-
بچه ها منم درسم تموم شد به سلامتى و دلخوشى ليسانس گرفتم جمعه هم كنكور فوق ليسانس دارم (خخخخ) ولى حالم نميدونم چرا خوب نيست اول از همه خوابم به هم خورده دوم تغذيه به هم خورده سوم اعصابم به هم خورده اينجا مشكلمو نوشتم هيچ كس نگفت چى كار كن!!!! مشكلمو نميتونم عمومى مطرح كنم فقط حالم خوب نيست اصلا
-
دنبال هارمونی رنگها می گشتم تو نت و توشون به یه سری عکسایی رسیدم از عروسی. جدیدا عکس عروس و لباس عروس و گل و چیدمان روز عروسی رو می بینم دلم می گه منم گل و لباس و این چیزا رو می خوام :biggrin:
هیچوقت برام خود روز عروسی مهم نبود. عشق مهم بود. اما الان می تونم یه کم دخترایی رو که روز عروسی براشون مهمه درک کنم!
عشقم ندارما!! از تنهایی ببین چی کارا دارم می کنم! قبلا عکس عروس و گل و اینا رو می دیدم نمی دیدم در واقع. می رفتم دنبال چیزایی که می خواستم اما الان فرق کردم.
کلا زیاد فرق کردم. حتی سلیقه ی رنگیمم عوض شده. قبلا سبز دوست داشتم الان ندارم. حالا با اینهمه لباس سبز که خریدم توی چندین سال چه کنم ؟!
سرگردون بودم سرگردون ترم شدم!! تاب می خورم بین زمین و اسمون.
-
سلام.
چند روز بود که کلا ریخته بودم بهم یه حساسیت بدی گرفته بودما....اخیششششششش دیشب خواهرم یه دگزا برام نوشت،زدم.غش کردم...الان بیدار شدم دیدم چقدر سبک ترم خنک شدم اصلا.امروز رفته بودم تیراژه...در عجب سلیقه کج و معیوب ملت و البته اینم که خوبه حالا وضع خرابه!!!!!
منیشد رفت تو مغازه ها!
یه کنکره 3 روزه میرم برای ایمپلنت،جقدر همکار هام شیک و خوب شدن،چه جالب که همه خانوم هستن،اصلا دکتر مرد جوون ما ندیدیدم،نه اینکه دنبالش بگردما اما نبود خدایی!
مینوش!جامون عوض شده پس!شاید حالا درک کنی وقتی میگم خلق و خوم عوض شده یعنی چی!الان به چیزی که فکر نمی کنم ازدواج.همه خرید هام برای خونه مجردیه والبته چیزهایی که می خرم رنگا رنگ.
ای کسانی که می گویید دندونپزشک ها زیاد در میارن ساعت 5:30 و من دارم درس های کاشت دندونم دوره میکنم تا ساعت 6:30 اماده بشم بعدش حرکت کنم برم سر کار....اقا پول خونمونه...دیمون داریم میگیریم ....والا
-
پولی که دکترا درمیارن سختیشو:18:قبلن کشیدن،من رفتم سرکار.من در بیمارستان دامپزشکی
مشغول به کار شدم.
-
حسی وحالی دارم!!!
همش دستم روبلندمیکنم به امیداینکه یکی ازبالا دستم روبگیره.
یکی که دلم ازش مطمنه!!که اگه دستموبگیره چنان آرامشی میگیرم که تاآخردنیا باهامه....
دلم میخواد خدادستهامومحکم بگیره وفشاربده...
بهم بگه کنارتم وهمه چی خوب پیش میره...
دلم میخوادبشینم کنارش....
نگاهش کنم...
باهاش حرف بزنم واون فقط بهم امیدبده
بگه همه چی داره درست میشه.
دلم میخوادخداروبغل کنم...
دلم میخوادبیاد توی وجودم...روحم روتازه ترکنه.
خدایا بدجوردلتنگتم.دلتنگ نوازشت...
-
سلام دوستان خوبم.
خیلیا منو نمیشناسین ولی اشکال نداره آشنا میشیم.
کنکورمو دادم گرچه واقعا در حد زحماتم نبود... اما امیدم به خداست اون اگه بخواد جایی که میخوام قبول میشم.
خیلی وقته نیومدم از زندگیم بگم. نمیخواستم فقط حرف خوب بشنومو از کنارش رد شم واسه همین تایپیک نزدم.
اما فکر کنم دیگه داره وقتش میرسه چون ذهنمو به توصیه میشل عزیز سامان دادم و هدفمو مشخص کردم.
اما این وسط یه چیزایی خیلی قاطی شد. اصل کاری رو انگار دارم گم میکنم. یادم نمیاد هیچوقت در این حد دیگه از خدا دور شده باشم...
واقعا ایمان فقط در سختی خودشو نشون میده که چقدر متزلزل میتونه بشه... شرمنده خدا هستم جوری که روم نمیشه بهش نزدیک شم...
-
چقدر دختر بودن خوبه.جز البته مسایل زنانش که گاهی باعث میشه ادم زمین و زمان فخش بده:311:
سنم داره بیشتر میشه،بیشتر با دختر بودنم ذوق میکنم.
دنیای دختر ها رنگارنگ،ما می فهمیم؛بیشتر حس میکنیم.ما مورد توجه و محبتیم،و البته به بهترین شکل محبت میکنیم.
بچه دار میشیم،بدن تکامل یافته تری داریم،لباس ها و کفش های ما رنگارنگ تر و متنوع تره.
خدارو شکر دخترم.
-
سلام.
امروز حسابی دلم گرفته بود و باز به سرم زده بود بلند شم بیام توی همدردی یه گشتی بزنم!!
اما به جاش رفتم زنگ زدم به یکی دو تا دوستای دوران دبیرستانم.
بعد م زنگ زدم به خواهرم و کلی با هم حرف زدیم. از بسرش تعریف کرد و کلی خندیدم.
اینقدر کیف داشت....خیلی بهتر از اومدن به همدردی بود...
کلی انرژی گرفتم. انرژی واقعی نه مجازی.
چند وقته عجیب از خوندن کتابهای درسیم لذت میبرم. دیدی وقتی آدم حسابی گرسنه است و دلش داره غش میره و تا غذا نخوره آروم نمیشه؟ یه مدته نسبت به درسای رشته ام ین مدلی شده ام!! باورم نمیشه. آخه توی دوران دانشگاه اصلا فقط برام شکنجه بودن. ولی حالا اینقدر ازشون خوشم میاد. میفهممشون. تازه دارم درکشون میکنم. حتی یکی دو تا مقاله هم سرچ کردم و دانلود کردم و اضافه تر از کتابهای درسی دارم مطالعه میکنم!!!
ههههههههههه. مامانم وقتی میبینه نشستم بای کتاب و دارم با ذوق میخونم از اون دور نمیدونم چی چی زیر لب زمزمه میکنه و هی فوت میکنه بهم (:
بنده خدا این چند سال از بس من هی ماتم گرفته بودم دلش از دستم خون شده بود. حالا که میبینه بهترم میترسه چشم بخورم.
این چند روز خیلی دلم میخواست به کسی هر چی از دهنم در میاد بگم. اما ولش کن. او خیلی خیلی بدبخت تر از منه.به حالش میشه فقط تاسف خورد.
-
حالم اصلا خوب نیست!!!
متاسفانه دیروزخیلی روزبدی بود!!!
وقتی فهمیدم دوقلوباردارم اما یکیش روازدست دادم دیونه شدم!!!
بدتراینکه واسه این یکی هم مشکلی پیش اومده ومجبوربه استراحت مطلق شدم.
دیروزتوی خیابون نمیتونستم جلوی اشکام روبگیرم.
دیشب خیلی ترسیده بودم...اما بایادخدا آروم شدم وخداروشکرمیکردم...گفتم خدایا هرجورخودت میدونی به صلاحمه همون بشه.
ازشماهم میخوام دعام کنید
دعاهاتون قوت قلبیه واسه من ومطمن باشید ازراه دورهم حس میکنم.
-
سلام
خداروشکرمن حالم خیلی خوبه ودارم سعی میکنم به توصیه مدیروفرشته مهربان گوش کنم هرچندکه توتاپیکم توانجمن ازاد چندباری غرغرکردم چرابهم سرنمیزنن امادلسوزانه راهنماییم کردن
دیدم زیراسمم نوشته شده عضو کوشا کسی میدونه چه کسانی به این درجه نائل میشن؟