سلام فدایی جان:biggrin-new:
مجددا فدایی داری:beguiled:
وقتی میگم فدایی داری باورت نمیشه که!! چند روز نیومدم انجمن ،ببین چقدر برات نظر گذاشتن ، الان در اندازه یک هندبوک "مهندسی خواستگاری " توی تاپیکت مطلب وجود داره:biggrin-new:
فدایی عزیز ، شما توجه نکردی به پست قبلی من... من توی پست قبلیم گفته بودم روی من بعنوان "پدر علم خواستگاری ایران " حساب کنی:biggrin-new: اینو شما مثل اینکه شوخی گرفتی :biggrin-new: میدونی این یعنی چی؟ مثل این عرفا هستن که بعد یک عمر زهد، ازشون میپرسن رمز عاقبت بخیری چیه ، بعد اونها بجای کلی نسخه دادن ، با چند کلمه ساده به طرف میگن فلان کار رو بکن یا نکن ، الان منم همونطورم :biggrin-new: یعنی بهر حال کلی زحمت کشیدم ، نصف جوونیم رو گذاشتم روی خواستگاری رفتن ، همیشه سهمیه بنزین کارت سوختم میره بابت خواستگاری رفتنهام :biggrin-new:.. بهر حال اینم نتیجه اش میشه دیگه ، که با دو سه خط ساده مثل پست قبلم، کسی که میخواد بره خواستگاری رو راهنمایی کنم :biggrin-new:
فدایی جان ، این نکاتی که دوستان گفتند خوبه ، ولی به نظر منه "بابای علم ":biggrin-new: زیاد وسواس نداشته باش توی این چیزها ، یعنی مثلا خیلی سخت نگیر که حالا شیرینی ببری یا نبری ، یا کت شلوار بپوشی یا با کاپشن یا پیراهن بری و.... سند این حرفم اینکه ، اگر پستهای دوستان رو بخونی هر کدوم از دوستان بنا به سلیقه شخصی خودشون ، یک نظرمتفاوتی دادند ، یکی از دوستان گفتن شیرینی ببر ، یکی گفته نبر ، یکی گفته کت شلوار بپوش ، یکی گفته نپوش ....
اگه بخوام پست قبلیم رو تکمیل کنم ،به نظر من سه تا موضوع کلی مهمه ، یکی اینکه خود خود فدایی باش ، یکی اینکه راحت و صمیمی و خودمونی برخورد کن واینکه ذره ای کبر و غرور توی رفتارت نداشته باش....
مثلا من خودم چون ادم شوخ طبعی هستم ، و برام مهمه همسرم هم پذیرش این خلق و خوی من رو داشته باشه ، معمولا جایی که میرم ، توی جلسه خواستگاری سعی میکنم بعضی حرفام رو با طنازی ظریفی بگم که لبخندی روی لب افراد بیاد... خوب حالا یا خانواده دختر دنبال یک داماد جدی عصا قورت داده میگردن که این طنازی من زیاد به مذاقشون خوش نمیاد که برای من هم اتفاقا خوب میشه .. یا هم اینکه این نوع روحیه من ، برای اونها هم خوشایند هست و باعث قوی شدن رابطه بین ما میشه ... این یک مثال خیلی پیش افتاده بود ، کلا خیلی خوبه توی همه چیز ، اخلاق و رفتار و منش و اعتقادات و... از اون چیزی که هستیم خودمون رو بدتر یا بهتر جلوه ندیم...
یا مثلا اینکه من هر جا میرم که پدر دختر خانم هم هستن ، یک گپ خیلی راحت و صمیمانه با هم میزنیم و کلی هم سوای مراسم خواستگاری ، از مصاحبت با هم لذت میبریم ... انگار مثلا دارم با دایی یا عموم گفتگو میکنم و با رعایت ادب کامل اصلا اجازه نمیدم فضا رسمی و خشک بشه...
یا مثلا زمانی که با دختر خانم میریم توی اتاق برای صحبت ، برای اینکه بشه زودتر اون فضای رسمی رو شکست ، و هم من و هم دختر خانم توی گفتگو احساس راحتی کنیم و کلا بشه گفتگو رو خودمونی تر کرد، مثلا اگه قرار باشه روی صندلی یا مبل بشینیم ، از دختر خانم خواهش میکنم که روی زمین بشینیم و روی زمین صحبت کنیم ، وقتی روی زمین بشینی ، کلا خیلی زودتر یخ بین طرفین شکسته میشه ، دلیل علمیش نمیدونم چیه ولی خوب تجربه کردم دیگه ، مثلا من خودم قبلا روی صندلی مینشستم و صحبت میکردیم، بعد دیدم روی زمین فضای بهتر و صمیمانه تری هست ... حالا اگه تا یک سال دیگه داماد نشدم ، احتمالا بگم دو تا تشک بندازن :biggrin-new: من و دختر خانم بصورت دراز کش مذاکره کنیم که صمیمیت بیشتر بشه، البته تشکهاش با فاصله دو متری از هم باشه!:biggrin-new:
یا مثلا وقتی برامون توی اتاق چایی میارن ، مثل غریبه ها منتظر نمیشینم که سینی رو جلوم بگیرن ، خودم سینی رو ازشون میگیرم چون اونها خانم هستند و حجاب دارند ، سختشون ممکنه باشه ... اینها همه مثال هست ، منظور اینه تا جاییکه میتونی کلا فضا رو از حالت غریبه بودن و خشکی ، با رعایت ادب و آداب ، خارج کن..
فدایی جان این حرفایی که زدم مقدمه بود ، اصل مطلبی که میخوام بگم ، روایتی هست که چند وقت پیش شنیدم که باعث میشه از این همه جزئی نگری ما خلاص بشیم و این روایت برای ازدواج میتونه به هر دختر پسری ارامش بده و از کلی نگرانی های بیهوده رها بشه....
روایتی هست از حضرت رسول(ص) که مضمونش این هست که اگه منه پیامبر خدا ، به همراه جبرئیل و میکاییل و اسرافیل ، دست به دعا به درگاه خداوند برداریم ، که یک نفر همسر یک نفر دیگه بشه ، غیر از اون فردی که خداوند براش مقدر کرده ، دعای من پیغمبر و فرشتگان مستجاب نخواهد شد...
البته اصل روایت خاطرم نیست و مضمونش رو اوردم ، اگه روی این روایت تمرکز کنیم واقعا خیلی ارامش میگیرم ... من در جایگاهی نیستم که بخوام این حدیث رو تعبیر و تفسیر کنم .... ولی به نظر من بیسواد، ازدواج و اینکه کی شریک زندگی ما بشه ، یکجور امتحان خداوند هست ،مثل امتحان والدین .... چقدر ما در انتخاب اینکه چه افرادی پدر و مادرمون بشن نقش داشتیم ؟ واقعیت اینکه شریک زندگی ما هم یکجورایی مشخصه و ما فقط باید توی مسیر انتخاب قرار داشته باشیم... حالا دیر و زود داره ولی غالب موارد سوخت و سوز نداره و به اون کسی که برای ما گذاشتن کنار میرسیم...
چقدر دختر پسرها هستن که سالها با هم دوست هستن یا چند ماه بصورت رسمی برای اشنایی هم وقت میزارن و چند جلسه پرسش و پاسخ میزارن و از اخر ازدواجشون با هم جور نمیشه و چقدر دختر پسرها هستن که الکی الکی و در یک مدت زمان کوتاه با هم اشنا میشن و با هم ازدواج میکنن .... خوب اینها غیر از خواست و اراده خداوند هست؟
حالا شما هم دوست داری به اون دختر خانم برسی دیگه ، خوب اگه قسمتت باشه میرسی ولو اینکه دو سال بینتون جدایی بوده وگرنه که نمیرسی دیگه ، حالا اینکه شیرینی ببری یا نبری یا کت شلوار بپوشی یا نپوشی یا با پدرش فضا طوری باشه که بتونی خوب ارتباط برقرار کنی یا نه، اینها فقط میتونه بهانه نرسیدن باشه ، ولی فقط بهانه هست نه دلیل... دلیل اصلی جایی دیگه هست... پس خیلی خودت رو با جزئیات درگیر نکن... و فقط خلوص عمل داشته باش و دلواپسی های بی موردت رو بزار کنار...
برای همین من خیلی دلم روشنه که بالاخره دل مامان بابای دخترعفت خانم نرم میشه و باهش ازدواج میکنم ...
I love you the daughter of Effat khanom
ببخشید ، میدونم "of " برای اشیای بی جان به کار برده میشه یک لحظه یاد دختر عفت خانم افتادم، هیجانی شدم ، اشک تو چشام جمع شد ، نفهیدم چی نوشتم.:biggrin-new:
همگیمون موفق باشیم :biggrin-new:
برای شادی روح من حقیر ، صلوات بلند ختم کن....