-
RE: مشکلات روحی همسر من
سلام نگار جان :72:
با تمام وجود میفهمم که چی میگی عزیزم
کاش اینقدر مغرور و از خود راضی نبودند و می تونستم بهش زنگ بزنم و باهاش حرف بزنم
اگه زنگ بزنم و درست بشه اون وقت تا آخر عمر می خواد بگه تو زنگ زدی من که نخواستم !!!!
[/quote]
به نظر من تو زندگی مشترک باید غرور رو گذاشت کنار .در ضمن از کجا میدونی که بعدها مدام بهت میگه تو زنگ زدی ???!!!
میدوارم که هر چه زودتر مشکلت حل شه :323:
-
RE: مشکلات روحی همسر من
سلام دوستهای خوبم
بابام به همون فامیلشون که وکیله زنگ زد و گفت : بیان صحبت کنیم خودشون (من و رضا) تصمیم قطعی شون رو بگیرند و اگه قرار به جدایی شد توافق کنیم
برگه دادگاه هم اومد واسه 2 آذر وقت دادند، اینجوری که عمر آدم تموم میشه !!!!
حالا منتظرم اون روز بیاد ببینم حرفش چیه
آخه از اون ور هم فکر می کنم رضا با مشاوره و.. درست بشو نیست
می ترسم اگه دوباره شروع کنیم من تحمل گیرها و بدبینیهاشو نکنم و باز روز ار نو روزی از نو (البته هنوز نمی دونم این زندگی رو می خواد یانه ؟)
به نظرتون چی کار کنم و با چه شرایطی شروع کنم که اولا اون قبول کنه کاراو بربینیهاش اشتباه و چیکار کنم دست از این کاراش برداره تا دوباره به بن بست نرسیم
یه وقت هایی که حرف از طلاق می اوفتاد ازم می پرسید : اگه جدا شیم ازدواج می کنی ؟ چی کار می کنی ؟
می گفتم : شاید از ایران برم، می گفت : پس به منم بگو بیام اونجا باهات ازدواج کنم
می گفتم : اگه من خوب بودم همین جا باهام زندگی می کردی؟ م یگفت : آخه اونجا دیگه خانواده ها نیستند
واقعا وابستگی افراطی رضا به خانواده اش مشکل سازه ...
نمی دونم چی کار کنم اصلا برگشت به این زندگی درسته ؟
ته دلم رضا رو دوست دارم اما فکر م یکنم رضا عوض نمی شه ، این تفکرات پوسیده که یه عمر تو سرش کردند که مرد باید زور بگه و بکوبه تو سر زنش واقعا با مشاوره درست می شه ؟
تو رو خدا به هم جواب بدبد؛ من چی کار کنم ؟ ؟
واقعا با مشاوره کسی م یتونه اعتقاداتش عوض بشه ؟؟!!!
یا اینکه من بهتره پا رو احساسم بزارم تا بتونم طعم آرامش رو حس کنم
کمممممممممممممممممممممک :316::316::316::316:
اگه برگردم و باز یکسال تحمل کنم و دوباره صبرم لبریز بشه و به اینجا برسم چی؟
به خدا من هیچ وقت بهش کاری نداشتم ، اون مدام بهم گیر می داد : اینجا نرو ، کی زنگ زد؟ کی sms داد؟ خالت چرا زنگ زد ؟ مامانت چرا زنگ زد ؟ آرایشگاه نرو! اینجا نرو! فقط با خانواده من تا هر ساعتی خواستی برو بیرون با بقیه ممنوع!! گزارش کارات رو بده! اینجا نمی یام دوست ندارم ! این کارو نمی کنم دوست ندارم چون من مردم ! دوست داشتن تو مهم نیست چون من مردم و من فقط حق زندگی دارم! من مردم به تو میگم کجا بری کجا نری! اگه حقوقت رو نیاری تو خونه حق سر کا رفتن نداری ! بابت حقوقت و اجاره خونه دادن حق منت گذاشتن نداری در غیر این صورت حقوقت بخوره تو سرت ! تمام ایام سال اگه با خانواده من باشی باز کمه! تمام مسافرت ها باید با خانواده من باشه ! چون من مردم !!!!
خوب واقعا اینها با مشاوره درست می شه؟
تمام مشکلات ما همین حرفهای چرت و پرته ، که خوب منم خیلی سعی می کردم رعایتشون کنم ، اما خوب منم آدمم دیگه می بریدم
کمممممممممممکم کنین :316:
از مشاورهای سایت هم عاجزانه کمک م یخوام که بگن این تفکرات با مشاوره رفتن درست می شه یا نه ؟:316::316:
-
RE: مشکلات روحی همسر من
مگه اینجا سایت همدری نیست ؟
چرا هیچ کی جواب سوال من رو نمی ده ؟
ازتون سوال کردم آخه ؟!!!:300:
-
RE: مشکلات روحی همسر من
تا به حال مراجعه به مشاور داشته اید ؟
مشاوره زمانی مؤثر خواهد بود که فرد در درجه اول پذیرفته باشد که نیاز به مشاوره دارد ، و بعد از آن مشاوره را بپذیرد و راهکارهای دریافتی را به کار ببندد . در یک کلام اگر همسر شما از مشاوره استقبال کند و بخواهد که تغییر کند مشاوره مفید و اثر بخش خواهد بود .
.
-
RE: مشکلات روحی همسر من
ممنون فرشته مهربون
قبول دارم که اون باید بپذیره بیاد مشاوره
سوالم اینه : با فرض اینکه اون بپذیره با توجه به تجربه شما موارد این چنینی که یه عمر توی ذهنشون این عقاید جا گرفته موفق می شند خودشون رو تغییر بدند؟
در واقع مورد این چنینی داشتید که عوض بشند ؟
-
RE: مشکلات روحی همسر من
[align=justify]سلام نگار عزیز،
من تازه عضو سایت شدم و همین امروز نوشته هات رو خوندم.
کاشکی قبل از اینکه کار به اینجا کشیده بشه، شوهرت رو راضی می کردی که با هم پیش یه مشاور برید. می دونی این خصوصیاتی که شوهرت داره، همین حس مرد سالاریش، شکاک بودنش و غرور بیجایی که داره و اینکه فکر می کنه زن باید تمام و کمال در اختیار شوهرش باشه، اینها همه تفکراتیه که شوهرت با اونها رشد کرده و بزرگ شده و حتما" در مورد اعضای خانواده ش هم صدق می کنه و اونها هم این ویژگی ها رو دارن.
کاش میشد دورتر از خانواده هاتون زندگی کنید تا زیاد نتونه با اونها در ارتباط باشه. می دونی عزیزم شوهر منم بعضی از این ویژگی ها رو داره. البته خیلی کمرنگ تر از شوهر تو. مثلا" فکر می کنه نباید زیاد با فامیل های من در ارتباط باشه چون می خوان منو از راه به در کنن و از چنگش دربیارن! یا دوست نداره تنها جایی برم و اگه قرار باشه جایی برم و تنها باشم اصرار داره که با خواهر خودش یا مامان خودم برم. و اینجوری بار اومده که فکر می کنه زن خوب زنیه که دربرابر تمام بدیها و حتی خیانت شوهرش دم نزنه ولی تحت هیچ شرایطی نباید دست از پا خطا کنه و... البته شوهرم خیلی دلسوز و مهربونه و تا حالا نشده که دست رو من بلند کنه و یا طوری دعوام کنه که کسی متوجه بشه با اینکه ما با خانواده شوهرم یه جا زندگی می کنیم.
من تو این 1/5 سالی که باهاش زندگی می کنم و تا حالا با خانواده ش تو یه خونه بودم، کم کم فهمیدم که بهترین کار مستقل شدنمونه. و به زودی قراره این اتفاق بیفته. من از اولش که دیدم افکار و عقاید و فرهنگمون در مورد بعضی چیزها خیلی با هممتفاوته، اینها رو براش روشن کردم. گفتم که من طوری بار نیومدم که هر کاری دلت خواست بکنی و من دم نزنم. گفتم که اگه یه روز دستت رو رو من بلند کنی یا اگه یه وقتی ازت بی وفایی ببینم اون روز ، روز مرگ عشقمون هستش و می دونه که اینها عین حقیقته.
من ازت می خوام قبل از اینکه زندگی تون به خط پایان برسه، برید پیش یه مشاور و حتما" حتما" راجع به پیشنهادی که بهت دادم در مورد عوض کردن محل سکونتتون و رفتن به یه شهر دورتر، فکر کن.
موفق باشی.[/align]
-
RE: مشکلات روحی همسر من
آیسان جون ممنون عزیزم
من چون کارم اینجاست سخته که برم
البته ما دور بودیم اونجا هم این مشکلات بود
خیلی خسته ام :323:
هنوز خبری از شوهرم نیست، تصمیم گرفتم آخر این هفته برم جهیزیه ام رو ببرم (البته همه اش رو بسته بندی کردم فقط باید ماشین بگیرم)
نظرتون چیه ؟
-
RE: مشکلات روحی همسر من
این همه می یاید می خونید خوب یه نظر بدبد
قهررررررررررررررررررررررر رررررر:302::302::302::302::302::302:
-
RE: مشکلات روحی همسر من
نگارجان شايد همسر شما به خاطر ويژگيهاي شخصيتي اش (مغرور بودن ومرد سالاربودن ) يا تحت تاثير خانوادش پا پيش نميگذاره .بهتر نيست يك جوري فرصتي پيش بيارين زودتر با هم صحبت كنيد از صحبتاش واز طرز برخوردش ميتونيد بفهمي تو وزندگي با تو را دوست داره يا نه اگه حس كردي هنوز دوستت داره ميتوني ازش بخاي كه باهم چندين جلسه براي حل مشكلاتتون پيش يك مشاور خوب بريد سعي كنيد خودتون مشكلتونو از طريق مشاور پيگيري كنيد وخانوادهاتون خودشونو كنار بكشند .گاهي دونفر تحت تاثير حرف هاي خانوادهاشون قرار ميگيرندوتصميم ميگيرند
-
RE: مشکلات روحی همسر من
سلام دوستای خوبم
پنج شنبه همون فامیلشون که وکیله زنگ زد
خودم گوشی رو برداشتم و باهاش صحبت کردم
گفتم رضا بهتون چی گفته ؟ گفت: گفته مادرش تو زندگیمون دخالت می کنه ! اومدن از خونه من بردنش ! در خونه رو قفل زدند و نگار موقع عصبانیت خودش رو می زنه :163:
گفت : اولش گفته من زنم رو دوست دارم اما وقتی بهش گفتم خوب اگه دوستش داری چرا 1 ماهه نرفتی دنبالش ، به خاطر مهریه می گی دوستش دارم ؟!!! که فهمیدم آره به خاطر اون می گه ، از من هم خواسته با شما صحبت کنم تا توافقی از هم جدا شید
منم براش اصل جریان رو گفتم تعجب کرد ، وقتی گفتم رضا وابستگی افراطی به خانوادش داره تایید کرد و گفت : آره قبول دارم چون می شناسمشون ، گفتم : عصبانیه و عجولانه تصمیم می گیره گفت : آره قبول دارم
وقتی تعریف می کردم می گفت : عجب !!!
بهش گفتم : خوب اگه رضا زنش رو می خواد باید هزینه کنه (منظورم از لحاظ مادی نیست)، باید قبول کنه که اشتباه کرده و بیاد با هم بریم پیش مشاور، اگه هم که نمی خواد و گفته توافقی باشه من که نم یخوام خودم رو به کسی تحمیل کنم اما 8 میلیون تو خونه اش هزینه کردم اون رو بپردازه و توافقی جدا شیم
می خواستم بفهمه من راضی به جدایی نیستم ، اما وکیله اصلا نمی گفت حالا من باهاش صحبت می کنم یعنی اصلا نمی خواست پادر میانی کنه و مشکل رو حل کنه ، فقط می گفت : رضا گفته نگار رو راضی کن توافقی جداشیم ، منم می گفتم : باشه اگه اون نمی خواد باهمون شرایط حاضرم ازش جدا شم ، و قرار شد بهمون جواب بده
وکیله می گفت : نباید مهریه ات رو می زاشتی اجرا ، اگه این کارو نمی کردی من خودم وساطت می کردم واسه آشتی ، اما با این کار راههای دوستانه رو به روی خودتون بستی، گفتم آقای ... شما خودتون مردید و می دونید که اگه مردی زنی رو بخواد اینها بهونه است که خودش دوباره تایید کرد ، و بهش گفتم که من مهریه رو فقط بخاطر روشن شدن تکلیفم گذاشتم وقتی رفتم دیدم وسایل خونه حتی لامپ ها رو برده این کار رو کردم
رضا که خودش رفته بود به من گفته بود بیا جهزیه ات رو ببر ، اون وقت من کجا دستم بهش می رسید
اما من واقعا داغونم، من واقعا رضا رو دوست داشتم نمی خواستم ازش جدا شم ، نیم خوام رضا از روی لجبازی بخاطر اینکه مهریه ام رو گذاشتم اجرا بخواد ازم جدا بشه
من بدون اون می میرم
یعنی واقعا دوستم نداشت ؟ باورش برام سخته، یاد مهربونیهاش می اوفتم دیونه می شم
با خودم فکر می کنم اگه من طلاق توافقی رو قبول نکنم اون که نمی تونه طلاقم بده ، دارم دیونه می شم :302:
به مرگ فکر می کنم ، بدون اون می میرم ، 5 سال عاشقش بودم تا بهش رسیدم :302::302:
خودشو پشت این و اون قایم کرده و نمی یاد با خودم صحبت کنه ، خدایا من چی کار کنم ؟؟؟!!!!:323:
یاد خاطات خوبمون دیونه ام کرده ، چند بار خواستم بهش sms بدم اما جلوی خودم رو گرفتم
شاید منم تو عصبانی شدنش مقصر بودم
نمی دونم چیکار کنم نمی خوام از دستش بدم[size=medium] :302::316: