سلام
با عرض معذرت از دوستان که اینجا جواب میدم.
میشل جان راستش من نمیتونم از دید تو به زندگی کنم
این تاپیک تاپیک عاشقانه است جایی که به دور از دو دوتا از زندگیت لذت میبری و این صحنه ها تو زندگی خصوصی خیلی زیاده که ما فقط بعضی هاشو مینویسیم .
و البته جاهایی که قراره به صورت منطقی حل بشه تو یه تاپیک دیگه به صورت مساله مطرح میشه و دوستان کمک می کنند که من اینجا مساله ای مطرح نکردم!!!
نقل قول:
شاید اصلا اینجوری که اینجا نوشتی بیان نکرده باشی.
اصلا موضوع پست من این نبوده که بیام دقیق کلماتم رو اینجا بنویسم و توضیح بدم الان.
موضوع پست جملاتی بود که من بهش گفتم در مورد محل زندگی مون ... همسر من وقتی ازم دور میشه و وقتی تو تنگنای پایان نامه اش قرار میگیره و وقتی حالش گرفته میشه به من زنگ میزنه و من دیدم که نگران هست که چی میشه چی نمیشه گفتم عزیزم نگرانی نداره من نظرم رو بهت گفتم ولی من انقدر قبولت دارم که میدونم تصمیم درستی میگیری و من تابع تصمیمت هستم وجالبه که بدونی این اصلا به معنی مریوس بودن من نیست
وقتی من به همسرم میگم رییس دقیقا اون من رو ملکه خودش می کنه نه اینکه بزنه به سرم بگه من رییس توام
در واقع این ها رعایت ادب در کلام و رد و بدل کردن عشق از لابلای کلمات به همسر هست
و در عمل هم من لذت میبرم زیر سایه شوهرم باشم ...
و درمورد اون جمله همسرم گفت به نظرت امشب پاشم بیام منم گفتم مگه قرار نبود اخر هفته بیایی عجله نکن ...
این همه فلسفه بافی نداره
نقل قول:
تو قدرت های حقیقی همسرت رو ادراک نمی کنی. این مشکل نه با دقت در جمله بندی (و خصوصا گفتن دروغ هایی مثل اینکه من عقل تو رو بیشتر از عقل خودم قبول دارم) حل می شه، و نه با پایین آوردن خودت و کتمان توانایی هات
عزیزم از کجا فهمیدی که من قدرت حقیقی همسرم رو درک نمیکنم؟
ببخشین این حرف هایی که من بهش زدم دروغ نبوده یعنی انقدر برای رابطمون ارزش قایل هستم و انقدر توانایی اش رو دارم که با دروغ اصلاحش نکنم
و نمیدونم کجا خودم رو پایین اوردم؟
نقل قول:
زندگی آگاهانه، ارزشمندتر از زندگی عاشقانه ست. یه محبت حقیقی و صادقانه، با خیال راحت، ارزشمندتر از عشقه.
زندگی از اول تا اخرش برای من عشقه و بس ...
مگر بدون اگاهی میشه عاشق بود؟
و فکر نکن که این حرف های عاشقانه پشتش اگاهی نیست
میشل جان به نظرت کی میتونه به این راحتی قضاوت کنه که شما تو این پست به صورت غیر مستقیم کردی؟
وصیت میکنم که به این راحتی در مورد دیگران قضاوت کنی
محبت حقیقی و خالصانه بهتر از عشق هست؟ سعی کن این ها رو وارد عمل کنی گفتن کلمات خیلی راحت تره
در واقع داستان همون نظریه پرداز هست که میگه قبل ازین که بچه دار بشم هفت تا نطریه داشتم ولی الان هفت تا بچه دارم و هیچ نظریه ای ندارم :)
میشل عزیزم پیشنهاد میکنم از این زندگی قراردادیت کمی کوتاه بیایی یه انعطافی به ذهنت بدی فکر میکنم اینجوری خیلی ازاردهنده و سخت باشه .
البته تو تصویر ذهنی کلی حرف داشتم برات بزنم ولی به دلایلی ننوشتم چون میدونستم ما شباهتی بهم نداریم و حرف هام رو درک نخواهی کرد
و البته درمورد دسته بندی ای که کردی درمورد بی نهایت و بال های صداقت و...
باید بگم که نمیشه یک انسان رو در قالب های ذهنمون بگنجونیم چه برسه ترکیبی از رابطه دو نفر باهم را .
من و تو خیلی متفاوتیم برای همین خوب نمیتونم حرفم رو بهت بزنم
یکی از فرقامون اینه که تو هرروز به گل هات اب میدی تا تمرین احساس مسولیت و مراقبت کنی
ولی من به گل هام اب میدم چون وقتی میبینمشون از درون به وجد میام و عاشقشون هستم .
نقل قول:
سلام دوستان عزیز
این همه از خاطرات خوب زندگی مشترک تون مینویسید نمیگید شاید افراد مجردی هم هستن که اونا هم دل دارن و مثل شما اگه به عشق شون رسیده بودن الان میتونستن از خاطرات خوب زندگیشون بنویسن و شاید دلشون با خوندن این نوشته ها بگیره
نمیخاستم این و بنویسم فکر کردم شاید ناراحت بشید
فقط اینکه واسه این افراد هم دعا کنید
امیدوارم زندگیتون همیشه با خنده و آرامش همراه باشه
ممنون
سلام اقای ارمین عزیز
من هم مجرد بودم
و همین تاپیک بود اون موقع هم این تاپیک رو دوست داشتم
پروسه ازدواج من خیلی خیلی سخت بود و من واقعا بعضا تصمیم میگرفتم ازدواج نکنم ولی هر از گاهی که این تاپیک رو میخوندم باز گوشه ای از زیبایی های ازدواج رو می دیدم و راغب میشدم که ادامه بدم .
و البته بعضی وقتا که دمیدن تو تنور احساسات به صلاح نبود اصلا وارد این تاپیک نمیشدم .
فکر میکنم خوندن تاپیک ها و وارد شدن بهشون با انتخاب خودمون صورت میگیره و اجباری به خوندنشون نیست .
این همه واکنش به خاطرات خوش؟
من که از خوندن زیبایی های زندگی دیگران لذت میبرم.