نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
نمایش نسخه قابل چاپ
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردیآنها که مثبت هستند، نبودشان احساس می شه.
بودنشان انرژی و دلگرمی می ده.
و همه اینها یعنی اینکه انعکاس عمل مثبت آدمی در همه زمانها و مکانها جاودانه می ماند.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABYمثبت : روحیه عالی برا حل مشکل زندگیش ، تلاش بی وقفه وهدفدار ، مقید ،
توصیه : لاف عشق نزن ، واقعا عاشق باش ...
عشق، هرگز ترديد نميكند و حسادت نميورزد.عشق، هرگز آزاديِ معشوق را نميستاند.
عشق، هرگز خود را تحميل نميكند.عشق، آزادي ميبخشد.زندگيِ بسياري از ما در اندوه و هراس ميگذرد. بنابراين، ميآييم و بيآنكه عشق بورزيم و زندگي كنيم، .....
http://www.hamdardi.net/thread-7535.html
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
خیلی وقتها احساس می کنیم که هزاران تمایل در درون ماست و هر لحظه کششی داریم و این کششها ما را به تعجب وا می دارد.
در واقع ما هر لحظه در هوای کوی آن یگانه مهر آفرینی هستیم که وجودمان از او هست شده است. و شادی و غم هایمان در دست لطیف اوست.
حقیقت اینست که لذت و آرامش ما وقتیست که اراده ما هم جهت با خواست او می شود. در واقع تنها وقتی مسئولیت ما روان می شود و احساس تنهایی مان از بین می رود که چنین یکپارچه با هستی و ذات او عمل می کنیم.. چرا که وجود ما قائم به اوست و ما بسان سایه ای هستیم که از خود هیچ نداریم. بی جهت نیست که وقتی از او جدا می شویم با همه اشیاء و همه افراد احساس نیستی و تنهایی می کنیم و وقتی همراه او گام بر می داریم، حتی شکستها به کاممان شیرین جلوه گر می شود.
خدایا پناه می برم به تو که در هر نفسی بخواهم چنگ بسوی بتی جدید بیندازم و موقعیت ها و نعمتها و رفاه و خیالات بخواهند بر من حکومت کنند و وجودم را مجروح سازند.
-------------------
:104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردیدست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
گاهی محتوای یک سروده، مفاهیم نهفته در یک یادداشت، عمق یک نقاشی، معنای درون یک فکر، ما را به بازخوانی خویش از لابلای وجودمان فرا می خواند. افسوس که احساس کیمیاگری و « تبدیل خویش ژنده پوشمان به یک وجود همیشه شکوفا » تعریف کردنی نیست.
تجربه های اوج که مازلو از آن سخن می راند در هویت انسانی منحصر به فرد ما معنا می یابد.
وقتی خود را فراتر از اعتبارات بیرون، و نگاه های تعلق آمیز درونی بررسی می کنیم. معجزه آدمی مبهوتمان می کند.
خود را بی نیاز از دست بردن به بتهای خراشنده بیرون می بینیم. و در کالبدمان نمی گنجیم.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما میکرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
این همه شعبده خویش که میکرد این جا
سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گلهای از دل شیدا میکرد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABYدوستان عزيز
و ***نوشته :نقل قول:
نوشته اصلی توسط ...با درود؛
من هیچگاه برای حرفهای ملت و این دنیای کثیف ارزشی قائل نبوده و نیستم
آدمهايي رو ميبينم که با ذهنيت کج تابشون درحال چريدن روي ذره ذره خاک خدا هستن
دوست دارم فثقط چندتا ؟؟؟ بذارم وهيچي نگم. ولي يه کم فکر کنيم که با چه عينکي داريم به آدما نگاه مي کنيم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط طاهره:72:
ما اگر مدعی هستیم انسان متفاوتی هستیم قطعا باید بتوانیم متفاوت هم عمل کنیم. ضمن اینکه باید بدانیم فقط ما نیستیم که درگیر این تفاوتیم .متفاوت بودن تنها این نیست که ما از زاویه ای دیگر مسائل را ببینیم و بعد همچنان در موضع خود بمانیم و جسارت تغییر شرایط را به خود ندهیم .برای انسانهای متفاوت گاهی ساختارشکنی به عنوان یک ضرورت عمل می کند.لطفا اشتباه نشود. منظورم از ساختار شکنی زیرپا گذاشتن عرف و ... نیست. بلکه جسارت متفاوت نگاه کردن به مسائل و متفاوت تر عمل کردن در جهت تغییر نگاه عام به یک مساله است .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط طاهره:72:
اما من شخصا به عنوان نماینده ی بخشی از دختران این سرزمین زندگی ای را که همه چیزش از قبل تکمیل شده و جایی برای تاثیر حضور من در این سازندگی دو نفره باقی نگذاشته نمی پسندم. قبول دارم که یکسری از چیزها لازم است اما اگر شما همه ی توانتان را قبل از ازدواج در ساختن ملزوماتی که به نظرم بخشی از ان فقط و فقط تابع نگاه عمومی، عرفی و حقیر جامعه به این مساله است معطوف کنی و بعد خسته و کوفته بگردی دنبال یک خانم که فقط در آن زندگی باید آرام و آسوده کنار شما بنشیند فکر می کنی برای خودت گل و بلبل ساخته ای و تمام ؟ نه . تازه مشکلات و اختلافها شروع می شود . چرا ؟ چون تو زحمت کشیده ای و از همسرت انتظار درک این موضوع را داری اما او با تو نبوده ، سختیهای تو را درک نکرده و احتمالا نخواهد توانست نسبت به زحمتهای تو ارزشگزار و ارجگذار باشد و این یعنی یک شکاف عمیق بین دو نفر...
:104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دلاندیشه های خشک و خالی و تئوریهای از بر شده هیچکس را قدرتمند نساخته است. فراز و فرودهای زندگی است که به ما می آموزد اندیشه کنیم و اندیشه های دیگران را مزه مزه کنیم.
و اما فقط کافی است نگاهمان را قدری عمیق تر کنیم و آسان بگیریم تا دنیا بر ما آسان بگیرد:
خداوند وعده نکرده است
که آسمان پیوسته آبی و آفتابی باشد .
خداوند وعده نکرده است
که راه زندگی تا پایان
گل و ریحان و سنبل و ضیمران باشد .
خداوند وعده نکرده است
آفتاب ِ بی باران
شادیِ بدون غم
و آسایش بی رنج را .
اما خداوند وعده کرده است
که هر روز نیرو بخشد
و با هر سختی آسانی و آسایش آورد
و در راه زندگی چراغ هدایت آویزد ،
بلاها را با لطافت در آمیزد
و از آسمان یاری فرستد
با شفقتی بی دریغ ،
و عشقی بی کرانه .
انی جانسون فلینت
:104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردیمي خواهم:
بدون اسارت دوستت بدارم.
با آزادي در كنارت باشم.
بدون اصرار، تو را بخواهم.
با سرزنش از تو انتقاد نكنم.
و اگر تو نيز با من چنين باشي،
يكديگر را غني خواهيم كرد.
ويرجينيا ستير
:104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط راهگشاکار دل دوست داشتن است همانند کار چشم که دیدن است.... پس اگر روزی با عضوی از بدنت که نقش تحلیل و بررسی را دارد عاشق کسی شدی بدان آن فرد بهترین مورد برای ازدواج است
و این عضوء بدن همانا ""عقل"" است.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربانبا تشکر از همه دوستانی که در این فراخوان شرکت کردند
از بعدی که جنبه نظری دارد چنین یافته ام که :
خواسته ها و آرزوهای شبان و روزان ما چنان مشغله ذهنی می آفریند که رفته رفته از خود و نیاز های
اساسی خود بخصوص در بعد روحی غافل می شویم و به عبارتی از خود فاصله می گیریم و نتیجه ی آن گم گشتگی
و سرگردانی است و در این گیجی در پی آرامشی هستیم که اغلب آنرا در همین خواهشها جستجو می کنیم . و
مهمتر آن که وقتی به خواهشی می رسیم ، اهمیتش رنگ می بازد ، گویی آن چیزی که فکر می کردیم نبود . و
همین هم خود تألمی در پی دارد که به جای تأمل و تفکر بر آن که چرا چنین است تا به حقیقت امر پی برده و راه
خلاصی را بیابیم ، باز هم در غفلتی دیگر در پی جستچوی خواهشی دیگر به امید این که این منشاء آرامش خواهد
شد ، دوان خواهیم شد . و.....
نتیجه این حال بشریت را امروزه همه می بینیم که در مسیر رفاه به کجا ها سر نزده و وقتش صرف چه اختراعات و
کشفیات که نشده و چه زندگی ای از خدمات ماشینی که برای خود نساخته ، اما آرامشش چه شد ؟!! چرا این آرامش هر
چه دست نیافتنی تر و بلکه مقطعی تر شده ؟ چرا گرفتاریها و تألمات روحیش به مراتب بیشتر از زمانی که این
پیشرفتها نبود و زندگی در سختیهایی که اغلب جسم را به زحمت می انداخت طی می شد ، بیشتر شده ؟، چرا بشر دیروز از
زندگیش راضی تر از امروز است ؟ و چرا .... ؟ و چرا...... ؟ و چراها .....؟
حقیقت این است که این خواهش ها و خواسته هایی که احاطه می کند ما را و از نیازهای اصلی روح و حتی جسم
دورمان می سازد ( سری به تاپیک بهترین تصمیم گیری هم بزنید تا نظر جان اسپنسر را هم در این مورد ببینید بد
نیست ) ، این یک الیناسیون ( از خود بیگانگی ) را شامل می شود . و
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
ناله ها و گله ها و نارضایتی ها و ناآرامی ها ، و سرگشتگی ها ، حاصل همین فاصله گرفتن از خود و توجه به آن
است . خودی که همه عالم را در خود دارد ، خودی که همه موجودات در خدمتش آفریده شده ( سخره لکم )
و اما حامل این خود ( مای نوعی ) به تصور تسخیر همین موجودات ( طبیعت ) و به خدمت در آوردنش ، قرنها از خود
فاصله گرفته ، ( که منجر به آسیب رسانی و نابودی همین طبیعت مسخر شده و از این رو خود را هم در آسیب
قرار داده ) طبیعتی که خود آفریننده اش گفته در تسخیر شما قرار دادیم .
و این همه چیز که ما به تصور خود به آن دست یافته ایم جز این نیست که ما را از همه چیزی که در درون نهفته
داریم دور ساخته و به عبارتی از دست داده ایم .
و راه باز گشت از این بن بست هم بازگشت به خویشتن خویش است ( نظری به کتاب انسان موجود ناشناخته دکتر
آلکسیس کارل نیز در این رابطه بد نیست ) .
به عبارتی برای رسیدن به همه چیز ( که در درون ماست ) گذشتن از این همه چیزهاییست که به صورت خواهشها
و تقاضاهای غیر لازم ما را احاطه کرده و از خود دورمان می سازد و عاقبتش نارضایتی و گم گشتگی است ( باز
توصیه می کنم برای درک بیشتر منظور به تاپیک بهترین تصمیم گیری سری بزنید ) .
و در بعد عملی یافتم که :
هر گاه خواسته ای ذهنم را مشغول داشته ، تا به خود می آمدم که اسیر شده ام ، و عمیقاً از آن گذشته و چشم
می پوشیدم و طعم شیرین رهایی را می چشیدم ، می دیدم که آن خواسته مدتی بعد محقق می شد ، اما دیگر
آن گونه نبود که وقت خواهش برای من جلوه می نمود ، هم بود و نبودش برام فرقی نمی کرد ، هم بودش تداعی
لطفی از سوی پروردگار بود ، یعنی به نوعی حکم یک هدیه از دوستی عزیز را داشت که غیر منتظره به تو رسیده و
تو در ناباوری آنرا دریافت داشته ای . یعنی دیدم که آنچه از آن گذشتم را هدیه گرفتم و از این جهت اون شد تجلی
محبت خدا که شعف روحانی در من ایجاد می کرد و در پی آن شوق و علاقه به این خدا را بیشتر می کرد ، شاید
در ظاهر حالتی متناقض باشد که هم مهم نباشد اگر آنچه داده شده ، نباشد و هم لذت ببری از بودش . وقتی
عمیق شدم دیدم نقضی نیست . چون هم بودش و هم نبودش را به بخشنده وصل می کنی ، به عبارتی چون اون
داده خشنودی و وقتی هم بگیرد چون او می گیرد خشنودی ، چون در اصل درون تو او را خواسته یعنی بخشنده را
که در لباس یک خواسته ی غیر خود او ، جلوه کرده ( محبت او را طالب بوده ای که در لباس یک آرزو جلوه کرده ) و وقتی او را یافتی
، چه نیافتی ؟
آن کس که ترا یافت جان را چه کند
فرزند و عیال و خان و مان را چه کند
دیوانه اش کنی هردو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
اما به راستی خدا چرا چنین بازی ای می کند ؟
که وقتی از خواسته عمیقاً ( نه صوری ) و با تمام وجود گذشتی ، آنرا به تو عطا می کند .
چرا همون وقتی که خواهش در توست اجابت نمی کند ؟
در سیر تفکر براین چرایی ، یافتم که :
وابستگی ها به آنچه غیر اوست ، هرچه و هر که باشد ، منشاء رنج و درد و غم است و دغدغه ها ، از لحظه ای که
به خواسته و آروزها وابسته می شویم تا وقتی به آن می رسیم است ، و بعد از رسیدن نیز ، آرامش و قرار از ما دور می
شود و دغدغه ها و چه می شود ها و بعد هم ترس از از دست دادن ها مارا احاطه می کند . و آیا این با سلامت
روح و روان همخوانی دارد ؟ اساساً وابستگی ضد بهداشت روانی است ، حال اگر این خواستن ها همراه با کمال
گرایی باشد که واویلا ، به خصوص از وقتی که به خواسته می رسیم ، چون خواهیم دید آنطور که فکر می کردیم
نیست ، و لذا درد و غمی جانکاه و حتی دلزدگی و گاه تنفر به دنبال خواهد داشت .
وقتی خدا دوست دارد که بگذریم ، از آن است که نمی خواهد رنج بیخود بکشیم ، نمی خواهد خود را آزار دهیم و از
سلامت روحی دور سازیم ، می خواهد که از وابستگی و تعلقات رهایی یابیم ( آزادی به معنای حقیقی همینجاست )
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
و وقتی چنین شد ، آن خواسته و آرزو ( به شرطی که مخل سلامت و آرامش و رشد و سعادت ما نباشد ) را عطا
می کند ، و این رسیدن در عین فراغت لذتی عمیق بر جان می نشاند . بخصوص وقتی موجبات نزدیکی به بخشنده را
فراهم می دارد و تامین کننده سلامت روان است و به عبارتی این یعنی بهداشت روانی . و وقتی از این راه به خود خدا
می رسی (که تجلی یافته در محبتی است که با رساندنت به خواسته ای که از آن عبور کرده ای ) چنان که گویی
او را می بینی که به رویت لبخند می زند . ( امام علی عیله السلام می فرمایند : من هیچ شئی ای را نمی بینم
مگر ، قبل و بعد و همراه آن خدا را ، و در جای دیگر می فرماید من خدایی را که نبینم نمی پرستم ، شاید این یافته
درک این سخن امام را به ما بدهد . )
و خدا آفریننده همه چیز است و در عین حال همه آفریده هایش همه اویند . پس به جای اشتغال به این آفریده ها و
خواستن آنها ( کثرات ) خود او را بجوییم و به او وصل شویم . در این صورت نخواسته آنچه برای ما لازم است تا لذت و
سعات و نشاط و خوشبختی و رشد ما را تأمین کند به ما می بخشد . به عبارتی هر چه بخواهیم در خواستن خود
او نهفته ، که او منشاء همه چیز است . و اگر بخواهیم به این همه چیز برسیم باید از آن همه چیز که جلوه های
اویند عبور کنیم و او مارا به آن همه چیز نیز ( هر چه لازم باشد ) می رساند بی آن که وابستگی و دغدغه ای در کار
باشد .
هر چه من خواستم نه آن می شود
هرچه خدا خواست همان می شود
پس برای رسیدن به همه چیز باید از همه چیز گذشت .
( اینم از آنچه من با غور در تجربه های شخصی یافتم . که باعث خلق این جمله شد که این روزها امضایم نیز شده )
خدایا چنانمان کن که رها و آزاد شویم از هر چه غیر توست .
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک
خدیا از ما بگیر هر آنچه ترا از ما می گیرد .
الهی غیر از تو کسی نیست که مرا کسی غیر از تو باشد
و اینها همه یعنی آن که :
از تو می خواهیم ، که ما را به همه چیز برسانی .
.
.
.
:104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقترها کن و به خدا بسپار...
در زندگی مواردی پیش می آید که لجاجت٬یکدندگی و سر سختی ما باعث رنج و بدبختی بیشتری میشود. در حالیکه می توانستیم از بروز آنها جلو گیری کنیم. بعضی اوقات هر چه بیشتر تقلا میکنیم ٬ اوضاع بدتر می شود.یکی از راههای ما رها کردن است.میتوانیم مشکلات را رها کنیم و آنها را به نیروی برتر بسپاریم. آری٬نیروی برتر من٬ توانائی حل مشکلاتی را دارد که من قادر به حل آنها نیستم.
***یا رهاکن ٬ یا درد بکش وتحمل کن... ***
مثل روز روشن است که وقتی رها می کنیم و به خدا می سپاریم٬ به صلح و آرامش می رسیم.وقتی کنترل امور را به خدا می سپاریم در اکثر موارد نتیجه بهتری به دست می آوریم.
*بعضی افراد فکر میکنند اگر چیز سنگینی را از زمین بردارند نشان میدهد که قوی هستند ٬ اما گاهی اوقات برای قوی بودن بایستی چیزهای سنگین را زمین بگذارند و رها کنند... ( سیلویا رابینسون))
اگر میخواهی چیزی را برای همیشه نگه داری ٬ باید آن را رها کنی.
تنها راه به دست آوردن رها کردن است...
ما باید انتظارات خود را از اشخاص کاهش دهیم .اگر به اطرافیانمان ،خانواده٬ دوستان و... محبت می کنیم و عشق می ورزیم بایستی عشق و محبتمان بلاعوض باشد
همانگونه که خداوند مهربان همه مخلوقاتش را دوست دارد و عاشقانه و بدون هیچ انتظاری این همه نعمت به آنها ارزانی داشته است ،
آن موقع است که تمام کائنات برای تامین نیازها وخواسته ها ی ما تلاش میکنند.
پس جا دارد که خالصانه و عاشقانه بگوئیم:
پروردگارا٬ راههای تازه ای برای زندگی شاکرانه به ما نشان بده....
تو را شکر میگویم به خاطر لحظه لحظه زندگیم... تو را سپاس میگویم به خاطر تمام داشته هایم که نعمت است و به خاطر تمام نداشته هایم که مطمئنا خیر و صلاح من در آن نهفته است...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
از نشانههاى پرهيزكاران اين است كه او را اينگونه مىبينى:
<font color="#0000ff">
- در ديندارى نيرومند، نرمخو و دور انديش است.
- داراى ايمانى پر از يقين
- حريص در كسب دانش
- با داشتن علم بردبار
- در توانگرى ميانه رو
- در عبادت فروتن
- در تهيدستى آراسته
- در سختىها بردبار
- در جستجوى كسب حلال
- در راه هدايت شادمان
- پرهيز كننده از طمع ورزى
- اعمال نيكو انجام مىدهد و ترسان است
- روز را به شب مىرساند با سپاسگزارى
- شب را به روز مىآورد با ياد خدا
- شب مىخوابد اما ترسان
- بر مىخيزد شادمان
- ترس براى اينكه دچار غفلت نشود
- شادمانى براى فضل و رحمتى كه به او رسيده است.
- بردبارى را با علم، و سخن را با عمل، در مىآميزد.
- آرزويش نزديك
- لغزشهايش اندك
- قلبش فروتن
- نفسش قانع
- خوراكش كم
- كارش آسان
- دينش حفظ شده
- شهوتش در حرام مرده
- خشمش فرو خورده است
- مردم به خيرش اميدوار، و از آزارش در امانند
- اگر در جمع بىخبران باشد نامش در گروه ياد آوران خدا ثبت مىگردد
- اگر در گروه ياد آوران باشد نامش در گروه بىخبران نوشته نمىشود.
- ديگران را مورد عفو قرار مي دهد
- به آن كه محرومش ساخته مىبخشد
- به آن كس كه با او بريده مىپيوندد
- از سخن زشت دور،
- گفتارش نرم
- بدىهاى او پنهان و كار نيكش آشكار است
- نيكىهاى او به همه رسيده
- آزار او به كسى نمىرسد
- در سختىها آرام
- در ناگواريها بردبار
- در خوشىها سپاسگزار است
- به آن كه دشمن دارد ستم نكند
- نسبت به آن كه دوست دارد به گناه آلوده نشود
- پيش از آن كه بر ضد او گواهى دهند به حق اعتراف مىكند
- آنچه را به او سپردهاند ضايع نمىسازد
- آنچه را به او تذكّر دادند فراموش نمىكند
- مردم را با لقبهاى زشت نمىخواند
- همسايگان را آزار نمىرساند
- در مصيبتهاى ديگران شاد نمىشود
- در كار ناروا دخالت نمىكند
- از محدوده حق خارج نمىشود.
- اگر خاموش است سكوت او اندوهگينش نمىكند
- اگر بخندد آواز خنده او بلند نمىشود
- اگر به او ستمى روا دارند صبر مىكند تا خدا انتقام او را بگيرد.
- نفس او از دستش در زحمت، ولى مردم در آسايشند.
- براى قيامت خود را به زحمت مىافكند، ولى مردم را به رفاه و آسايش مىرساند.
- دورى او از تكبّر و خود پسندى، و نزديكى او از روى حيله و نيرنگ نيست.
- اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد، از آنچه دوست دارد محرومش مىكند.
- روشنى چشم پرهيزكار در چيزى قرار دارد كه جاودانه است، و آن را ترك مىكند كه پايدار نيست،
- دورى او از برخى مردم، از روى زهد و پارسايى، و نزديك شدنش با بعضى ديگر از روى مهربانى و نرمى است.
<font\>
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
1 - مدارای بیش از حد بد آموزی دارد ، رفتار متعادل می گوید در وقت لازم باید قاطع باشی و قاطعیت به معنای خشونت نیست .
2 - صبر بزرگترین سرمایه در راه موفقیت است ، از صبر در کنار قاطعیت و جرأتمند بودن ، می توانی بهترین نتیجه ها را بگیری .
3 - سازگاری مثبت بهرین وسیله برای تأثیر گذاری است ، اما باید از سازگاری منفی به شدت پرهیز کرد چرا که بد آموزی دارد و برای افرادی که رشد کافی نیافته اند و از نظر وجدانی هم ضعیف هستند عامل سوء استفاده از فرد سازگار خواهد بود .
4 - امید و صبر و توکل معجونی برای به دست آوردن آرامش و اطمینان است از اینها به تلفیق بهره بگیرید