نوشته اصلی توسط
فردیس
این من بودم که زندگی رو اداره میکردم.
الان دو فرزند دارم که همه زندگی من هستند .
ولی بعد از گذشت 8 سال از زندگی مشترک متوجه شدم تمام تلاشهای من برای ساختن این زندگی بی اثر بوده.
همسرم همچنان حمایت عاطفی از من نمیکنه. مثل قبل هنوز از خانوداش حساب میبره. کار ثابتی نداره. من پیروز نشدم ولی همسرم پیروز شد. من یک آدم خسته ،عصبی بی اعتماد و منزوی، و خالی از عشق شدم. طراوتم رو از دست دادم. و همونی شدم که مادرش میخواست.
الان دیگه فقط روزهای زندگیمو با عشق بچه هام میگذرونم.
میخوام بگم در هر ازدواجی معمولا نشانه ها از همون اول پیدا میشن. و من پشیمونم که فکر میکردم میتونم همه چیزو درست کنم.
شاید مورد شما فرق داشته باشه و بتونی شرایطو کنترل کنی.