دوستان عزیزم...ممنون از حضور سبز و قشنگتون....
اقای حامد ممنونم از محبت شما و چقدر دقیق زدین وسط هدف....براتون توضیح میدم چرا....
شمیم الزهرای عزیزم من کاری نکردم..هرچی بود وظیفه بود ..انشالله بهترم بشه زندگیت..دعای تو برام ارزشمنده.ممنونم
زندگی خوب عزیز شما لطف دارید.ممنونم ازت.نوشته ات رو چند بار خوندم....
دوستان عزیز نمیدونم چطور بهتون بگم...حس خیلی خیلی بدی دارم.خیلی.اندازه یک دنیا حس بد دارم.یادم نمیاد چقدر از زندگیم براتون گفتم.اینکه دوباره ازدواج کردم و یه زندگی کاملا عادی دارم.با سختی های و خوشی های خودش....که واقعا حوصله ندارم در مورد جزیااتش بنویسم...دقیقا روزیکه رفتم ازمایشگاه یه ازمایش بارداری دادم .مشخص نبود نتیجه و نه مثبت بود و نه منفی.دکترم بهم گفت حتما بخاطر داروها و ...بدنت سیستمش بهم ریخته.دوباره تکرار کن.دوباره رفتم و جواب مثبت بود.خشکم زده بود.فکرشم ازارم میده.همش میگم خواب و خیاله.دکترم میگه صد در صد باید سقط کنی چون یا خودت زنده میمونی یا بچه ات.80 درصد بچه میمونه و 20 درصد من...اما با توجه به پلاکت پایینم دکترم گفت باید هرچه زودتر این کار انجام بشه و احتمال خونریزی مغزی خیلی بالاست.در واقع ناگریزه و حتما میشه....همسرم هم همینو میگه.حتی سقطش هم برام خطرناکه با توجه به کم خونی شدیدی که الان دچارش شدم.اما نمیتونم....نتونستم با خودم کنار بیام...نشستم پشت در یه خونه امروز تو خیابون، خیلی گریه کردم.همیشه ارزو داشتم مادر بشم ولی الان با این شرایط؟!؟!؟!
مثل ادم تشنه لبی بودمه که اب رو بهش نشون دادن و تا اومد بخوره همونجا جلوی چشماش لیوان اب رو زدن زمین و خردش کردن......ای خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااا..خدا ییت رو به من نشون بده که چشمم به معجزه توئه....
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)