-
من هر چی بیشتر تلاش میکنم مطمئنتر میشم که این آدمی که باهاش ازدواج کردم نمیخام.
حضور این ادم در زندگیم فقط انرژی من تحلیل میکنه.
من حق دارم در کنار یک آدمی که من درک میکنه زندگی کنم.
کنار کسی باشم که دوستم داشته باشه.
گاهی احساس تنفر شدیدی نسبت بهش پیدا میکنم.که برای احساسم 20 تا دلیل فقط رو کاغذ نوشتم.
اگر 20 تا دلیلم به خاطر خطاهای شناختی خودم باشه و همه اینا درست بشه.بازم شخصیت و ماهیت من عوض نمیشه.
به عنوان یک مرد از هیچ نظری برای من جذابیت نداره.
نه قیافه داره.
نه تیپ داره.
نه بلده حرفای قشنگ بزنه.
نه پول داره.
اخلاقم نداره.
خیلی بد عصبانی میشه.
مامان و خواهرشم هستن.
منم که تو عقدم.بچه ندارم.25 سالم بیشتر نیست.
تا آخر عمرمم تنها زندگی کنم خوشبخت تر هستم تا با این ادم .
امروز اینقدر جیغ کشیدم که حنجرم درد گرفته.
زمانی که یک مدت تلاش میکنم قوی باشم بعدش یک هو دیوونه میشم.دقیق مثل وقتی که تو ماشینش دستی کشیدم.
بعضی از مردا رو باید رها کرد تا تنها زندگی کنند یا با زنهای توسری خور به حیاتشون ادامه بدن یا با زنای بد زندگی کنند.
این مردا لیاقتشون همین قدر هست.
ارزش خوب بودن نمیفهمن.
حیف من که خودم حروم این ادم بکنم.
اینقدر که مطمینم اگر انرژیم رو کارم بزارم هرچی دلم میخاد میتونم داشته باشم رو اینکه انرژیم برای این ادم بزارم تا حداقل ها رو داشته باشم ؛ مطمئن نیستم.
یکی از دوستام با چند تا پسر میخاد بره کوه به منم کلی اصرار که بیا!
دوستدارم برم اما از نظر روانی بهم فشار میاد.درسته شوهرم نیست .خیلی بده.من ول کرده.اما اذیت میشم برم اونجا با بقیه خوش بگذرونم.
نمیدونم تا چند وقت دیگه نمیتونم اینجور رفتارها داشته باشم اما امیدوارم هر چه زودتر تکلیفم روشن بشه.
-
با این اوصاف ، چی شد که با این شخص عقد دائم کردید ؟؟ من شما رو فردی می بینم که منطقی برخورد نمی کنید! بهتره بجای تخلیه ی هیجانی به فکر راه حل باشید . چون اون شما رو رها کرده و نیومده دنبال تون ، حالا شما میخای بگی که این منم که شوهرم رو نمیخام !! تیپ شخصیتی شما «مدافع» یا «چالشی» هست (طبق مدل شخصیت های 9 گانه) . عیناً مثل خانوم من هستی . حالات و روحیات این تیپ شخصیتی رو می فهمم . . .
یک مقدار تخلیه هیجانی و درد دل و این چیزها خوبه . ولی شما تا کی میخای این مسیر رو بری ؟؟ ایرادات رفتاری شما زیاده ! ایراداتی که از شوهرتون هم مطرح کردید چندان بزرگ و بحرانی نیست
-
آقا بهزاد!
میپرسی چی شد باهاش ازدواج کردم؟
همین افکار غلطی که داشتم و در نتیجه راه غلطی که برای شناختش انتخاب کردم!
بهتر بود میپرسیدید برای چی ازش جدا نمیشی؟
چون فهمیدم افکار غلط دارم وایندفعه نمیخام راه غلط برم.
من عضو تالار شدم مشکلم حل بشه!میدونی مطالب اینجا میخونم تا اشتباهاتم شناسایی کنم و اونا بر طرف کنم.اما دونستن کافی نیست.عمل کردن هم کافی نیست.گاهی آدم دوست داره فقط یکی باشه که بگه تو میتونی!
من یک زنم .احساس دارم .گاهی خسته میشم .سعی میکنم قوی باشم اما گاهی گوشه اتاقم میشینم و فقط گریه میکنم.چون به این گریه به اندازه همون افکار منطقی نیاز دارم.
من به تخلیه هیجانی نیاز دارم تا بتونم به فاز منطقی خودم حرکت کنم،تا بتونم قوی بشم.
تو این صفحه هم افکار منطقیم مینویسم و هم افکار احساسیم.
شرایطی که در زندگیم ایجاد شده سخت هست ونمیتونم 24 ساعته و هر روز در حال شارژخودم نگه دارم.البته خیلی دوست داشتم میتونستم .
من ایرادای رفتاریم اینجا برجسته کردم تا کمکم کنید نه اینکه سرزنش بشم یا بی تفاوتی ببینم.خوب هر کسی یک سری خصوصیات منفی داره!
بله مسایلی که از همسرم مطرح کردم در مقایسه با بعضی ها شاید بحرانی نباشه!نا گفته نماند زمانی هم با هم نبودیم تا بحرانی تر بشه!
البته الان هم درمرحله ای نیستم که بخام اشکالات اخلاقی اون شناسایی بکنم!
گام اول:قبول کنم مشکل میخام حل کنم.حتی اگر طرفم همراهم نباشه.
گام دوم:اشتباهات خودم ببینم
گام سوم:بپذیرم که این اشتباهات میتونم درست کنم.
گام چهارم:راه درست کردن اشتباهاتم پیدا کنم.
و.....
من بین گام 3و 4 موندم
برای همین گاهی قاطی میکنم.
به نظر میاد شما این روندی که من درش حرکت میکنم کند میبینید!
منم دوست دارم سریعتر همه چیز درست بشه یا لااقل تکلیفم روشن بشه. شما اگر پیشنهادی دارید بگید؟من عضو این تالار شدم تا همین نظرات بدونم.
سرکار میرم،مطالعه در زمینه کارم دارم.کارهای شخصی خودم انجام میدم، زمانهایی در اختیار خانوادم میزارم.بقیه روز هم مطالعه میکنم . فکر میکنم.
-
با سلام در ابتدا برای اتفاقات پیش آمده بین شما و همسرتون متاسفم
بنظر من تا شما انگشت اشاره خودتون رو به طرف همه آدمهای اطرافتون گرفتید و به همه شلیک میکنین(دیدم که در گوشه ای مادر خودتون هم مقصر دونستید) به راه کاری نمی رسید و اوضاع بهتر نمیشه. بنظر من اونقدر با شوهرتون لجبازی کردین که از زندگی سیر شده همونطور که ایشون اونقدر بی توجهی کرده که شما از زندگی سیر شدین. باید بگم که جالبه که ایندو یعنی لجبازی شما و عدم توجه ایشون دو عامل لازم و ملزوم جهت تشکیل یک دور باطل بدون راه خروجه که متاسفانه شما هر دو با سرعت بالایی دارید این لووپ رو تکرار میکنید. میدونید الان شوهر شما چه فکری داره میکنه؟ داره فکر میکنه اگه به سمت شما بیاد لجبازی رو کار درستی میدونید و ادامه میدید(همسر بنده جز لجباز ترین ادمهایی هست که میشناسم و من بعد از 6 سال ازدواج هنوز دارم روش کار میکنم که بهبودش ببخشم) . تنها راه حل موجود اینه که هر کس ابتدا از خودش شروع کنه البته ایشون هم خصوصیات منفی دارند ولی بنظر من شما فرصتی جهت درست کردن خودش بهش ندادید. شما تا تونستید لجبازی کردید و هرچی گفته مستقیما پاسخ رد دادید. اون یک مرده و غرور یک مرد همه چیزش هست و شما مستقیما رو غرورش دست گذاشتید. اشتباه شما اینجاست که بجای غرورش باید با احساسش طرف میشدید. اگه با احساسش طرف میشدید میدید که غرورش رو بخاطر عشق و علاقش به شما زیر پا میذاشت. اگه مادرش اشتباهی کرد لازم نبود بگی مادرت چرا خواهرت چرا اونطور کرد؟ لازم نیست واقعا بگی لازمه احساسی که با اون رفتار خواهر و مادرش به تو القا شده بهش منتقل کنی نگی مادرت اونطور کرد با زبان بدنت بگی نارک ارای تن ساق گلم با این حرفها کمی پژمرده شده مطمین باش اگه مستقیم با خانوادش شاخ به شاخ نمیشدی و با احساسات شوهرت راه میومدی کار به اینجا نمی کشید. از جدال و قیافه گرفتن برای خانوادش جدا دوری کن و تو روشون بخند و یک گوش رو در کن گوش دیگه دروازه و بعدا تو خلوت با همسرت صحبت کن و بگو که همه امیدت تو زندگی اونه و از ارزوهات بگو باهاش و بگو که تو ازش انتظار داری که به ارزوهات برسونتت. در یک کلام بشین بفرما و بتم....رک همه یه معنا میدن با بهترینش باهاش حرف بزن. به همه خانمهای سایت میگم مردها رو با احساس مال خود کنید و بهشون بگید که تنها کسی هستند که تو زندگی روشون حساب میکنید و غر نزنید غرنزنید غر نزنید و بجاش از راه احساس وارد بشید تا بسیاری از مشکلات خودشون حل بشن
-
فکر می کنم علت این که منظم داری فکر می کنی و گام به گام پیش می ری،
این هست که مشاور حضوری می ری و مشاورت هم خوب داره باهات کار می کنه.
برخلاف دوستانی که گاهی سرزنشت می کنند، تمرینهایی که می کنی و آگاهیهایی که داری کسب می کنی ارزشمنده.
همه ما اشتباه می کنیم
مهم اینه که خیلی قشنگ داری روی اشتباهاتت کار می کنی.
موفق باشی.:72:
-
به نظر من خوبه كه با شوهرتون يك ملاقات حضوري تنظيم كنيد و آرام و منطقي با هم صحبت كنيد . از اينكه پيش قدم باشيد نترسيد ! ولي به هيچ عنوان موضع ضعف يا التماس هم نداشته باشيد . به ايشون زنگ بزنيد يا پيام مودبانه بديد مبني بر اينكه براي روشن شدن تكليف هر دوي شما ، لازمه كه منطقي گفتگو كنيد . تا ابد لازم نيست كه مطالعه كنيد يا سالها روي خودتون كار كنيد ! بهتره اقدام كنيد . . .
-
سلام
رها خانون اميدوارم از هرچي درد و رنج هست رهااا باشين.
من 2 صفحه اول رو خوندم.انگار اتفاقات زندگي من يه نوعي ديگه تكرار ميشد .
منم همسرم تابع مادر و خواهرش بود البته پدر نداشت و سه خواهر و تك پسر موقع عقد ما خواهر سوميه هم در دوران عقد بود كه بعدن به هم خورد و طلاق گرفت.
شوهر منم انتظار داشت هر روز به مادرش زنگ بزنم. مادرشم هر بار يه طوري رفتار ميكرد مثلن يه روز با صميميت ولي يه روز با اخم سر هر چيز بيخودي هم دعواي زرگري راه ميانداخت. منم از ترس متلاشي شدن زندگيم هر بار كوتاه مي اومدم و هميشه ميگفتم درست ميشه اما رفته رفته بدتر شد مادر شوهر و خواهر شوهرم ايراداي الكي از م ميگرفتن مثلن ميگفتن با سليقه نيستي خونه من رو كه كارمندم و يه پسر شيطون داشتم با خودشون كه بچه نداشتن و دايم در خونه در حال استراحت مقايسه ميكردن.
شوهرم هميشه بايد بعد ناهار ميرفت خونه شون و هيچ اختياري نداشت. خلاصه يه شب بدون اينكه من و شوهرم مشكلي باهم داشته باشيم اومدن خونمون و با يه دعواي الكي منو بردن خونه پدرم
منم كه ديگه خسته شده بودن با گرفتن حضانت پسرم طلاق گرفتم.
تازه بعد طلاق متوجه شدم چرا اين كارو كردن چون شوهرمو مجبور كردن خونه رو بفروشه واسه خواهر شوهرم ماشين بگيره
حالا هم كه 2 سال از طلاق ميگذره شوهر سابقم دو جا كار ميكنه و حقوقشو دو دستي ميده مادر و خواهرش
تو اين دوسال يه بلوز هم واسه پسرم نگرفته
من ايكاش همون اول تحمل نميكردم تا الان هر لحظه خودم رو گنهكار در مقابل پسرم بدونم.
-
آقا امیر!
ممنون از نظرتون.
بله وقتایی که در مورد اشتباهات کم میارم و نمیتونم مشکلات تحمل کنم به گردن بقیه می اندازم تا سبک بشم.کار خوبی نمیکنم.
اما اشتباهات من به معنی بی تقصیر بودن اطرافیانم نیست. البته اونا هم فکر میکردن که با راهکارهایی که دارن بهم میدن کمکم میکنند اما اشتباه میکردن.الان دارم رو خودم کارمیکنم که رفتارم در موقع عصبانیت شدید تغییر بدم و این خیلی سخته!
ضمنا از این حرفت خیلی خوشم اومد.
اگه مادرش اشتباهی کرد لازم نبود بگی مادرت چرا خواهرت چرا اونطور کرد؟ لازم نیست واقعا بگی لازمه احساسی که با اون رفتار خواهر و مادرش به تو القا شده بهش منتقل کنی نگی مادرت اونطور کرد با زبان بدنت بگی نارک ارای تن ساق گلم با این حرفها کمی پژمرده شده مطمین باش اگه مستقیم با خانوادش شاخ به شاخ نمیشدی و با احساسات شوهرت راه میومدی کار به اینجا نمی کشید!
همه اینا قبول دارم اما چیزی که اذیتم میکنه اینه که جواب اشتباهات من این شدت رفتار نبود.
متاسفانه همسر من حساسیتی که به خانوادش داشتم در اکثر اوقات شدت میداد و این ضعف ارتباطی اون بود.
ما همه پدر مادرامون دوست داریم اما واقعا لازم نیست مبالغه آمیز این به همسرمون انتقال بدیم تا مثلا حساب کار دستش بیاد.
ممنون شیدا عزیزم!
بله مشاور حضوری کمکم کرد اما بیشترتغییر نگاه من وقتی بود که وارد این سایت شدم و دیدم افراد با مشکلات مختلف وجود دارن.اینجوری بود که دیگه این احساس که بدبخت تر از من وجود نداره از بین رفت و البته نظراتی که در مورد مشکلم از افراد مختلف جامعه میدیم روی نگاه خودم به مشکلم تاثیر زیادی داشت.
حالا یک کلاسایی پیدا کردم که خیلی کاربردی هست و زن و شوهرایی که مشکلات مختلف از جمله قهر کردن و ترک کردن وبدبینی و ... ایجورچیزا داره در اون شرکت میکنند با تکنیکا و بازی های جالبی به شرکت کننده ها آگاهی میده.
اما باید 2 نفره شرکت کنیم.دعا کنید زودتر شرایطمون یک جوری بشه که بتونیم این کلاسارو بریم.
ممنون آقا بهزاد!
حق با شماست.دقیقا باید اعلام بشه که تکلیف روشن کنیم.اما فضای گفتگو بین من و همسرم ایجاد نمیشه حتی اگر من خیلی با مهارت ارتباط ایجاد کنم.
متاسفانه تا به حال هر وقت من خاستم با هم صحبت کنیم یا شرط میزاره یا حرف نمیزنه جلو نگاه میکنه یا فضا رو ترک میکنه!
به نظر باید یک فضایی برای آگاهی دادن به ایشون ایجاد بشه.
شرط ادامه زندگی یا طلاق توافقی باید با رفتن به مشاوره بزارم.حالا اینکه کی و چه کسی باید بگه نمیدونم.
نظر مشاورم اینه تا عید صبر کنیم!
به نظر اون الان همسر من آمادگی برای تغییرنگاهش نداره تا ما بخوایم باهاش صحبت کنیم.و من نمیدونم چرا اینو میگه!و البته گاهی فکر میکنم دیگه خیلی داره موضوع کش میده....
ممنونم مادر مهربون
عزیزم حتما خدا به شما توانایی این میده که پسرت به بهترین نحو تربیت کنی.
وای از این مادر و خواهر شوهرها!!!!
میدونی من فکر نمیکنم همسر من کمک مالی به خانوادش بکنه تازه دلش خوشه یک کمکی هم بهش بکنن.اینا فقط میخان من و بچشون جلو چششون رژه بریم.
مادر شوهر من وسواس شستشو داره و به نظر میاد وسواس فکری هم داشته باشه برای همین ایجوری حساسه!
اعتراف به یک واقعیت
من قبل ازدواج و گاهی اون وقتایی که با هم بودیم به خودم میگفتم مجبورم همسرم بزور تحمل کنم و اصلن در حد من نیست که بخام بهش علاقه داشته باشم.اما نمیدونم با اینکه 5 6 ماهی نیست گاهی دلتنگش میشم یا دلم براش میسوزه یا فکر میکنم هیچوقت درکش نکردم.دوست دارم برگرده !
حالا نمیدونم این یعنی من بهش علاقه دارم؟یا احساسات الکی من هست؟
بعضی از دوستام میگن مردی که زنش ول کنه بره یعنی اون نمیخاد دیگه!با توجه به عدم مهارت اون و خودم در ایجاد ارتباط ممکنه اینجوری نباشه؟
واسه من خیلی سخته تحمل این دوران اما فعلا مجبورم لااقل تا عید صبر کنم.خدا برای هیچکی انتظار کشیدن نیاره.
واقعا خیلی از خودم ناراحت میشم واسه ظهور امام زمان انتظاری نمیکشم.حالا برای این شرایط همیجور در حال عبادت و نذر اینا!!!!
-
در مورد سوالي كه كردي : من همسرم رو خيلي دوست داشتم ولي به دلايلي كه در اين وبسايت هم گفتم ، همسرم رو ٨ ماه رها كردم . الان دوباره ١ماهه كه داريم با هم زندگي ميكنيم . پس كاملاً ممكنه كه همسرتون شما رو دوست داشته باشه
ظهور امام زمان رو فراموش كن ولي انتظار براي حل مشكلت رو جدي بگير .
-
آقا بهزاد:
راستش خودم با نظر دوستام موافق نیستم!نمیشه حکم قطعی داد!بالاخره زندگی بالا پایین داره و این شرایط در هر زندگی متفاوت است.
البته باز هم درگیریهای خنک ما با درگیری های شما یکی نیست.نمیدونم والا.
{نه دیگه من الان در مرحله ای از عرفان رسیدم که میخوام همه مشکلات دنیا حل کنم :دی}