به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 8 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 89
  1. #71
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها
    ممنونم مریم خانم از توجه و پاسختون
    ببینید من ابتدای عقد این اجازه رو بهش دادم که فقط در محیط های زنانه کار کنه و به حرفم هم عمل کردم تا سه ماه بعد عقد تو آرایشگاه کار میکرد بعدش بنا به یه سری دلایل خیلی واضح که خودشم قبول داشت گفتم دیگه اونجا نرو. الان داره همونو میزنه تو سر من که تو زیر حرفت زدی در حالی که حتی باعث و بانی دعوای آخر ما همون کسیه که خانم من پیشش کار میکرد.


    اگر بخوام از نظر شرعی بررسی کنم که درسته من یه بار زدم و این یه اشتباهو کردم ولی باقی موارد من هم تامین مالیش میکنم هم بهش محبت میکنم و به خواسته هاش اهمیت میدم در برابرش اونم وظیفه داشته از من اطاعت کنه تمکین کنه برای بیرون رفتن از من اجازه بگیره که هیچ کدوم اینارو یه ماهه اصلا انجام نمیده و قبل از این مدتم به خیلی حرفام گوش نمیکرد و برای جایی رفتن هم خیلی وقت ها بهم خبر نمیداد یا دروغ میگفت.
    امر و نهی کردن هم هیچ جا نگفتن امر و نهی نکنید اتفاقا گفتن از دستورات شوهر سرپیچی نکنه و باید مطیع و فرمانبردار باشه. خب این فرمانبرداری در برابر یه سری قوانین و امر و نهی کردن هاست دیگه. فقط گفتن با خوشرفتاری و مهربونی رفتار کنید که اگر گوش کنه به حرفام منم خوشرفتارم باهاش. وقتی مشکلی پیش میاد و من به نظرش بداخلاق میشم که گوش نکرده به حرفام و کار خودشو کرده. وگرنه من دیوونه نیستم که بخوام آرامش و خوشیمونو بهم بزنم.


    همه اینام به کنار یعنی بخاطر این مشکلات باید یکماه با من قهر کنه؟ یعنی منتظره من بگم از این به بعد هرکاری خواستی بکن هرجایی خواستی برو تا دوازده شبم جایی موندی هیچ ایرادی نداره؟ فقط اینارو بگم باهام آشتی میکنه؟ خب هیچ وقت نمیتونه این حرفارو از دهن من بشنوه حتی اگر تا آخر عمر منم باهام قهر بمونه. من میتونم یه میزان آزادی بیشتر بهش بدم ولی نمیتونم کلا بیخیالش باشم که هرکاری خواست بکنه. به نظرتون اگر من الان بهش پیشنهاد بدم که بیاد راجع به محدودیت ها و قوانینی که گذاشتم مذاکره کنیم حاضر میشه کوتاه بیاد و دست از قهر برداره؟
    نمیخوام ازم دلزده بشه یا احساس اسارت بکنه برعکس دلم میخواد با هم به گرمی قبل بشیم ولی الان نمیدونم چی کارش کنم چی بهش بدم از چی بگذرم که کوتاه بیاد


    راجع به رنگ مو هم احتیاج نیست مثلا میره بلوند میکنه به من بگه یا خیلی تغییرات عادی دیگه ولی بنفش! بنفش رنگ کت و شلوار جوکر! خب این یه چیز غیرعادیه و منم البته چیزی بهش نگفتم فقط گفتم چقدر بنفش شدی! ولی این تغییرات عجیب غریبو دوست دارم اجازه هم نمیگیره حداقل از قبل در جریانشون باشم.
    سلام
    امیر آقا حرفها و عمل شما و تفکراتتون مردسالارانه است
    یعنی چی که باید اطاعت کنه
    یعنی خودش اصلا اختیار نداشته باشه
    تفکر اعراب اونم در زمان جاهلیت این مدلی بود

    افکار مرد سالارانه عشق رو می کشه
    شما نمی تونید از خانمتون هم توقع اطاعت داشته باشید و هم توقع عشق

    نمیگم هرکاری رو باید ایشون انجام بده و شما سکوت کنید ولی اگر خواستید تغییری کنه از فاز احساس باید باهاش وارد بشید نه با تحکم و اجبار

    توی یکی از پستهاتون نوشته بودید وسط مکالمه گوشی رو از خانمتون گرفتید و مکالمه اش رو قطع کردید. این حرکت خیلی برخورنده هست نمیشه با چنین برخوردهایی سازگار شد. بدتر از اون اینه که اونم به تلافی خواسته گوشی شما رو برداره و شما از واژه "غلط می کنی" استفاده کردید. این واژه رو به یه بچه دوساله هم بگی از چشمش می افتی چه برسه به یه خانم بزرگ

    شما کلا رفتارهای خانمتون رو قبول ندارید و ایشون رو یه بچه می دونید که عقلش به کارش نمی رسه

    اگر توی همون بازار کمی تحمل می کردید تا مکالمه اش تمام بشه بعد با لحن مهربان به ایشون می گفتید ببخشید خیلی خسته ام و دیگه نمی تونم ادامه بدم و اجازه بده بقیه خرید بمونه برای بعد" مطمئنم ایشون شما رو درک می کرد

    با زور و با تحکم که نمیشه با کسی رفتار کرد

    شاید اگر یه دختر بیچاره و بی پناه بود با این شرایط کنار میومد ولی خانم شما با شرایطی که گفتید بعید می دونم

    لحنتون رو عوض کنید برخوردتون رو عوض کنید از واژه اطاعت حتی توی ذهنتون استفاده نکنید
    مطمئن باشید احتمال بیشتری داره ایشون مطابق نظرات شما رفتار کنه
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  2. 5 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 26 آذر 96), Erica (دوشنبه 27 آذر 96), maryam123 (یکشنبه 26 آذر 96), mercedes62 (یکشنبه 26 آذر 96), پامچال (یکشنبه 26 آذر 96)

  3. #72
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم انیسا خانم. راستش خیلی سخته بخوام چکش نکنم من الانم که منو در جریان کاراش نمیذاره و باهام حرف نمیزنه هرازگاه فکر میکنم کجاست و داره چی کار میکنه به یه بهانه ای زنگ میزنم به اطرافیانش که بفهمم در چه حاله دست خودم نیست مشکوکم نیستم که داره کار بدی میکنه فقط میخوام خیالم راحت باشه همه چی مرتبه بهم نیاز نداره.
    اصلا به هیچ صورتی نمیتونم این حرفتون که میگین چندسال طول میکشه تا اعتمادسازی بشه رو درک کنم. اگر مثلا خیانت کرده بودم درک میکردم که چند سال بخواد طول بکشه ولی در مورد یه دعوای اینجوری نمیفهمم.
    اینکه شخصیت های متفاوت داریم چیز خطرناکی نیست که بخواد بخاطرش نگران باشه. اینم نمیفهمم چرا باید بترسه اگر من دیگه اینکارو نکنم دلیلی برای ترسیدن و احساس خطر نیست.
    خودشم قبلا مشکلی نداشت مراقبش باشم مثلا من میدونم اون روزی که مجبور شدم پشت اتوبوس دنبالش برم براش هم هیجان داشته هم داشته کیف میکرده که من اینجوری چسبیدم بهش عملا وقتی هم منو دید داشت میخندید!
    خانم من دختری نیست بتونه تنهایی کارهاشو انجام بده یا تصمیم های مهمی بگیره اتفاقا شدید نیاز به مراقبت و حمایت داره و من نمیدونم این یه ماه چطوری داره تنهایی با این مسئله دست و پنجه نرم میکنه. دختر مستقلی نیست فقط زیادی آزاد بوده.


    خانم فکور لطفا دچار سوتفاهم نشین. اون حرف من درباره اطاعت و تمکین در جواب حرف یکی از خانمها بود فکر کنم مریم خانم بود که گفتن برو حقوق زن و مرد رو دربیار. منم نوشتم از نظر شرعی اینجوریه ننوشتم از نظر خودم! البته دوست دارم ازم اطاعت کنه ولی نه به اندازه قوانین شرعی خشک و خشن و قبول دارم زن هارو پس میزنه و فایده ای هم نداره. اگر خودم اعتقادم در این حدها بود الان باید یه دیه ناقابلی بابت کبودی دستش بهش میدادم که مطمئنم دردی از ناراحتی هاشو هم دوا نمیکرد و بعدم میتونستم برای تمکین حتی قانونی هم مجبورش کنم یا باید باهاش قهر میکردم یا حتی اجازه زدن داشتم به تفاسیری برای بحث نشوز که من هیچ کدوم این کارارو قبول ندارم و خیال انجامشم ندارم.
    فکر نمیکنم مردسالار باشم ولی حرفتون رو قبول دارم که برخوردهای تند هم باهاش داشتم و میشده بهتر رفتار کنم. البته اونم داشته اینطوری نیست که من چیزی بگم اون ساکت و مظلوم باشه.
    یه سری از کارهای بچه گانه خانمم رو هم درست میگین قبول ندارم و یه جاهایی فکر میکنم متوجه نیست.
    این لحن و برخورد هم عادته من خیلی حرفامو بی قصد و غرض بهش گفتم ولی فکر بدجور کرده. مثلا اون شب من بهش گفتم شانس آوردی در حال رانندگی بودم فکر کرده دارم تهدیدش میکنم در حالی که منظور من این بود که اوضاع خیلی هم خراب نیست و شانس آوردیم بدتر نشده. اگه جمع میبستم که جفتمون شانس آوردیم دچار کج فهمی نمیشد.
    ولی بازم نسبت به مثلا ده سال قبلم خیلی اخلاقم بهتر شده ده سال پیش من نه اهل مصالحه با کسی بودم نه برای کارهام مشورت میگرفتم حرف حرف خودم بود شاید چندسال دیگه م صبر کنه و بتونه تحمل کنه بهتر از الان هم بشم.
    من بیشتر از اطاعت دنبال همون حس عشق و دوست داشتنشم با بچه بازی هاش هم میتونستم کنار بیام و مشکل جدی ای نداشتم الان که قهره و ازم دور شده بیشتر دارم اذیت میشم ولی الان من لحنمم باهاش خوبه و مراقبم چیزی نگم بهش بربخوره بازم از فاز قهر درنمیاد.

  4. #73
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    آقا امیر شما دنیاتون از هم متفاوته ..

    یک پدر و مادر هم حق ندارن بچشونو بزنن ... شما هم اصلا حق نداشتید برادرتونو بزنین ... برادرتون هم در اینده دچار مشکلات میشه .
    من هیچ کاری با قوانین ندارم از نظر من شما به عنوان یک انسان به هیچ عنوان حق نداشتید همسرتون رو بزنید و براش تعیین تکلیف کنین... اعتماد کردن به شما خیلی سخته چون حدس میزنه دوباره هم ممکنه اینکارو بکنید با اینکه بهش میگید که تکرار نمیشه ولی بازم اعمال و حتی بعضی حرفاتون بعد از اون شب نشونه ای از تکرار عملتون داره . میگین دوس ندارین زور بگین ولی عملا دارین اینکارو میکنین

    ببینید یسری مسائل مربوط به گذشته ی شما میشه و نمیشه عوضش کرد همچنین خانومتون ... و فقط مشاوره میتونه بهتون کمک کنه حتما پیش یک مشاور خوب برین و خواهشا به حرفاشون عمل کنین . انقد همسرتون رو دوس دارین حیفه تو کاراتون تجدید نظر نکنین.
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  5. 4 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 27 آذر 96), maryam123 (یکشنبه 26 آذر 96), پامچال (یکشنبه 26 آذر 96), صبا_2009 (یکشنبه 26 آذر 96)

  6. #74
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    قبول دارم تفاوت داریم ولی دیگه الان وقت فکر کردن نیست که بخواد تازه منطقی بشه به چی فکر کنه مثلا؟ سه سال قبل عقد وقت داشته فکر کنه تصمیم بگیره.
    اگرم میخواست هرکاری دوست داره بکنه اصلا چرا به من جواب بله داد؟ مجرد میموند هرکاری هم دلش میخواست میکرد ازدواج یه سری محدودیت داره چه برای مرد چه زن. نمیشه که هم بخواد منو داشته باشه هم همه دوستاشو هم روابطشو هم تمام آزادی های قبلیشو.
    اول:من قبلا هم گفتم خانمتون درک صحیحی از ازدواج نداره و خب تا زمانی که به این درک برسه شما باید صبور باشید.

    دوم:شما هم سه سال قبل از عقد وقت داشتید که بچه بازی ها و رفتارهای خانمتون رو بشناسید و بپذیرید و باهاش کنار بیاید ولی الان می بینید که نمیشه.

    سوم: خانم شما الان دچار شوک روحی شده؛ شاید حتی اگر دختر مستقل و عاقلی هم بود واکنش های الانش ارادی نباشه؛ هر چند که این مدت رو هم کودکانه مدیریت نکرده! اتفاقا سکوتش و آبروداریش جلو بقیه نشون میده که درایت داره. اینکه شما می خواین به زور متوسل بشید که رابطه ایشون رو با خودتون خوب کنید ؛ مثل این می مونه که بخواید یه آدمی که پاش شکسته و هنوز تو گچ هست رو به زور راه ببرید؛ و اصرار داشته باشید نلنگه؛ منطقیه آیا؟

    چهارم : شما هی می گید من بخشش کردم من کینه نداشتم و ... ولی لیست ایرادهاتون از زبون خانمتون واسه ماه پیش و سر اون دعوا نیست ؛ مربوط میشه به کل رابطه شما.

    جلسات بعدی مشاوره چی شد؟

  7. 5 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 27 آذر 96), Erica (دوشنبه 27 آذر 96), mercedes62 (یکشنبه 26 آذر 96), پامچال (یکشنبه 26 آذر 96), المای (دوشنبه 27 آذر 96)

  8. #75
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 01:14]
    تاریخ عضویت
    1394-9-11
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    3,516
    سطح
    37
    Points: 3,516, Level: 37
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 111 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام امیر اقا

    یه موضوع دیگه اینکه بعد دعوای به این شدت هیچ وقت رابطه جنسی زن رو اروم نمیکنه بلکه این فکر رو میکنه که چقدر همسرم خودخواه که حالا بعد همچین کار وحشتناکی که بامن کرده اومده فکر نیاز جنسیشه . بله رابطه جنسی مرد ها اروم میکنه در این شرایط اما زن اینوقت نیاز به بغل و نوازش و باز پس گرفتن حس امنیت داره . اینکه دیگه نمیذاره بهش دست بزنین هم برای همین .
    کم کم که صحبت کرد اینو بهش بگین که فکر میکردین با این کار ذهن خانومتون اروم میشه و فکر رفع نیاز جنسی نبودین بلکه فکر این بودین که ایشون اروم بشه

    موقعیت خوبیه تمرین صبور بودن کنید و رفتاراتون متعادل کنید . فقط فکر ارامش خانومتون باشید نه اینکه بیاد سمت شما وقتی حس کنه اولویت برای شما مهم اینه حالش خوب باشه نه اینکه دوباره به شما توجه کنه زودتر اعتماد میکنه و مشکل حل میشه

    بله اینکه خانومتون با اتوبوس رفته و سر یه مساله بی اهمیت قهر کرده وشما رفتین دنبالش منم بودم خوشحال میشدم . اتفاقا اگر میخواید یکم رفتارای بچگونش کم شه نباید میرفتین که بعدش بخواید با داد و دعوا باهاش برخورد کنید

    دوم میگید خانومتون تو پاساژ رها نمی کنید ؟ تو خیابون رها نمی کنید ؟ و یسری صحبتای دیگه که هی سراغشو از دیگران میگیرید و..
    من فکر میکنم شما اگر به خانومتون بدبین نباشین اما به جامعه خیلی بدبین هستین بیش از حد معمول اگر درسته سعی کنید این هم معتدل کنید.

    برای ساختن رابطتتون تمرکز بذارید رو خودتون وقتی خانومتون تغییر های رفتاری شما را در بلند مدت ببینه مطمینا رابطه شکل عادیشو پیدا میکنه (البته ادامه دار پیگیر رفع مشکلات رفتاریتون باشین نه فقط برای پایان قهرتون )

    امیدوارم که خبر اشتیشون را بزودی اینجا بذارین

  9. 3 کاربر از پست مفید mahtaban تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 27 آذر 96), Erica (دوشنبه 27 آذر 96), المای (دوشنبه 27 آذر 96)

  10. #76
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط anisa نمایش پست ها
    اعتماد کردن به شما خیلی سخته چون حدس میزنه دوباره هم ممکنه اینکارو بکنید با اینکه بهش میگید که تکرار نمیشه ولی بازم اعمال و حتی بعضی حرفاتون بعد از اون شب نشونه ای از تکرار عملتون داره . میگین دوس ندارین زور بگین ولی عملا دارین اینکارو میکنین
    میشه راهنمایی کنید دقیقا چه اعمال و حرفایی این برداشت رو در شما که یک خانم هستین ایجاد کرده که من حواسم باشه اونارو جلوی خانمم درست کنم؟ چه زوری بهش گفتم؟ من که کاریش ندارم یه ماهه اصلا.
    چی کار کنم زودتر بهم اعتماد کنه؟


    من برادرمو زیاد زدم اعتراف میکنم شاید بعضیاشم ناجور بوده که الان فکر میکنم لازم نبود به اون شدت. ولی اصلا نتیجه بدی نداشته امسال یه رشته و دانشگاه عالی قبول شد آینده روشنی داره و مشکلی هم نداره. اگر سخت گیری های من نبود یا پیش من زندگی نمیکرد شاید به این جا نمیرسید. البته خیال ندارم به هیچ وجه با خانمم هم اینجوری رفتار کنم اون موقع خیلی شرایط زندگیم فرق میکرد و بی اعصاب تر بودم تازه پسر فرق داره.


    متاسفانه من دیشب دوباره کنترلمو از دست دادم. نزدمش ولی باعث شدم خیلی بترسه. فکر نمیکنم دیگه قبول کنه سوار ماشینم هم بشه. این شرایط خیلی داره بهم فشار میاره و نمیتونم کنترل کنم خودمو.


    جلسات مشاوره دوشنبه هاست امروز وقت داریم صبا خانم. ممنون از پیگیریتون.

    درست میگین خانم من هنوز متوجه جدی بودن ازدواج و وظایفش نیست. اگر سکوتش از روی درایت باشه که خیلی حرکت عاقلانه و بعیدی داره میکنه.
    صبا خانم من هیچ مشکل جدی ای با بچه بازی های خانمم ندارم (غیر از قهر و گریه که خیلی بدم میاد) تازه قهر هم قبلا چندساعت قهر میکرد مشکلی نداشتم باهاش. ولی اصلا من عاشق جنب و جوش و سرخوش بودنش شدم همون بچه بازی هاش تا وقتی خطری برای رابطه مون و خودش نداشت من اصلا مشکلی با این رفتارهاش نداشتم از روز اولی که دیدمش خیلی هم لذت میبردم میدیدم انقدر شاد و شنگوله. حتی اونایی که منو حرص داده رو نمیگم مشکل جدی اکثرا یه سری مسائل کوچیک بوده که تموم شده.
    نه واقعا اصرار منطقی نیست من دیشب اینو به چشمم دیدم اذیتش میکنه. کوچکترین فشاری که حس کنه از طرف من داره بهش وارد میشه شدیدا بهمش میریزه ولو یه چیز مسخره و کوچیک. ابدا دیگه نمیخوام به زور راهش ببرم حال دیشبش منو خیلی نگران کرد.
    نکته چهارمتون من مشکلی با خانمم نداشتم و مسئله ای هم بوده زود گذشت کردم ولی از طرف اون که خبر نداشتم من فکر میکردم اونم راضیه تا هفته پیش که فهمیدم یه لیست ناراحتی از من داره. منظورتون اینه که من گذشت نمیکردم سر دعواهامون؟ اگه گذشت نمیکردم که هر دفعه میخواست کتک کاری بشه. منظورم این نیست دعوامون نمیشد منظورم اینه که زود تموم میشد و من گیر نمیدادم بهش میبخشیدم ولی اون تو دلش میمونده انگار همونا.


    ممنونم خانم مهتابان. درست میفرمایید. من اون شب دو سه ساعت بهش رسیدم بغلش کردم ناز و نوازشش کردم اصلا قصد رابطه جنسی نداشتم نگران دستش بودم قرمز شده بود و میدونستم فردا کبود بشه ببینه خیلی بهم میریزه و کلا تو مود عذاب وجدان بودم منتها دیدم اینجوری اصلا نمیتونیم بخوابیم و چون خودشم تو ناراحتی و عصبانیت من همین کارو میکرد و باعث میشد ناراحتی من از بین بره من فکر کردم برعکسشم صادقه و منم اینکارو بکنم حالش بهتر میشه فکر میکردم برد برده یعنی هردومون حالمون بهتر میشه اگر به من میگفت داره اذیت میشه یا نمیخواد انگشتمم بهش نمیزدم. اشتباه دیگه مم این بود که بعدش خوابم برد.
    جلوی مشاورم اینارو براش توضیح دادم ولی جوابی نداد.
    فعلا فقط زمانی که گریه میکنه میذاره من راحت بهش دست بزنم.
    درست میگین من باید الان همه حواسم به خوب شدن حالش باشه اینو میگم ولی بازم وقتی میبینمش چون دلم میخواد آشتی کنه زودتر حواسم از بحث اصلی پرت میشه.
    احتمالا امروز برای خودمم وقت مشاوره میگیرم جداگانه که برای بحث عصبانیتم برم این که میگین اگر تغییر منو ببینه رابطه ش عادی میشه نقطه امید منه. میخواستم اول حال اون خوب بشه بعد با خیال راحت دنبال مشکل خودم برم ولی هم مشکل خانمم ممکنه یه مدت طول بکشه هم من اعصابم سر این جریان خیلی ضعیف شده و کنترل عصبانیت و شرایط سخت تر شده برام.



    راجع به جامعه هم فکر نمیکنم هیچ مردی تو این جامعه بزرگ شده باشه و به سلامتش خوشبین باشه. یه پسر نوجوون رو هم نمیشه تو هر خیابونی ول کنی چه برسه یه دختر جوون. قبل از عقد چون پدرش اجازه نمیداد من برای ادامه خواستگاری هر سه ماه یه بارم برم خونه شون و فکر میکرد دارم دخترشو گول میزنم که بهم علاقمند شده ما هم مجبور بودیم تو خیابون با هم قرار بذاریم و نمیشد من حتی دم خونه شون هم برم با دخترش کاری نداشت به من میگفت سراغش نرم حتی تا جلوی در خونه شون... اگر زمانی تو خیابون اون چند دقیقه زودتر میرسید و بعدش من میرسیدم میدیدم مزاحم ها دوره ش کردن مجبور بودم خودم زمانمو جوری تنظیم کنم که نیم ساعت جلوتر برسم سر قرار که اگر اون زودتر رسید اذیت نشه. یا الان شده جایی دستشو نگرفته بودم و مثلا با فاصله دو سه متر از من بوده و برگشتم دیدم فکر کردن تنهاست مزاحمش شدن. اصلا نمیتونم تو خیابون یا جای شلوغ ولش کنم.


    من فکر میکنم داره حالش بدتر میشه فقط وقتی من کنارشم اینجوریه سوار ماشینم که کلا یه ماهه به زور میشه. دیشب بدتر هم شده بود و میخواست بشینه وسط کوچه.... من دیشب یه ساعت جلوتر رفتم که غیر از اون یه ساعتی که باید بریم پارک بشینیم وقت کنم نامه رو بهش بدم بخونه و اگر راضی شد حرف بزنیم.... البته یکم دیشب بیشتر با من حرف زد حتی گذاشت بغلش کنم ولی حال و اوضاع خوشایند نبود. حضور من اذیتش میکنه کلا.... رفتم خونه شون دیدم خودش نیست یعنی دقیقا این دختر تا دم اومدن من بیرونه و دیشب که یه ساعت زودتر رفتم تازه این مسئله رو فهمیدم!.. بعدم چنان هول کرد منو دید در حالی که من مواقع عادیم کاریش نداشتم بعد از من میرسید خونه حتی ازش نپرسیدم کجا بوده مادرخانمم خودش گفته بود.... ولی دیشب قشنگ معلوم بود ترسیده حالا چرا نمیدونم.... از خانواده ش خواستم اجازه بدن ببرمش خونه خودم شب. بیشتر میخواستم واکنششو ببینم میدونستم خودش راضی نمیشه خانواده ش که هیچ وقت مشکلی ندارن و اجازه گرفتن من فرمالیته ست ولی خودش جلوی اونا گفت نمیتونم بیام و دیدم بی قراره کلا وحشت زده بود. اومدیم بیرون هم راه نمی اومد.... یه قیافه ای گرفته بود انگار هر لحظه میخواد بزنه زیر گریه. دم ماشینم به من گفت سوار نشیم و بشینیم همون تو کوچه یه ساعت سکوت رو داشته باشیم! خیلی رفتارهاش مشکوک بود منم ازش پرسیدم چی کار کردی که انقدر میترسی گفت کاری نکردم ولی قشنگ داشت میلرزید. این مدت هروقت میترسه اینجوری میشه شروع میکنه لرزیدن به حدی که دندوناش بهم میخوره... بهش گفتم یه چیزی میخوام بهت بدم تو ماشینه دیگه با خواهش و اصرار راضی شد سوار بشه.... نامه رو تو یه پاکت با پول ماهیانه ش گذاشته بودم اول گفت نمیخوام بهش گفتم توش نامه هم هست قبول کرد بگیره بعدم ناز کرد که خونه میخونه که من گفتم تو ماشین بخون و بعدم نامه رو خوند فقط پرسید میخوای عروسیو کنسل کنی؟! منم از حرفش عصبی شدم بهش گفتم از یه صفحه نامه تو فقط این یه خطو گرفتی من کجاش نوشتم کنسل اصلا تو کلمه کنسل میبینی که میذاری تو دهن من. بهش گفتم عروسی هروقت تو دوست داشتی میگیریم به میل توا. دوست داشتی همون تاریخ قبلی نداشتی عوضش میکنیم. هروقت تو حسشو داشتی. بهش گفتم نظرت چیه جوابت چیه برای نامه موافقی باهام (ازش خواسته بودم برای شناخت هم تلاش کنیم و هرچی گذشته اتفاق افتاده بگذریم) هی میگفت نمیدونم و منم گفتم یه اوکی میخوای به من بگی گفت اگه قراره اوکی بگم دیگه چرا میپرسی... منم یه کاغذ قلم دادم بهش گفتم همونجوری که قراره برای مشاور بنویسی ناراحتی هاتو فردا ببری برای منم بنویس. نامه دادم بهت جواب میخوام که اونم هی من و من کرد و گفت نمیتونم و چی بنویسم منم بهش گفتم اصلا فحش بنویس هرچی دوست داری بنویس اونم هی میگفت نمیتونم بعدم گفت میترسم و منم گفتم از چی و چرا گفت داری بد نگاه میکنی منم گفتم من اصلا اون ورو نگاه میکنم و بعدم گفتم اصلا من از ماشین میام پایین تو فقط یه کوفتی اینجا بنویس من بدونم تو دلت چه خبره از همین حرف من ناراحت شد و گریه ش گرفت و منم وقتی گریه میکنه میخوام یه دیوار پیدا کنم سرمو بکوبم تو دیوار یدونه با دست زدم رو فرمون (قبلا هم اینکارو میکردم ولی اینجوری نمیترسید) ترسید و شروع کرد بلند گریه کردن و دوباره مثل اون شب داشت به خودش میپیچید و میلرزید منم روشن کردم از جلوی خونه شون بریم و یه ساعت نازشو کشیدم دستشو بوس کردم منتشو کشیدم و عذرخواهی کردم کاغذی که داده بودم بهش جواب بده رو انداختم بیرون گفتم اصلا من از تو هیچ جوابی نمیخوام و هیچ فشاری برای هیچ چیزی روت نیست از هیچی نمیخواد بترسی و اینا بردمش یه جای خلوت همون تو ماشین بغلش کردم و یه عالمه بغل گوشش حرف زدم باهاش و ابراز عشق و علاقه کردم تا گریه ش بند اومد و آروم شد.
    واقعیتش میخوام امروز برم جریان دیشبو برای مشاور تعریف کنم ازش بپرسم اگر نبودن من براش بهتره من خودمو یه مدت گم و گور میکنم نمیرم سراغش آروم بشه برای اینکه میبینم از بیرون که میاد شاده منو که میبینه اینجوری میشه! با من اینجوری استرس میگیره و مثل دیوونه ها گریه میکنه با بقیه اینطوری نیست.


    دیروز من فکرم این بود که میرم نامه رو بهش میدم و اگر بازم مقاومت کرد دیگه رفتارمو باهاش عوض میکنم الان چند هفته ست من دارم میگم دیگه از این لحظه باهاش سرد میشم ولی نمیتونم با این حالی هم که پیدا کرده که اصلا نمیشه ازش انتظار چیزی داشته باشم.


    امروزم میخوام دیگه ماشین خودمو نبرم ماشین رفیقمو قرض میگیرم بریم مشاوره. اگر دیدم امروز برای سوار شدن مشکلی نداره ماشینمو عوض میکنم.

  11. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    المای (دوشنبه 27 آذر 96)

  12. #77
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    من بازم موافق نیستم البته امیدوارم برادرتون همیشه زندگی خیلی خوبی داشته باشه ولی اثرات خشونت بیشتر تو روابط خودشو نشون میده نه موارد دیگه.

    من همش احساس میکنم دارین راجع به بچه 2 ساله حرف میزنین که هی باید مراقبش باشین !!!! به نظر من یه مدت ازش فاصله بگیرین بذارین خودش کمبودتون رو حس کنه و به سمتتون بیاد ...
    تا زمانی که شما مشکلات خودتون رو حل نکنید حال ایشون هم خوب نمیشه . به نظرم تو مدتی که ازشون فاصله میگیرین به تنهایی مشاوره برین و رو خودتون کار کنین ... روی کنترل خشمتون تمرکز کنید . چون خیلی زود عصبی میشین .
    وقتی یکی گریه میکنه معمولا آدم دلش به رحم میاد ولی شما عصبانی میشین . دارین آروم با خانومتون حرف میزنین یهو اون یه چیزی میگه شما به سرعت از کوره در میرین و دوباره باعث ترسش میشین .. شاید لازم باشه حتی لحن حرف زدنتون رو عوض کنین و از حالت آمرانه خارج بشین ... همه ی اینا زمان میبره تا عوض شه ولی در وحله ی اول باید مشکلات خودتون رو بپذیرین .
    ببینید این مسائل مزاحمت و این حرفا واسه همه ی خانوما تو مملکت ما هست ولی هممون داریم زندگی میکنیم و شوهرامون کل روز مارو نمیپاد که مراقبمون باشه . لطفا یه مدت دست از سرش بردار نترس از پس خودش بر میاد و بیشتر هم به شما اعتماد میکنه
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  13. 3 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 27 آذر 96), المای (دوشنبه 27 آذر 96), صبا_2009 (دوشنبه 27 آذر 96)

  14. #78
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم از راهنماییتون خانم انیسا
    آخرین راه حل من همینیه که شما میگین که ازش فاصله بگیرم برام واقعا سخته اینکار بخصوص که الان شرایط روحیشم اینجوریه ولی گذاشتمش برای آخرین راهکار. میدونم اگر اینکارو بکنم خودم خیلی اعصابم آروم تر میشه ولی مطمئنم اون بیشتر اذیت میشه.
    برای خشم خودمم چشم میرم مشاوره. من همچین خیلی زودم عصبانی نمیشم وقتی یه حرفی رو صد دفعه میزنم و مقاومت میکنه عصبی میشم یا یهو یه چیز مسخره میگه مثل کنسل کردن عروسی که واقعا جوش آوردم و تازه خودمو کنترل کردم!
    نمیدونم چرا از گریه عصبانی میشم حتی سر ختم مادرم با اینکه سنم کم بود قشنگ یادمه از دیدن گریه زن ها بخصوص عصبانی میشدم. شاید برای اینه که در برابر گریه کلا احساس ضعف و ناتوانی بهم دست میده یعنی وقتی خانمم گریه میکنه من حس میکنم داره بهم این پیام رو میده که همه راه هارو رفته و حالا دیگه هیچ راهی نمونده و فقط باید بشینیم گریه کنیم یه جور اعلام فلاکت و بدبختیه برام. این احساس ضعف که قدرت درست کردن شرایط رو نداشتم و باعث شدم گریه کنه بهم حس خیلی بدی میده و عصبیم میکنه. اگه عصبانی نشم هم فقط دنبال راهکار حلش میگردم گریه زاری و ناراحتی اینجوری برام معنایی نداره.
    کلا در برابر ضعف من واکنشم همینه دلم به رحم نمیاد به اون صورت. یعنی اگه بقیه مردم بین مظلوم و ظالم حقو به مظلوم بدن من میگم تقصیر مظلوم بوده که گذاشته بهش ظلم بشه. ضعف شکست گریه قهر لوس و ننر بازی رو میتونم باهاشون دلسوزی کنم تا یه جایی ولی نمیتونم درک کنم یا بپذیرم.

  15. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    المای (دوشنبه 27 آذر 96)

  16. #79
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 06 فروردین 00 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1396-4-04
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    7,380
    سطح
    57
    Points: 7,380, Level: 57
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 170
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    683

    تشکرشده 290 در 93 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام اقا امیر
    امیدوارم به خوبی از این مرحله عبور کنید.. درسته شرایط فعلی اتون سخته اما همین که دارین تلاش میکنید و مشورت میکنید و مشاوره میرین خیلی عالیه و انشالله همه چی درست میشه.
    خصوصیاتی که از خودتون بیان میکنید خصلت های مردونه هست..اکثرا اقایون در برابر گریه زن احساس ضعف و ناتوانی میکنند ..خانم ها در برابر گریه دلسوزی میکنند و همدلی و همدردی و اقایون فوری ذهن اشون سمت راه حل میره.. به نظرم گریه برای زن یه جور صلاحه که گاهی ازش استفاده میکنه تا به خواسته اش برسه.. مشکل هر دوی شما فقط بی مهارتی هست، بر میگرده به تفاوت های بین زن و مرد .. به عنوان یه دختر وقتی پست هاتون رو میخونم و مبینم چه قدر قلبا" خانموتون رو دوست دارین و نمیخواهین ناراحتی ایش رو ببینید و برای رفع دلخوری و حفظ و درست کردن زندگی اتون تلاش میکنید کلی انرزی مثبت میگیرم
    باید خانم اتون از شما انرژی و دل گرمی دریافت کنه .. باید متوجه بشه که شما واقعا دوستش دارین و فقط برخی رفتارهاتون ایراد داره و شما هم درصدد جبران هستی
    شما دوستش دارین به شیوه خودتون اما شیوه خودتون اون رو آزار داده و حالا داره کناره گیری میکنه چون شوک زده هست و خودشم سرگردونه .. انگار هم از شما بیزار شده هم دوستون داره .. باید بتونه مدیریت کنه احساسات متناقضش رو نسبت به شما.
    همون طور که بقیه دوستان گفتن بهتره یه مدت راحتش بذارین و خیلی به پرو پاش نپیچین و بهش بفهمونید به خاطر خودش و روحیه اش و چون خیلی دوستش دارین یه مدت کاری به کارش ندارین تا خودش تصمیم بگیره بیاد سراغتون و حرف بزنه.. بهش بگید منتظرش هستین و خیلی براتون عزیزه و بعد واقعا واقعا یه چند روزی رو اجازه بدین فکر کنه و تنها باشه.
    خیلی دوست دارم شیرینی و محبت و عشق به زندگی شما و خانموتون برگرده و بیاین اینجا خبر بدین که با همسرتون زندگی خوب و بانشاط و با ارامشی رو شروع کردین انشالله

  17. کاربر روبرو از پست مفید المای تشکرکرده است .

    Amir A (سه شنبه 28 آذر 96)

  18. #80
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    آقا امیر

    من گفتم واسش نامه بنویسید برای اینکه بتونند حرفهای شما رو تو خلوت خودش و بدون استرس حضور شما و بدور از نگاه شما بخونه و بتونه فکر کنه. بعد شما نامه رو دادین دستش؛ گفتین بخون؛ جواب اوکی هم بده؛ خب این چه فرقی کرد با جلسه بازجویی (شوخی).
    الان دیگه مطمئنم بدون مشاور کارتون پیش نمیره. شما باید دوره آشنایی با ظرافت های زنانه بگذرونید و خانمتون خشانت های مردانه
    ولی خب چیزی که مسلمه خانمتون هنوز دلش باشماست و دوستتون داره؛ از تغییر تاریخ عروسی ترسیده!! از اون طرف هم دچار یک نوع پنیک و اضطراب غیر ایرادی در مقابل شما هستند.
    امروز دوشنبه هست؛ امیدوارم جلسات مشاوره تون به خوبی پیش بره و به زودی از موفقیت های هردوتون بگید.

  19. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 28 آذر 96), Glut.tiny (سه شنبه 28 آذر 96)


 
صفحه 8 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.