به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 67
  1. #11
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 15:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,158
    امتیاز
    89,703
    سطح
    100
    Points: 89,703, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,759

    تشکرشده 6,793 در 2,394 پست

    Rep Power
    0
    Array


    با سلام و احترام




    برای تغییر باید یه مراحلی را طی کنیم :




    مرحله ی اول :


    باید قبل همه چیز بخوایم ! – باید بخوایم که تغییر کنیم .
    بیشتر موقع ها ، برای بهای تغییر که باید بپردازیم ، ناراحت هستیم
    اما عدم تغییر به نظرم بهایی بیشتری دارد .
    پس باید تعهد داشته باشیم به خودمون .



    ...............................




    مرحله ی دوم :



    مرحله دوم ، انگیزه هست .


    بیشتر ماها .واقعا دوست داریم عوض بشیم – اما نمی توانیم خودمان را وادار به تغییر کنیم .

    تغییر به توانمندی نیاز ندارد - تغییر به انگیزه نیاز دارد ،،،


    مشکل اینجاست که تغییر اغلب یک ضرورت نیست ،،،

    ما باید حس ضرورت را در خودمان بسیار شدید کنیم و خود را مجبور سازیم تغییر کنیم .


    دو قدرت در زندگی ما وجود داره : ( دو تا انگیزه )
    قدرت درد – قدرت لذت
    که باید به صورت سئوال بیان شود .




    سئوال دردی :


    اگر تغییر نکنم چه بهایی را باید بدهم ؟
    اگر تغییر نکنم به چه گرفتاریهایی دچار میشوم ؟
    و......




    سئوال لذت بخش :


    اگر تغییر کنم چه احساسی نسبت به خودم خواهم داشت ؟
    اگر واقعا تغییر کنم چقدر شاد تر خواهم بود ؟
    و ....



    یکی از کارهایی که افراد را تغییر می دهد ، رسیدن به آستانه ی درد است - یعنی تجربه ی درد - به اندازه یی که بدانیم اکنون باید تغییر کنیم .
    یعنی باید به نقطه ای برسیم که مغز ما بگوید :
    " آن را تحمل کردم – دیگه بسه - نمی توانم این گونه زندگی کنم "



    ما در صورتی تغییر می کنیم که تغییر را ضرورت بدانیم
    باید عمیقا حس کنیم که نیاز به تغییر داریم - اگر چند بار کوشیده ایم تغییری ایجاد کنیم – اما هر بار شکست خورده ایم باید بدانیم که :
    " درد ناشی از شکست به حد کافی قوی نبوده است و ما هنوز به آستانه ی درد نهایی نرسیده ایم "





    عامل زیر باعث میشه ما در آستان ی درد ( هدفی برای تغییر ) قرار بگیریم :


    * استانداردهای زندگی خودمان ( عامل درونی )



    بزرگ ترین اهرمی که می تونیم برای خودمان درست کنیم درد و رنج درونمان هست – نه بیرون ار وجودمان .
    دانستن اینکه تا کنون نتوانسته ایم مطابق استاندارها یمان زندگی کنیم ، خود بزرگ ترین رنج است .
    و این خود با عث بروز تغییر می شود .چون فرد از درون کاملا تحت فشار هست .



    ما باید درد و رنج عدم تغییر را برای خودمان آن قدر شدید ، واقعی و سریع ایجاد کنیم ،،، که دیگر نتوانیم انجام تغییر را به عقب بیندازیم .




    همین فرمایش شما :




    [/quote]
    نقل قول نوشته اصلی توسط pooh نمایش پست ها
    راستش انگیزه ای هم برای تغییر ندارم جز رنج و درد عمیقی که در درونم و فکرم و حتی به صورت جسمی در مغزم دارم حس میکنم و امانم رو بریده.






    ...............................


    خب ،،،به نظرم تو این 2 مرحله ای که بیان شد خوب فکر کنید ،،،

    یه کاغذ بردارید موارد بالا را انجام دهید .( برای پیدان کردن تعهد + انگیزه )




    موفق باشید.


    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 23 مهر 96 در ساعت 00:33

  2. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Pooh (سه شنبه 25 مهر 96), نیلوفر:-) (یکشنبه 23 مهر 96)

  3. #12
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    من اين مدت سعي كردم يك سري مطالعات داشته باشم در مورد اينكه واقعا مشكلم جيه.
    در يك سايت كه الان اسمش درست يادم نيست, يك سري سخنراني هايي از دكتر هلاكويي و جند روانشناس مطرح ديكه در مورد اختلال هاي شخصيتي بيدا كردم و كوش كردم. تمام اختلالاتي كه كفته شد دو سه تا از خصوصياتشون رو داشتم. ولي اكر بخوام طبق نظر خود سخنران كه ميكفت اكر حداقل جند مورد از اين خصوصيات رو داشته باشيد دجار اون احتلال هستيد, من اون اختلالات رو ندارم.
    ولي وقتي به سختراني دكتر كلجي و دكتر ميلر در مورد اختلال نابايدار رسيدم, دكتر ميلر خانواده اي رو توصيف كرد كه به جز اعتياد بدر, بسيار شبيه خانواده من بود. والديني بسيار كنترلكر, بسيار بي محبت نسبت به هم, بر تنش, بي قاتون و بي نظم, با نقش هايي مخلوط شده و نابه جا.
    و اونجا فهميدم كه وقتي هشت سال بيش به مشاوره مراجعه كردم و از مشكلات خودم با خانوادم كفتم, مشاور جقدر نامسئولانه و بي توجه به حرفهام, تشخيص وسواس رو در من داد و وقت و راهنمايي لازم رو قايل نشد.
    جه بسا هشت سال ببش اكر مسئولانه براي تسخيص وقت كذاشته بود و روند خانواده درماني را شروع كرده بود, همون موقع مشكلاتم حل ميشد.
    من فهميدم كه در خانواده اي بوده ام كه تمام زمينه ها براي ابجاد بابايداري رو فرزند فراهم ميكرده. دليل اينكه از شش فرزند جرا فقط من اينجوري شدم رو نميدونم. شتيد زمينه زنتيكيش در من فعال بوده.
    من غهميدم توي اين خانواده, من براي كنترل و كاهش تنش ها, شحصيت مهر طلبي رو انتخاب كرده بودم. دختري كه هيجي نخواد درس بخونه مهربون باشه نمره خوب بياره دردسري ايجاد نكنه شكايتي نكنه و وظايف زيادي رو در خانواده بر عهده خودش قرار بده براي اينكه جو خونه رو اروم تر كنه.
    و بعد از اينكه سرخورده شد از حوب بودن, و هيج جوري نتونست شرايط رو ارام كنه دجار يك افسردكي شد. و جون نتونست حتي در كوجكترين جيزها ظثل اينكه جي بخوره و جقدر بخوره ازادي و حق انتخاب داشته باشه, و حتي عشقش رو, و اعتقاداتش رو, و هر جه رو دوست داشت, تحت كننرل و محدرد كردن ها و اجبارهاي خانوادش از دست داد و هر جه تمام زورش رو زد نتونست به جبر و زور اين خانواده غلبه كنه و اخرش هم باز دختر بده بود و دوسش نداشتن, وجودش شد بر از خشم بر از بي معنايي و ياس. و در بيست و جهار سالكي شخصيتش از مهرطلب تغيير كرد به نابايدار.

    من با سخنراني دكتر ميلر اشك ريختم, وقتي ميكفت كه به بيمار ميكم بكو اين احساسات رو در كجا در بدنت هم حس ميكني و ميبرسم اكر اون عضوت حرف بزنه جي ميكه, بيمارا ميكن ميكه درد دارم....
    مثل من. كه همه وجودم جه جسمم جه روحم ميكه درد دارم و خستم.


  4. #13
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    من اين مدت سعي كردم يك سري مطالعات داشته باشم در مورد اينكه واقعا مشكلم جيه.
    در يك سايت كه الان اسمش درست يادم نيست, يك سري سخنراني هايي از دكتر هلاكويي و جند روانشناس مطرح ديكه در مورد اختلال هاي شخصيتي بيدا كردم و كوش كردم. تمام اختلالاتي كه كفته شد دو سه تا از خصوصياتشون رو داشتم. ولي اكر بخوام طبق نظر خود سخنران كه ميكفت اكر حداقل جند مورد از اين خصوصيات رو داشته باشيد دجار اون احتلال هستيد, من اون اختلالات رو ندارم.
    ولي وقتي به سختراني دكتر كلجي و دكتر ميلر در مورد اختلال نابايدار رسيدم, دكتر ميلر خانواده اي رو توصيف كرد كه به جز اعتياد بدر, بسيار شبيه خانواده من بود. والديني بسيار كنترلكر, بسيار بي محبت نسبت به هم, بر تنش, بي قاتون و بي نظم, با نقش هايي مخلوط شده و نابه جا.
    و اونجا فهميدم كه وقتي هشت سال بيش به مشاوره مراجعه كردم و از مشكلات خودم با خانوادم كفتم, مشاور جقدر نامسئولانه و بي توجه به حرفهام, تشخيص وسواس رو در من داد و وقت و راهنمايي لازم رو قايل نشد.
    جه بسا هشت سال ببش اكر مسئولانه براي تسخيص وقت كذاشته بود و روند خانواده درماني را شروع كرده بود, همون موقع مشكلاتم حل ميشد.
    من فهميدم كه در خانواده اي بوده ام كه تمام زمينه ها براي ابجاد بابايداري رو فرزند فراهم ميكرده. دليل اينكه از شش فرزند جرا فقط من اينجوري شدم رو نميدونم. شتيد زمينه زنتيكيش در من فعال بوده.
    من غهميدم توي اين خانواده, من براي كنترل و كاهش تنش ها, شحصيت مهر طلبي رو انتخاب كرده بودم. دختري كه هيجي نخواد درس بخونه مهربون باشه نمره خوب بياره دردسري ايجاد نكنه شكايتي نكنه و وظايف زيادي رو در خانواده بر عهده خودش قرار بده براي اينكه جو خونه رو اروم تر كنه.
    و بعد از اينكه سرخورده شد از حوب بودن, و هيج جوري نتونست شرايط رو ارام كنه دجار يك افسردكي شد. و جون نتونست حتي در كوجكترين جيزها ظثل اينكه جي بخوره و جقدر بخوره ازادي و حق انتخاب داشته باشه, و حتي عشقش رو, و اعتقاداتش رو, و هر جه رو دوست داشت, تحت كننرل و محدرد كردن ها و اجبارهاي خانوادش از دست داد و هر جه تمام زورش رو زد نتونست به جبر و زور اين خانواده غلبه كنه و اخرش هم باز دختر بده بود و دوسش نداشتن, وجودش شد بر از خشم بر از بي معنايي و ياس. و در بيست و جهار سالكي شخصيتش از مهرطلب تغيير كرد به نابايدار.

    من با سخنراني دكتر ميلر اشك ريختم, وقتي ميكفت كه به بيمار ميكم بكو اين احساسات رو در كجا در بدنت هم حس ميكني و ميبرسم اكر اون عضوت حرف بزنه جي ميكه, بيمارا ميكن ميكه درد دارم....
    مثل من. كه همه وجودم جه جسمم جه روحم ميكه درد دارم و خستم.


  5. #14
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.

    دوستان عزیز... من دارم سعی میکنم ضعف هام رو برطرف کنم.
    یکی از این ضعف ها ضعف در روابگ اجتماعیمه که در سالهای اخیر خیلی دچارش شدم. یادم میاد تا حدود بیست سالگی اصلا چنین مشکلی نداشتم و روابطم با دیگران خیلی گرم و صمیمانه و در عین حال سالم بود.
    الان روابطم با فامیل کلا قطع شده. یعنی فقط در حد یک عید دیدنی یا اگر مراسمی مثل عروسی یا خدایی نکرده مراسم ترحیمی باشه و ببینمشون. در همین حد هم کلا رفتارم خیلی خشک و رسمی شده و به احوالپرسی های رسمی و خشک خلاصه میشه.
    در بین دوستام و در محیط خوابگاه و دانشگاه میشه گفت من نسبت به دیگران گوشه گیر هستم و کم حرف. و زیاد باهاشون قاتی نمیشم.
    در محیط دانشگاه هم با اساتید و کادر اداری فقط در حد ضرورت و باز هم خیلی رسمی و خشک ارتباط دارم.
    با پسرهای دانشگاه هم که ارتباطم صفر. فقط با آقایون همکلاسی فقط اگر ببینمشون در حد سلام خوب هستید؟
    و با هیچ جمع دیگه ای چه خانم چه آقا در هیچ حدی ارتباط ندارم.
    در خانواده هم نسبتا کم حرف شده ام. در واقع شاید چون حرفی برای تعریف کردن ندارم. و خیلی هم کم پیش میاد که از درونم و دغدغه ها و نگرانی هام براشون بگم. و اتفاقا وقتی هم به هم میریزم انگار روزه سکوت گرفته باشم صدا ازم در نمیاد و بدتر از اون اینکه خیلی بدخلق و اخمو میشم.

    جناب یک دوست حرف از روابط اجتماعی زدن. وقتی فکر کردم دیدم محدوده ی ارتباطی من و نوع ارتباط برقرار کردنم با دنیای اطرافم بسیاااار محدوده. و تصمیم دارم بهبودش بدم.

    در مورد روابط با هم جنس های خودم که فکر میکنم بدونم باید چیکار کنم. ولی در مورد روابط با آقایون خیلی مرزها رو نمیتونم تفکیک کنم و چند تا سوال دارم:
    1- مرز بین متانت و صمیمیت در روابط برای یک دختر کجاست؟
    مثلا اینکه من توی دانشگاه اگر از فاصله دور یکی از همکلاسی های آقا رو ببینم و از دور صداش کنم و برم نزدیک و خوشرو سلام و احوالپرسی کنم و بگم" چه خبر؟ کارهاتون خوب پیش میره؟ کی دفاع میکنید؟" ، رفتاری دور از متانته؟
    یا اگر توی جمعی مثل مثلا یک کلاس، اتفاق خنده داری افتاد و من هم بلند مثل بقیه بخندم رفتاری دور از متانته؟
    یا مثلا اگر فرضا برم هیات کوهنوردی ثبت نام کنم و با جمعی از آقایون و خانمها بریم کوه و من مثلا به یه آقا بگم آقای فلانی همونجا وایسید منظرش قشنگه ازتون یه عکس بگیرم، حدود رعایت شده یا نه؟
    یا مثلا اگر توی تلگرام برای یک آقایی از همکلاسی ها یا آقایون دانشگاه، مثلا یک آهنگ بفرستم؟
    یا مثلا برم شب شعر یا گروه های نویسندگی شرکت کنم و با یکی از آقایون، گاهگداری سینما بریم یا جلسات نقد فیلم بریم اسمش میشه دوستی؟ یا یک رابطه سالم اجتماعی؟
    اگر توی یک جمع مثل مثلا همون هیات کوهنوردی، بدونم امروز تولد یکی از آقایونه و براش یک کادو بگیرم و توی همون جمع بهش بدم دور از متاته؟ و اگر فرضا به خودش بیرون از اون جمع اون کادو رو بدم، اسمش باز هم دوستیه یا رابطه سالم؟
    یا فرضا رفتم پارک و یه عده دختر و پسر که شاید همدیگه رو هم نشناسن دارن والیبال بازی میکنن. اگر من هم برم وایسم والیبال بازی کنم باهاشون، از متانت دور شده ام؟

    2- کلا روابط با جنس مخالف باید خشک و رسمی باشه؟ و تنها کسی که میشه باهاش خیلی خشک نبود فقط محارم هستن؟

    سعی کردم مصداقی بپرسم تا موضوع برام روشن تر بشه و برای شما هم مشخص باشه منظورم از ابهام در درستیه حدود یک رابطه چیه.

    میخوام بدونم متانت یعنی اینی که الان هستم، یک رفتار محدود رسمی و خیلی مودبانه و شاید خشک ؟ یا میشه بهش انعطاف داد؟ و این انعطاف تا کجا باشه ( مثلا در مصداق هایی که آوردم) که پاکی و متانت دخترانه زیر سوال نره و خدشه ای بهش وارد نشه؟

    اینی که در این چند سال اخیر بودم، یعنی همون دختر خیلی رسمی و مودب، نتیچه ای برام نداشه جز یک جورایی بلوکه شدنم، نچسب بودنم و به مرور و ناخودآگاه طرد شدنم و دور شدن دیگران از من. و خودم هم از این شرایط خسته شدم. من روابط اجتماعی با مردم رو درونم دوست دارم. و این انزوا رو دوست ندارم. خودم هم حس میکنم خودم رو در قفس کرده ام و راه های تجربه ی زندگی واقعی رو از خودم گرفته ام.

    البته من ته دهنم خیلی درگیر این هستم که یه کاری گناه هست یا نه؟ و پاک بودن یعنی این محدود بودن؟ فکر کنم تنها چیزی که نسبت بهش وسواس دارم همین فکر کردن به گناه بودن یا نیودن، درست یا غلط بودن هر کاریه. شاید تشخیص اون مشاور بنده خدا هم اشتباه نبوده.

    طولانی شد. ببخشید. بقیه سوالها رو بعدا میپرسم.

    البته تاپیک سطوح ارتباطی دختر و پسر رو مطالعه کرده ام. ولی ممنون میشم با این مصداق هایی که آوردم پاسخم رو بدید. ممنونم.

    ویرایش توسط Pooh : چهارشنبه 24 آبان 96 در ساعت 12:28

  6. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام.خوبی عزیزم

    من هم در دوران مجردی تا یک مقطعی مشکل تو رو در روابط اجتماعی مخصوصا با آقایون داشتم. در واقع در کناره گیری از آقایون خیلی افراط می کردم.حتی بیشتر از

    خانمهای مذهبی و متاهل اطرافم.

    تا حدی تونستم خودم رو تغییر بدم.البته نه صد در صد. در حدی که نه به نظر مرد گریز بیام و نه خیلی صمیمانه.

    در مورد مثالهایی که زدی به نظرم هیچ کدومشون منافاتی با متانت نداره.به خصوص شرکت در گروههای مختلف مثلا کوهنوردی که خودت بهش اشاره کردی عالیه.

    حتما این کار رو انجام بده. فقط کافیه خودت باشی.عادی رفتار کن .نه زیادی به مردها نزدیک شو و نه زیادی فاصله بگیر.

    مثلا میتونی به جای اینکه از یه آقا بخوای بایسته و تو ازش عکس بگیری بگی این منظره خیلی قشنگه میشه لطف کنید یه عکس از من بگیرید؟

    کادو گرفتن هم برای یک آقا در جمع شاید خیلی خوب به نظر نیاد.ولی بقیه مواردی که مثال زدی خیلی خوبن.

    در کنار این کارها روابطت با خانمها رو هم بیشتر کن.شرکت در تورهای یک روزه یا کلاسهای شعر هم میتونه مفید باشه.

    با انجام این کارها در وهله اول روحیه خودت بهتر میشه.میتونه باعث تغییرات مثبتی هم در زندگیت باشه.

    در هر صورت وقتی از روال قبلی زندگیت نتیجه نگرفتی حتما عوضش کن.موفق باشی

  7. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    Pooh (چهارشنبه 24 آبان 96)

  8. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    سلام پوه عزیز،
    این پستی که می خوام بگذارم هیچ راهنمایی خاصی درش نیست ، بیشتر از نگاه خودم وشاید هم خود تو می خوام موقعیت را برات باز کنم. یه جورایی می خوام به صورت مساله بپردازم.

    به نظر من پوه یک دختری است پر ازمنابع عاطفی و احساسی با یک فطرت خدا جو ، که یک سری احکام و ارزش های دینی را به صورت سطحی یاد گرفته ، در این حین از اونجایی که به بطن و عمق این فطرتش توجه خاصی نداشته بیشتر این احکام و ارزش ها براش دست و پا گیر شده تا اینکه بتونه از شرایطش لذت ببره.

    در این حین هم نیاز به یک همدم کسی که بتونه از اون منابع استفاده کنه.

    بین خوب و بد گیر کرده ، دچار سرگردانی ، دقیقا همون بحرانی که در بیست سالگی دچارش شد ، اون موقع آزادی رو انتخاب کردی ، پس یک بار تجربه کرده ای . نتیجه اش ار هم تجربه کردی. یک دوره افسردگی.

    الان فکر کنم حول 30 سن تون باشه. الان هم در بحران 30 سالکی ، تردید در انتخاب بین خوب بودن یا بد بودن .

    منظورم اون خوب و بدی است که در ذهن خودت تقسیم بندی کردی.

    الان دیگه شما ده سال تجربه بیشتر از سن 20 سالگی ات داری.

    در 20 سالگی نیاز به دیده شدن بود و الان نیاز به همدم.

    تعریف خوب و بد برای آدم ها متفاوت است . باید ببینی فطرت تو چی می گه.

    از نظر من مثلا اینکه توی دانشگاه اگر از فاصله دور یکی از همکلاسی های آقا رو ببینم و از دور صداش کنم و برم نزدیک و خوشرو سلام و احوالپرسی کنم و بگم" چه خبر؟ کارهاتون خوب پیش میره؟ کی دفاع میکنید؟" ، رفتاری دور از متانته .

    اما اگر با همون آقا شرایطی پیش بیاد که رودرو با ایشان کاری داشته باشم با متانت و خوش رویی می پرسم که دفاعشون کی هست ، در این مشکلی نمی بینم.

    اما یک نفر دیگر با توجه با خوب و بد هایی که برای خودش تعریف کرده و شخصیت منحصر به فردی که دارد این کار را دور از متانت نمی بیند.

    تا اینجا نه من مشکلی دارم ونه اون یک نفر دیگر چون هر کدام بر اساس عقاید و شخصیتی که داریم متناسب با اون هم رفتار می کنیم.

    می دونی اشکال کار کجا نمود پیدا می کند ؟آنجایی که فطرت ما می گوید این کار اشتباه است و ما برخلاف اون رفتار می کنیم و این کار نه تنها موجب شادابی و ارضای نیاز هایی که ما را مجبور به این کار کرده نمی شود بلکه باید عذاب وجدان را هم به دوش بکشیم واین می شود که بعد از یک مدت دچار دوگانگی در رفتار و عقاید می شویم.

    اگر می خواهی ندای فطرت ات را گوش بدی ، تمام و کمال و با آگاهی به سمتش برو و تمام تلاشت رو بکن که در این راه و مسیر به دنبال راه حل برای پاسخ گویی به نیازهایت باشی.

    نمی شودبه کوهنوردی بروی ولی تجهیزات شنا را با خود ببری اگر به کوه نوردی می روی باید تجهیزات هم کوهنوردی باشد.

    اگر مسیر فطرت است پس راه حل ها هم باید بر اساس فطرتت انتخاب شود.
    ویرایش توسط بی نهایت : چهارشنبه 24 آبان 96 در ساعت 22:34

  9. 3 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    Erica (پنجشنبه 25 آبان 96), Pooh (پنجشنبه 25 آبان 96), مدیرهمدردی (پنجشنبه 25 آبان 96)

  10. #17
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بی نهایت نمایش پست ها
    سلام پوه عزیز،
    این پستی که می خوام بگذارم هیچ راهنمایی خاصی درش نیست ، بیشتر از نگاه خودم وشاید هم خود تو می خوام موقعیت را برات باز کنم. یه جورایی می خوام به صورت مساله بپردازم.

    به نظر من پوه یک دختری است پر ازمنابع عاطفی و احساسی با یک فطرت خدا جو ، که یک سری احکام و ارزش های دینی را به صورت سطحی یاد گرفته ، در این حین از اونجایی که به بطن و عمق این فطرتش توجه خاصی نداشته بیشتر این احکام و ارزش ها براش دست و پا گیر شده تا اینکه بتونه از شرایطش لذت ببره.

    در این حین هم نیاز به یک همدم کسی که بتونه از اون منابع استفاده کنه.

    بین خوب و بد گیر کرده ، دچار سرگردانی ، دقیقا همون بحرانی که در بیست سالگی دچارش شد ، اون موقع آزادی رو انتخاب کردی ، پس یک بار تجربه کرده ای . نتیجه اش ار هم تجربه کردی. یک دوره افسردگی.

    الان فکر کنم حول 30 سن تون باشه. الان هم در بحران 30 سالکی ، تردید در انتخاب بین خوب بودن یا بد بودن .

    منظورم اون خوب و بدی است که در ذهن خودت تقسیم بندی کردی.

    الان دیگه شما ده سال تجربه بیشتر از سن 20 سالگی ات داری.

    در 20 سالگی نیاز به دیده شدن بود و الان نیاز به همدم.

    تعریف خوب و بد برای آدم ها متفاوت است . باید ببینی فطرت تو چی می گه.

    از نظر من مثلا اینکه توی دانشگاه اگر از فاصله دور یکی از همکلاسی های آقا رو ببینم و از دور صداش کنم و برم نزدیک و خوشرو سلام و احوالپرسی کنم و بگم" چه خبر؟ کارهاتون خوب پیش میره؟ کی دفاع میکنید؟" ، رفتاری دور از متانته .

    اما اگر با همون آقا شرایطی پیش بیاد که رودرو با ایشان کاری داشته باشم با متانت و خوش رویی می پرسم که دفاعشون کی هست ، در این مشکلی نمی بینم.

    اما یک نفر دیگر با توجه با خوب و بد هایی که برای خودش تعریف کرده و شخصیت منحصر به فردی که دارد این کار را دور از متانت نمی بیند.

    تا اینجا نه من مشکلی دارم ونه اون یک نفر دیگر چون هر کدام بر اساس عقاید و شخصیتی که داریم متناسب با اون هم رفتار می کنیم.

    می دونی اشکال کار کجا نمود پیدا می کند ؟آنجایی که فطرت ما می گوید این کار اشتباه است و ما برخلاف اون رفتار می کنیم و این کار نه تنها موجب شادابی و ارضای نیاز هایی که ما را مجبور به این کار کرده نمی شود بلکه باید عذاب وجدان را هم به دوش بکشیم واین می شود که بعد از یک مدت دچار دوگانگی در رفتار و عقاید می شویم.

    اگر می خواهی ندای فطرت ات را گوش بدی ، تمام و کمال و با آگاهی به سمتش برو و تمام تلاشت رو بکن که در این راه و مسیر به دنبال راه حل برای پاسخ گویی به نیازهایت باشی.

    نمی شودبه کوهنوردی بروی ولی تجهیزات شنا را با خود ببری اگر به کوه نوردی می روی باید تجهیزات هم کوهنوردی باشد.

    اگر مسیر فطرت است پس راه حل ها هم باید بر اساس فطرتت انتخاب شود.

    سلام. ممنون از نظر قشنگتون.

    منظورتون اینه که هر راهی رو که فکر میکنم که به رفع نیازهام منجر میشه و عذاب وجدانی هم ایجاد نمیکنه، انجام بدم؟

    منظورتون اینه که متناسب با شخصیت خودم و آنچه که حس میکنم به صلاحم هست، بدون اینکه بخوام چیزی رو در خودم سرکوب کنم یا محدودیتی ایجاد کنم و از طرفی هم بدون اینکه بخوام آسیبی به خودم و دیگران بزنم، رفتار کنم؟

    به بیانی منظورتون اینه که "خودت باش." درست فهمیدم؟

    و منظورتون رو از دید سطحی به احکام و دین هم نفهمیدم. ممنون میشم بگید منظورتون از سطحی بودن چیه؟

    ویرایش توسط Pooh : پنجشنبه 25 آبان 96 در ساعت 20:11

  11. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    بی نهایت (پنجشنبه 25 آبان 96)

  12. #18
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    مشکل من الان یک تنهایی عاطفیه و به خصوص انرژی عاطفی زیادی که در من هست و دلم میخواد یک جوری بتونم به کسی ابرازش کنم. اگر میخواستم برخلاف فطرتم پیش برم شاید الان داشتم به ارتباطم با مثلا اون آقای خواستگار ادامه میدادم. چون بهش بی علاقه نبودم. ولی فطرت من یا شاید هم بشه گفت عقل من بهم میگه ارتباط با اون آدم فایده ای برات نداره چون او علاقه و تعهدی به تو نداره پس خودت رو در راهی که میدونی آخرش درد و رنجه قرار نده. فطرت من بهم میگه دوست دارم یکی با قلبش منو بخواد نه بخاطر غریزش. دوست دارم یکی مهربانی و عاطفه من رو بخواد و براش این عاطفه درونیم مقدس و قابل احترام باشه . فطرت من بهم میگه دوست دارم به کسی که تو رو در قلبش ستایش کنه محبت کنم نه کسی که براش یه تفریح باشی.

    اما از اون طرف هم درون من داره بال بال میزنه برای وجود داشتن چنین کسی.

    خب اینجا من از خودم میپرسم چرا چنین کسی در مسیر من قرار نگرفته؟ اشکال کار من کجاست؟
    اشکال کار من نچسب بودنه.
    این نچسب بودنه از کجا اومده؟ از جدی و رسمی و زیادی متین بودنم.
    خب اگر من میخوام زندگی به من اون چیزی که الان اینقدر بهش نیاز دارم بده باید خودم هم طبق قانون زندگی رفتار کنم.
    قانون زندگی چی میگه؟ میگه خودت هم باید جوری باشی که برای دیگران جذابیت داشته باشی. ولی به هر دلیلی این جذابیت در تو نیست.

    من مشکلم اینجاست. در اینکه اگر رفتار خشک و رسمی من، عاملیه برای تنها بودنم، و اگر انعطاف دادن به این رفتار ممکنه تا مرزی که متانت و شخصیت رو هم زیر سوال نبره، خب چرا تغییرش ندم؟

    حالا سوالم این بود آیا اون تغییر دادن ها، زیر سوال بردن متانته؟
    من تا حالا هیچ کدوم از اون کارایی که در پست قبلیم گفتم رو انجام نداده ام. فقط میخوام بدونم ایجاد چنین تغییراتی میتونه هم متانت رو زیر سوال نبره هم شانسم رو برای اینکه دیگران ازم دفع نشن رو بیشتر کنه؟


  13. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    بی نهایت (پنجشنبه 25 آبان 96)

  14. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    منظور اینه که کاری رو نکن که قلبت و دلت راضی به اون نیست و فقط به خاطر اینکه شرایطی به وجود بیاری که شاید اون کیس مورد نظر با این تغییرات پیدا بشه ، کاری را بکنی که با عقلت و اونچه که فطرتت نهی می کنه تو رو و روح و روانت رو بیشتر اذیت کنه.

    از یک منظر دیگه نگاه کن . یه معادله ریاضی هست . پوه را "x" در نظر بگیر با خصوصیات ، اخلاق ، محدودیت ها ، خوب و بد های خودش . اون کسی که پوه به دنبالش می گردد و مناسب اوست را آقای "y" در نظر بگیر .

    حالا اگر پوه تغییر کنه و بشه "z" متعاقبا فردی که جذب شخصیت "z" می شود دیگر آقای "y" نیست چون "y" مناسب "x" بود در اینجا اگر کسی هم پیدا شود آقای "W" هست.

    "y" = "x" و "w" = "z" اما "w" # "x"

    تو در نهایت درونت همیشه "x" خواهد بود و حتی با این روش اگر کسی هم پیدا بشه به اون آرامشی که مد نظرت هست نمی رسی.

    خودت باش. خودی که فطرتت می گه واون رو به تکامل برسون..

    یک سری پارامترهایی برای تو وجود داره که برات ارزش هستند .

    اما فقط وجود داره باید اونها را به کمال برسونی .

    فقط به خاطر ترس از گناه نباشه.

    مطالعه کنی ، بدونی چرا اینها بهت آرامش میده ؟چرا برات مهم هستند ، مگه بود و نبودش چه فرقی برات می کنه؟

    به عنوان مثال حیا و متانتی که برات مهمه.

    ویل دورانت را جع به حیا می گه: شرم رویی نوعی عقب نشینی مدبرانه از روی ترس است که پاکی می زاید و با لطف و زرنگی گسترش می یابد.

    حیا یک صفت و حالتی هست که ریشه در فطرت آدم داره وبه وسیله رشد اخلاقی وایمان تکامل پیدا می کنه و آثارش را در سطح ذهن و بعد نوع زندگی ورفتار آدم می گذاره.

    هر چه گرایش های مذهبی بیشتر بشه ، حیا هم به همون اندازه قوی تر میشه. و برعکس

    یکی از قلمروهایی که حیا در اون نقش داره در تنظیم رفتار ما با دیگران هست این نمونه از حیا ، عامل مهمی در رشد شخصیت ، پیشگیری از گناه و اصلاح وتنظیم رفتار ما می شه.
    خیلی اوقات برای ما مهمه که در حضور دیگران منطقی تر باشیم و عاقلانه تر رفتار کنیم .یکی به خاطر میل به مقبولیت و یکی دیگه به خاطر میل به عملکرد درست.

    ما هیچ وقت دوست نداریم افراد شاهد رفتارهای ناسالم و نقص وعیب های ما باشن.

    میل به عملکرد درست موجب بالا رفتن سریع سطح انگیختگی در رفتارهای مثبت و پیشگیری از ناهنجاری های اخلاقی و رفتاری می شه.

    تا به حال فکر کردی چرا به صورت ناخودآگاه در مقابل اون خواستگارت و رفتارش اون عکس العمل سریع را انجام دادی؟ این بر می گرده به همین حیا و متانتی که درون تو بوده و اینکه میل به عملکرد درست رفتار کردن در تو موجب شده سطح عکس العمل رفتارهای درستت بالا بره گرچه بعدا دچار شک شدی اما رفتار درستی در اون موقع انجام دادی.

    حالا اگر به اون بی اهمیت بشی به مرور در خیلی از موقعیت های مختلف دیگه ممکنه نتونی عکس العمل درست رو نشون بدی و یه زمانی برسه که از خودت ورفتارهات ناراضی هستی.پیش خودت می گی من که این نبودم . چرا رفتارهام با خودم نمی خونه.


    از قلمروهای دیگر حیا ، میشه به حیا در مقابل خودمون وحیا در مقابل خدا و فرشتگان و تنظیم رفتارهامون اشاره کرد.

    اما اون چیزی که الان ذهن تو رو درگیر کرده حیا در مقابل دیگرانه .
    ویرایش توسط بی نهایت : پنجشنبه 25 آبان 96 در ساعت 21:48

  15. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    Pooh (جمعه 26 آبان 96)

  16. #20
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 00:47]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,961
    امتیاز
    33,036
    سطح
    100
    Points: 33,036, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,372

    تشکرشده 6,343 در 1,786 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    مشکل من الان یک تنهایی عاطفیه و به خصوص انرژی عاطفی زیادی که در من هست و دلم میخواد یک جوری بتونم به کسی ابرازش کنم. اگر میخواستم برخلاف فطرتم پیش برم شاید الان داشتم به ارتباطم با مثلا اون آقای خواستگار ادامه میدادم. چون بهش بی علاقه نبودم. ولی فطرت من یا شاید هم بشه گفت عقل من بهم میگه ارتباط با اون آدم فایده ای برات نداره چون او علاقه و تعهدی به تو نداره پس خودت رو در راهی که میدونی آخرش درد و رنجه قرار نده. فطرت من بهم میگه دوست دارم یکی با قلبش منو بخواد نه بخاطر غریزش. دوست دارم یکی مهربانی و عاطفه من رو بخواد و براش این عاطفه درونیم مقدس و قابل احترام باشه . فطرت من بهم میگه دوست دارم به کسی که تو رو در قلبش ستایش کنه محبت کنم نه کسی که براش یه تفریح باشی.

    اما از اون طرف هم درون من داره بال بال میزنه برای وجود داشتن چنین کسی.

    خب اینجا من از خودم میپرسم چرا چنین کسی در مسیر من قرار نگرفته؟ اشکال کار من کجاست؟
    سلام .این قسمت که گفتی به نظرم تو رو به نتیجه دلخواهت نمیرسونه.معمولا دیگران از چنین افرادی دوری میکنند شاید اونهایی که تو رو نمیشناسن موقتا چند گام به تو نزدیک بشن و جذب چنین رفتار و احساساتی بشن.

    این احساسات تو اینقدر قوی هست که داره بخشی از جهان بینی و معنایی که باهاش بزرگ شدی و باورش داری رو تحت تاثیر خودش قرار میده‌.یعنی با وجودی که قلبا اعتقادی به روابط دوستی نداری اما این احساسات داره تو رو مجبور میکنه اون بخش از معنای زندگیت که این باورهای عدم دوستی نامتعارف با جنس مخالف رو میسازه ،ضعیف میکنه.

    بخشی از سوالت عمومی هست بخشی از اون سلیقه ای و شخصی.قسمت عمومی که خطوط زرد وقرمز در روابط با نامحرم هست و همه میدونیم.اما قسمت سلیقه ایش اینه که هر کسی با توجه به شخصیت و اخلاقش در اون محدوده ای که مجاز هست چطور رفتار میکنه این رو کسی نمیتواند به تو بگوید و خودت به مرور زمان عادت میکنی وانتخاب میکنی که چطور رفتار کنی.

    همانطور که بعضی از دوستان گفتن بهتره از اول خودت رو دوست داشته باشی و به خودت احترام کنی این یک توصیه و یک جمله خشک نیست که بخواهی به خودت تلقینتش کنی یک تمرین مداوم تا آخر هست .

    وقتی محبت درون زا و از ضمیر خودت بجوشه اونهایی که قراره از اطرافیان جذب تو ورفتارت بشن رو کنارت جمع میکنه.

    اما نکته آخر اینه که بهتره نظام باورهات رو دوباره ترمیم کنی واز تجارب گذشته بهترین درسها رو بگیری بسیار بعید تقریبا غیر ممکنه بتونی از راه دوستی محبتت رو به کسی ابراز کنی و آسیب نبینی.روی دوم سکه هم همون انزوایی هست که خودت توضیحش دادی یعنی روی تفریطی هست که اون مسیر هم رنج آوره .
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  17. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    Pooh (شنبه 27 آبان 96)


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نداشتن ثبات شخصیتی
    توسط امید زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 شهریور 93, 22:18
  2. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 15 دی 92, 12:13
  3. چگونه شخصیتی مردانه و جذاب داشته باشم.
    توسط achilis در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 مرداد 92, 14:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.