از زبان سوسن آزاده ام امد به گوش
کاندرین دیر کهن کار سبکباران خوشست
نمایش نسخه قابل چاپ
از زبان سوسن آزاده ام امد به گوش
کاندرین دیر کهن کار سبکباران خوشست
تو که از محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولی الابصار
رها کن ماجرا ای جان فروکن سر ز بالایی
که آمد نوبت عشرت زمان مجلس آرایی
چه باشد جرم و سهو ما به پیش یرلغ لطفت
کجا تردامنی ماند چو تو خورشید ما رایی
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی
یکی گنجی پدید آمد در آن دکان زرکوبی
زهی صورت زهی معنی زهی خوبی زهی خوبی
زهی بازار زرکوبان زهی اسرار یعقوبان
که جان یوسف از عشقش برآرد شور یعقوبی
یاری اندر کس نمی بینم ،یاران را چه شد؟
دوستی کی سر آمد ،دوستداران را چه شد؟
دل پردرد من امشب بنوشیده ست یک دردی
از آنچ زهره ساقی بیاوردش ره آوردی
چه زهره دارد و یارا که خواب آرد حشر ما را
که امشب می نماید عشق بر عشاق پامردی
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و صل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
از بابا طاهر
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر ان ظلمت شب آب حیاتم دادند