سلام عزیزم خیلی وقته که میخوام برات بنویسم ولی نمیدونستم از کجا و چجوری همسر منم یچیزاییش مثل همسر شما بود مثلا ما هیچ رابطه ای باهم نداشتیم ولی خب خیانت و اینا نداشت کلا از رابطه بدش میاد حتی الان ۶ ماهه ازدواج کردیم به اصرار من یبار رابطه داشتیم
مشکلات من رو شاید بخوتی متوجه شی که من مثل شما اعتماد بنفس نداشتم برای جدایی چون پدرم فوت کرده بود و از حرف مردم میترسیدم ولی یجایی قوی شدم وقتی درسم تموم شد طرحم شروع شد حقوق داشتم بدون توجه به حرف کسی خونه اجاره کردم و سرم گرم کردم منکه آویزون محمد بودم دیگه بهش زنگم نمیزدم ۶ ماه ازش خبر نداشتم اونم از من خبر نداشت روز محضر برای طلاق وقتی دید من چقدر محکمم خودش گفت یه فرصت میخاد و ما آشتی کردیم پیش زوج درمان رفتیم و الان خداروشکر باهمیم و خوبیم
رابطه ی جنسیم دیگه باید خودمو کنترل کنم چون شوهرم اصلا قبول نمیکنه مشکل داره مهم نیست دوسش دارم و پاش وایمیستم پای همه مشکلاتش
شماهم قوی باش حداقل جلوی بقیه جلوی مامانت جلوی محمد ادای قویارو در بیار نقششو بازی کن بزار بدونن تو میتونی مستقل و قوی باشی بزار محمد بفهمه نیاز تو بهش بخاطر موقعیتش و پولش نیست فقط محبتش میخای حالا که محبت نمیکنه بهتره نباشع(فقط کافیه نقشش رو بازی کنی)
همه مردا ادمای قوی رو دوس دارن و دوس دارن مادر بچه هاشون زن قوی و مستقلی باشه
شوهرت یا برمیگرده درست زندگیشو میکنه یا میره و که دیگه یه زندگی جدید و این تمرینی میشه برای بعد
من کاملا درکت میکنم میفهمم پ و صدردصد مطمئنم زندگی سختی داری
ولی تنها کسی که میتونه ترو کمک کنه خودتی
پاشو دختر خوب...
پاشو یا میشه یا نمیشه
قوی باش
تو میتونی
من تونستم تو هم میتونی