد بهتر است که در این موقعیت به جای اینکه زبان تلافی را پیش بکشیم از انها بخواهیم برای چندثانیه خودشان را جای ما بگذارند تا راحتتر درک کنند و هر چند که احساسشان با ما فرق می کند ولی باز هم تا حدودی متوجه رنجش ما می شوند .
بگذریم آقایانی هم هستند که اصلا برایشان مهم نیست و حتی اگر جای ما هم باشند برایشان مورد رنجشی به وجود نمی آید !!!!!!:302:
ولی برای اینکه خودمان را کمتر اذیت کنیم و حساسیتهای بی موردی را به وجود نیاوریم :
بهتر است بگذریم و حتی در مورد این مسائل صحبتی نکنیم و از رنجش های خود مطلعشان نسازیم فقط بخواهیم که در مورد خانومها بیشتر مطالعه نمایند .
خود من زمانی که با این مشکلات روبرو می شوم چون همسرم وقت خواندن مطالب را ندارد برایش یه چند خطی را انتخاب می کنم و با بیان منبعش آن را برایش ایمیل می کنم تا بخواند به هر حال که تاثیر خیلی خوبی داشت و توانسته ایم تا حدودی به هم نزدیک شویم ولی همچنان برای تداوم زندگیمان در حال تلاشیم .
خیلی خوبه که می خواهی ذهنت را به او نزدیک کنی ولی به خاطر تفاوت جنسیتها تا حدودی این مساله بسیار سخت است و به نظرم بهترین راه این است که هر دو باهم تلاش کنید و هم شما و هم همسرتان تغییر را بپذیرید .
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
من هم با این مسأله مواجهم. زبان تلافی، زبان خوش، میل زدن و روی پسزمینه کامپیوتر گذاشتن و ... همه را امتحان کرده ام. خوب یک کم نتیجه داده اما واقعا خیلی کمتر از اونی که ارزش این همه زحمت رو داشته باشه. الان من زدم به بیخیالی. اما مشکل سرجاش هست.
راه حل پیدا کردین به منم بگین.
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
سلام زن امیداور عزیز
دوستی که نظراتش همیشه برای من سازنده بود و نگاه عمیقش و زیباش به زندگی برای من قابل ستایش.
دیشب همسر برادرم با من تماس گرفته بود و از من راهنمایی می خواست. جالبه که نکاتی رو طرح می کرد که تو
در این پست طرح کردی. معمولا درد و دلی داره یا مسئله ای با من طرح می کنه چون میدونه محرم رازش هستم.
گلایه داشت از این تفاوت سلیقه ها و دیدگاه ها. مصلا موضوعی که برای اون مهم بود برای برادر من اصلا اهمیتی
نداشت (البته همدیگه رو خیلی خیلی دوست دارن.) و بالعکس. حرف هایی که به اون زدم رو به شما هم می گم.
دوست خوبم
مشکل در جهان بینی آدمهاست و محیطی که توش رشد کردن. شما و همسرت آیا جهان بینی یکسانی دارین؟
هر دو در محیطی متفاوت رشد کردین و آیتم بعدی جنسیت متفاوت شما 2 نفره. مثلا من میدونم زن داداش من
خیلی حساسه و مثلا ناراحت میشه برادرم بعضی کارها رو نکنه. وقتی من به عنوان یک ناظر از بیرون می بینم به
برادرم تذکر میدم و برادرم اذعان می کنه که اصلا نمیدونسته و سعی می کنه فلان موضوع رو بیشتر رعایت کنه.
گاهی ازم سوالاتی در مورد روحیات خانوما می پرسه که حسابی متعجب میشم و سعی می کنم بیشتر روحیات
خانومها رو بشناسونم بهش. و گاهی تعجب می کنه که چه مسائلی برای ما خانوما مهمه.
و البته سعی می کنه این نکات رو رعایت کنه. اما توصیم به زن داداشم این بود. بپذیره که زنبور عسل دنیا رو به
گونه ای دیگه می بینه و مثلا عقاب به شکلی دیگه. مثلا عقاب شب ها پرواز نمی کنه و روزها با نگاه کردن
مستقیم به خورشید مسیرش رو پیدا می کنه. در حالیکه خفاش شب ها راهش رو پیدا می کنه.
می خوام بگم شناسایی روحیات مردا و این که منظورشون از گفتن برخی چیزها چیه خیلی کمک کنندست و از
اون مهمتر تربیت نا محسوس آقایون. مثلا همسر شما باید آموزش ببینه که شما چه روحیاتی داری. چه نیازهایی
داری و شما باید این شناحت رو بهش بدی. بصورت عملی. مثلا جلوش وقتی تنهایین به خوبی جوجه کباب تهیه
کنی و بعد بهش بگی که بلد هستی و خراب نمی کنی تا ببینه. تا دفعات بعد یادش بمونه زدن این حرف به کسی
که وارده باعث میشه هم ناراحت بشه هم تحقیر بشه اون فرد در جمع در حالیکه کاملا بلده!
بهش بگو این حرفش مثل این میمونه که شما بخوای بهش جلوی پدر و یا برادرت بگی شیر آب رو بده بابام تعمیر
کنه تو بلد نیستی و همونطور که زدن این حرف اقتدار مردونه اون رو ممکنه بشکنه زدن این حرف که مثلا تو بلد
نیستی آشپزی کنی بین زنها همین مفهوم رو میده تا براش ملموس باشه. تا بتونه با زدن ای مثال قضیه رو در ک
کنه.
یا در مورد مسائل مالی وقتی چیزی رو درک نمی کنه با زبون خودش باید باهاش صحبت کنی نه با منطق خودت!
باید بری در دریچه نگاه اون فرد تا بتونی بفهمونی بهش که چرا این بهتره و البته که با مرد باید همراهی کرد به ظاهر
و بعد کار خودت رو بکنی.
سعی کن خودت رو بهش بشناسونی. مثلا بفهمه که تو فوق لیسانس داری و برات همونقدر ناراحت کنندست به
تمسخر گرفتن تلاشهای تحصیلیت که به یک آدم با سواد بگن بی سواد.
بگذار درکت کنه. باورت کنه. بشناستت. اون نمیدونه تو چطور فکر می کنی.
برای این کار هم میتونین یک بازی رو شروع کنین.
یک ماجرا رو روی یک کاغذ بنویسین. بعد تو نظرت رو راجع به اون واقعه بگی و همسرت هم نظر خودش رو.
بعد نظراتتون رو بدین به همدیگه تا بخونین و راجع به تفاوت دیدگاهاتون با هم حرف بزنین.
اینطوری با دنیاهای هم دیگه آشنا تر می شین و اون هم کم کم تو رو می شناسه و سعی می کنه تو رو هم در نظر
بگیره و شرایطتت رو درک کنه. مثلا یکبار کاری رو که توش تبحر داری به همسرت بسپار تا ببینه چه کار سختی
انجام میدی و او بلد نیست تا بفهمه که مثلا برای تهیه یک چیز چقدر زحمت می کشی.
بهش بگو این یک سفر هیجان انگیز به دنیایی متفاوته و نکات جالبی رو توش یاد می گیره.
اینطوری دیگه میتونه خودش رو جای تو بگذاره. مثلا تشنه میشی. بهش بگو که تو هم اگر پوشش زنانه مثل
روسری و مانتو داشتی تشنه تر از من می شدی. بگذار درکت کنه و بشناستت. عملی بهش نشون بده.
چون همه فرصت مطالعه ندارن و در ثانی رفتار عملی بهتر در ذهن تثبیت میشه.
موفق باشی دوست دانای من
:72:
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
چشمك عزيزم...
از راهنماييت ممنونم.البته با كند وكاشي كه من كردم متوجه شدم كه در اغلب مواردعملا همسرم از موضوعي كه موجب رنجش من شده منظور خاصي نداشته،يعني همون تفاوت در برداشت از يك موضوع.وبه همين دليل من هرگز به تلافي فكر نكردم!چرا كه نيت بدي در زير رفتار همسرم نديدم،فقط همون طور كه گفتم تفاوت در نگاه دو آدمه.حق با شماست كه بايد هر دو تغيير كنيم،اما سوالي كه اين جا پيش مياد اينه كه چطور همسرمو به سمت اين تغيير سوق بدم؟
negin iranعزيزم...
بيخيالي رو زياد نميپسندم،چرا كه معتقدم براي هر موضوعي راه حلي وجود داره كه اگر اون مساله روحل نكنه حداقل ميتونه بهبود ببخشدش،اميدوارم به واسطه اين تاپيك همگي به نتايج خوبي برسيم.
bahar.shadiمهربانم...
از راهنمايي شما هم ممنونم.اين مسلمه كه من وهمسرم جهان بيني متفاوتي داريم وصد البته من بسياري از ويژگيهاي شخصيتي همسرمو پذيرفتم.وبعد از سه سال زندگي مشترك وحدود 7 سال رابطه!تا حدود زيادي از خصوصيات ومهارتهاي همديگه اطلاع داريم.مثلا در مورد همون جوجه كباب كذايي!همسرم به خوبي از مهارت من اطلاع داره ودليلي كه بعدا براي گفتن اون جمله به من گفت اين بود كه:چون خواهرم خيلي به اين مسائل حساسه ترسيدم اگه كمكش كني،چون خيلي وسواس داره اگر خراب شه سرت قر بزنه وتو ناراحت بشي،پس خواستم اين جوري كاريكنم كه دست نزني !يعني هدف ايشون به گفته ي خودشون حمايت از من بوده اما بالعكس باعث تخريب من شد!در حاليكه به نظر خودشون جواب داد!
خودم هم پيش از اين به اين نتيجه رسيده بودم كه در موضوعاتي كه براي من مهمه بايد خودمو بهش ثابت كنم چون به واسطه ي فرهنگ سنتي كه درش بزرگ شده زنان توانمند زيادي رو نديده،اما متاسفانه اين طوري زندگي برام تبديل ميشه به يك عرصه مسابقه ي بزرگ براي اثبات بسياري ازتواناييهاي ذاتي ام كه همه ازش اطلاع دارن و پذيرفتنش به جز همسر خودم!و ين جاست كه من خسته ودلزده ميشم،البته انصافا همسرم هرگز براي من محدوديتي قائل نشده،اما اين تلاش يك جانبه هم منو خسته ميكنه.بارها وبارها در مورد اختلاف نگرشهامون به روشهاي مختلف صحبت كرديم ،اما از حرف تا عمل متاسفانه فاصله ي زيادي هست.
حالا سوال اينه:با توجه به اين كه من وهمسرم تا حدود 90% از عقايد و نگرشهاي هم اطلاع داريم،چطور ميتونيم اين دانسته ها رو به صورت دو نفره به مرحله ي اجرا بزاريم؟(تاكيد من روي بخش دو نفره اش هست،چون من بارها به تنهايي اقدام كردم وبه نظر خودم نتيجه بخش نيوده)
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
یک تمرینی هست که شاید شما بتونین با شوهراتون انجام بدین. شوهر من خیلی علاقه ای به انجامش نداشت (جز قسمت چه کار طرف مقابلم رو دوست داشتم). به نظر من خیلی می تونه مفید باشه برای به قول شما نزدیک کردن صفحات ذهنی.
هر کدام یک ورق بردارید و جداگانه بنویسید:
1. کاری که همسرم انجام داد و خوشحال شدم
2. کاری که همسرم انجام داد و ناراحت شدم
3. کاری که من کردم همسرم خوشحال شد
4. کاری که من کردم همسرم ناراحت شد
بعد ورق ها رو با هم بخونید.
خوبی این تمرین اینه که مثلا شما یک کاری کردی فکر میکنی همسرت باید خیلی خوشحال میشده و به خاطرش قدردانی میکرده یا تو رابطه شما تأثیر خوب می گذاشته اما هیچ اتفاقی نیفتاده. بعد می بینی این موضوع اصلا تو لیست کارهایی که همسرت رو خوشحال کرده نیست! می فهمی که پس این کار اصلا اونو خوشحال نکرده و این برای شما مهم بوده نه اون.
همین طور برای ناراحتی ها. ممکنه شما یا اون کاری کرده باشین که اصلا فکرش رو هم نمی کنید که طرف مقابل ناراحت شده باشه اما تو لیستش هست.
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
خیلی خوبه که هیچ وقت زبان تلافی با او در پیش نمی گیری .
من هم تا حدودی با بی خیالی مخالفم چون ادم اینجوری بیشتر خودخوری می کنه !
خیلی خوبه که می دونی همسرت منظور خاصی از رفتارهاش نداره باور کن همسر من هم دقیقا همینجوریه و بارها متوجه شدم که اصلا منظوری نداشته فقط نتوانستم درک کنم .
[size=large]عزیزم شما خودت انقدر تجربه داشتی و به ما اموختی که می دانم بهترینها را می توانی از خودت بیاموزی ولی چون توی این قضیه خود منم تجربه داشتم گفتم که با شما هم در میان بزارم .
من با همسرم صحبت کردم یعنی نه راه تلافی و نه راه بی خیالی رو طی کردم حتی بعضی اوقات با قاطعیت صحبت کردم و بهش گفتم که نارحت شدم البته اوایل قبول نمی کرد چون تنها چیزی که توی ذهنش بود این بود که «من که منظوری نداشتم» اما کم کم قبول کرد اون هم به خاطر اینکه من سماجت به خرج دادم همیشه بهش گفتم که من ناراحت می شم و من و تو داریم با هم زندگی می کنیم به هر حال یکسری حساسیتها من دارم و یکسری حساسیتها تو داری و وقتی همدیگر رو از حساسیتهامون اگاه می کنیم پس موظفیم به خاطر عشقی که بینمون هست رعایت کنیم .....
یکمی پذیرفتن تغییر براشون سخته ولی کم کم با زبان خوب میشه راضیشون کرد ..
بارها ازش خواستم خودت رو بزار تو ی جای طرف سوم وقتی این حرف رو از دهان یک زن و شوهر می شنوی در موردشون این رو فکر می کنی که باهم مشکلی دارند که البته بهم بارها می گفت برام مهم نیست که چی فکر می کنند چون من منظوری نداشتم ولی سماجت می کردم که می دونم منظوری نداشتی و اتفاقا چون خیلی دلت پاک و ساده است اینطوری حرف می زنم ولی من یک زنم و احساساتم کاملا با تو فرق می کند و برای اینکه به مشکلی نخوریم دارم از احساساتم بهت می گم که درکم کنی درسته که شاید حرف دیگران مهم نباشه ولی من دوست دارم همه بفهمند که ما چقدر خوشبختیم و خوبیم چون احساسم اینطوریه ...
یک زن امیدوار عزیز هر جور شده با بازی کلمات تونستم راضیش کنم که باید تغییر کنه تا روحیاتم جریحه دار نشه و حتی بهش گفتم من هم تغییر می کنم چون باید همدیگر را درک کنیم ولی خواهش می کنم احساساتم را نادیده نگیر !
زمان زیادی می بره تا بتونی یکی رو قانع کنی که تغییر رو بپذیره باید صبور باشی و همیشه با درایت باهاش صحبت کنی و مواظب باش تا بهش چیزی رو تحمیل نکنی و فقط فقط با زبان نرم باهاش صحبت کن ! [/size]
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
منظور من از بیخیالی این نیست که سکوت کنم و بعد ناراحتیم رو بریزم تو خودم.
بی خیالی یعنی کاملا از موضوع رد بشی و فراتر از اون باشی. یعنی حساسیتت رو کم کنی حتی اگر حق با تو باشه. شاید گذشت واضح تر بود. اما چون گذشت یک بار ارزشی داره من نخواستم ازش استفاده کنم. چون من در این مسأله خاص فقط به خاطر خودم و آرامش خودم میگذرم. به هیچ فضیلت اخلاقی فکر نمیکنم.
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
چشمك عزيز...
از راهنماييت بي نهايت ممنونم.علي الخصوص در مورد بازي كلمات.خيلي به دردم خورد.شايد بتونم اين بار به جاي بحث خشك وجدي،يا چيدمان هميشگي ديالوگهاي بين خودم وهمسرم با لحن وچينش متفاوتي ناراحتيمو ابراز كنم.حتي با شوخي كه از ابزارهاييه كه خيلي روي همسرم اثر داره چون ذاتا آدم شوخيه!
حقيقت اينه كه من گاهي براي حل مشكلات نياز به دريچه ي جديدي دارم كه از اون به مشكلم نگاه كنم،و دوستانم در همدردي عموما اين دريچه رو به روم باز ميكنن.
راهنماييهات بسيار به دردم خورد.ممنونم.
negin iran مهربان...
از راهنماييهاي شما هم ممنونم.البته اگر بتونيم به اون سطحي برسيم كه فارق از احساسات ومقايسه و با بينش كافي از بسياري از مسائل در زندگي مشترك چشم بپوشيم.حتي حداقل به قول شما براي آرامش خودمون بسيار عاليه.و جاي تحسين وتشويق داره.
اما شايد با تغيير استراتژيهامونم بتونيم زندگي مشترك شادتري رو براي خودمون رقم بزنيم.
براي هر دوي شما دوستان عزيزم آرزوي موفقيت ميكنم.:72:
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
اغلب این شوخی ها به صرف تحقیر نیست، یکی از دلایلش نشان دادن عمق صمیمیتشون با همسرشون هست.
چه اشکالی داره شما هم در همان شرایط وقتی میبینید که شوهرتون با شما شوخی میکنه و یا به اصطلاح شما رو دست میندازه یک شوخی نرم بکنید؟منظورم اینه که شوخیی نباشه که بقیه فکر کنند دارید جواب می دید و تلافی می کنید، شوخی باشه که مشخص کنه شما به دل نگرفتید و دارید موضوع رو با طیب خاطر ادامه میدید.
یک جورایی حاضر جوابی کنید.
مطمئن باشید همسرتون هم لذت خواهد برد.
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
بالهاي صداقت عزيز...
حالا كه ديدم در جريان اين تاپيك هستي،كاش نظرتو ميگفتي.:302:
ميدونم بايد در زاويه ي ديدم تغيير ايجاد كنم،دارم تلاشمم ميكنم،اگه از نظر شما دوست عزيزم هم آگاه ميشدم خوشحالتر ميشدم:72:
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
زن امیدوار عزیز
یک سوال!
چرا همش میخوای همسرت رو تغییر بدی؟
کاری که چشمک گفت انجام بدی خیلی خوبه اما چرا نمیپذیریش و سعی نمی کنی به مرور زمان متوجهش کنی؟
ما نمیتونیم آدمها رو کامل به میل خودمون تغییر بدیم. فقط شاید 30% بهبودشون بتونیم بدیم.
همسرت باید خودش هم خواهان تغییر باشه. وقتی خودش حس می کنه مشکلی نیست این کار رو سخت تر می کنه
البته معمولا مردها تغییر ناپذیرن. مثلا پدر خود من همیشه همینطور بوده. فقط رفتار و شیوه برخورد مادرم باهاش
متفاوت بوده. یعنی پذیرفته مادرم اما به مرور عملا یاش داده دست رو حساسیت های مامان نذاره طی سالها.
یعنی این معجون یک شبه اتفاق نمی افته.
مثلا با تاکید اونم با زبان طنز خودت همسرت میتونی متوجه برخی امور ناخوشایند بکنیش که انجام نده. اما تغییر
یک پروسه چند ساله و زمانبر با خواست 2 طرف میسره.
چرا کمی ذهنت رو راحت و رها نمی کنی واسه خودت؟ اتفاقا این تضاد ذهنی شماست که کاملتون می کنه و به
نظر من قشنگه.
ما نمیتونیم آدمها رو مجبور کنیم درست مثل ما و مطابق میل ما رفتار کنن. فقط میتونیم متوجهشون کنیم روی خط
قرمزهای ما پا نگذارن! همین.
اصلا خودت دوست داری جوری باشی دقیقا که همسرت میخواد؟ مسلما نه!
پس نگرشت رو عوض کن! دنیا با تضادهاشه که زیباست. مثلا خداوند کنار یک پروانه لطیف توی طبیعت شیر رو خلق
کرده. نمیشه انتظار داشت شیر مثل پروانه لطیف باشه و پروانه مثل شیر قوی و جنگجو.
این 2 تا کنار همه که زیبان. بهتره به جای اینکارها زاویه دیدت رو عوض کنی و فقط خط قرمزهات رو به مرور و حوصله
بهش یاد بدی :)
دوست داشتم بیشتر بنویسم اما سخته تایپ 1 دستی
موفق باشی دوست خوبم
:72:
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
نمی دونم چرا با دوستان کمی نظراتم فرق می کنه البته اگه مشکلی داشت ناراحت نمی شم که دوستان بهم یاد آوری کنند.
چیزی که من با خوندن پست ها ی خانم امیدوار متوجه شدم ناشی از تفاوت سلیقه یا تفاوت جهان بینی و یا دوری صفحات ذهنی ندیدم.
چیزی که دیده می شه یک حالت تمسخر و کوچک انگاری بود.
در کنار تمام خصوصیت های مثبتی که همسرتون داره با توجه به توضیحاتتون این حس به من دست داد که ایشون اون احترام وجایگاهی رو که لایقش هستید را به جدیت نمی گیره.
گاهی برخی رفتارها بازتاب رفتارهای خودمون هست که شاید هیچ ربطی هم به هم نداشته باشه.
مثلا مدل رفتاری شما با همسرتون چگونه بوده؟آیا تا به حال به گونه ای با ایشان رفتار کرده اید که ایشون حس کنند شما از ایشان سر تر هستید؟ یا فخر فروشی می کنید؟
البته مورد شما آنچنان سخت و لاینحل نیست واتفاقا برخلاف نظر برخی دوستان ایشون باید به نوعی متوجه ناراحتی شما همچنین رفتار نادرست خودشون بشوند امام مهم روش ان هست.
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
bahar shadi مهربانم...
اول بگم از اين كه با اين شرايط وبا يك دست برام تايپ كردي بسيار بسيار ممنونم.واز اتفاقي هم كه افتاده وموجب آسيب به دست تو دوست نازنينم شده واقعا متاسفم!اميدوارم هر چه زودتر حالت خوب خوب بشه وبياي و دو دستي برامون تايپ كني.به جاي منم يه امضاي خوشگل روي گج دستت بزن:46:
اما اين كه:حقيقتا من دنبال تغيير در همسرم نيستم. اتفاقا اونو نميگم صد در صد ولي خيلي بيش از چيزي كه در اغلب زوجها ميبينم پذيرفتم.بحث روي مسائلي مهمتر از مثالهاي ساده ايه كه قبلا زدم،بحث اينه كه اونم منو بپذيره.هميني كه هستم رو!
نميگم من آدم فوق العاده اي هستم وتواناييهاي خيلي خاصي دارم!ولي در نوع خودم تواناييهايي دارم ودلم ميخاد همسرمم اينها رو ببينه واز همه مهمتر باور كنه!
يه جورايي دلم ميخاد توي يه كارهايي روي من حساب باز كنه.
البته بگم كه نسبت به اوايل ازدواجمون خيلي پيشرفت كرديم وحتي نسبت به يك سال پيش كه من بايك عالمه مشكل اومدم توي اين سايت!
و چون دلم ميخاداين پيشرفت سير صعودي داشته باشه اين تاپيك رو باز كردم.
دارم از راهنماييهاي چشمك عزيز هم استفاده ميكنم والبته حساسيتم رو هم كم وكمتر ميكنم.
از راهنماييهاي شما هم ممنونم:72:
بي نهايت عزيز...
دقيقا منظور من هم همينه!احترامي كه فكر ميكنم لايقش هستم رو در برخي موارد براي من قائل نميشه.
البته من از وقتي كه با مشكلاتي كه در زندگي مشتركم بود بيشتر اشنا شدم رفتاري مبني بر فخر فروشي انجام ندادم،پيش از اون هم انجام نميدادم مگر نا خود آگاه.
در برخي مسائل من از همسرم واغلب خانمهاي فاميلشون بالاترم،البته انتظار ندارم كه به خاطر موهبتهايي كه به لطف خدا ويا تلاش خودم يا شرايط خانواده ام نصيبم شده مرتب مورد تعريف وتمجيد باشم،اما دلم ميخاد كه همسرم بپذيره كه اين منم!نه كم ونه بيش.
نميدونم درست تونستم منظورمو بگم يا نه!
راستي بي نهايت جان تبريكات صميمانه يمن رو هم پذيرا باشيد...
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
سلام عزیزم
تاپیکت را که خواندم به یاد متن "شل سیلور استاین" با نام " قطعه ی گمشده " افتادم . (عزیزم این متن را حتما و با دقت بخوان تا بهتر متوجه ی ادامه ی مطلب بشوی )
خلاصه می گویم که گاه برداشتهای ما، یک امر ساده ی طبیعی را پیچیده می کند !
انرژی ( عملی - احساسی و فکری ) خود را جوری و در جایی و به نوعی خرج می کنیم که ..................
به جای انتخاب ( تالاپ ) .........تو انتحاب دیگری هم داری ( بامپ ).
در نتیجه سعی کن یاد بگیری که در کنار همسرت مسیر زندگی و تفاهمات و تشابهات و ........ در جهت شیوه ی ( بامپ - بامپ ) باشد .
و با ادبیات فارسی و در نهایت احترام ( سر دوربین قبل از اینکه به سمت شوهر محترم باشد به سمت خودت )
-تو برعکس ادعایت بر پذیرشی بودن ..................عدم پذیرش داری .( پذیرش = هست هر آنچه که هست . نه اینکه ، نیست هر آنچه که من دلم می خواد !! )
-اهل مقایسه کردن بر مبنای پیش فرضهای ذهنی هستی و قد و قامت گرفتن .
اهل ایجاد تغییر هستی
-کلمات را به روش خودت معنی می کنی و خودت را در فضای توقع قرار می دهی
-در پی کسب رضایت دیگران هستی
-فکر می کنی که باید حتما مدیریت کنی
-اهل تمبر جمع کردن و خاطره نویسی هستی .
-نگاه نقاد بیرونی داری .
-تائید طلب هستی .
و..................
و نکته ی مهم تر اینکه باید درک کنی که از مسائلی که نیاز به تفاهم دارد نمی توانی تشابه بسازی .
برای هر یک از این موارد تمرین های عملی برای خودت تعیین کن و ببین واقعا چه نفع و سودی درونی ( آگاهانه و ناخودآگاه ) از هر خاطره ای که به عنوان مشکل مطرح کردی می بری و ................
دقتت رو به پاسخهایی که رو به دوستان داده ای نیز جلب می کنم . با دقت جوابهای خودت ، رو به دوستان را بخوان .
در پایان به سهم خودم از بالهای صداقت تشکر می کنم که من را در جریان موضوع تاپیکت قرار داد و ....................
یک زن امیدوار ، عزیز دل دوست داشتنی ،موفق باشی :46::72:.
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
aniعزيزم...
از پاسخي كه به من داديد ممنونم!هم چنين از بالهاي صداقت عزيز كه به فكر بودم.دست گل هر دوي شما دوستان مهربانم درد نكنه كه اين قدر به فكر منيد:46::72:
البته اكثر نكاتي كه گفتيد درمن وجود داره ومن واقعانميدونم خوبه يا بد!اما اون جريان جوجه كباب كذايي!(كي فكر ميكنه جوجه كباب پختن ونپختن هم بين زوجين مساله ساز بشه!:311:) رو اگر خونده باشيد به وضوح ميبينيد كه همسرم با اين كه ميدونست من كاري روبلدم در جمعي به من گفت دست نزن خراب ميشه.البته الان كه اين موضوعو مينويسم حتي به نظر خودمم خنده دار مياد! نميدونم چطور بايد منظورمو بگم! يعني واقعا نميدونم در اين مساله چطور سر دوربين روبه سمت خودم بگيرم!
ببينيد در حقيقت موضوع مربوط ميشه به نياز به حس افتخار واعتماد وتحسيني كه من فكر ميكنم هر مردي بايد نسبت به همسرش داشته باشه واونو بروز بده!يعني نوعي از شارژ رواني.اما همسرم اينو به من نميده!نميگم هميشه نميده اما گاهي با بعضي حرفها يا حركات اين خسو در من تخريب ميكنه تا تقويت!اما شما اساسا نياز من به اين حسو ميبريد زير سوال:33:
نميدونم منظورتون از نگاه نقاد بيروني چي هست؟
يا اين كه اهل ايجاد تغيير بودن خوبه يا بد!
در هر صورت ميدونم كه مرور اون قبيل خاطراتچه آگاهانه وچه ناآگاهانه نفعي برام نداشته!چرا كه حتي بعضي از اين قبيل مسائل رو هرگز نه در مقابل همسرم ونه در هيچ جاي ديگه اي(ونه حتي در اين سايت!) بروز ندادم.
جوابهاي خودمرو هم قبلادر موردشون فكر كردم،مخصوصا در مورد جوابي كه به خانم بي نهايت دادم،احساس كردم رگه هايي از خودخواهي درش وجود داشت كه من نميدونستم!
علي اي حال هد من اين بود كه صفحات ذهني ام به همسرم وبالعكس نزديكتر شه وهنوزهيچ راه عملي به من توصيه نشد!
اگر بازهم بهم توضيح بدين ممنون ميشم:72:
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
البته اكثر نكاتي كه گفتيد درمن وجود داره ومن واقعانميدونم خوبه يا بد!
,.................
یک زن امیدوار عزیزم
چرا دنبال خوب و بد کردن هستی . اینها مربوط به چگونگی فردی است . تو یک چگونگی داری و من هم یک چگونگی و همینطور سایرین . این ها هم معنی خوب و بد نمی دهد مگر زمانی که با نگاه قضاوت گرانه توام با سرزنش بخواهیم بر حسب ذائقه آن را به چالش بکشانیم .
اما وقتی من از چگونگی تو برایت می گویم در اصل از نقدی سازنده بر یک چگونگی صحبت می کنیم . که در پی ذائقه خاصی نیستیم بلکه نیاز لحظه و آن تو تعیین می کند که در نهایت پذیرش خودت ( دقت کن کسی که پذیرشی است ذائقه اش دنبال خوب و بد کردن خودش از نگاه خود و یا دیگران نمیره ) بدانی در لحظه چه احساس - فکر و عملی را تجربه می کنی و انتخاب کنی چگونه می شود به سمت حال خوب حرکت کنی .
و تا زمانی که حال تو خوب باشد این چگونگی حتما خوب است . اما اگر دچار مشکل شدی و حال بد قطعا نیاز به بازبینی و تصحیح و غلط گیری دارد چرا که نیاز انسان رشد کردن است . نیاز به رشد کردن نوعی سرگرمی است برای انسان !!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
اما اون جريان جوجه كباب كذايي!(كي فكر ميكنه جوجه كباب پختن ونپختن هم بين زوجين مساله ساز بشه!:311:)
اتفاقا همین مسائل به ظاهر ساده که بعضا خنده دار هم هست مسئله ساز می شود چرا که می بینیم همسر تو حرفی زده اما این حرف و واکنش برای تو مهم شده و در همین تاپیک دوبار به آن اشاره کرده ای ( ببین پیش خودت و با همسرت و سایرین سرجمع چند بار این حکایت مرور شده ؟!
حال تفسیر دوربین به سمت خود اثر جوجه کباب !!
همسر تو آگاهانه و یا نآگاهانه ...خواسته یا ناخواسته ......با دلیل و یا بی دلیل .....با تفکر یا بدون تفکر در جمع جوجه کباب پزون به تو حرفی می زند ...........
1- تو با این حرف و کنش یا واکنش همسرت ......... کلیدت می خوره و ناراحت میشی ( من که خوبم و بلدم ...چرا همسرجان ...در جمع ، جلوی دیگران و.......اینجوری می گه ؟! ) تو در این بخش ، نیاز به تائید شدن را از همسر را نگرفتی . ترس از اینکه دیگران در مورد تو چه فکری می کنند و رابطه ی تو و همسرت و سطح کدبانوگری تو در پخت جوجه کباب چه نمره ای می گیره و در کل نگران تائید و نمره ی بیستی شدی که ممکن بود با تائید همسرجان از دیگران بگیری و از دست رفت و .......................( اینها سر جمع همش میشه سر دوربین به سمت خودت )
و در ادامه ببین این حس های بد از کجا آمد که تو این قضیه رو مثل یک تمبر نگاه نداشته ای و آن را به عنوان مثال طرح می کنی .
چرا این تائیدگیری از همسر و دیگران برات مهم بود ؟
چرا نتوانستی مثل یک شوخی ساده از آن بگذری حتی زمانی که همسرجان برات توضیح داد که چرا این حرف را زده و..........؟ ( چرا حرف و دلیلش را نپذیرفتی و............)
وقتی چرا هایت رو به لحاظ احساسی و فکری و عملی بررسی کردی متوجه می شوی که تو آن دایره ی تمام که بی نیاز از قطعه ی گم شده باشد هنوز نیستی .
اعتماد به نفس نداشتی ؟!باور نداشتی که همسرت چه تائید بکند ، چه تائید نکند ، دیگران چه تائید بکنند و چه تائید نکنند تو کارت درست ، درست است و.........
دوست داشتن و قبول داشتن خودت در نگاه خودت شرطی است ؟!
وابستگی تو و شرطی شدنت از کجا میاد ؟
و...............
( دقت کن که در همین مثال ساده به شکل مستقل یک دنیای عظیم از پیچیدگی رفتاری و احساسی و عملی " یک زن امیدوار " نمایان می شود )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
ببينيد در حقيقت موضوع مربوط ميشه به نياز به حس افتخار واعتماد وتحسيني كه من فكر ميكنم هر مردي بايد نسبت به همسرش داشته باشه واونو بروز بده!
از نگاه من ابدا این حرف درست نیست و چرا درست نیست ؟
چون زیادی رمانیتک است و الزاما نیاز مرد اگر هم چنین چیزهایی باشد ( که می تواند این موارد نیاز مرد نباشد ) الزامی بر بروز آن نیست خصوصا به روشی که زن دلش می خواد .
خصوصا که نظرات جالبی تری هم در این موارد دارم که به دلائلی درز می گیرم .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
يعني نوعي از شارژ رواني.اما همسرم اينو به من نميده!نميگم هميشه نميده اما گاهي با بعضي حرفها يا حركات اين خسو در من تخريب ميكنه تا تقويت!اما شما اساسا نياز من به اين حسو ميبريد زير سوال:33:
من ابدا نیاز به شارژ روانی رو زیر سئوال نمی برم . آنچه که زیر سئوال می برم نحوه ی محدود سازی فرد و حس وابستگی به غیر ( همسر ) برای دریافت شارژ است . به نوعی شرطی شدن و تخریب و وابستگی تو رو زیر سئوال می برم . چرا ؟!!
اگر همسرت دلش خواست و شارژی داد که می گویی ، می دهد (دقت کن مورد تو با کسی که شوهرش به کل و از زیر بنا راحت است متفاوت است ) شارژ شو و کیف آن را هم ببر اما اگر به شکلی که تو دلت می خواهد نبود و با تعاریف تو سازگاری نداشت تخریب نشو. و اگر شدی دنبال نکته در همسرت نباش . در خودت بگرد و ببین . چراااااااااااا؟!!
کلا من معتقدم
انسان نیازمند تائید و نوازش است و روی زمین خدا پر است از نوازش و تائید گیری برای اینکه حساب بانکی آدم رو شارژ کنه و به حد مولتی میلیاردر در بیاورد . این حس وابستگی و تائید گیری شرطی و فیلتر کردن هاست که کار دست فرد می دهد . ( متوجه منظورم شدی ؟!)
یاد بگیر راه های کسب نوازش گیری بدون فیلتر و گارد رو یاد بگیری و این همه خودت رو وابسته به غیر نکنی . چرا که همسر تو هم مثل آدم های دیگر این جامعه دچار افت و خیزهای روانی و احساسی و عملی و فکری است .
و بقیه ی متن تو رو هم به نوعی در میان کلامم پاسخ دادم .
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
واي خانم ani....سرم گيج رفت...:33:
چه تحليل درست ودقيقي كرديد.ممنونم.....:104::46::72:
واقعا از اين منظر بهش فكرنكرده بودم.اون جوجه كباب كذايي رو ميگم.:311:
اگر چه با خوندن چندين وچند باره ي متنتون بيش از پيش به اين نتيجه ميرسم كه حق با شماست!اما ميل به مخالفت هر چند ظاهري(اونم به خاطر اين كه معمولا اشتباهات رو به گردن ديگران علي الخصوص همسر انداختن راحت ترين كاره!)رهام نميكنه!آحه اين متن واين پست منو دعوت ميكنه كه انسان متفاوت تري باشم با اون چه كه ياد گرفتم!و در اغلب روزهاي اين 25 سال عمرم بودم!نوعي خرق عادت هست...
اميدوارم بتونم حقيقتا از چيزهايي كه با اين دوپست ياد گرفتم در زندگي واقعي هم بهره بگيرم.
بازم ازتون ممنونم....
فكر ميكنم از اين تاپيك به نتيجه اي كه ميخاستم رسيدم،از همه دوستاني كه زحمت كشيدن وراهنمايي كردن:چشمك عزيز،negin iran مهزبان،bahar shadi گل،آقايarash1348،بي نهايت مهربان،خانم بالهاي صداقت وعلي الخصوص خانم aniبسيار بسيار ممنونم.
براي همه تون آرزوي موفقيت ميكنم:72:
RE: چگونه ميتوانم صفحات ذهني ام را به همسرم(و بالعكس همسرم را به خودم) نزديك تر كتم؟
عالی بود خانم ani
واقعا آموزنده بود..............
ممنون زن امیدوار عزیز