اگه همسرت مثل شما میخواست زندگی رو نگه داره یابه دنبال حل مشکلات بود که الان اینجا ودر این وضعیت نبودی!!!
نمایش نسخه قابل چاپ
اگه همسرت مثل شما میخواست زندگی رو نگه داره یابه دنبال حل مشکلات بود که الان اینجا ودر این وضعیت نبودی!!!
سلام خانم
نظرات همه رو خوندم و برام جالبه که همه خانمهایی که جواب دادن همگی متفق القول حق رو میدن به شما و میگن شانس آوردیکه زود شناختیشو .... اما هیچکس غیر از خود شما که همسرتون ول کرده خبر ندارن که احتمالا چقدر شماعرصه رو به شوهرتون تنگ کرده و نکوهشش کردین که اون مرد هم حق طلاق رو داده و رفته که همه راحت بشن. مسلمن شما تمام جزئیات زندگیتونو نگفتین و اون قسمتهایی رو که صلاح میدونستین گلچین کردین وگرنه از اینکه شوهرتون ناگهان تسلیم شده و زده زیر همه چیز اینقدر بهتون بر نمیخورد. تو طرح مشکلتون هم نگفتین که قبلش چی شده که شوهرتون همه چیز رو ول کرد. سر خودتون رو که نمیتونین کلاه بذارین. هیچ مردی زندگیشو بخودو بیجهت بهم نمیریزه. وقتی فشار بیش از حد باشه و طعنه و کنایه و جواب سربالا و بهونه گیری بشه برنامه صبح و شب مسلمن یجا ادم کم میاره ومیبره
یه سوال؟ چرا خانمها اگه بیکار باشنو تو خونه بشینن شوهرشون باید حواسشون باشه که خدایی نکرده روحیه ظریف خانمشون بخاطر بیکاری آسیب نبینه ولی اگه خدایی ناکرده مرد بیکار شد زن میتونه دنیا رو برای شوهرش سیاه و تلخ کنه؟ لابد وظیفه همه مردها کار کردنه و کار کردن زن از لطفه بله؟
الآن هم بنظر من اگه بخواین بشینین حرفهای دیگران رو که بهتون نظر میدن که ولش کن و بذار بره و ..... گوش بدین در نهایت خودتون متضرر میشین چون مشخصه همسرتون رو دوست دارین. تا پرده حیا بیشتر از این بین شما و همسرتون نیوفتاده برین و درستش کنین (البته اگه اون آقا بخواد که ادامه بده و شما و زندگیشو دوست داشته باشه) چون اگه بعدها همسرتون رو از دست بدین و ایشون هم بره پی زندگیش، بعدها هیچ کدوم از این مشاورانی که بهتون آدرس اشتباه میدن نمیان بگن دردت چیه. جالبه که همه آتیش رو باد میزنن و براشون مهم نیست که پیچ و مهره یه زندگی اسیب دیده رو دارن شل تر میکنن.
ضمنا من نمیگم همسرتون رفتارش درسته و شما اشتباه کردین. مسلما آدم بیکار زندگی خودش و پیرامونشو تحت تاثیر قرار میده و همه اسیب میبینن و مایه آبروریزی و شرمندگی پیش زن و بچه و خانوادشه ولی راهکارش غر زدن و تحقیر کردن نیست. راهش حل کردن مشکل با تدبیره
شاد باشین
ممنون دوست عزیز از راهنماییت
منم در این مسیر 100%اشتباهاتی داشتم...ولی اینکه همسر من 2 ماه بود که بیکار بود و من بدون زدن غر و کنایه ،سایه به سایه باهاش میومدم و همش یادآوری میکردم که خدایی هم هست و نمیزاره که یه سفره بی رزق و روزی بشه ،ولی این آقا از یک ماه بعد از بیکاری بد اخلاقی هاش شروع شد و من پیش خودم فکر کردم بیکاری هر چقد هم بد هست ولی این آدم چرا نمیفهمه که منم واسه بیکاریش ناراحتم و همون قد شایدم بیشتر غصه دارم(چون من تمام زمان رو تو خونه سپری میکردم ولی این آقا از روز بعد از بیکاریش همش با رفیقاش تو مسافرت و تفریح بود)خب تو این وضعیت من روحیه داغون تری داشتم بالاخره اون آقا سرش گرم بود و کمتر فکر میکرد ولی من داشتم خل میشم از بس به دیوار خیره میشدم و فکر میکردم ...دنبال کار واسه آقا بود .....ولی دیدم که روز به روز اخلاقش گندتر میشه...بدون کوچکترین فشار من(خدا شاهده)تازه من همش دلداری میدادم ولی دیدم که 3 ماه از بیکاریش گذشته و آقا تو این 3 ماهه اصلا نبوده و 2 ماهش که همش دنبال دوست های لا ابالی و داغون گذرونده (که من اصلا خبری از جزئیات این دو ماهه آقا نداشتم)فکر کردم که همه چی بهم ریخته اس و خودمم نتونستم درستش کنم، بالاجبار به خانواده ها گفتم(اولین حرفم این بود که :این آقا اصلا دنبال کار نیست...حتی آگه بره دنبال کار و جور نشه خودم دلسوزیش میکنم که الهی رفته و اوکی نشده ،ولی الان میبینم که اصلا نمیره.....)3 ماهه بیکاره ازش بپرسین یه جا رفته رزومه پر کنه...............خب دیگه همین جور مشکلات رو مشکلات ......تا اینکه به اینجا رسیدیم
و اینکه همسر من همیشه بجای حل مشکل،از مشکل فرار میکرد....از همون روزهای عقد متوجه این ویژگی اش شدم ولی فکر نمیکردم اینقد حاد بشه یه روز...من هر چقد بد هر چه قد آدم نادون...ولی اون به عنوان یه مرد نباید دنبال کار میگشت؟؟؟چرا تمام حرمت ها رو از بین میبرد هر روز؟؟هیچ دلبستگی به من نداشت....وقتی که من ساکت و مهربون بود که کارهاش رو میکرد و منو نادیده میگرفت وقتی هم می دید من غر میزنم یه کم رعایت میکرد،فقط بخاطر اینکه آرامشش بهم نریزه و از امکاناتی که بهش دادم استفاده کنه،یعنی در اصل دلبستگی به من و بودن با من نداشت...چرا من باید همش به شور و اشتیاق تو رابطه میبود؟؟؟من حواسم به سالگرد عقد و تاریخ تولد و عیدی اون باشه ولی اون اصلا عین خیالش نباشه و حتی یه تبریک هم نگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من دلم بند اون زندگی بود و خودمو مسئول زندگی زناشوئی می دیدم!!!!!!!!!!!!!اونقدی که من دست و پا زدم و اونقدی که من از شهر و خانواده خودم گذشتم و تو شهر غریب در به در شدم اونقدی که من دنبال مشاوره گرفتن و مشاوره رفتن بودم و اونقدی که من از صبح زود دنبال راه حل برای بهتر شدن زندگیم بودم، آیا اون آقا 1% دنبال راه حل بود..................................من با خوبی گفتم ...نشد
با دعوا گفتم .....یه کم بهتر شد
به خانواده گفتم..........بدتر شد
باز خودم با صبر و آرامش بهش گفتم ....نشد
دورانی عقد که واسه همه عسل و شیرین هست واسه من زهر مار گذشت
وقتی یاد کارهاش میفتم که در حق من میکرد، از درون شکسته میشم و می ریزم پایین ،از خودم تهی میشم....بعدشم مردی که خودش میگه تو رابطمون من اصلا اذیت نمیشم فقط تو داری اذیت میشی پس بهتره بریم حق طلاقت رو بدم....بنظر شما این حرف یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟هزارون نفر مشکل دارن، چرا مردهاشون دلشون نمیاد برن طلاق بدن و طلاق نمیخان..................اصلا مردی که زنش رو دوست داشته باشه حق طلاق نمیده و تازه خودش رو به آب و آتیش میزنه که درست کنه شرایط رو تا زنش غر نزنه...........
- - - Updated - - -
شوهر منم یهو تسلیم نشد.....نزدیک 8 ماه بود که میگفت من نمیتونم خوشبختت کنم و من هنوز مجردی نکردم و کارهای ناتمام مجردی دارم.....و تو ،توی این مسیر اذیت میشی...بنظرم جدا شیم بهتره.........و توی این 8 ماه از عمد کارهایی میکرد که عرصه رو واسه من تنگ کنه تا من ازش بخوایم جدا شیم تا جلو همه خودش زیر سوال نره و بگه زنم خواست،که دقیقا همین جور شد و اون به خواسته اش رسید........مگه من زنش شده بودم که اون عشق و حال هاش رو بکنه و هر وقت هم خسته شد بزاره بره ........همه زن ها دوست دارن زندگی شون گل و بلبل بشه،هیچ زنی الکی سر شوهرش غر نمیزنه...من همون دختر روزهای اولم ،چرا روزهای اول غر نمیزدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟منم شعور دارم و عقل دارم.........هزار جور مشاوره گرفتم از دکتر حبشی و فایل هاش رو گوش دادم............اگه خواستین جواب های دکتر حبشی رو میتونم ارسال کنم...اون به عنوان یه مرد باید حواسش به زندگیش میبود که نبود...........
من فکر میکنم بعضی کاربرها یا اصلا تاپیک های قبلی رو نمیخونن و یکطرفه نظر میدن.
یا اینکه جوری نظر میدن ادم حس میکنه نکنه همسر هانیه جان هستن:sad:
نه خانم همسر هانیه خانم اگه بخواد نظر بده مسلمن محتاط تر مینویسه و همچنین با توجه به صحبتهای هانیه خانم شوهرشون علاقه ای به این زندگی نداره، پس منی که سعی میکنم به ایشون القاء کنم با تدبیر تر رفتار کنه نمیتونم همسرشون باشم (یکم فکر کردن هم بد نیست) ، ضمناچون کل مطالبو خوندم تصمیم گرفتم ثبت نام کنم و اولین کامنتمو بدم چون بقول شما بعضی ها عوض آروم کردن شرایط سعی میکنن آتیش بیار معرکه بشن (البته دور از جون شما:203:). زندگی بهم زدن خییییلی راحتره، اون کسی عاقلتر و هنرمند تره که بتونه زندگی متلاطم و در معرض از هم پاچیده شده ی یه بنده خدایی رو به سمت ارامش و ثبات ببره نه بنزین بپاشه رو آتیش.
هانیه خانم سلام ببخشید که دیر پاسختون رو میدم
فرمایشات شما کاملا صحیح، من نمیگم که بار همه ی تقصیرها متوجه شماست، عرض بنده اینه که مسلمن دلیل دادن حق طلاق از جانب همسرتون به یکباره نمیتونه اتفاق بیوفته و حتمن پیش از این اتفاق صحبتهایی بین شما و همسرتون اتفاق افتاده و یکی از طرفین برای اولین بار پیشنهاد جدایی رو مطرح کرده و پر واضحه که اگه همسرتون هم از این پیشنهاد استقبال کرده باشه، شما استقبال نکردین و از مسائلی که بینتون پیش اومده شدیدا ناراحت و در پی حل مشکل هستین. دلیل این امر هم طرح مشکلتون تو این وبسایته.
صحبتهای همسرتون رو که نوشتین خیلی افسوس خوردم که چطور یه مرد اینقدر میتونه کوته فکر باشه و به بلوغ فکری نرسیده باشه که دلیل جداییش تموم نشدن خوشی های جوونیش باشه (اگه واقعن این فقط یه بهونه برای جدایی نبوده باشه). مطمئنن این آقا اگه خدایی نکرده از شما جدا بشه و بخواد بره دنبال خوشی های گذرا و کاذب، در نهایت آخر خط بر میگرده سر نقطه اول زندگیش که الآن تو همون نقطه ایستاده ولی اون موقع دیگه خیلی دیره.
قطعن هیچکس مثل شما دو نفر مشکلات زندگیتون رو با پوست و گوشتش تجربه نکرده و به همین دلیل هیچکس از دید شما و از جایی که شما ایستادین نمیتونه به مسائل عمیق نگاه کنه و مدیریت مشکلات زندگیشو به عهده بگیره. هر کسی هم که بهتون حق بده یا نکوهشتون کنه مسلمن فقط یه نظر داده و رفته پی زندگی خودش و در آخر شما هستین که میشینید و میبینید با زندگیتون چطور رفتار کردین. که آیا در زمان خودش بهترین تصمیم رو گرفتین و بهترین عملکرد رو داشتن یا اشتباهات جبران ناپذیری کردین. ولی بعنوان کسی که در گذشته یه ازدواج ناموفق کوتاه مدت و در حال حاظر یه ازدواج موفق بلند مدت داشته بهتون 3 تا پیشنهاد میکنم.
1) تو مشکلاتتون هیچوقت پای نفر سوم رو پیش نکشین و از زندگیتون یه آش شله قلمکار درست نکنین چون نفر سوم و چهارم بجز اینکه با خودش مشکلات بزرگتر رو بهمراه بیاره و اگر در بهترین حالت اگر آتیش بیار معرکه نباشه و با مشکلات شما بعنوان یه fun نگاه نکنه، میتونه با نظرات و مشاورات ناکارشناسانه و بی منطق زندگیتون رو با مشکلات خیلی بزرگ مواجه کنه که در نهایت به این نتیجه برسین که اگر تنهایی به حل مشکلات می پرداختین چه بسا موفق تر عمل میکردین. بجای گرفتن نظر از این و اون به یه مشاور خانواده خوب مراجعه کنین ولو تنها و بدون حضور همسرتون. قطعن مشاور خیلی بهتر میتونه کمکتون کنه تا من و دیگران.
2) تو مواقع بحرانی مثل الان هیجانی رفتار نکنین. اینکه همسرتون رو تحت فشار بذارین که سریع وضعیت منو روشن کن و مادرتون زنگ بزنه و.... در نهایت بیاین اینجا اعلام کنین که اگه تا فلان روز تکلیف رو روشن نکنه میرم اقدام میکنم برای طلاق و... اینها تصمیماتی هستن که در زمان بحرانی زندگیتون گرفته شده و میتونه کاملن اشتباه باشه. این زندگی ارزش اونو داره که براش یکم فرصت قائل بشین. خیلی وقتها مسکوت گذاشتن مشکلات میتونه کمک بزرگی بهتون بکنه. همین هیجانی تصمیم گرفتن همسرتون هم باعث شده بره این کار ناعاقلانه رو انجام بده و باعث شکستن دل شما بشه و دست انداز بزرگی تو زندگیش بندازه و باعث بشه ما این کارشو تا ابد تو ذهنتون نگه دارین. گذر زمان خیلی وقتها حل مشکلات زندگی رو آسون تر میکنه. شاید بعد از چند وقت وقتی همسرتون از انجام اون کارهایی که تو دلش مونده بود سیر شد، تازه بفهمه چه اشتباه بزرگی رو مرتکب شده و اصل زندگیشو و همسرشو داشت فدای یه مشت حرکات بچگانه کرده و بتونه اشتباهاتشو جبران کنه. این فرصتو به خودتون و به ایشون بدین لطفن. فشار آوردن در شررایط کنونی نتیجه عکس داره و مثل فنر با چند برابر قدرت به سمت مخالف پرت میشه. اون زمانی رو که میخواین بعد از جدایی (خدایی ناکرده) بشینین و به اشتباهاتتون فکر کنین، الآن به خودتون و همسرتون (در اصل به زندگیتون) بدین.
3) در آخر خواهش میکنم از جدایی بعنوان آخرین آپشن استفاده کنین. طلاق حل مشکل نیست، جابجایی مشکلات با یه سری مشکلات دیگه ست. اینقدر قبح طلاق تو جامعه ی ما ریخته که ملت به راحتی در موردش صحبت میکنن و انجامش میدن. اگه میشد ته دل آدمایی که طلاق گرفتن رو دید مطمئنن خیلی هاشون اگه بر میگشتن جور دیگه ای با زندگیشون رفتار میکردن حتی اگه به زبون بگن راحت شدیم طلاق گرفتیم.
در آخر عرایضم خواهش میکنم به زندگیتون مثل یه بچه ای که افتاده و دست و پاش زخمی شده و احتیاج به محبت و مراقبت داره نگاه کنین. هیچکس برای جدا شدن ازدواج نمیکنه. تصمیم همه از ازدواج "زندگی" کردنه نه مجادله و دعوا و تلخی ولی خیلی ها هدف اصلیشون رو فراموش میکنن و تو یه زندگی هر چه در توان دارن استفاده میکنن تا این شانسو از خودشون سلب کنن.
ضمنا یادمون باشه زندگی خیلی خیلی خیلی کوتاهه، خیلی از اونهایی که زندگی رو شدیدا جدی گرفته بودن و با معادلات پیش میرفتن و همه چیو کامل و بی نقص میخواستن و براش کلی جنگیدن و رنجوندن و در نهایت پیروز شدن یا باختن، الآن روی زمین نیستن.
ببخشید که صحبتهام طولانی شد. امیدوارم خبرهای خوب ازتون بشنوم:72:
ممنون دوست عزیز از راهنمائیت
عزیزم الان 3 ماهه که این آقا منو ول کرده به امان خدا رفته....
تو این 3 ماه ،اگه خودش میخواست برمیگشت!!!!!!!!پس نمیخاد
بخدا با اینکه سر منشاء تمام مشکلاتمون اون آقا بود ،ولی با این حال من هر جا میرم و هر کاری میکنم ناخودآگاه یاد شوهرم میفتم و همش پیش خودم میگم :آیا همین طور که من به یادش میفتم ،اونم یادی از من میکنه تو خلوت خودش؟؟؟؟؟؟؟؟باز فکر میکنم که اگه یادی میکرد خب زنگ میزد یا پیام میداد...
بعد از 3 ماه ،دیروز آبجیش زنگ زده که تو اینجا تو خونه ،جیگر همه رو خون کرده و با همه دعوا داره و بنزین ریخته رو خودش که کبریت بکشه و ما جلوش رو گرفتیم و........
منم در جواب گفتم من هر راهکاری که از مشاوره گرفتم روی این آقا تست کردم جواب نداد(از مرکز مشاوره راهکار میگرفتم)حالا با این تفاسیر من هنوز میتونم با گذشت و فداکار باشم و ببخشم همه چی رو ، ولی به این شرط که این آقا هم بفهمه تعهد در قبال یه زن چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به خواهر شوهرم گفتم شما اگه معادله ای/فرمولی داری ،بده تا من اجرا کنم!!!!!!اگه میفهمی که اگه من فلان کار رو کنم شوهرم بهتر میشه........اونم گفت من راهکاری ندارم و...تو بیا شهر ما که حرفامون رو برای آخرین بار بزنیم...منم گفتم تا حالا هر چی بوده من بدنبال بردار شما از این شهر به اون شهر بودم ،ببخشید الان دیگه نمیتونم بیام ....چون نمیخام دوباره شوهرم بگه من که این زندگی رو نمیخاستم تو خودت اومدی حرف زدی و پس الانم دهنت رو ببند و همین جوری زندگیت رو بکن...:97:گفتم شخصیتم خیلی تو این مسیر له شده و اگه قرار باشه این زندگی از نو ساخته بشه ،کسی که پیشقدم میشه باید شوهرم باشه،اون باید نشون بده که سرش به سنگ خورده!!!چون همش من پیشقدم شدم واسه آشتی :خب این دفعه هم میگه با اینکه حق طلاقش رو دادم و گفتم برو طلاق بگیر ، ولی زنم نرفت طلاق بگیره خب پس هر بلایی سرش اوردم بازم خودش برگشت........نمیخام این سیستم رو پیش بگیره....
خیلی ممنون که یاداوری کردین بلد نیستم فکر کنم و فکر نمیکنم.
بهتره آدم واقع نگر باشه و با توجه به واقعیت ها نظر بده نکه سعی کنه فقط آدم خوبه داستان به نظر بیاد.
مطمعنا بنده هم دوست دارم دوستم هانیه جان زندگی رو که در شانش هست داشته باشه.
هیچکس مجبور نیست در دوره شناخت و دوره عقد که فقط برای سنجیدن طرف مقابل هست خودش رو به اب و اتیش بزنه و نابود کنه خرد کنه که کسی رو که عدم صلاحیت خودش رو ثابت کرده برای ادامه زندگی و دوست داشتن شریک زندگیش متقاعد کنه.
دوران عقد یک امتیازه.
هر کسی حق داره با کسی ازدواج کنه که لیاقتش رو داره.
اگر در دوران عقد به این نتیجه رسید که نامزدش مناسبش نیست عاقلانه ست که خودش رو نجات بده و به موقعیت های جدیدش فکر کنه.
بهم خوردن نامزدی با شناسنامه سفید و صدمات روحی کمتر خیلی بهتر هست از طلاق و اسم کسی توی شناسنامه بودن و قلب و روح زخمی و گذشته و اینده تلخ و شکست به معنای واقعی.
و اینکه چندین بار از نفر سومی که ممکنه با نظراتش اتیش بیار معرکه باشه یا کسیکه نظر میده و علم کافی نداره صحبت کردین.در حال حاضر شماهم نفر سومی هستین که دارین نظر میدین.
حتما شما مشخص میکنین که جنابعالی به عنوان نفر سوم علم کافی رو دارین و امثال بنده به عنوان نفر سوم علم کافی رو نداریم و داریم بخاطر فان قضیه نظر میدیم.
البته دور از جون شما:undecided:
هانیه جان کسی که روی خودش بنزین میریزه حالا راست یا دروغ بنظرم کنترلی روی احساساتش نداره و هنوز به بلوغ فکری نرسیده.
کاش همسرتون شخصا پیش قدم میشدن و یا حرکت امیدوار کننده ای انجام میدادن که بشه بهشون فرصت دوباره داد
منظور از نفر سوم یعنی هر فردی غیر از زن و شوهر، حالا این نفر سوم میتونه نفرهای سوم هم باشه چه تو فامیل چه دوست و اشنا خیلی ها تو این پست نظر دادن و شما به تنهایی نبودین که بخوام شما رو مخاطب قرار بدم. گذشته از همه اینها کل نظرات من رو اگه بخونین در قالب پیشنهاد بوده و در جهت مثبت قضیه. هیچ جا با قطعیت نظر ندادم چون شغلم این نیست پس شاید من اشتباه کنم و شاید شما درست تر نظر داده باشین. شاید هانیه خانم برن پیش کارشناس، ایشون همون نظری رو بدن که شما دادین.
گذشته از همه ی اینها مگه من شما یا هانیه خانم رو میشناسم که بخوام خودم رو بعنوان آدم خوب معرفی کنم یا اصلا آیا این داستان داستان خوبیه که اینقدر برام مهم باشه که اسمی از من توش باشه؟ من 3 روز پیش ثبت نام کردم و اولین کامنتمو برای ایشون گذاشتم و الآن هم آخریش رو میذارم چون من داشتم چیز دیگه ای رو سرچ میکردم که بطور اتفاقی با این سایت و مشکل هانیه خانم اشنا شدم کاری اینجا ندارم و مطمئنن نمیخوام زحمات شما رو تو این سایت بی ارزش کنم-موفق باشین:72:
----------
هانیه خانم چیز دیگه ای ندارم که خدمتتون عرض کنم ولی بازم تاکید میکنم که در آخر ماجرا این شما هستین که میدونین چه کاری درسته و چه کاری نادرست. امیدوارم بهترین تصمیمات زندگیتون رو بگیرین و از صمیم قلب براتون عاقبت بخیری آرزو میکنم.
شاد باشین:72:
کار خوبی کردی گفتی نمی آم برای صحبت !!
انگار ایشون عروسه، شما داماد!! بیا شهر ما برای آخرین بار حرفهامون را بزنیم !!!
یه تکون هم نمی خوان به خودشون بدن.
خواهرش زنگ زده چون از دستش خسته شدن
چون اونها هم نمی تونن باهاش زندگی کنن
می خوان اگه بشه باز این پسربچه را بسپرن دست شما، ازش نگهداری کنی و خرجش را بدی و تر و خشکش کنی.
خانواده اش دارن اذیت می شن می خوان شما را یه طوری برگردونن.
همسرتون متاسفانه به بلوغ لازم برای زندگی مشترک نرسیده و شما هم الان به رفتار کاملا درست و عاقلانه ای رسیدید بعد ازون همه تلاش که برای رسیدن به این نتیجه لازم بود
تا وقتی خودشون برای اصلاح پیش قدم نشدن قدمی بسمتشون بر ندارید باید یاد بگیرن که برای زندگی ارزش قائل بشن و تلاش کنن وگرنه همه چی رو از دست میدن
و الان به این شوک نیاز دارن تا یا از خواب بیدار بشن و سر عقل بیان
یا همچنان در خواب بموننو شما راهتونو جدا کنید
اگر باز هم شما بسمتشون برین به درستی رفتار خودش مطمئن میشه و ممکنه هر چند ظاهرا و موقتی نرم بشه ولی در واقع اصلاح نمیشه و رفتار غلطش بیشتر تثبیت میشه
در شرایط شما هر دختری به دو راهی تصمیم بسیار سخت جدایی یا سازش میرسه که امیدوارم خدا کمکتون کنه تا بهترین انتخابو داشته باشین
سلام
به نظر من طلاقت بگير و برو پي زندگيت!!!!!!!!!!!!!!!!!!
فكر كنم چنان كاري با اون آقا كرديد كه حاضر شده خودكشي كنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اگه هم مايل به طلاق نيستي مثل دختر خوب ميري معذرت خاهي و دست بوس !!!!!!!!!!!
ببخشيد خيلي رك و راست ميگم اما زندگي رو هم براي خودت و هم براي چند نفر ديگه تلخ كردي!
ضمنا من و مثال بنده بيشتر نقش آتيش بيار معركه رو دارم پس تصميم قطعي رو با مشورت با خانوادتون بگيريد.......
با آرزوي خوشبختي براي شما
سلام دوست عزیز
آقای سیا 518 ازتون خواهش میکنم که پست های منو از اول دنبال کنید و ببینید که مشکل من از ریشه چی بوده و بعد اظهار نظر کنید....در ضمن آدم هایی مثل شما که راهکار ندارن من نمیدونم چرا میان و نظر میدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بعدشم اون آقا 3 ماهه منو ندیده...اگه من کاری باهاش کرده بودم و در حالت طبیعی خودش هیچ مشکلی نداشت خب پس 3 ماهه منو ندیده و مقصر هم اصلا من بودم ،تو این 3 ماه باید خودش و زندگی تنهایی خودش رو سر و سامان میداد...اصلا من به درک....من مشکل داشتم و بخاطر اخلاقای من رفت!!!!!!!!!!!!اگه حرف شما باشه...پس چرا الان دقیقا با خانواده خودش هم مشکل داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از نظر اون من مشکل داشتم!
محل زندگی من مشکل داشت!
خانواده من مشکل داشت!
فامیل من مشکل داشت!
محل کار من مشکل داشت!
دوستان من مشکل داشتن!
کلا از نظر اون همه چی مشکل بود!
خب الان رفت شهر خودشون....رفت پیش خانواده خودش....3 ماه زمان کمی نیست....3 ماه یه عمره واسه خودش....منم هیچ گونه تماسی باهاش نداشتم!!!
رفت پیش دوست و فامیل خودش....بالاخره اینا هم جزیی از آروزهاش بود دیگه!!پس چرا الان نتونسته زندگی خودش رو درست کنه؟؟؟چرا با خانواده و همه درگیره....چرا خانواده اش به من زنگ میزنن بیا شوهرت رو بردار و ببر
پس بدون او آقا ذهن خودش خراب بوده...:324:
سلام
ببخشيد باعث ناراحتيتون شدم اما من نظرم رو گفتم ..... آزاديه بيان كه ميگن اينجا صادق هست....
وقت نشد تمام پست هاتون بخونم.... در صورتي كه وقت كردم حتما تمام پست ها تون ميخونم...
من نميدونم سياست خانواده همسرتون چيه اما سعي كنيد حساب شده عمل كنيد.
شايد شما يا هر چيز ديگه براي اون آقاي محترم مشكل عصبي ايجاد كرده ايد كه ايشون اين رفتارها از خودشون نشون ميده....!!!!!!!!!!!
در پاسخ: بهخانواده اش به من زنگ میزنن بیا شوهرت رو بردار و ببرشايد طلاق براي خانواده همسرتون زياد خوشايند نباشه.......من اگه جاي شما بودم هر چي زودتر تكليفم روشن ميكردم..........بلا تكليفي چيز خوبي نيست....
به هر حال بازهم معذرت ميخام
با آرزوي خوشبختي براي شما
خواهش میکنم آقای سیا 518
ولی یه چیزی که از خودم میدونم اینه که بعد از عقدم ...همش کتاب های همسرداری میخوندم و همش کلاس های مختلف مشاوره میرفتم...فقط و فقط بخاطر اینکه رفتارهام تو زندگی دو نفره بهتر بشه و یه وقت آزارش نده و خودش هم اعتراف میکرد که تو هیچی کم نداری...................آره آدم خوبی بود..........ولی بعد از بیکاری و بی پولی ،افتاد دنبال رفیق....و ای کاش رفیق هاش آدم بودن ....چند تا رفیق درب و داغون...........هر چی بود که زندگی منو خوب نابود کرد...............اون چیزی که ذهن اونو اذیت میکرد بیکاری،بی پولی بود :که بخاطر اینا تمام شخصیتش رو از دست داده بود و انسانیت و وجدان رو فراموش کرده بود....9 ماه بیکار بود و بعد از 9 ماه من واسش کار پیدا کردم ،گفت من دیگه نمیتونم کار کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!1
آره درسته:یه چیزی ذهن اونو اذیت میکرد که این آقا یکسال روند آزار و اذیت منو پیش گرفت!!!!!!!!!!!
ولی اینکه زندگی پر از فراز و نشیب هست ،پر از اتفاقای بد و خوب:::::::::::::::::::::::::::::بنظرتون دیگه با این چیزهایی که من از شوهرم دیدم میتونستم بهش اعتماد کنم!!!!!!!!!!!!!!!!اصلا من خودمو گول میزدم و میگفتم درست میشه!!!!!!!!!!!!!!!اون آدمی بود که تو سختی ها بتونه پا به پای من بیاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام هانیه جان من بهت تبریک میگم که تونستی بهترین راه رو انتخاب کنی واینکه به نظر من شما تمام تلاشتو کردی حتی بیشتر از توان یه زن برای زندگیت گذشت کردی پس همیشه وجدانت راحته واما شما یه خانم فهمیده ای هستی چرا نباید در ارامش زندگی کنی چرا نباید محبت ببینی ناز کنی وتمام چیزهای عادی که اصلا این خصلت هارو خدا در وجود یک زن قرار داده اعتماد به نفست رو ببر بالا ماشالله که دستت تو جیب خودته پس جای نگرانی نیست خداتو شکر کن که بچه نداری که تااخر عمر باید به پاش میسوختی و میساختی و دم نمی زدی.
مطمئن باش لیاقت تو خیلی بیشتر از یه زندگیه بی در وپیکر و بی تعهد وبی عشق علاقه ست.
درسته که تو زندگیه همه مشگل هست تمام ادم ها نقاط مثبت ومنفی دارن اما در مورد همسر سابق شما ایشون حتی 1نقطه مثبت نداشتن به نظر من یاشاید نقاط منفیشون انقدر زیاد بود که مثبت هارو پوشش می داد.
وحالا این یه تجربه تلخ شد برای شما اما ارزششو داره من به عنوان کسی که دیدم به شما اطمینان میدم که اگه اشتباهات قبلیتون رو تکرار نکنین مثل محبت زیاد و یه طرفه .گذشت بی جا.و...حتما. موفق میشین ویه زندگی رویایی میسازید
یه صفحه جدید باز کنین تو زندگیتون امید وار باشید و کمی تغییر به خودتان بدید مثلا وقت ازاد داشتین برین شنا کنین حتی هفته ای 1بار برای روحیتون خیلی خوبه به خدا نزدیکتر بشین و نگران اینده نباشین...حتما بهترین ها در انتظار شماست
با سلام
این تایپ از ظرفیت مجاز عبور کرده ...... و به ناچار قفل می شود
ما در اینجا چون مراجعمان شمایید شما را می بینم و مشکلات شخص شما را .... در رابطه با همسرتتان شما اشتباهات مهمی داشتید .... لذا پستی که مدیر برایتان ارسال کردده را پیگیری کنید و روی خودتان و ضعفهایتان و روشهایتان زوم کنید و اشتباهاتتان را بیابید و بپذیرید و روند اصلاحی را در پیش بگیرید و در مورد همسرتان فعلاً نه به ادامه زندگی فکر کنید و نه به طلاق از فرصت عدم حضور ایشان استفاده کنید و فقط روی خود تمرکز کنید ....
مشاوره حضوری بروید و اشکالات خود را یافتته و ضعفهای مهارتی خود را در یابید و به کمک مشاور روی آنها کار کنید .... و اجازه بدهید مدت زمانی بگذرد و بر خود مسلط شوید و قوی شوید و روند درست را یاد گرفته باشید بعد تصمیم بگیرید چون چه زندگیتان ادامه یابد چه به طلاق منجر شود شما به روندی که گفتم نیاز دارید پس فرصت را از دست ندهید
موفق باشید