به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 89
  1. #31
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 فروردین 03 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    813
    امتیاز
    25,800
    سطح
    96
    Points: 25,800, Level: 96
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 550
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,581

    تشکرشده 2,291 در 742 پست

    Rep Power
    203
    Array
    با سلام
    جناب امیر خان قرار شد به اعصابتون مسلط باشید

    الان همون هیجانی که اون شب کنترلش از دستتون خارج شد ، اومده سراغتون!!

    بازم دارید هیجانی صحبت می کنید نه بالغانه!!!

    احتمالی که دادم اجرا گذاشتن مهریه نبود، اگر می خواست این کارو کنه که همون روز های اول که اثار کبودی رو تنش بود باید می رفت پزشکی قانونی!!

    در هر حال فک کردن به اینها دردی رو از شما دوا نمیکنه ...می کنه؟؟

    فکر متوسل شدن به زور هم مثل همون فکر اون شبه...اروم باشید لطفا

    09122807204
    شما ره منشی دکتر روانشناس که خدمتتون گفتم دفترش تو خیابون شریعتی.

    بگید کارتون اورژانسیه

    در مورد اینکه دکتر خانمتون رو هم ببینه .....ی بار توصیه ای که به یکی از مراجعینش داشت این بود که شما بهش بگو من می خوام جایی برم تو هم لطفا با هام بیا.

    بالا تا توی دفتر که باهاتون بیاد بعد دکتر خودش میدونه چطوری اون رو هم ببره تو اتاق و با هردو تون حرف بزنه.البته قبلش هماهنگ کرده باشید که دکتر بدونه.

    و ی چیز دیگه که به ذهنم رسید:
    به نظرم این حرف که اونی که کتک می خوره میره عذر خواهی!!!!یا اگه تو ماشین نبودیم بدتر میزدمت !!!!دیگه جلوی خانومتون نگید
    ی حس مشمئز کننده ای دست میده به ادم....

    هنوزم من به نظرم سردی و بی اعتنایی از جانب شما کمکی نکنه.

    بعضی حس های مردونتون که خوب هم بلدید تشریحش کنید، قابل تحسینه

    فقط مثل همه ادمهای دیگه نیاز به کمی ویرایش و کم و زیاد کردن داره....و این جور که خودتونو اینجا شناسوندین....من فک میکنم

    شما میتونید .....و زندگی متاهلی شیرینی در انتظارتونه .

    امیدتون به خدا باشه ان شا الله درست میشه

    لطفا خبرشو به ما هم بدید

  2. کاربر روبرو از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده است .

    Amir A (جمعه 17 آذر 96)

  3. #32
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    من فقط یه چیزی رواومدم بگم!
    اینکه ازپست آخرت متوجه شدم خیلی خیلی خیلی هیجانت واسترست بالاست.
    برادرگرامی اگرصبرنکنید،اگرآروم نباشید،اگرفکرهای بیهوده رومثل دزیدنش و...روکنارنزاریداوضاع روخیلی زودبدترمیکنید.
    اگه آروم باشید پستهاروبهترمتوجه میشید،ودرنتیجه میدونیدکه بایدچکارکنید.

    توی حل هرمسئله ای آرامش اولین قدم هستش که شماهنوزاون رونداریدپس چطورمیخوایدقدم های بعدی روبرداریدتاموفق بشید توی حل این مشکل؟؟؟؟؟؟؟
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  4. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Amir A (جمعه 17 آذر 96), فرشته اردیبهشت (جمعه 17 آذر 96)

  5. #33
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنون از هر دو بزرگوار.... من پیام شمارو الان دیدم فرصت نشد امروز بیام... خانم پاییزه من که از روز اول اومدم اینجا گفتم خیلی اعصابم خورد شده سر این جریان. درست میگین من باید آرامشمو بدست بیارم اگه فقط یه قدم طرف من می اومد یه ذره خیال منو راحت میکرد اصلا یه مدت ولش میکردم میرفتم مسافرت اعصابم آروم بشه ولی الان نمیتونم هم نگرانم از دستش بدم هم عصبیم که این کارا چیه داره میکنه اصلا با من راه نمیاد
    دزدیدن و اینا که فکرای خوبمه چیزهای بدتر از این میاد تو سرم
    خواستم به زور متوسل بشم ولی نشد یعنی اگه میخواستم خیلی بهش گیر بدم ممکن بود دوباره دعوامون بشه حواسم هست دیگه کنترل خودمو از دست ندم با اینکه دارم از عصبانیت آتیش میگیرم...
    اصلا فازشو درک نمیکنم هیچ جور. آوردمش دم خونه با محبت بهش گفتم بریم بالا شام بخوریم و امشب اینجا بمون قبول نکرد به زور خواستم پیاده ش کنم ولی هرکاری کردم از ماشین پیاده نشد که نشد... یه ربع باهاش کلنجار رفتم فقط میگفت نمیام و نمیخوام. آخر گفت من دیگه هیچ وقت با تو نمیخوابم!!! منم بهش گفتم با من نمیخواد بخوابی تو رو تخت تنها بخواب من پایین میخوابم که گفت خودم بلدم خونه بابام تنها رو تخت بخوابم نمیخوام اینجا بخوابم!! منم مجبور شدم بیخیال بشم که دوباره کنترلمو از دست ندم... بردمش شام و بعدم رفتیم گشتیم و بازم رفت تو سکوت ولی ازش پرسیدم به مادرت چیزی گفتی گفت نه... از یه طرف میگه دیگه هیچ وقت نمیخواد باهام بخوابه و حالش از من بهم میخوره از یه طرفم میگه به کسی حرفی نزده. معلوم نیست با خودشم چند چنده
    آره من همون شب بهش گفتم شانس آوردی در حال رانندگی بودم اونم ناراحت شد نمیدونم چرا. منظور من این بود که اوضاع من و اون خیلیم بد نیست اگه یه جور دیگه نگاه کنه میتونست بدتر از اینا بشه ولی شاید فکر کرده دارم تهدیدش میکنم نمیدونم... باشه دیگه مراقبم از این چیزا هم بهش نگم
    برای شماره دکتر هم دستتون درد نکنه. شنبه تماس میگیرم اگه زود وقت دادن که همینو میریم اگه نشد اول مشاوره رو میریم بعدا دکترو.
    باشه بازم محبت میکنم اگه منو سکته نده و دیوونه م نکنه بالاخره راضیش میکنم دست خودش نیست که راضی نشه و قهر بمونه بهرحال
    مرسی برای دلداریتون هم خانم الهه زیبایی. من آدمی نیستم که تو سختی کم بیارم و بکشم عقب. تا چیزی که خراب شده رو درست نکنم نمیتونم آروم باشم. میدونم اگه پای خانواده شو وسط نیاره و اونا چیزی متوجه نشن بالاخره یه راهی پیدا میکنم و راضیش میکنم نمیتونه که تا ابد واسه من ژست بگیره ولی این طولانی شدن قضیه اعصاب منو بدجوری بهم ریخته. به خودشم این مدت چندبار گفتم که اگه داره لجبازی میکنه من از اون خیلی لجبازترم. فقط بحث زمانه که تا کی میخواد این کاراشو ادامه بده و کی بالاخره کوتاه میاد قبل عروسی بعد عروسی بعد مرگ من نمیدونم.
    من هرکاری الان بهم بگه حاضرم انجام بدم (غیر از طلاق دادنش البته) بگه برو کوه هم بکن میرم میکنم فقط مستقیم بگه چی میخواد ازم. منو از این حالت نمیدونم چی کار باید بکنم و باید احساسات زنانه شو بدون اینکه یک کلمه باهام حرف بزنه بفهمم دربیاره! واقعا کلافه م.. واقعا و بدجور کلافه

  6. #34
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 دی 01 [ 08:40]
    تاریخ عضویت
    1396-7-02
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    4,472
    سطح
    42
    Points: 4,472, Level: 42
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    36

    تشکرشده 71 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    متاسفانه اول ازدواج همسر من هم سر یه سوء تفاهم رفتار خیلی بدی باهام داشت(از طرف من هیچ تقصیری نبود)... خیلی سخت فراموشم شد... الان هم خیلی سختمه براتون توضیح بدم. با اینکه یک ساله ازش گذشته...
    متاسفانه موضوع را به هیچ کس نگفتم و همون نگفتنم باعث شد زخمی که روی دلم مونده جاش بمونه هنوز.
    یه مدت زیادی نسبت به همسرم سرد بودم و اصلا هیچ تمایلی حتی اندازه یک ذره اپسیلوم بهش نداشتم و حتی وقتی زمان می گذشت بدتر می شدم (و اون نکات منفی بد گذشته که خیلی راحت فراموششون کرده بودم حالا خیلی واضح برام با اتفاق اون موقع لینک داده شده بود )و آرزو می کردم بر می گشتیم به یک شب قبل از عروسی و عروسی را به هم می زدم(اینا فقط تو دلم بود و تو زبانم نبود).اما دیگه کار از کارگذشته بود... به خاطر پدر و مادرم سعی کردم دیگه تو دلم تمومش کنم.خیلی زیارت رفتم و توسل کردم تا تونستم یه کم بهش تمایل پیدا کنم... همسرم منو به زیارت می برد... واقعا بهتر شدم و دیگه سعی می کردم در ظاهرم احساس منفیم را نشون ندم. اما زمان های قبل از عادت ماهانه به شدت اون صحنه ها یادم میامد و خواب های بسیار بدی می دیدم. سایر زمان ها نسبت به همسرم احساسم خوب بود(عاشقانه دیگه نبود ولی دوستش داشتم) اما تو این تایم ازش متنفر می شدم و دوباره فکر می کردم که ای کاش زمان به گذشته بر می گشت. فکر می کردم احمقانه ترین تصمیمم را گرفتم. فکر می کردم اشتباه انتخاب کردم... فکر می کردم همسرم با کوچکترین مساله ای منو رها خواهد کرد... دیگه نمی تونستم بهش تکیه کنم... احساس امنیت نداشتم پیشش

    تا اینکه با همسرم رفتیم پیاده روی اربعین و اونجا از امام حسین خیلی کمک خواستم. همسرم دیگه شاید متوجه نبود.شاید فکر می کرد بخشیدمش(بنده خدا خیلی کار ها کرد.منم دلم می سوخت براش... ولی دلم دیگه باهاش نبود ولی تا اونجا که می شد تظاهر کردم که ناراحت نباشه)...ولی در اصل از اون پیاده روی دوباره عاشق شدم و واقعا خدا بهم رحم کرد که اون سفر بی نظیر نصیبم شد...و مثل معجزه در من اثر کرد...

    در طی زمان هم همسرم بهم دوست داشتنش را ثابت کرد و الان از دلم تقریبا بیرون اومده و خیلی همسرم را دوست دارم. (البته جای زخمش باقیست... که خودم فکر می کنم اگر همون موقع ها با کسی درد و دل می کردم و تو خودم نمی ریختم الان جای زخمش روی دلم نمی موند!)

    راهکار های من:
    1-به نظرم نذارید زخم اون مساله همین جوری جوش بخوره... ممکنه خوب بشه ولی جاش بمونه... همسرتون را ببرید پیش یه مشاور غریبه که بتونه راحت هر چی تو دلشه را بگه.کاش همسرم من را هم می برد

    2- اولین ها تو ذهن یک زن همیشه می مونه. موقع عروسی حواستون را خیلی خیلی جمع کنید.سعی کنید بهترین شب براش باشه. هر اتفاقی که افتاد سعی کنید رابطتون خوب بمونه. تو ترافیک گیر کردین مثلا. سعی کنید توی همون ترافیک با خانومتون حرفای عشقولانه بزنید.


    3- همسرتون را جاهایی ببرید که احساس آرامش کنه.مثلا همسرم من را می برد زیارت امام زاده ای که دوست داشتیم و عقدمون اونجا خونده شده بود و خاطرات شیرین عقد برامون تداعی می شد.


    4-شما باید دوست داشتنتون را در عمل به همسرتون ثابت کنید و اون بفهمه تحت هیچ شرایطی رهاش نمی کنید.

    5-می خوام یه آمادگی بهتون قبل عروسی بدم: اولین ارتباط های جنسی خیلی مهمه.مبادا توی ذوقش بزنید.ممکنه فعلا هم نتونه رابطه کامل برقرار کنه. که با آرامش تمام بهش بگید من فقط خودت را می خوام و اشکال نداره که نمی تونی و ان شاالله حل می شه این مشکل... (ممکنه همسرتون واژینیسموس بشن. اگه شدن بهشون بگید توی اینترنت سرچ کنند و یا توی اینستاگرام و آدرس یه کانال تلگرامی خوب به نام درمان واژینیسموس را پیدا می کنند حتما...که روش جدید در درمان دارن و متاسفانه نمی دونم چرا بقیه روانشناس ها این روش را بلد نیستن)و شما خیلی حواستون باشه که این مشکل را نزنید توی سرش... چون به وجود آورنده اش خودتون بودین(البته اینو هیچ وقت نگیدو هیچ اشاره ای نکنید).و کاملا پشتش بمونید و کمک کنید تا مسیر درمان حل بشه. البته امیدوارم این مورد 5 در خانومتون شکل نگرفته باشه!!!شاید هم چون این مساله بعد عروسی نبوده و اگر قبل عروسی مسالشون حل بشه این مشکل درشون ایجاد نشه ان شاالله.(چون بعد عروسی وقتی واژینیسموس ایجا بشه حتی وقتی مسبب اون مشکل حل بشه به صورت غیر ارادی (دیگه از اینجا کاملا غیر ارادی و حتی با میل جنسی طبیعی و خواست خودش به رابطه کامل) فرد نمی تونه رابطه کامل برقرار کنه و دیگه از اونجا به بعد باید به صورت اصولی و از راهش درمان بشن!
    ویرایش توسط ستاره آشنا : جمعه 17 آذر 96 در ساعت 09:56

  7. 3 کاربر از پست مفید ستاره آشنا تشکرکرده اند .

    Amir A (جمعه 17 آذر 96), Erica (جمعه 17 آذر 96), nazaninIT (سه شنبه 21 آذر 96)

  8. #35
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ستاره خانم شما هم اسم خانم من هستین.
    متاسفم برای مشکلی که داشتین و خداروشکر که الان بهتر شدین ولی واقعا اگه با همسرتون حرف میزدین راحت تر نبود؟
    من نمیدونم خانمها که انقدر خوب و گرم همیشه صحبت میکنن و مسائلی که اصلا برای ما مردها اهمیتی نداره رو هم با آب و تاب میان تعریف میکنن چرا برای مسائل مهم و جدی خب ساکت میشن؟ مرد از کجا بفهمه شما مشکلتون دقیقا چیه که بیاد کمکتون؟
    یکسال واقعا زمان زیادیه حالا برای هر دعوا و هر مشکلی هم که باشه. واقعا اینکه میگن خانمها حساس هستن یه چیزه و اینکه میبینی و میشنوی چقدر حساسن یه چیز دیگه. خیلی عمق حساسیت ها بیشتره
    شما میگین بی تقصیر بودین ولی همسر من واقعا بی تقصیر نبوده فقط خودشو محق میدونه. من نمیدونم اگه بخواد یه سال با من سرد باشه چی کار باید بکنم اصلا هم راضی به اینکه فقط تحملم کنه یا یه ذره دوستم داشته باشه نیستم میخوام دقیقا مثل قبلش بشه

    مرسی از راهنمایی های مفیدتون
    جاهایی که دوست داره میبرمش جاهایی که خاطره های خوب داشتیم ولی حس میکنم فقط اون خاطره های خوب دارن براش از بین میرن چون هرجا میبرمش بازم ناراحته. کارهایی که دوست داره براش میکنم ولی مثل قبل نیست دیگه. گل خیلی دوست داشت و من یه گلبرگ هم از گل میکندم صداش در می اومد الان خودش میشینه گل هایی که من بهش میدمو پرپر میکنه. موسیقی خیلی دوست داشت الان اصلا نمیذاره من تو ماشین آهنگی پلی کنم فوری قطعش میکنه فرقی هم نمیکنه شاد یا غمگین. براش اتفاقای خنده دار محل کارمو تعریف میکنم اصلا نمیخنده هرچی تعریف کنم توجه خاصی نشون نمیده ممکنه جوابم رو هم بده ولی یه جور بی تفاوتی تو همه حرکاتش هست که اصلا خوشم نمیاد. همه رفتارهاش عوض شده اون شادی و طراوتی که داشت اصلا دیگه نمیبینم یه زمان چشاش برق میزد باهاش که حرف میزدم
    نمیدونم دیگه چطوری دوست داشتنمو بهش نشون بدم هرکار به ذهنم میرسیده براش کردم ولی کافی نبوده. این روزا میبینمش خیلی عصبانی میشم هم از دست خودم هم از دست اون. اگه حتی جلوم گریه هم میکرد بهتر از این سکوتش بود با اینکه از گریه شدیدا بدم میاد و معمولا منو بیشتر عصبی میکنه. ولی میگم حداقل یه خورده ناراحتیشو بهم نشون میداد شاید خالی میشد یا باعث میشد باهام حرف بزنه. یه دفعه به فکرم رسید سرش داد بزنم شاید باز گریه ش بگیره و بذاره بهش نزدیک بشم ولی دلم نیومد و ترسیدم بدتر بشه.
    وقتی نمیبنمش اعصابم آروم تره با اینکه دلم براش تنگ میشه. ولی دیدن این رفتارهاش کفریم میکنه بدتر امروز از صبح هیچ کاریش نداشتم و استراحت کردم اعصابم آرومتر بود.
    راجع به واژینیسموس هم خانم من دختر نیست دیگه که بترسه از رابطه و نتونه. یکی دو ماهم طول کشید تا آماده ش کنم و عجله نکردم مشکلی موقع رابطه کامل نداشتیم. هنوز درد داره ولی نمیترسه. الان به اختیار خودش دیگه دوست نداره با من بخوابه.


    خلاصه که اسمتونو که دیدم بدجوری دلتنگش شدم مجبورم برم عصر ببینمش.

  9. #36
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    رفتاربااحترام،بدون محبت ویژه وخاص،بدون
    التماس

    دودلیل داره،یکی اینکه به اون اجازه فکرکردن وفرصت دلتنگی میدین ویکی هم اینکه اینقدراعصابتون خوردنمیشه که بعددست به کارهای هیجانی بزنیدووضع روخرابترکنید

    وقتی اینقدربه آب وآتیش میزنید توقع داریدزودترنتیجه بگیریدواین میشه که عصبی میشید،صبروصبروصبر
    به شخصه اینجورمواقع محبت همسرم به این شکل واسم غیرقابل باوره
    دیگه خوددانید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  10. 4 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 18 آذر 96), nazaninIT (سه شنبه 21 آذر 96), فرشته اردیبهشت (شنبه 18 آذر 96), صبا_2009 (جمعه 17 آذر 96)

  11. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام دوست عزیز... باز نگاه یک مرد و خلاصه براتون می نویسم.. این که رفتار اشتباه شما کلا یک اشتباه رو در خودش غرق کرده این که چرا شما دست بزن پیدا کردید ... اینا همش مقولاتی جدا هستند که قطعا باید دنبال درمانش باشید و بحث مفصله و خودتون هم واقفید...

    اما راجب مشکل الانتون باید بگم من مطمئن نیستم ولی حدس می زنم همسر شما دختر زیبارویی نسبتا باشند که این خودش در غرورشون تاثیر بسزایی قطعا خواهد گذاشت... ببخشید نه شما منو می شناسید و من نه شما رو پس اگه صریح صحبت می کنم مطمئنم ناراحت نمی شید... ولی شاید همسر شما با توجه به این که دوست آرایشگر دارند و ضمن احترام به همه خانم های این صنف اگه کسی خواننده مطلب من هستش ولی چون اونا به اندازه موهای سرما با ادم ها ی مختلفی در ارتباط بودند پس رندی های زیادی هم بلد هستند که می تونند به همسر شما منتقل کنند...

    همین که می گید جدیدا بیش تر به خودشون می رسن ولی از شما دور میشن!! یعنی با دست پس زدن با پا پس کشیدن... تشنه لب چشمه بردن... دلیل این همه بی تابی شما هم یک اشتباه صد در صد شماست که خودتون هم معترفید و دوم دل تنگی هستش... اما بعد دل تنگی چی؟! خودتون هم می گید در شرایط مشابه ممکنه دوباره همین مسایل پیش بیاد نهایتا شما ایشونو نزنید.. ولی کدورت و قهر و.. با شدت بیش تری از الان پیش خواهد آمد...

    به هر حال من نمیدونم همسر شما دقیقا دنبال چی هستند ولی یکی از موارد قطعا این هست شما حتی فکر دست بلند کردن به ذهنتون خطور نکنه که البته این راهش نیست...و راهشون کاملا اشتباست چون با عذاب دادن روحی شماست ..شما یک لحظه عصبی شدید ناخواسته..ولی ایشون روزهاست دارند عمدی به این بازی ادامه میدن

    به نظر من بهتره صادقانه با همسرتون صحبت کنید اول قبول کنید اشتباه کردید دست روی ایشون بلند کردید..دوم تضمین بدید دیگه هیچ وقت این کارو نمی کنید...سوم روی بحث پیش اومده بحث کنید بگید واقعا کارش اشتباه بوده یا نه و ایشون میگن نه و نخواید قانعشون کنید ولی لااقل حرفاشون رو خوب گوش کنید به چیزای خوبی می رسید...


    به هر حال من فکر می کنم حتی این مشکل حل بشه...اگه همسر شما باز بخوان این جوری توی اشتباهاتتون شما رو تنبیه کنند روزای سختی رو پیش رو خواهید داشت...

  12. 5 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 18 آذر 96), فرشته اردیبهشت (شنبه 18 آذر 96), میس بیوتی (شنبه 18 آذر 96), بانوی آفتاب (جمعه 17 آذر 96), صبا_2009 (جمعه 17 آذر 96)

  13. #38
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    خانم پاییزه ممنون متوجه صحبتتون شدم. رابطه مو باهاش رسمی تر میکنم. احتمالا اونم مهر و محبت منو باور نکرده که هرکاری میکنم بیشتر سرد میشه. از اولم اومدم اینجا فکرم این بود که باهاش جدی تر برخورد کنم چون از ناز کشیدن نتیجه ای نگرفته بودم ولی دیدم خانمها چقدر از آسیب دیدن احساسات یک زن در همچین شرایطی میگن و فکر کردم باید بازم بیشتر محبت کنم تا حالش خوب شه ولی اگه بخواد باور نکنه و گارد بیشتری جلوم بگیره فایده ای نداره. خودمم به شخصیتم برمیخوره هربار که اینطوری داره پسم میزنه. نمیدونم باعث دلتنگیش میشه یا نه فعلا که انگار هیچ نیازی به من نداره


    بله همسر من چهره و ظاهر خیلی زیبایی داره حتی بدون آرایش بی نقصه نه به چشم من که شوهرشم و عاشقشم به چشم هرکسی که میبینتش همینطوره و اینم باعث یه سری مشکلات و حساسیت های من شده... صرفا به خاطر زیبایی انتخابش نکردم البته حتما تاثیر داشته تو نگاه اولم که اصلا بخواد توجهمو جلب کنه ولی بیشتر بخاطر پرانرژی و شاد بودنش انتخابش کردم الان که ناراحت و افسرده حال میاد جلوم با اینکه بیشتر به خودش میرسه به نظر من کمتر زیبا میاد تا اون موقع که ساده تر می اومد جلوم ولی خندون بود... میدونه ظاهر نقطه ضعف من نیست و اصلا از آرایش زیاد خوشمم نمیاد اینکه بهم نگاه نمیکنه و خنده شو ازم دریغ میکنه الان برام مهمتره... ولی نه مغرور نیست به زیباییش اتفاقا خیلی هم خونگرم و حساسه اگه مغرور بود اصلا نمیگرفتمش.
    فکر نمیکنم بخاطر زیبایی همچین کارایی بکنه احتمال اینکه کسی یا کسانی بهش در حال نخ دادن باشه بیشتره اینا میشینن تو آرایشگاه راجع به زندگی هم و اینکه چطوری با مردها رفتار کنن که مردهارو به قول خودشون تو چنگشون داشته باشن بهم نخ میدن چند موردشو تاحالا برای خودم تعریف کرده و اصلا خوشایند نبوده.



    من خودم اینطوری فکر میکردم که چون ناراحته بیشتر به خودش میرسه که دیگران کمتر متوجه غم تو ظاهرش بشن. البته برای من که میدونم چه خبره از ده کیلومتری قابل تشخیصه که ناراحته ولی همین که دیگران متوجه نشدن یعنی خوب داره مخفیش میکنه. اگر بحث با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن هم باشه مطمئنم کسی بهش یاد داده و کار خودش نیست.


    ما قبلا مشکلات اینجوری نداشتیم دعوا میکردیم قهرم میکرد ولی همون روز از دلش درمیاوردم و تموم میشد اگه بعد گذر از این جریان دیگه من دستمو روش بلند نکنم اونم بعیده به این شدت بخواد قهر کنه.... ولی خودمم فکر میکنم شاید برنامه ش اینه که من دیگه پس ذهنمم فکر کتک زدنش به سرم نزنه. اگه این باشه که موفق هم شده وگرنه من آدمی نبودم که حاضرجوابی هاشو بشنوم و هیچی بهش نگم الان برای تک تک کارام باید مراقب باشم که یه وقت بیشتر ناراحت نشه و این سخته و به آدم فشار میاره کار خطایی هم انجام میده باید فقط بشینم نگاه کنم و حرص بخورم و هیچی نمیتونم بهش بگم که مبادا بیشتر بره تو لک.... یه احتمال خودمم اینه که داره اینکارارو میکنه که من دیگه بهش کاری نداشته باشم که کجا میره و چی کار میکنه. منو تو بد مخمصه ای گذاشته.... نمیدونم اون زن آرایشگر چه چیزهایی بهش ممکنه یاد بده ولی اصلا بعید نیست فریبش بده بخصوص الان که به منم خبر نمیده دیگه کجا میره و حتما با اون زن در ارتباطه.
    تا وقتی خونه پدرشه من نمیتونم خیلی روی رفت و آمدش کنترل داشته باشم ولی بعد عروسی میدونم دیگه نمیذارم سایه اون زن رو هم ببینه. از وقتی این مشکل پیش اومده گاهی تو عصبانیت فکر میکنم میرم اون زنو میکشم..


    دقیقا حرف منم همینه من چند لحظه اینکارو کردم اون سه هفته ست داره منو شکنجه میکنه ولی گویا خانمها براشون اون چند دقیقه دعوایی که به کتک کاری برسه یه اهمیت خیلی ویژه ای داره.

  14. #39
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    آقا امیر اگر خانم شما خودش فرد عاقلی نباشه شما حتی اگر اون آرایشگر رو از زندگیش حذف کنید فرد دیگه ای پیدا میشه و روش تاثیر میذاره
    نمیدونم همسر شما تا چه حد استقلال رای دارن و با عقل و منطق پیش میرن
    ولی اگر خانم عاقلی باشه رفت و آمد با اون خانم چندان مشکل ساز نمیشه

    من فکر نمی کنم همسر شما خانم نپخته و کم خردی باشه
    همین که تونسته تا الان شرایط رو عادی جلوه بده و فکر کنه روی موضوع و به اطرافیان چیزی نگفته، یعنی اینکه حواسش به خیلی چیزها هست

    و این شیوه با دست پیش کشیدن و با پا پس زدن، نیازی به آموزش نداره که شما بخواین به اون خانم آرایشگر یا به دوست دیگری ربط بدید. این یه راه حل بدیهی و واضح هست. اینکه یک نفر چه مرد و چه زن وقتی با همسرش توی فاز قهر هست معمولا سعی می کنه در مقابل همسرش ظاهرش آراسته تر از قبل باشه (الان شما خودتون بیشتر از قبل به خودتون نمی رسید وقتی میرید پیش خانمتون؟آراسته تر از قبل ظاهر نمیشید؟)

    راه حل مشکل شما صرفا یک مشاور با تجربه و کار کشته هست که به هر دوی شما دسترسی داشته باشه و حرفهای هر دو طرف رو بشنوه

    از افکار جنایی دست بردارید لطفا
    اون آرایشگر رو می کشم و ...

    اگر خانم شما عاقلانه رفتار نکنه امثال اون خانم آرایشگر به وفور توی جامعه هستن
    آیا شما قصد دارید همه این مدل آدمها رو بکشید

    شما بهتره زندگیتون رو بکنید و بذارید خانمتون هم با شما راحت باشه و وقایع روز رو برای شما توضیح بده نه اینکه انقدر سختگیرانه رفتار کنید که همه چیز رو از شما پنهان کنه و یه دیوار بین شما کشیده بشه

    روی درجه پختگی همسرتون کار کنید (با صحبت، با کتاب و یا با معاشرت با افراد عاقل) و با دلایل منطقی بهش بگید فکر می کنید از معاشرت با اینجور افراد چیز زیادی نصیش نمیشه ولی حالت زندانی ها رو بهش ندید. هیچ کس توی زندان احساس خوشبختی نمی کنه و تا ابد هم توی زندان باقی نمی مونه
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  15. 5 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 18 آذر 96), Erica (شنبه 18 آذر 96), nazaninIT (سه شنبه 21 آذر 96), بهاره جون (شنبه 18 آذر 96), صبا_2009 (شنبه 18 آذر 96)

  16. #40
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    من بر خلاف نظر اکثر دوستان همسر اقا امیر رو تو این قضیه خیلی خیلی بیشتر از ایشون مقصر میدونم!چیزی که تقریبا تو تمام مردای دوروبرم دیدم اینه که از دروغ شنیدن و پیچونده شدن اونم توسط نزذیکترین فردشون شدیدا بییییزارن! کاری که این خانم کرده! به همسرش دروغ گفته و با خالش دست به یکی کرده و رفته مهمونی شبونه دوستی که خودشم قبول داره از نظر اخلاقی ادم درستی نیست!بعدشم به جای اینکه عذرخواهی کنه یا حتی سکوت کنه تا عصبانیت ایشون بخوابه بیشتر طلبکار شده و داد و بیداد و گریه زاری راه انداخته!!!منم بهعنوان یه زن اگه همسرم دوستی داشته باشه که نگران باشم تاثیر منفی رو ایشون بذاره حتما ازش توقع دارم رابطشو باهاش کمتر کنه و اگه بشنوم که نه تنها اینکارو نکرده بلکه به مهمونی این دوستش رفته(که امکانش هست مختلط هم بوده باشه )خیلی ناراحت میشم!
    اقا امیر خیلی خوبه که شما اشتباه خودتونو پذیرفتنین و سعی میکنین خصوصیات منفیتونو با مشاوره رفتن بشناسین و اصلاح کنین.اینا خیلی عالیه.اما مشکل الان شما رفتار نابالغ همسرتونه که اگه اصلاح نشه تو زندگی اینده تون تاثیر میذاره و سر هر موضوعی اعصاب خوردی پیش میاره!ایشون چون تک فرزند هستن احتمالا خیلی ناز پرورده و حساس هستن و تحمل شنیدن نظر مخالفو ندارن و عادت دارن اکپرا باهاشون موافقت بشه و حمایت کاملو داشته باشن! به نظر من رفتار الانشون نه ناشی از شوکه و نه ناراحتی و افسردگی ! یه سیاست زنانه ناپخته هست که به خیال خودشون هم میخوان شما رو تنبیه کنن تا دیگه این رفتارو باهاشون نداشته باشین و هم دست پیش رو گرفتن که دیگه تو اون قضیه دوستشون بازخواست نشن!
    اینکه بیشتر از قبل به خودشون میرسن و از کم توجهی شما ناراحت شدن و عکس العمل نشون دادن ،و بعد از دو روز این رفتاراشون شروع شده همه نشون دهنده همینه! بهتره یه خورده کمتر دورو برش برین تا اونم احساس نگرانی بکنه که دارین سرد میشین ازش! و اینکه با بهونه ایشونو ببرین پیش مشاور هم اصلا کار درستی نیست.بعید میدونم (با چیزایی که تعریف کردین) ایشون باهاتون همراهی کنه و اگه بخواین به زور ببرینش داخل کار درستی نیست و اوضاعو بدتر میکنه

  17. 2 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 18 آذر 96), homan74 (دوشنبه 20 آذر 96)


 
صفحه 4 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.