به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 89
  1. #41
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    .......
    خانم شما هم داره یکم شوره قضیه رو در میاره.
    من خودم اگه باشم و این اتفاقات برای من میفتاد و همچنان شوهرم بهم محبت و توجه میداشت از همین مدلی که خودتون تعریف میکنین ، حتما روز به روز پرروتر و حق به جانب تر میشدم.
    ولی اگه طرفم بهم بی محلی کنه یکم به خودم میام و احساس خطر میکنم.
    درسته روحیه خانمها حساس و لطیف و .......
    ولی زندگی مسخره بازی نیست که ادم این همه مدتش رو تو قهر سپری کنه وقتی میشه با حرف زدن مشکلات رو کم و رفع کرد.
    باز تاکید میکنم که کتک زدن عمل بسیار وحشیانه ای هست ولی قهر کردن بیش از حد هم زیاد حرکت جالبی نیست و کودکانست.
    البته این نظر من به عنوان یه دختر مجرد بود ، شایدم به دردتون نخوره.
    راه حل منم همون کم محلی ولی با احترام هست.

  2. 2 کاربر از پست مفید Happy.girl.69 تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 18 آذر 96), جوادیان (یکشنبه 19 آذر 96)

  3. #42
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    حرف شما متین خانم یا آقای فکور ولی آخه کدوم زن عاقلی سه هفته با شوهرش حرف نمیزنه؟ نه میترسه بهش خیانت کنم نه میترسه طلاقش بدم نه میترسه دوباره بزنمش دلشم که تنگ نمیشه آدمی که برای بچه گربه ای که گم شده میشینه گریه میکنه الان یه جوری رفتار میکنه انگار منه هشتاد نود کیلویی اصلا وجود ندارم. رفتارش از کم خردی هم نیست از بی خردیه. اینکه به خانواده شم نگفته نمیدونم واقعا چرا. فکر نمیکنم از روی عقلش باشه اگه عقل و منطق داشت می اومد باهام حرف میزد یا خودش حتی پیشنهاد مشاوره رفتن میداد. مثل این همه خانم دیگه ای که اینکارو میکنن


    شما درست میفرمایین منم الان میرم پیشش بیشتر سعی میکنم به خودم برسم لباس هایی که اون بهم کادو داده میپوشم ادکلنی که میدونم بوشو دوست داره میزنم ولی من که باهاش قهر نیستم از خدامه بیاد طرفم اون که نمیخواد ریخت منو ببینه نباید با این هدف که منو وسوسه کنه به خودش برسه (البته اگه هدفش این باشه) کار خوبی نیست و سخته برام باور کنم خودش میشینه برای من نقشه میکشه ترجیح میدم فکر کنم دیگران بهش یاد دادن.


    زن عاقلی نمیشناسم که ازش بخوام با خانمم دوستی کنه و بهش چیزی باد بده یعنی کلا خانم دور و برم کم میبینم میتونم سخنرانی دکتر فرهنگو که الان خودم دارم گوش میدم بهش بدم اونم گوش بده یا براش کتاب بخرم ولی شرطش اینه که اونم بخواد اصلا رابطه شو با من خوب کنه وگرنه به چه درد میخوره.


    شما خودتونو بذارین جای بنده بشینین چهارساعت راجع به معاشرت همسرتون با آدم هایی که مشکلات اخلاقی دارن و طرز برخوردش باهاش حرف بزنین و اونم قبول کنه همه حرفاتونو ولی فردا دوباره همش یادش بره و کار خودشو بکنه و مجبور بشین دوباره براش از اول توضیح بدین... بعد چند بار شما باشین مجبور نمیشین جدی تر بهش بگین؟ من نمیخوام حس زندانی بودن بکنه ولی انتظار دارم حرفی که حداقل میفهمه به صلاحش دارم میگمو گوش کنه.


    دقیقا درست گفتین خانم بیوتی من ترجیح میدادم کاری که صدبار بهش گفتمو انجام نده و بیاد بگه بازم کار خودمو کردم ولی نفهمم با دروغ میخواسته منو بپیچونه.


    من خیال ندارم برای جریان اون شب دیگه بازخواستش کنم کتکشم زدم و بابت اون کار تنبیه شده و تموم شده رفته با خاله شم کاری ندارم با اینکه مهمونی هم زنونه بوده یا مردونه بوده کاری ندارم برام مهم هست همچنان و عصبانی هم هستم بابتش و فکر و خیالم هنوز میکنم ولی به خودم هر روز دارم میگم فرض رو بگیر که راست گقته و حتما هم سعی کرده به حرفم گوش کنه ولی نتونسته جلوی دوستش مقاومت کنه تو مهمونی هم طبق گفته خودش پسر بالای هشت سال نبوده (اینو اون شب بعد اینکه زدمش گفت حالا یا از ترس یا واقعیت) منم هر روز دارم به خودم میگم فرض رو بذار به اینکه راست گفته و باید بیخیال جریانات اون شب بشم. هرچی بوده بهرحال در مورد کاری که کرده اون شب از نظر من تموم شده تنها چیزی که الان میخوام اینه که اولا آشتی کنه و اونم کاری که من اون شب کردمو فراموش کنه و باهام حرف بزنه دوما بعد از این همچین جریانی رو دیگه ازش نبینم.


    خانم من تک فرزند نیست، تک دختره یه برادر کوچیکتر از خودش داره ولی خانواده ش از گل نازکتر بهش نمیگن و بینهایت هواشو دارن. دوستاش فامیلاش همه خیلی بهش محبت میکنن و نازشو همه جوره میکشن. روابطشون اینجوریه که یه سره قربون صدقه هم میرن. من هرکاری بکنم از نظر زبونی حداقل به پای اطرافیانش نمیرسم و شاید برای همینه که اصلا محبت منو نمیبینه و سیره.
    من از همون جلسه های خواستگاری روشنش کرده بودم که زندگی با من به اندازه خونه باباش راحت نیست گفتم هر چیزی از نظر مالی بتونم و در توانم باشه براش تامین میکنم ولی یه سری اصول و مقررات برای خودم و نزدیکام دارم که باید حتما رعایت بشه خیلی هم از این حرفام استقبال میکرد و به نظرش من روراست و جذاب بودم ولی از بعد عقد هربار من بهش گفتم کاری بکن یا نکن اگه دوست داشته گوش کرده دوست نداشته گفته تو سخت میگیری! احتمالا اصلا تجسمی از حرف گوش کردن نداشته


    برای مشاوره هم میخوام بهش بگم برای اینکه زدمش میخوام برم دکتر که دیگه اینکارو تکرار نکنم تو هم بیا هرچی خواستی به دکتر راجع به من بگو از عیب و ایرادام. اگرم بخواد مقاومت کنه دیگه چاره ای ندارم مجبورم به زور ببرمش.


    خانم هپی گرل ممنونم از نظرتون. به نظر من عجیبه که کسی از محبت بخواد پررو بشه ولی دیگه وقتی خود شما خانمها دارین اینجوری اعتراف میکنین حتما همینطوره دیگه.
    من یه همکاری دارم که چندساله متاهله یه دفعه خانمش اومده بود شرکت یکم به من از زندگی و بچه داری و اینکه دست تنهاست شکایت میکرد منم به این رفیقمون گفتم حداقل تو خونه وقت نمیکنی کمکش کنی داری میری امروز براش گل بخر ببرش بیرون یکم بگردونش استراحت کنه بنده خدا خسته ست رفیقم گفت اگه من یه بار براش گل بخرم توقع پیدا میکنه که دائم بخرم و پررو میشه! الان که گفتین پررو یاد اون افتادم که اونم میگفت زن ها پررو میشن. خیلی هم زنش دوستش داره هر روز ناهار میده بیاره کوچکترین مسئولیتی برای بچه داری روی دوش این رفیق ما نیست هرکاری براش میکنه اونوقت این رفیق ما هم اینطوری. من باور نکرده بودم اون روز این حرفو که زن که انقدر حساسه از محبت بخواد پررو بشه

  4. #43
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    نه اشتباه نکنید منظور من از پررو شدن در همچین شرایطی هست .
    محبت در شرایط عادی اصلا پررو نمیکنه و خیلی هم عالیه ، همه فارغ از جنسیت به محبت احتیاج دارن و سن و سال هم نمیشناسه ، آدمیزاد با محبت کردن و محبت دیدن میتونه به زندگی ادامه بده.
    منظورم من در شرایط فعلی بود که شما مدام دارین ناز میکشین و سردی میبینید.
    ایشون همسر شماست و دوسش دارین و عاشق هستین و ......... همه به کنار ولی باید برای شخصیت خودتون هم ارزش قائل بشین.
    کاری نکنید که دو فردای دیگه اشتی کردین و رفتین سر خونه زندگیتون ، این کارا و ناز کشیدن ها و ..... براتون تبدیل به یه عقده بشه و بعد بخواین تو زندگی آینده تلافی کنید (منظورم این نیست شما همچین شخصیتی دارین ، به هر حال آدمیزاده دیگه ، شما هم دل دارین و ممکنه کینه به دل بگیرین)
    آخه خودم دیدم یه آقایی تو تمام زندگیش تمام وقت ناز خانومش رو کشید و همه کار براش کرد و .....(هرچی بگم کم گفتم)
    آخرش از هم جدا شدن و آقا به شدت عقده ای شده بود و دست به انتقام زد و از هر راهی که میشد خانوم رو اذیت میکرد.
    یه مشکل دیگه هم که شما دارین اینه که به شدت قفل کردین رو موضوع ، حداقل چند روز بیخیال بشین ، اصلا خیال کنین مجرد هستین ، حداقل یک رو هم شده به این اتفاقات فکر نکنین تا یکم ذهنتون اروم بشه شاید خودتون یه راه حل بهتری پیدا کنین ، شاید تو این فاصله خدا خواست و همه چیز مثل قبل خوب شد.
    زومِ بیش از حد شما رو این قضیه داره بیشتر از همه خودتون رو اذیت میکنه.
    چرا فکر نمیکنید خواست خدا بود که این اتفاق بیفته و چیزی برای شما این وسط روشن بشه ، اصلا نمیخوام بدبینانه نگاه کنم و شما رو به همسرتون بدبین کنم. ولی یکم یه جور دیگه فکر کنید به قضیه.

    انشاالله خدا کمکتون میکنه که رابطتون دوباره خوب بشه و همه چیز مثل قبل عالی بشه ، فقط یکم صبور باشید.
    صبر عالیه ، بهترین نتیجه ها رو ادم از صبر کردن میگیره.

  5. 3 کاربر از پست مفید Happy.girl.69 تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 19 آذر 96), maryam123 (یکشنبه 19 آذر 96), میس بیوتی (شنبه 18 آذر 96)

  6. #44
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    اقا امیر یه خورده صبورتر باشین.الان بهترین موقع هست برا تمرین کنترل خشم و عصبانیت.به هیچ وجه ایشونو به زور پیش مشاور نبرین نتیجه ای نمیده که هیچ،اوضاعو بغرنج تر هم میکنه!یه خورده اروم باشین.چند روزی ازین جریانات فاصله بگیرین تا اعصابتون اروم بشه.نکران نباشین ایشون اگه میخواست به خانوادش بگه تا حالا گفتا بود.احتمالا همسرتون هم مثل شما نمیذاره از خانوادش کسی مطلع بشه چون میدونه که عکس العمل پدرشون ممکنه خوب نباشه.

  7. 2 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 19 آذر 96), nazaninIT (سه شنبه 21 آذر 96)

  8. #45
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم
    خانم هپی گرل درست میگین در این شرایط من نباید انقدر جلو میرفتم. من که دارم به این نتیجه میرسم که محبت حتی در شرایط عادی هم زیادیش خوب نیست. من اگر از روز اول یه سری نرمی ها به خرج نمیدادم و همون بار اولی هم که به حرفم گوش نمیکرد و کار خودشو کرده بود با کم کردن محبتم تنبیهش میکردم اونم شاید جرئت نمیکرد خیلی کارارو ادامه بده که آخرش منم از کوره در برم و دستم بلند بشه. من هربار زود تمومش کردم و باهاش مثل قبل شدم باعث شده فکر کنه باهاش تو یه سری مسائل شوخی دارم.
    راجع به انتقام هم درست میگین راه حلیه که اگر محبت کنی و ناامید بشی از جواب گرفتن به ذهن مردها میاد بالاخره. یه جور پس گرفتن شخصیت و غروریه که بخاطر اون آدم زیرپا گذاشتی.
    باشه چشم بازم صبر میکنم. فعلا کاریش ندارم و جز برای مشاوره رفتن هم نمیخوام برم ببینمش
    ولی به زور نبرمش پس چطوری ببرم؟ میتونم این وقتی که این دفعه گرفتم رو تنها برم ولی بالاخره دفعه بعدی هم که شده باید خودش باهام باشه. اینم که بهش بگم من اینجا یه کاری دارم باهام بیاد توی ساختمون حتی اگه راضی بشه از ماشین پیاده بشه فکر نکنم وقتی بفهمه مطب روانشناسی هست همکاری کنه. حداقل از توی ماشین بهش بگم جلوی دیگران احتمالش کمتره مسخره بازی دربیاره.
    شایدم قبلش زنگ بزنم به منشی مطب جریانو بگم باهاشون هماهنگ کنم.

  9. 2 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    Happy.girl.69 (یکشنبه 19 آذر 96), صبا_2009 (یکشنبه 19 آذر 96)

  10. #46
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    باید صحبت های خانمتون رو هم شنید.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها
    من از همون جلسه های خواستگاری روشنش کرده بودم که زندگی با من به اندازه خونه باباش راحت نیست گفتم هر چیزی از نظر مالی بتونم و در توانم باشه براش تامین میکنم ولی یه سری اصول و مقررات برای خودم و نزدیکام دارم که باید حتما رعایت بشه خیلی هم از این حرفام استقبال میکرد و به نظرش من روراست و جذاب بودم ولی از بعد عقد هربار من بهش گفتم کاری بکن یا نکن اگه دوست داشته گوش کرده دوست نداشته گفته تو سخت میگیری! احتمالا اصلا تجسمی از حرف گوش کردن نداشته

    به نظر می یاد عکس العمل الان خانمتون فقط مربوط به بحث اخیرتون نیست بلکه به مرور این دلزدگی در ایشون به وجود اومده و این بحث آخرتون اون رو یک سره کرده.

    لازم هست که حقوق و وظایف زن و شوهر به صورت دو جانبه رعایت بشه . اینکه شما وضع کننده قانون و مقررات و باید ها و نباید ها باشید و خانم هم فرمان بردار باشد که درست نیست .

    ایشون یک انسان است با اخلاق و عقاید و رفتار خودش .

    در احادیث اومده که زن باید فرمان بردار باشد و...در مقابلش هم آمده که مرد باید با زن با احترام برخورد کند و از آزار و ضرب و شتم پرهیز کند و با زن با مهربانی و مدارا برخورد کند.

    شما قسمت فرمانبرداری را برداشتید و بر اساس اون تخت گاز رفتید؟!!!

    به نظر می آید که رفتارهای عامرانه شما به مرور موجب دلزدگی همسرتون شده . یک مرور کلی داشته باشید از اول آشنایی تون و تمام بحث هایی که از اول داشتید ، نه فقط همین بحث اخیر ، اشکالات و اشتباهات خودتون رو در بیارید .

    باید یک تغییر اساسی روی خودتون داشته باشید.

    شاید حرف ها و قوانین و اصول شما منطقی نباشد و از این بابت همسرتون رو در تنگنا قرار داده باشید همون طور که اذعان داشتید همسرتون ادعا کرده بودند که شما سخت گیر هستید در آن صورت باید روی آنها یک بازنگری داشته باشید .

    شاید هم قوانین واصولتون منطقی باشد در آن صورت هم در نظر داشته باشید نباید همسرتون رو مجبور به انجام اونها کنید ، یک مثالی هست که می گن اول برادریتون رو ثابت کنید ، شما هم در طول زندگی و به مرور زمان نشون بدهید که چقدر مرد و حامی و تکیه گاه این زندگی برای همسرتون هستید ، بذارید دل ایشون به پشت شما قرص و محکم بشه اگر ندیدین که حتی به خاطر جلب رضایت شما حتی قوانین و اصول غیر منطقی شما را با جان و دل پذیرفت.
    ویرایش توسط بی نهایت : یکشنبه 19 آذر 96 در ساعت 12:06

  11. 6 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 19 آذر 96), Erica (یکشنبه 19 آذر 96), nazaninIT (سه شنبه 21 آذر 96), paiize (یکشنبه 19 آذر 96), tavalode arezoo (یکشنبه 19 آذر 96), المای (یکشنبه 19 آذر 96)

  12. #47
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها
    ممنونم
    خانم هپی گرل درست میگین در این شرایط من نباید انقدر جلو میرفتم. من که دارم به این نتیجه میرسم که محبت حتی در شرایط عادی هم زیادیش خوب نیست. من اگر از روز اول یه سری نرمی ها به خرج نمیدادم و همون بار اولی هم که به حرفم گوش نمیکرد و کار خودشو کرده بود با کم کردن محبتم تنبیهش میکردم اونم شاید جرئت نمیکرد خیلی کارارو ادامه بده که آخرش منم از کوره در برم و دستم بلند بشه. من هربار زود تمومش کردم و باهاش مثل قبل شدم باعث شده فکر کنه باهاش تو یه سری مسائل شوخی دارم.
    راجع به انتقام هم درست میگین راه حلیه که اگر محبت کنی و ناامید بشی از جواب گرفتن به ذهن مردها میاد بالاخره. یه جور پس گرفتن شخصیت و غروریه که بخاطر اون آدم زیرپا گذاشتی.
    باشه چشم بازم صبر میکنم. فعلا کاریش ندارم و جز برای مشاوره رفتن هم نمیخوام برم ببینمش
    ولی به زور نبرمش پس چطوری ببرم؟ میتونم این وقتی که این دفعه گرفتم رو تنها برم ولی بالاخره دفعه بعدی هم که شده باید خودش باهام باشه. اینم که بهش بگم من اینجا یه کاری دارم باهام بیاد توی ساختمون حتی اگه راضی بشه از ماشین پیاده بشه فکر نکنم وقتی بفهمه مطب روانشناسی هست همکاری کنه. حداقل از توی ماشین بهش بگم جلوی دیگران احتمالش کمتره مسخره بازی دربیاره.
    شایدم قبلش زنگ بزنم به منشی مطب جریانو بگم باهاشون هماهنگ کنم.
    مگر خانم شما فرزند شماست که می خواهید مدام ایشون رو تنبیه کنید ، مگر بچه هست که باید به زور جایی ببریدش و یا به زور منعش کنید که جایی نرود؟
    چند بار فقط وفقط همین متنتون رو بخونید.

    اجبار و فشار از جانب شما از سراسر اون داره موج می زنه.

    حتی به اجبار و زور می خواهید ایشون رو وادار کنید که با شما آشتی کند.

    خیلی دارید تند می روید.

    کمی برای ایشون حقو حقوقی قایل بشید حتی اینکه یک مدت از شما فاصله بگیره .

    ایشون عذر می خوام بچه گربه نیست که با نوازش و محبت های ظاهری ملوس و خواستنی بشه.

    یک زن از مردش در وهله اول اقتدار ، امنیت و حمایت عاطفی می خواد بعد از اون هدیه و محبت و نوازش.

    محبت های شما بیشتر موجب دلزدگی می شه.

  13. 7 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 19 آذر 96), Erica (یکشنبه 19 آذر 96), nazaninIT (سه شنبه 21 آذر 96), paiize (یکشنبه 19 آذر 96), پامچال (یکشنبه 19 آذر 96), آنیتا123 (یکشنبه 19 آذر 96), المای (یکشنبه 19 آذر 96)

  14. #48
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 06 فروردین 00 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1396-4-04
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    7,380
    سطح
    57
    Points: 7,380, Level: 57
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 170
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    683

    تشکرشده 290 در 93 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام اقا امیر
    منم فکر میکنم رفتارهای شما بیشتر از بعد والدتون هست تا بالغ اتون، والد شما داره هی به خانم اتون انتقاد میکنه و میخواد عین یه بچه تربیت اش کنه، همین طور که همیشه به خانم ها توصیه میکنند برای همسرتون مادری نکنید ، به نظرم مردها هم نباید نقش والد رو ایفا کنند چون دلزدگی و دوری و سردی در رابطه رو به وجود میاره..
    با خانم بی نهایت موافقم ، این که قهر و سکوت خانم اتون طولانی شده فقط ناشی از اختلاف اخیرتون نیست و شاید دیگه ظرفیت تحملش تموم شده.. اکثرا ما ادم ها چه زن چه مرد از این که کنترل بشیم توسط شخص دیگه و مورد انتقاد قرار بگیریم احساس بیزاری میکنیم ، خانم اتون باید با پای خودش و میل خودش تصمیم بگیره برای حفظ زندگیش مشاوره بره نه با اصرار و تقاضای شما..
    من اگه جای شما بودم این جوری میگفتم د ر رابطه با ارتباطش با اون خانم آرایشگر که : "به نظر من اون خانم همنشین مناسبی برات نیست البته تو مجبور نیستی که نظر من رو قبول کنی ولی نباید انتظار داشته باشی که من نظرم رو نگم یا وقتی فکر میکنم یه کاری اشتباه هست بگم اشتباه نیست "
    این طوری شما نظرتون رو میگی و در عین حال خانم اتون رو آزاد گذاشتی ،
    بهتون قول میدم اگه این طوری صحبت کرده بودین خانم اتون به حرف اتون گوش میداد.
    الان برای بردنش به مشاوره هم باید مدل گفتگوتون رو و درخواست اتون رو اصلاح کنید اگه خانم شما فکر کنه مجبوره و باید مشاوره بیاد کاملا برعکس عمل خواهد کرد و حتی اگرم به زور بیاد نتیجه ای نخواهد داشت
    ویرایش توسط المای : یکشنبه 19 آذر 96 در ساعت 12:47

  15. 3 کاربر از پست مفید المای تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 19 آذر 96), Erica (یکشنبه 19 آذر 96), nazaninIT (سه شنبه 21 آذر 96)

  16. #49
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    آخرین پستی هست که توی تاپیک شمامیزارم ،چون واقعا حالم دگرگون میشه عزاین همه شباهت اخلاقی شمابه همسرم،
    شماشایدبتونیدباکنترل کردن وزورگویی خانمتون رورام کنیدامااونو ازدرون میکشید،شایدباهاتون بمونه که اگه حساس باشه وبه قول شماباشورونشاط باشه بااین همه سخت گیری فکرنمیکنم بتونه تحمل کنه!
    ازلحن من ناراحت نشیداماهمسرتون روکاملا درک میکنم،وبهش حق میدم!
    برای سوال آخرمیشه چندموردلزدعواهاتون روعنوان کنیدکه دلیلش چی بود؟برخوردشماچطوربود؟

    امیدوارم زودتربه خودتون بیاید،امیدوارم این حرفهاروجدی بگیرین،امیدوارم اول تغییراساسی توی نگرش واخلاقتون دثبدیدبعدواردزندگی مشترک بشید.
    باپست بی نهایت عزیز کاملا موافقم،حرفهایی که میخولستم بنویسم رونوشت واستون،خواهش میکنم بادقت بخونیدشون.
    موفق باشید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  17. 4 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 19 آذر 96), Erica (یکشنبه 19 آذر 96), nazaninIT (سه شنبه 21 آذر 96), پامچال (یکشنبه 19 آذر 96)

  18. #50
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم از توضیحات و راهنمایی های خوبتون
    خانم پاییزه لطفا از من نرنجین اینکه من یا همسرتون اخلاق و رفتار خاصی داریم که پسند خانمها نیست همش دست خودمون نیست... وراثت، تربیت خانوادگی، بلد نبودن یه سری مهارت ها خیلی عوامل تاثیر داشته وگرنه هیچ مردی نمیخواد زنش کوچکترین ناراحتی ازش داشته باشه.... منم دلم میخواد طوری رفتار کنم که خانمم ناراحت نشه ولی واقعا بلد نیستم و نمیدونم چطوری باید رفتار کنم که هم خودم عصبانی نشم هم اون بهش برنخوره تا جایی که تونستم اون چیزی که به نظرم درست بوده انجام دادم ولی هیچ کس کامل و بی نقص نیست.... من حتی شبی که زدمش فکر نمیکردم خیلی کار بدی کردم نه که آدم بیشعوری باشم فقط تو اون لحظه فکر میکردم با توجه به اون موقعیت همین راه حله. فقط از ناراحتیش خیلی ناراحت شده بودم و خیال میکردم چون دردش اومده اونجوری گریه میکنه و ناراحته که بعدا که قهر کرد فهمیدم مهمتر از این حرفا بوده براش


    ممکنه من شخصیت والد فعال تری داشته باشم چون نصف عمرمو در حال پدری کردن برای برادر کوچیکم بودم. ولی رفتارهای خانمم هم خیلی هاش بچه گانه بوده و منو مجبور کرده بهش بگم اینکارو بکن یا نکن. اگر اون فرمانبردار بود خب منم با مهربونی و مدارا باهاش رفتار میکردم.
    راجع به اصولم چیز بدی نیستن من برای خودمم اصول دارم و مراقبم رعایتشون کنم... تنبیه که فقط برای بچه ها نیست آدم بزرگ رو هم تنبیه میکنن... ولی ممکنه از بعضی رفتارهای من بهش فشار اومده باشه و باعث دلزدگیش شده باشه چون عادت هم به هیچ قاعده و قانونی نداشته.
    من نمیخوام مجبورش کنم یا تو تنگنا بذارمش اصلا دلم نمیخواد رابطه مون سرد و یخی باشه ولی خیلی مواقع برام چاره ای نمیذاره دیگه.
    ببینین من الان ازش فاصله گرفتم با اینکه بینهایت حساسم که کجا میره و چی کار میکنه الان حتی اینارو هم ازش نمیپرسم. گذاشتم به اختیار خودش. ولی تا ابد نمیتونم این وضعو تحمل کنم.... راجع به اینکه به زورم میخوام آشتیش بدم نه اصلا زوری نمیخوام باهام آشتی کنه ارزشی نداره برام زوری آشتی کنه.... گفتم ممکنه مجبور بشم به زور ببرمش مشاوره چون احتمال میدم با وضعیتی که الان داره باهام نیاد. زورم منظورم این نیست که بزنمش و ببرمش میخوام بهش بگم بخاطر اخلاق خودم و اینکه زدمش میخوام برم مشاوره و میخوام اونم باشه ولی اگه بازم مقاومت کنه خب مجبورم دستشو بگیرم به زور از ماشین پیاده ش کنم و ببرمش بالا دیگه. شما راه بهتری سراغ دارین بگین لطفا؟


    خانم المای من راستش به این نرمی که شما نوشتین بهش نگفته بودم. ولی تندم بهش نگفته بودم و تا قبل دعوامون هم ممنوعش نکرده بودم که کلا با اون زن در رابطه نباشه حتی یه مدت میرفت آرایشگاه اون زن کار میکرد و من با اینکه زیاد خوشم نمی اومد میذاشتم بره. فقط بعد اینکه فهمیدم اون زن چه مشکلات اخلاقی ای داره به خانمم گفتم که اونم خودش قبول کرد مشکلات اون زنو و منم گفتم دیگه نباید اونجا کار کنه و رابطه شو با این خانم کم کنه! نگفتم ممنوعه، نگفتم قدغنه گفته بودم کمش کن! تا سه هفته پیش که دعوامون شد و دیگه مجبور شدم بگم حق نداری با این زن رابطه داشته باشی و قدغنه که بازم میدونم گوش نکرده.


    از دعواهامون هم بخوام بگم مثلا یکیش یکی دو هفته قبل همین دعوای آخری بود که عصر زنگ زد به من گفت شب زودتر بیا منو ببر کفش بخرم... منم رفتم دنبالش و گفتم بریم اول شام بخوریم گفت مغازه ها میبندن اول بریم خرید... رفتیم پاساژ خسته و گشنه چندساعت منو دنبال خودش کشید و همه چی میخرید الی کفش و این وسط با دوستاشم شروع کرد تلفنی حرف زدن و منم دیگه بعد چند ساعت از یه مغازه دراومدیم کفرم دراومد نصف خریدهاشو دادم دست خودش و گوشیشو داشت حرف میزد گرفتم ازش قطع کردم و گذاشتم جیبم اونم شروع کرد جیغ و داد که آی داشتم با فلانی حرف میزدم و گوشیمو بده و الان نگران میشه و از این حرفا... منم بهش گفتم یا کفش بخر یا بشین یه جا با دوستت حرف بزن جفتش با هم نمیشه.... اونم گفت اصلا کفش نمیخوام دیگه.... منم گفتم چه بهتر پس بریم بیرون... اونم گفت گوشیمو ندی منم گوشی تورو برمیدارم و جلوی مردم میخواست دستشو بکنه تو جیب من... منم بهش گفتم غلط میکنی دست به گوشی من بخوای بزنی و دستشو گرفتم بریم اونم همینجوری شروع کرد یه سره غر زدن که چقدر بیشعوری چقدر خودخواهی من داشتم حرف میزدم آبروم رفت و الان فلانی به فلانی زنگ میزنه دنبال من میگرده و اصلا تقصیره منه که با تو اومدم خرید و دیگه هیچ وقت باهات خرید نمیام و اصلا قهرم و از این حرفا... منم اگه درست یادم باشه یدونه خفه شو یا دهنتو ببند بهش گفتم یکیم گفتم قهر باش مهم نیست... بردمش شام بخوریم برای اینکه راضی بشه غذا بخوره دیگه گوشیشو بهش پس دادم و دعوامون تموم شد.


    بچه بازی خیلی داشته. یه دفعه وسط خیابون ناراحت شد منو ول کرد مجبور شدم از یه سمت شهر برم یه سمت دیگه کلا.... سر یه چیز مسخره که الانم یادم نمیاد واقعا چی بود الکی دعوامون شد و منو ول کرد رفت اونور خیابون همون موقع اتوبوس اومد سوار شد و رفت منم با ماشین دنبالش افتادم و هی زنگ میزدم بهش میگفتم این ایستگاه پیاده شو میگفت نمیشم و آخر بهش گفتم دستم بهت برسه میکشمت اونم ترسید زنگ زد به پسرعمو و دخترعموهاش سر یه پارکی که تو مسیر اتوبوس بود با هم قرار گذاشتن منو تا اونجا دنبال خودش کشید و رسیدم اونجا همشون حی و حاضر منتظر من بودن و گفته بود من با اتوبوس اومدم امیر خودش تنها اومده و بعدش تنها شدیم بدجور دعوامون شد و من سرش خیلی داد زدم.
    یا یه دفعه وسط تونل تو ترافیک میخواست از ماشین بیاد پایین نذاشتم مجبور شدم درهای ماشینو قفل کنم نره پایین قهر کرد.
    عکساشو میذاشت اینستاگرام بهش گفتم پسرهارو بلاک کن من دوست ندارم اونا بشینن به عکس های تو نگاه کنن گفت زشته نمیتونم بلاکشون کنم پسرهای فامیلن مثل داداشامن! و سر این دعوامون شد و منم عصبانی شدم گوشیشو شکستم فرداش رفتم براش یکی بهترشو خریدم ولی آخرم خودم اونارو بلاکشون کردم.
    رفته بودیم پیک نیک فامیلی میزدن میرقصیدن بهش گفتم چون فضا بازه غریبه ها هم میبینن تو حق نداری برقصی ناراحت شد تا آخر روز محلم نمیذاشت.
    یه جا میریم مهمونی از قبل بهش میگم پیش فلانی نشین دقیقا میره پیش همون آدم میشینه بعد که بهش میگم چرا اینکارو کردی خیلی راحت میگه جا نبود دیگه!
    آخر شب به من زنگ زد بیا بریم یه جایی منو به اصرار برده جلوی یه خونه میگه مهمونیه بریم تو! میگم من نه اینارو میشناسم نه اصلا میدونم چی کارن چه خبر هست اصلا اونجا نمیشه بریم ناراحت شد که اهل حال نیستی و قهر کرد.
    یه کاری رو بدنش میخواست بکنه بهش گفتم نمیشه و حق نداری فرداش رفت اونکارو کرد و دعوامون شد
    یه دفعه رفتم خونه دیدم یه خانم غریبه با یه لباس خیلی نازک نشسته تو خونه م برادر نوجوون منم روبروش نشسته حالش اصلا عوض شده بعد فهمیدم ایشون دوست جدید خانمم هستن که دعوت شدن به خونه بنده و خانمم رفته قنادی شیرینی بخره بیاد و این دوتارو اونجا همینجوری ول کرده رفته و سر این دعوامون شد.
    از این کارا صد بار تاحالا کرده ولی هیچ کدوم دعوامون طولانی نبوده یعنی هیچ دعوایی نبوده که امروز شروع بشه و مثلا تا فردا ادامه پیدا کنه اکثرشون همون چند دقیقه یا یکی دو ساعت اول حل میشدن تموم میشده میرفته.


    الانم برای مشاوره رفتن نمیدونم چی بهش بگم که حتما بیاد و مجبور نشم از زور استفاده کنم که لج کنه.

  19. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    paiize (یکشنبه 19 آذر 96)


 
صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.