سلام بر مریم عزیز
خدا رو شکر که به سلامتی برگشتی منزل
ان شا الله که بقیه مراحل درمانت هم به خوبی انجام بشه و خبر بهبودیت رو اینجا بنویسی
برات آرزوی سلامتی و آرامش رو دارم
تشکرشده 4,954 در 1,249 پست
سلام بر مریم عزیز
خدا رو شکر که به سلامتی برگشتی منزل
ان شا الله که بقیه مراحل درمانت هم به خوبی انجام بشه و خبر بهبودیت رو اینجا بنویسی
برات آرزوی سلامتی و آرامش رو دارم
پرواز کن آنگونه که می خواهی
وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
تشکرشده 325 در 136 پست
سلام مریم جان
تو دختر خیلی قوی هستی. مطمعنم این درد روحی سقط را هم میتونی با قدرت بگذرونی.
خیلی خوشحالم که همسر به این خوبی داری . خداروشکر که بعد از اون دوران سخت خدا بهت یه همسر مهربون داده که خیلی هم دوستت داره.
برات ارزوی سلامتی میکنم. انشا.. بهبودی را زودتر بدست بیاری.
تشکرشده 6,060 در 1,481 پست
مریم عزیز خوشحالم که دوباره شدی همون مریم منطقی سابق.
بخاطر شجاعت و درایتت بهت تبریک میگم.
شما سن کمی داری و هنوز خیلی جوانی؛ بدنت می تونه به خوبی به درمان جواب بده و در آینده ی نزدیک با یه بدن قوی دوباره میزبان هدیه خدا باشی.
تشکرشده 10,022 در 2,339 پست
سلام یاران مهربان و با وفای همدردی
به جرات میتونم بگم شاید اگر حمایت شماها نبود واقعا نمیتونستم از پس این ماجرا بر بیام...
فکور عزیزم ممنون که بازم برام نوشتی.دعام کن خیلی زیاد
انه ماری عزیز درسته...همراه هر سختی اسونی هم هست. و سختی این دوران فقط با محبت همسر من اسون شدنیه...
صبا جان امیدوارم همینطور باشه که میگی.
از وقتی مهمون ناخونده من رفته ، حال جسمیم خیلی بهتر شده.اما نمیدونم وضعیت روحیم چطور خواهد شد.
دلم میخواد همون مریم قوی سابق باشم.بلند شم خونه تمیز کنم.جارو بکشم.کابینت هامو بریزم بیرون و تمیز کنم.یخچالم رو تمیز کنم.حالم بد میشه وقتی خونه ام تمیز نیست.
اما دل و دماغ ندارم
کلی کارهای دانشجوهام دستم مونده که نتونستم برسم بهشون
امروز هر لباسی از کمد در میاوردم برای زمستون دیدم گشادم شده..دقیقا انگار مال یه ادم دیگه بوده
خیلی وقته استخر نتونستم برم
دوست دارم از این کرخت بودن در بیام و بلند بشم اما انرژی ندارم و نمیتونم.
این ترم هم چون سه روز مرخصی داشتم دانشگاه و نرفته بودم، حالا اموزش داره بهم فشار میاره که باید جبرانی بذاری .هر روز دانشگاهم.
حوصله دانشجوهامو ندارم.دیروز یکیشون رو بیرون کردم از کلاس.از بس با عقب و جلو و چپ و راستیش حرف میزد.ده بار تذکر دادم.گوش نکرد.گفتم برو بیرون
جالبه فکر میکنم ادمها میتونن چند تا "رو" داشته باشن.خودم همیشه فکر میکردم یه ادم لطیف و عاطفی و مهربونم.اما این روزا دارم میبینم که همون مریم میتونه عصبانی باشه، قاطی کنه، خشمگین بشه و یا حتی داد و بی داد کنه.....راسته که میگن ادمها روی اصلیشون رو در مشکلات و ناخوشی ها نشون میدن!!!
مریم خانوم چقدر خشن بودی خودت خبر نداشتی !!!
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
تشکرشده 8,207 در 1,574 پست
مطلب بالایت رو خوندم یادم به این مطلب افتاد گفتم شاید بهت انرژی بده برای تو هم بذارم.
============
چقدر خوب شد زن شدیم!
کمد و اتاقمان را به هم میریزیم و همه چیز را از اول سرجایش مرتب میگذاریم
آن وقت فکر میکنیم آمادهایم برای گرفتن تصمیمات بزرگ!
وسط غمبادهای روزانه شروع میکنیم به شستن ظرفها و بازی کردن با کف روی سینک ظرفشویی،
تمام غمهایمان را همراه سرامیکها آشپزخانه میساییم و میساییم و با قدرتتر میسایم،
جارو رامحکمتر روی فرش میکشیم و فکر میکنیم تمام خوره های فکریمان از لوله جارو بالا میرود،
دست به ساختن میزنیم،
شیرینی و کیک و غذاهای عجیب عجیب میپزیم و از خلق کردنهایمان حس بهتری میگیریم،
مینشینم برای مرتب کردن فکرهایمان رج به رج کامواها را همراه فکرها میبافیم!
دکور خانه را عوض میکنیم و تنهایی با کشیدن مبلها خودمان را ازنفس میاندازیم و فکر میکنیم چه انتقامی!
.
بعد به جان خودمان و صورتمان و دستهایمان می افتیم.
داشتم فکر میکردم چه خوب است به جز پیاده رفتن و سیگار کشیدنهای معمول مردها ما کارهای متنوعتری داریم برای مقابله با مشکلات.
چقدر خوب شد که زن شدیم.
=================
بابت تصمیم بزرگی که گرفتی بهت تبریک می گم و با انگیزه مادر نمونه شدن درمانت رو ادامه بده.
این چند روز یک سری اتفاق هایی افتاد که خیلی به یادتون می افتادم و اینکه خدا چقدر مریم جان دوستت داره ، اینکه این فرصت رو و این شرایط رو بهت داده تا بهتر به درک حضورش برسی
تشکرشده 1,168 در 528 پست
سلام مریم خانم
خوشحالم از تصمیم خوبتون و انجامش, که منجر به این خواهد شد با وسعت فکر بازتر و عزم جدی تر سراغه درمان بیماریتون برین..
بی حوصله بودن و کرختی طبیعیه الان برای شما.. کم کم دوباره به روال عادی برخواهید گشت و عجله نکنید و فعلا خوش بگذرونید..
به امید بهبود حالتون دعا گوئیم و منتظر شنیدن خبرهای خوب و انرژی بخشتون هستیم..
تشکرشده 267 در 138 پست
سلام مریم جان
امیدوارم به زودی سلامتیت رو بدست بیاری دعاگوتم عزیزم
یه جا خوندم که نوشته بود که هر کس هنگام غروب(هنگامی که نماز ظهر قضا میشه و قبل اذان مغرب) در این فاصله زمانی اگه آیت الکرسی 41 بار بخواند حاجتش روا شود.
ان شاالله برای سلامتیت می خونم عزیز
Erica (دوشنبه 20 آذر 96), maryam123 (دوشنبه 20 آذر 96), paiize (سه شنبه 21 آذر 96), tavalode arezoo (دوشنبه 20 آذر 96), جوادیان (سه شنبه 21 آذر 96)
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
سلام مریم جان
خداروشکر که خوبی.
آره به نظر من هم تو دو تا جنس داری. لطیف و خشن (زمخت، زبر)
قبل از اینکه از همسر اولت جدا بشی، با وجود اینکه زندگی سختی داشتی، اما لطیف بودی. لطافتت کاملا قابل لمس بود.
یه چندسالی نبودی، وقتی برگشتی، خشن شده بودی. تغییر جنست من رو متعجب کرده بود.
اما الان دوباره لطیفی.
اینکه یه وقتایی عصبانی بشی، با اینکه خشن باشی فرق می کنه. تو الان باز هم لطیفی، خودت هستی، جدی می گم.
هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...
تشکرشده 10,022 در 2,339 پست
سلام به همه عزیزانم
بی نهایت عزیز ممنونم بابت مطلب قشنگی که گذاشتی به موقع بود...ممنونتم
اقای جوادیان عزیز برادر خوبم واقعا تصمیم سختی بود ..راستش بعضی وقتا به درست نبودن فکر میکنم اما زود ذهنمو منحرف میکنم....
مونا جانم ممنونم.بخون حتما برام.منم میخونم به نیت گره باز شدن از مشکلات همه بچه های همدردی
میشل عزیزم ممنون که نوشتی برام.باور کن زندگی من انقدر بالا پایین داشته و داره که نمیدونمکی قراره به یه ثبات برسم
دوست دارم بیام و یکروز براتون بنویسم حالم کاملا خوبه...اما امروز خون دماغ شدم دوباره و خوردم زمین.کمرم کبود شده و درد بدی داره.
از ترسم به همسرم چیزی نگفتم ... من دارم آب میشم و روز به روز ضعیف تر....
یعنی میشه اینروزا تموم بشه و من یه تاپیک باز کنم که حالم عالیه و اثری از این همه ضعف و خستگی نیست؟
یکی از دکترها گفته بود عمر مفید افرادی که دچار این مریضی میشن خدودا 5 ساله با توجه به شدت مریضی من....
دوست دارم امشب با خدا دعوا کنم...داد بزنم ...وضو گرفتم و قران رو باز کردم ایه ای از سوره نور بود :
و خداوند بر احوال بندگان خویش اگاه است....
تو اگاهی و این همه مشقت بر منه ضعیف وارد میشه ؟
جایی خونده بوده امیرالمومنین ع گفتن :
ما وقتی بنده شیعه ای غمگینه ، ازغمش غمگین میشیم....حداقل کاش خدا برای اینکه حضرت علی ع از غمه من ناراحت نشه گشایشی کنه....نه بخاطره منه گناهکار
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
تشکرشده 6,443 در 1,460 پست
سلام مریم جان
خوشحالم که تونستی تصمیم درستی بگیری ان شالله هرچه زودهراین روزهاهم میگذره
مریم جان ازخودم میگم که خیلی ایمانم ضعیف شده!خیلی ازخدادورم!الان که نوشتی دوست داری دادبزنی وازخداگله کنی یه حال غریبی بهم دست داد،راستش درکش نکردم امایادقدیم افتادم،دلم میخوادمنم حداقل بتونم ازش گله کنم اماحتی اینکاروهم نمیتونم،انگارفکرمیکنم بی فایده ست!اینومیگم امامیدونم که مشکل فقط ایمان ضعیف شده خودمه،دلم میخوادیه باردیگه اونجورصمیمی باخداحرف بزنم!!!تامیتونی باهاش حرف بزن،به قول بی نهایت فرصت خوبیه!
مریم جان ازصمیم قلبم واست آرزوی سلامتی وآرامش میکنم.
مریم جان سعی کن بخشی ازانرژی روازطریق تغذیه به دست بیاری،چیزهای مقوی واقعا تاثیرداره.جدی بگیراین موضوع رو!مایعات زیادبخوربعداز جلسات درمانت،میوه فراوان بخور،میدونم اشتهانداری امااگه پیش من بودی مثل بچه گولت میزدم وبه خوردت میدادم،مثل اون وقتها که به همسرم میدادم.چون واقعا تاثیرداره.
راستی مریم عزیز عمردست خداست اینودیگه همه میدونن واسه عمرت به تاریخ دادنها وزمان دادنهاتوجه نکن،چه بساکه معلوم نیست من تایک ساعت دیگه باشم یانه،پس این فکرهای سطحی روازذهنت بندازبیرون!
عمر که بی عشق رفت
هیچ حسابش مگیر...
ویرایش توسط paiize : سه شنبه 21 آذر 96 در ساعت 12:25
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)