سلام سلام سلام دوستان عزیزم :72:
خوبین خوشین سلامتین ؟ چه خبرا ؟
خیلی وقته نشده بیام همدردی از بس سرم شلوغ بوده
منم خوبم خدا رو شکر حالم اروم و سبزه شادم و شکر گزار
چندروز پیش هم عقد کردیم :heart: جای همتون خالی بود و من بهتون فکر میکردم و کسی نمیدونست :43:
خلاصه باید بگم که چیزی که عایدم شده اینه که ای کسانی که مجردین برای ازدواج بی صبری نکنید گله نکنید :81:
من خودم واقعا بریده بودم اما خب جلو خدا ابرو داری میکردم اما از فرط خستگی و امد و شد خاستگار اعصابم بهم ریخته بود و
با مادرم هم گاهی تند رفتار میکردم که این بسیار منو میرنجوند از خدا خاسته بودم همسری بهم بده که خیلی با مامانم خوب باشن تا جبران کنیم این همه اذیت کردنام رو که خدا رو شکر همینم شد خیلی باهم خوبن و حال مامانم بسیار عوض شده و شاد و خوشحاله ..
بله داشتم میگفتم من این همه مدت از اینکه با هیچ کدوم از خاستگارا ازدواجم سر نمیگرفت هم متعجب بودم!!!!! هم عصبی ولی وقتی با همسرم اشنا شدم تعریف کرد که این همه سال کجا بوده و درگیر یسری مشکلات در خارج کشور بوده و نمیشده برگرده باید کاراشو تموم میکرده
و من خبر نداشتم از کار خدا و این باعث خستگیم میشد خستگی ای که قسمتی از شادابی و نشاطم رو ازم گرفت زیباییم رو گرفت و کم کم دارم جبران میکنم ...
خستگیم تا حدی بود که موقع اشنایی ام با محمد تا چند جلسه هیچ حرفی باهاش نزدم فقط نگاهش می کردم چون نمیتونستم فقط بغض میکردم و دست خودم نبود و اون درک میکرد تا اینکه حالم بهتر شد و من هم حرفامو زدم
قصدم اینه بگم مواظب شادابی و نشاطتون باشین (چون در صورت از دست دادنشون به سختی به دست میاد )و کاراتون رو درست انجام بدین و بقیه رو بسپارین دست خدا که او برای بنده اش کافی و خیر خواهشه ...
مواظب شادی ها و سلامتی و ایمانمون باشیم :72: