-
سلام
بچه ها همو دیدیم. یکم با عصبانیت گله گذاری کرد بعد هم رسید به مسائل احساسی و دلتنگی. خودش میخواست سریع بریم سر زندگی ( من ته دلم راضی نیستم. کاش اصولی با مشاوره جلو میرفتیم که دوباره به اینجا نرسیم) خلاصه مصر بود بریم سر زندگی که لحظه آخر سر لباس پوشیدنم عصبانی شد که این چیه و تواین مدتم اینجور میگشتی؟ اصلا کنسلو بیشتر فکر کنیم.
منم بیشتر شنونده بودم گفتم سرهمچی با هم صحبت میکنیم و باشه طرز لباس پوشیدنمو عوض میکنم. کاش راضی میشد بعد ی دوره مشاوره بریم سر زندگی (البته اگه بشه !) تو زندگیمونم همین طور جساس بود اوج خنده یهو سر ی چیز کوچولو ناراحت میشد .و کلی قضیه کش میومد
-
سلام
مونا جان شما فعلا به لحاظ قهر و دوری و ... کمی با هم فاصله عاطفی پیدا کردید
کمی تحمل کن
به نظرم این دفعه کمی صبر کن بذار خودش دوباره بیاد یا قرار بعدی رو بذاره اگر دوباره خیلی طول کشید میتونی بعدا خودت یه پیام یهش بدی و بگی که منتظرش هستی یه موقع توی پیامت ننویسی بیا تکلیفمو مشخص کن یا یه چیزی تو این مایه ها
میتونی بنویسی دلتنگ و منتظر هستی
اگر مجدد صحبت کردید و زندگی مشترکتون دوباره شروع شد
به ایشون بگو خیلی فکرت درگیره به اینکه یه سری موارد تکرار نشن و دوست داری به همراه همدیگه از راهنمایی یه مشاور استفاده کنید
بگو هر زمان که فرصت و آمادگیشو داشت اعلام کنه تا با هم برید پیش مشاور و اجبارش نکن که الزاما همین الان باشه
اگر هم قبول نکرد بذار بعدا توی یه فرصت دیگه مطرحش کن
مردها خیلی وقتا همینجورن
زیاد به لحظات عاطفی احترام نمیذارن اگر یکهو یه چیزی به نظرشون ناخوشایند بیاد میگن و فکر خودشونو راحت میکنن توی دلشون نگه نمیدارن تا زمان مناسبش برسه از این نظر نمیشه اونا رو با خانمها مقایسه کنی و توقع داشته باشی کمی صبر کنن
اگر برگشتی به زندگی یه مقدار تحمل کن تا فاصله عاطفی تون کم بشه و به هم نزدیک تر بشید بعدا توی یه فضای دوستانه تک تک حرفهات رو با لحن مناسب باهاش در میون بذار
البته یکی یکی
یکهو نگیریش به باد انتقاد هر موقع هم خواستی یه انتقاد انجام بدی قبلش چند تا از خصوصیات خوبشو بیان کن که فکر نکنه از نظر شما سر تا پا ایراد هستش
مونا مردها خیلی غرورشون زیاد هست همینکه میگه کارش به روانشناس و دارو کشیده و همینکه اصرار داشته برید سر زندگی یعنی اینکه بدون شما احساس خلا داشته و دلتنگ شما شده نشانه هاش رو تشخیص بده الزما نیازی نیست این دلتنگیش رو مستقیم بیان کنه
اگر برگشتی به زندگی کمی صبر و تحمل داشته باش و باهاش گرم و عاطفی برخورد کن بدون اینکه توقع داشته باشی اونم متقابلا محبت کنه توقعی نداشته باش و بذار یخ بین شما آب بشه
موفق باشی
-
بچه ها سه روزه با هم پیامکی و حضوری در ارتباطیم. از من گریه و خواهش به تغییر و و صلح . از این آقا هی خط و نشون که از این به بعد ال میکنم بل میکنم. بعد از 4 ماه غیضش تو چشماشه ! هرچی من کوتاه اومدم . این با پیامک و تماس و حضوری هی میگه پولم . رسید میخوام. بی معرفت هی میگه تقصیر تو خانوادته. من و خانوادم کاملا محقق! میگه خانوادم دیگه نمیخوان تورو ببین ! من کار خلاف شرع کردم ؟ تازه اون زنشو چند ماه ول کرده درو قفل کرده رفته/. شما بگیین بعد این مدت یکم نمیخواد برای زندگیش تلاش کنه/ اومده با خانوادم حضوری بد و بلند و حق به جانب حرف زد و تیکه انداخت. که چرا این مدت به جای گردش بردن دخترتون دستشو نگرفتین بیارین خونه بابام؟
ترسناک بود قبلا (تهدید به قتلو چاقو کشی و بزن و بشکن) واقعا ازش میترسم. با ارامش گفتم ی مدت صبر کنیم. میگه باشه دیگه با من تماس نگیر . اگه تصمیمتو گرفتی بیا اونوقت میگم اره یا نه !
دیگه تحمل ندارم. واقعا این مرد قصدش زندگیه ؟ منم و خانوادم فقط سکوت کردیم
بچه ها هم ازش میترسم هم علاقه ای به زندگی درش نمیبینم . خواهرش مخشو داغغغغغغون کرده . خودشم از اول راغب من نبوده!
میخوام اقدام قانونی شروع کنم . موافقین ؟
-
سلام مونا جان
من در مورد شوهرت فکر می کردم با یه آدم تحصیلکرده منطقی که تنها ایرادش اینه که تحت تاثیر خانوادشه طرف هستی
این ماجرای تهدید به چاقو کشی و ... چیه این وسط
واقعا از یه ادم تحصیلکرده این تفکرات بعیده
چرا با گریه بهش التماس کردی آخه
قرار بود فقط در صورت امکان توی فاز احساسات باشید و موضع نگیری و صحبت در مورد خانواده ها رو موکول کنید به آینده
قرار نبود التماس و گریه در کار باشه
این روند رو متوقف کن که ظاهرا حق به جانب ترش کرده
همسرت گفته چی رو بهش اعلام کنی
شما که بهش گفته بودی مایل به شروع مجدد هستی دنبال چی بوده شرطی گذاشته؟
اگر موقعیتش پیش اومد بهش بگو نظرت رو قبلا گفتی تلاشت رو هم داشتی میکردی که این زندگی به هم نخوره ولی اصلا علاقه ای نداری خودت رو تحمیل کنی
بگو علی رغم همه مسایل پیش امده برای خانوادش هم احترام قائل هستی و هیچ موقع توهینی بهشون نخواهی کرد و مسلما علاقه ای نداری به خانواده خودت هم بی احترامی صورت بگیره
چرا رسید پولشو بهش نمیدین که این فکر مسخره رو رها کنه و خواهرش دیگه با این موضوع نتونه کوکش کنه و کاری کنه که فکر کنه اون درست میگه و شما مشکل دارید
مونا فعلا به نظرم اقدام قانونی انجام نده
ولی اصرار و التماسی هم بهش نکن زندگی عادیتو بکن و به همه چیز بیشتر فکر کن
بعد جمع بندی کن و به نتیجه جمع بندی عمل کن
نظر خانوادت در کل چی هست؟
اونا دقیقا وسط ماجرا هستن و به همه موارد آگاهی دارن
-
سلام عزيزم ببخشيد دير جواب دادم
من اينقد دوسش داشتم نگفتم بهتون كه شوهرم تعادل نداره ً سر هيچ و پوچ تو زندگيمون عصباني كه ميشد كاراي وحشتانك مث اتيش زدن لباس و شكستن و خودزني و تهديد به قتل انجام ميداد .به خانوادم نگفته بودن ولي حالا ميدونن و حضوري باهاشون ترسناك و عصبي و حق به جانب دعوا كرده با اينكه كلا منو خانوادم صبوريم و ي كلمه از ما نشنيد
كوچيك و بزرگ كاملا قاطع اند كه اگه با اين ادم (بيماري سرع هم داره) بري يك هفته بعد بايد جنازتو تحويل بگيريم
اون موقع كه ظاهرشو تو خانوادم حفظ ميكرد اون كارا رو سرم دراورد حالا كه خودش ميگه من دشمن خانوادتم من ال ميكنم باتو !
نميحواستم كار به التماس برسه ولي ي اخلاقي داره اينقد حق به جانب ادمو ساعتها ميكوبونه كه اشكتو در مياره به غلط كردم فقط بث كن ميندازدت! اينقد بهم توهين كرده اين روزا كه؟
به جز دادخواست طلاق بقيه حقوقم جريان انداختم
با ي روانشناس صحبت كردم گفت شوهرت بدتر ميشه كه بهتر نميشه ً قبلا هم بهم گفته بودن ولي كو گوش شنوا(البته من فقط رفتما اون خودش نبود )
چي بگم اومد ي ذره احساس منو خراب كرد رفت
اصلا خواهرش گفته قبول ً اون چرا گوش كرده موضو
- - - Updated - - -
موضوع اصلا پول نبود بهانه هاي الكي و مسخره .چرا برات خانوادت كادو خريدن ?(خوب اره خريدن ولي كادو دفاع دانشگاهو دادن) چرا خريد رفتي ؟ با كي بودي ؟(همه ميدونن من اهل اين حرفا نيستم) سه روزه جز انتقام و غيضو حق به جانبي از اين جناب شوهر نديدم
شما بگين حماقت نيس ي قدم ديگه واسش بردارم؟ خانوادش چي ؟ اونا كه منو تو چند ساله شناختن . دريغ از ي پادرمياني! ميگفت مننننن نذاشتم.مث چي از چشمشونً افتادي ! چه كردم مگه من بچه ها ؟
-
سلام
صرع و عدم تعادل روانی
تحت تاثیر خانواده بودن به طور غیر منطقی
اگر حاضر به درمان نباشه برای مشکل عصبانیتهاش واقعا ممکنه یه بلایی هم سرت بیاره
با این شرایط حق به جانبی که شما میگی هم بعیده اقدام به درمان بکنه
پس شما یا مجبوری همین شرایطو بپذیری و یا میتونی راه زندگیتو از این آدم جدا کنی
مهم این هست که شما تلاشت رو کردی منتها این فرد ظرفیتش در این حد نیست
اگر خانوادت هم نظرشون بر عدم بازگشت شما به اون زندگی هست خوب شاید تصمیم مناسبی باشه
البته همه شرایط رو خودت بهتر می دونی و بهتر میتونی بسنجی و تصمیم بگیری
ولی اگر این وسطا پشیمون شد و اومد برای آشتی شرط رفتن پیش روانپزشک و روانشناس رو باید در نظر داشته باشی
با این مواردی که شما تعریف کردی تهدید به قتل و خودزنی و شکستن و آتش زدن و... واقعا نمیشه با این فرد زیر یک سقف زندگی کرد مگر این که درمان بشه
-
سلام ... قصد توهین یا تمسخر و اینا ندارم فقط به شدت این سوال ذهنمو درگیر کرده : با این چیزایی که ازش تعریف کردی دقیقا چی باعث میشه که توی دادخواست طلاق دادن درنگ کنی؟ اگه دلیلی
غیر از هفت سال عمری که پاش ریختی داری دوست دارم که بدونم !
-
من دختر با اعتماد به نفس پايين و مذهبي (اين ادم اولين تجربه احساسي خاص من بود)بودم
دوسش داشتم و تو اين ٧ سال به خاطر محدود كردن ارتباطات اجتماعي به خاطر اخلاق ضد اجتماعي شوهرم به شدت بهش وابسته شدم
طرز فكرم اين بود بايد به خاطر زندگيم كوتاه بيامو تحمل كنم.اينا كه ميگم دليل منطقي نيست براي طلاق نگرفتنم ،ميخوام بگم اين دلايل و ترس از عواقب طلاق منو زنجير كرده بود. ولي پناه بر خدا الان ديگه خانوادمم در جريانن و فك ميكنم بهتر بتونم خودمو از اين زندگي نجات بدم . اين جمله كه اوضاعم بدتر از اين نميشه و اينكه صورت واقعي شوهرمو ديدم و قلبم سرد شد نسبت بهش كار رو برام راحتر كرده! دادخواست طلاقو اخر كاراي حقوقيم ميدم
با تمام اين حرفا دوستان براي دعا كنين مقاوم باشم تو اين روزا
خدايا ارامش واقعي را به همممون هديه بده
-
سلام مناجان
شما آدم قوی بودی وقتی اینقدر صبوری کردی برات دعا میکنم تصمیم درست بگیری و تصمیمت هرچی که هست توش موفق باشی حتما برای بالا بردن اعتماد به نفست کار کن چرا که بزرگترین سرمایه هرکس اعتماد به نفسشه مقاله های خوبی توی سایت هست مطالعشون بهت کمک میکنه،انشاء الله هرچی خیروصلاحته همون اتفاق بیفته
-
ممنونم از همه شما عزيزان تو اين مدت بامن بوديد. ايمان دارم خدا هر موقع منو تو تاريكي زندگي ميبره ي حكمتي داره ،و حكمت خدا هميشه خيره ! اينبارم توكل به اون بالاي كه از همممه بزرگتر و مهربونتره. ايمان دارم كنارمه ، تو قلبمه ، تو رگهاي دست و پام حسش ميكنم، خدارو شكر تو شرايطي دارم جدا ميشم كه وجدانم راحته! شوهرم و خانوادشو سپردم به خدا هرچي خدا صلاح ميدونه. براي خودمم فقط ارامش ميخوام نا بتونم قلب شكستمو تو آينده ترميم كنم
زندگي به كام همه خصوصا عاشقان !