سلام عزیزم
همسرم در کذشته یعنی تا همین دو سال پیش از نظر عاطفی خیلی بهتر بود و کلا از اول ازدواج مرد با احساسی بود که الان ابدا نیست برای همینم وقتی من کارهای عاشقانه انجام بدم خوشحال میشه و خوش اخلاق میشه و سعی میکنه اونم به شیوه خودش محبت کنه البته خیلی کم اما کافیه تو اوج خوبیمون من بگم میای بریم خونه مامانم؟ دوباره اخماش میره تو هم و همه چی تموم میشه. من ندیدم که روابط عاشقانه بتونه کاری کنه ذره ای کوتاه بیاد از موضعش
اگه هم خواسته ای نداشته باشم و اتفاقات یا حرف یا هرچیز ناراحت کننده ای پیش بیاد میبینم که واکنش تند نشون نمیده اما بعد یک مدت مثلا چند ساعت یا حتی یک روز یک دفعه فوران میکنه و یک دعوای شدید میشه چون ناراحتیشو تحمل کرده بوده و بروز نداده و به قول خودش صبر کرده و دیگه صبرش تموم شده
خصوصیات خوب همسرم:
1. اهل رفیق بازی، اعتیاد، خیانت نیست و کلا خانواده دوسته.
2. اهل تفریحه و تو تفریحات ادم باحالیه که در کنارش به ادم خوش میگذره اما به همون اندازه هم حساسه و ممکنه یک چیز کوچیک تفریحو بهمون زهر مار کنه
3. برای من خسیس نیست و رفاه ما براش مهمه
4. مرد زحمتکشیه و به فکر ارتقا مالی خانوادست
5. قبلا وقتی عصبانی نبود مهربون و با محبت بود ، کارهای محبت امیز گهگداری انجام میداد اما دو سالیه که اینطور نیست تا حدی که حتی سالگرد ازدواجمون هم دو ساله یادش نیست و منم یاداوری میکنم هیچ فایده ای نداره درحالیکه قبلا هیچوقت اینقد یخ نبود
فعلا چیزی یادم نمیاد
- - - Updated - - -
سلام دنیا عزیز
نه همسر من از همون اول به شدت عصبی بود تا همین الان و اصلا بدتر یا بهتر نشده. فقط به خاطر یک سری کارها که من یاد گرفتم تعدد دعواها کمتر شده.
سلام گلم.من منظورم به این بود که گویا قبلا دعواهاتون کمتر بود یا شما در عین این که راهنمایی میخواستی اونقدری نمیگفتی ازش.چون الان ازش بیشتر گفتی از مکالمات بینتون و ....
ولی خب اون چیزی که من میبینم و در موردت واضحه اینه که شما در عین انفعال یه محدوده رفتاری مشخص داری که پاتو ازش بیرون نمیذارییه پیله ای دورت تنیده هست حتی اینجا هم همینطوریه.تازه پیله دورتو باز کردی و یکم حرف میزنی. در رابطه با همسر این مدلی زیاد جالب نیس شاید اونم تو ذهنش خودشو ازت دور میبینه.
میشه بیشتر توضیح بدین. برام جالب بود
ببین عزیز.همین که بهت میگم الان تازه داری بیشتر ازش میگی.چون من تا اونجایی که یادمه با اینکه دانشجو بودی ولی خیلی بهتر تو ارتباط با همسرت پیش رفته بودی و اون چیزاییم که ازش میگفتی نشان از رضایتش از این شرایط داشت به نظرت چیشد که به یکباره تغییر کرد؟ توی اون زمان چیزی باعث دوری تو ازش نمیشد.مثلا توی بارداریت با توجه به اخلاق همسرت که انتظار توجه بیشتری داشتی ازش دعواهاتون باعث نمیشد که ازش دور بشی؟توی ذهنت این بیاد که ببین من براش همه کار میکنم آخر این جوابشه؟ این یک احتماله ولی تو توی خودت میریزی و از حقت ابدا دفاع نمیکنی...یعنی اینکه دعواهای همسرت باعث شده ازش بترسی و مدام کوتاه بیای در حالیکه مدام میریزی توی خودت و میگی حقم اینا نیست و این زندگی درست بشو نیست باعث میشه توی دلت ازش ناراحت باشی و کم کم باعث میشه ازش دور بشی و اونم ناراحت از این وضع بیشتر از تو دور میشه و میفتین توی یک دور باطل که باعث دوری بیشترتون میشه.و اصل ماجرا اینه که تو باید اوضاع رو سعی می کردی درست کنی ولی با توجه به اونی که بهت گفتم که پیله میتنی دورت توی خودت فرو میری و نتیجه اش دوری بیشتر از همسرته....
...اینا فقط یک احتماله عزیز....
نه همسرم همیشه عصبانی نیستن. ما شاید هفته ای یکبار بریم خونه خانواده من که بعدش بخواد دعوا بشه و هفته ای شاید یکی دوبار هم خودم برم که بعدش دعوا شه و اتفاقاتی که بهش حساسه باید بیفته تا عصبانی شه
کلا میتونه یک هفته بگذره هیچ اتفاقی هم نیفته
خب یک هفته واقعا زمان کمیه برای آرامش... شما با اینکه خیلی به نسبت اوایل ازدواجت بهتر شدی بازم هنوز کارداریهنوز زیادم مهارت نداری تو صحبت کردنات که البته به خاطر خستگیته از شرایط موجود.بیا یک هفته نرو خونه مامانت ولی توی شرایط خوبتون و ببین اول حوصله اش رو داره با همسرت یکم صحبت کن.نیازتو بهش نشون بده نه با یک کلمه حرف که دست همو بگیریم یا منو ببوس. خب نتیجه این حرف منفیه.بچه رو بخوابون یا ببر خونه مامانت ،چیزی که شوهرت می پسنده، و اینبار تو پیشقدم شو و دستشو بگیر و باهاش حرف بزن.اینکار تو یکم شاید برات سخت باشه ولی باعث میشه حداقل حرفات رو بزنی فقط در حدی که از نیازهات بگی و اینکه به محبتش احتیاج داری بعدم بحث رو ادامه نده و برو.اما بهش محبت کن.اونم به محبت تو احتیاج داره شک نکن.شاید برای بچه خیلی وقت میذاری و همسرت میخواد به اونم توجه کنی.مردها واقعا بعضی مواقع باید مثل یه بچه ازشون مراقبت بشه.حواست خیلی بیشتر به همسرت باشه لطفا
اتفاقاتی که در سالهای اول زندگی من افتاد رو حتی وقتی فکر میکنم بهش گریه میکنم! خیلی شرایط بدی رو من گذروندم و الان خیلییییییی اوضاع بهتر شده نه بدتر. همسر من از اول عصبی بود ولی اوایل منم خیلی نادون بودم البته الان هم خیلی خیلیییی چیزی کم میدونم و اشکالات زیادی دارم که امیدم به هموناست که با اصلاحش اوضاع بهتر بشه
به اون اتفاقات دیگه فکر نکن.نذار دلت بیشتر از این سیاه بشه سعی کن به خوبیاش بیشتر فکر کنی.اون اتفاقات توی شرایط الانت فقط دوریت رو تسریع میکنه و هیچ سود دیگه ای برات نداره.شک نکن...
منم دلم میخوااد زندگی طبیعی بدون استرس از عصبانی شدن همسرم بدون ترس داشته باشم اما بلد نیستم. لطفا راهنماییم کنین اما واضحتر که بفهمم چیکار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)