به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 88
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array

    به همسرم برگشتم و فرصت آخر رو دادم میخوام زندگیمو بسازم کمکم کنید

    سلام دوستان
    من تامیکی تحت عنوان:بخاطر اعتیاد و خیانت همسرم دارم طلاق میگیرم نوشتم
    یکی از کاربران عزیز بخاطر طولانی شدن نظرات و گفتگوها خواستن تاپیک حدید بزنم که بتونید بهتر راهنماییم کنید

    من الان حدود ۷روزه که برگشتم خونه خودم و تصمیمم دارم اخرین فرصت رو بخاطر عشق و علاقه بینمون و اینهمه سختی که برای رسیدن بهم کشیدیم رو بدم شاید نتیجه گرفتم اینجور دیگه عذاب وجدان هم ندارم البته غیر از این مسئله دلایل دیگه ای هم داشته برگشتم:خانوادم .....من تو این مدت خیلی خوب شناختمشون فهمیدم تنها همسرم بدردم میخوره تازه قدرشو فهمیدم با وجود تمامه بدی هاش
    خانوادم از اون دسته ادمهای کوتاه فکر و بسته هستن که اگر همسایمون بیاد و پشت سر دختراشون چیزی بگن باور میکنن و میخوان زود بکشنش و خونش رو بریزن که ابروشون نره ولی واسه پسراشون همه چیز آزاده چه اعتیاد داداشم چه ولگردی ها و ازار و اذیتای داداشم تو خیابون نسبت به خانما باوجود اینکه زن و بچه دارن...هر جا اسم برادر وپدرم رو بشنون میکشن کنار چون اعتیاد دارن و برادرم میگن مدتی خلاف میکرده ....خلاصه اینکا من اونجا نه از نظر مالی نه عاطفی حمایت نمیشدم وکیلی هم که کارم رو انجام میداد مجانی انجام میداد چون از من خوشش اومده بود البته بدون هیج توقع و انتظاری جون اشنای دخور عموم بود و کاملا میشناخت منو تو جریان کامل زندگیم بود که اینا همرو بخوام بگم زمان بر هست و میدونم با خوندن متن طولانی شنونده اذیت میشه و جذابیتی براش نداره پس میتونید به اونجا رجوع کنید یا اینکه ازم بپرسید تا توضح بدم

    الان تقریبا ۷روزه همسرم ترک کرده و میگن که قدم بزرگی برداشته و تو باید کمکش کنی اما حتی حمام هم نمیره البته دیروز خواست بره که اب قطع بود
    هرشب هم باهم میریم بیرون و قدم میزنیم و کلی روحیش عوض میشه یا اگه نریم کنار هم تلویزیون یا فیلم نگاه میکنیم
    تغییر رفتارهاش رو متوجه میشم اما خب نمیدونم چقدر ثبات دارن و به زمان بیشتری نیاز دارم
    مشکل من الان اینه که هنوز خونه فروش نرفته و ما هم پولی نداریم جابجا بشیم و طبقه بالا خونه پدرشوهرم هستیم خیلیم دلم میخواد بریم
    نمیدونم چکار کنم دوبار هم بش گفتم گفت بخدا خونه فروش نمیره و منم از خدامه
    من که نبودم باخانوادش قطع رابطه بود و الان ازم میخواد بریم بشون سر بزنیم یا اینکه خانوادش ناهار دعوتمون میکنن
    من بخاطر کینه ای که ازشون دارم و نگا ه های سنگینشون اصلا دلم نمیتواد بدم اما شوهرمم نمیره بدون من جند بار بش گفتم برو تو من مانعت نمیشم ولی نرفت
    بگید چکار کنم؟دررابطه بااینکه تو ترکش ثابت قدم بمونه چی راجع به اون هم راهنماییم کنید مخصوصا کسایی که تجربه دارن؟؟دلم نمیخواد اشتباهی کنم یا تو این شرایط حساس کتری کنم بره سمت مواد
    الان تو این ۷روز یکبار هم گوشیش رو نگا نکرده همش خوابه و کلا هم اهل گوشی و این چیزا هم نیست
    چند باری بش گفتم چرا همش میخوابی تو منو اوردی که بخوابی؟منم درو دیوار رو نگا کنم ؟
    دلم نمیخواد دیگه غر بزنم از طرفی وجود خانوادش و این خوابیدنشم ازارم میده مثلا خواهرزاده هاش دوتا پسرن هرروز میان اینجا دروهم قفل کنم انفدر در میزنن تا باز کنیم
    من اذیت میشم میبینم هنوز با خانوادش رفت و امد داره از منم همینو میخواد که همراهیش کنم خانواده ای که چندین ماه سراغمم نگرفتن البته هرکقت میرم پایین خیلییی سنگین و رسمی ررخورد میکنم و نشستنامون ۱۰دقیقه بیشتر نمیشن اما من میگم دلیلش چیه خرروز باید بریم هفته ای یبار هم کافیه
    بنظرتون همراهیش نکنم و بزارم خودش بره؟چی بگم بهش؟چه رفتاری کنم؟دوست دارم اون در رابط بینمون رو قفل کنم که دیگه نه اونا بتونن بیان نه ما بریم .....

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    دوباره سلام
    روناک عزیز همسر شما توی شرکت ملی حفاری سر کار هست چرا پول ندارید یه خونه اجاره کنید یا رهن کنید حالا الزاما که نباید بخرید

    دوم اینکه اگر رفت و آمد معقول و حساب شده ای با خانواده همسرت داشته باشی مخصوصا توی این دوران به نظرم بد نباشه چون شاید توی برطرف شدن کسالت همسرت موثر باشه منظورم کسالت ناشی از ترک هست
    یعنی کلا حضور در جمع به نظرم برای تغییر روحیه همسرت بد نباشه

    اینکه در رابط بینتون رو قفل کنی شاید در یک صورت امکانپذیر باشه اونم اینکه همسرت مثلا به خانوادش بگه که من با توجه به شرایطم نیاز به استراحت دارم و چون این دو تا بچه دائم میان دم خونه مجبورم در رو قفل کنم و ازشون معذرت خواهی هم بکنه تا یواش یواش این موضوع به صورت قانون در بیاد

    در مورد خودت حالا فعلا که توی مرحله بحرانی هستی و شاید حضورت در منزل مورد نیاز هست بهتره سر خودتو با یه چیزی گرم کنی یکی از بهترین راههایی که بهت پیشنهاد میدم خوندن کتاب هست از داستان و رمان گرفته تا آشپزی و تاریخی و ... کلا هر کتابی که جذبت می کنه
    یا یک عالمه سی دی بگیر و مواقعی که همسرت خوابه بشین فیلم تماشا کن

    کلا انقدری سرت رو گرم کن که دیگه معترض نشی
    خودت مسئول سرگرم کردن خودت باش و از همسرت توی این شرایط بحرانی چنین توقعی نداشته باش

    فعلا دلگیری از خانوادش و این قابل درکه ولی ارتباطت رو باهاشون قطع نکن هم در مستحکم شدن پایه های زندگیت موثره و هم بالاخره خانواد تون هستن و خودت هم یک بار اعتراف کردی که نرمال تر از خانواده خودت هستن پس سعی به قطع کامل ارتباط نداشته باش

    یکی از سرگرمی های مفیدت هم می تونه سرچ توی اینترنت راجع به مراحل ترک و کمکهایی که به فرد مورد نظر میشه کرد باشه

    در درازمدت هم موردی که گفتم رو در نظر داشته باش
    یادگیری یک مهارت برای داشتن استقلال نسبی و در عین حال سرگرم شدن

    موفق و موید باشی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
    ویرایش توسط فکور : یکشنبه 14 آبان 96 در ساعت 16:39

  3. 4 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 16 آبان 96), maryam123 (سه شنبه 16 آبان 96), میس بیوتی (دوشنبه 15 آبان 96), بارن (دوشنبه 15 آبان 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    دوباره سلام
    روناک عزیز همسر شما توی شرکت ملی حفاری سر کار هست چرا پول ندارید یه خونه اجاره کنید یا رهن کنید حالا الزاما که نباید بخرید

    دوم اینکه اگر رفت و آمد معقول و حساب شده ای با خانواده همسرت داشته باشی مخصوصا توی این دوران به نظرم بد نباشه چون شاید توی برطرف شدن کسالت همسرت موثر باشه منظورم کسالت ناشی از ترک هست
    یعنی کلا حضور در جمع به نظرم برای تغییر روحیه همسرت بد نباشه

    اینکه در رابط بینتون رو قفل کنی شاید در یک صورت امکانپذیر باشه اونم اینکه همسرت مثلا به خانوادش بگه که من با توجه به شرایطم نیاز به استراحت دارم و چون این دو تا بچه دائم میان دم خونه مجبورم در رو قفل کنم و ازشون معذرت خواهی هم بکنه تا یواش یواش این موضوع به صورت قانون در بیاد

    در مورد خودت حالا فعلا که توی مرحله بحرانی هستی و شاید حضورت در منزل مورد نیاز هست بهتره سر خودتو با یه چیزی گرم کنی یکی از بهترین راههایی که بهت پیشنهاد میدم خوندن کتاب هست از داستان و رمان گرفته تا آشپزی و تاریخی و ... کلا هر کتابی که جذبت می کنه
    یا یک عالمه سی دی بگیر و مواقعی که همسرت خوابه بشین فیلم تماشا کن

    کلا انقدری سرت رو گرم کن که دیگه معترض نشی
    خودت مسئول سرگرم کردن خودت باش و از همسرت توی این شرایط بحرانی چنین توقعی نداشته باش

    فعلا دلگیری از خانوادش و این قابل درکه ولی ارتباطت رو باهاشون قطع نکن هم در مستحکم شدن پایه های زندگیت موثره و هم بالاخره خانواد تون هستن و خودت هم یک بار اعتراف کردی که نرمال تر از خانواده خودت هستن پس سعی به قطع کامل ارتباط نداشته باش

    یکی از سرگرمی های مفیدت هم می تونه سرچ توی اینترنت راجع به مراحل ترک و کمکهایی که به فرد مورد نظر میشه کرد باشه

    در درازمدت هم موردی که گفتم رو در نظر داشته باش
    یادگیری یک مهارت برای داشتن استقلال نسبی و در عین حال سرگرم شدن

    موفق و موید باشی
    سلام مجدد فکور جان با تشکر فراوان
    باید بگم که همسرم همچین کاری نمیکنه چون بچه های خواهرش رو دوست داره منم که بگم فک میکنه میخوام از خانوادش ببرمش بعدشم خانوادش اصلا ظرفیت ندارن و منطقی نیستن و باز قشقلق بپا میشه یعنی ادمهایی نیستن بگیم به این دلیل در قفل میکنیم اونا هم ۴تا میزارن روش و تمام قضایا رو به من ربط میدن و باز بحث و درگیری میشه
    سرگرمیم توی خونه خوندن رمان با گوشیمه فعلا تا عضو کتابخونه بشم الان کمتر بهش گیر میدم
    میدونی فکور جان من اگه خانواده همسرم تاثیر مثبت داشتن عین خیالم نبود
    یه نمونش رو بگم :همسر من کنگره میره و از نظر اونا کنگره چون تا حالا نتونسته ترکش بده و خوبش کنه یکاری میکنن که نره
    مثلا امروز کلاس داشت بهش گفتن ما ماشین رو میخوایم و بعدشم مادرش بهش گفت پول اژانس نده و نرو یحورایی دارن از اونجا دورش میکنن در صورتیکه من دارم تلاش میکنم نزدیکش کنم به کنگره چون خیلی تورفتارش و کنترل اعصابش و ....تاثیر مثبت میزاره یعنی دقیقا نقطه مقابل من هستن واسه همینه که دلم میخواد برم
    یعنی بخوام همسرم رو بسازمم نمیزارن
    درباره کارش بگم که ما ۳۰تومن داشتیم جمع کرده بودیم و مس انداز کل این چند سال کارکردش بود که اومدیم و شراکتی با مادر ایشون خونه ای رو خریداری کردیم که حتی سند و برگه ای هم به ما نداد بعدشم که من فهمیدم چه حماقتی کردم چون بعدش متوحه شدم خونه بنامه خواهر بزرگ ایشونه خلاصه اینکه خونه رو حدود چندین ماهه گذاشتیم واسه فروش اما متاسفانه نمیخرنش جون خونه های اینجوری و نوساز که فروش میرن تو اون منطقه خیلی زیاد شده.بعدشم که ما حدود ۲۸میلیون خرج عروسیمون کردیم بجز وسیله های و خرید ها مگه حقوق همسر من چقدره؟دو و خورده ای میگره که اونم جدیدا شده انقدر یک و خورده ایش قسط میدیم یه مقدارش پول جیبیمه یه مقدارش هم خرج و مخارج خونه حالا نمیدونم ماهیانه جیزی به خانوادش کمک میکنه یا نه چون پدرش بازنشستس

    من دلم میخواد رفت و امدم معقول و حساب شده باشه اما همسرم انتظار داره که هر روز بریم و همراهیش نکنم نمیره
    نمیدونم چکار کنم و چجور قانعش کنم؟؟
    واسه اینکه بره کنگره چکار کنمخانوادش از کنگره زدش کردن خیلی ناراحتم تو این مدت که نبودم خیلی اتفاقا افتاده قبلا همسرم عاشق اونجا بود و هم منو سر ساعت میبرد منم اونجا میدیدم خیلیا مثل من این مشکلات و حتی بوترش رو دارن نشاوره داشتم حرف میزدم اروم میشدم الان اونجارو هم ندارم کنگره واقعا جایی بود که به من ارامش میداد سی دی هایی که میدادن گوش کنیم اطلاعاتم رو نیبدد بالا و دیدم رو نسبت به زندگی عوض کرده بود صبورتر شده بودم اما ۴ماهه بااونجا قطع شده ارتباطم همسرمم که اینجوره شرایطش
    وقتی دیدم ۳جلسه نرفت کنکره خیلی ترسیدم بااینکه میدونم مصرف نداره
    اما دوست دارم بره جون اونجا رفتن روحیش رو عوض میکرد اخلاقش عوض میشد....
    با مشاوره خط ملی اعتیاد هم صحبت کردم‌گفت خیلی خوووبه که دارهاینجور یدم بر میداره کمکش کن و بهش گیر نده و از این صحبتا
    ولی مگه میشه مثلا راجع به حمام نرفتنش چیزی نگم؟؟خانوادشم که اجازه نمیدن تا بتونم فک کنم انگار هول برشون داشته که من نکنه پسرشونو ازشون بگیرم ....
    سیاست های برخورد با خانواده همسرم به کار گرفتم باز یجور دیگه ازم ایراد گرفتن یعنی من هرررر کاااری که انجام بدم عروس بدی هستم عروس خوب باید از صبح بیاد و کارا مادرشوهر رو انجام بده و هر چی باشه به خانواده شوهرش بگه و پسرشونو باشون نزدیک کنه و هرجی مادرشوهر گفت بگه چشم میگن اگه تو گوشت هم زدیم چیزی نگو حق نداری ناراحت بشی و قهر کنی منطقشون اینه....
    ولی درسته از خانوادم بهترن اما به من حس خوبی نمیدن

  5. 2 کاربر از پست مفید روناک محمدی تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 16 آبان 96), فکور (دوشنبه 15 آبان 96)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    روناک عزیز باید راههایی رو در نظر بگیری که هم مسیر درست رو همسرت پیش بره هم بین شما و خانوادش تنش ایجاد نشه

    یعنی یه جور با زبان خوش و با محبت از همسرت بخوای به خاطر شما هم که شده بره کنگره
    از طرفی با تنفر از خانوادش نگی که چرا فلان رفتارو میکنن اصلا به روی خودت نیار که اونا مخالفن و میخوان سنگ بندازن جلوی پاش، انگار که مثلا اصلا این موضوع رو نفهمیدی بعضی وقتها آدم باید خودش رو به نفهمی بزنه و به مقصودش از راه دیگه برسه

    راستی چرا حالا که خونه فروش نمیره شما نمیرید توی همون خونه خریداری شده زندگی کنید تا هر وقت که فروش بره
    مثلا به این بهانه که هر وقت مشتری بیاد یکی باشه که خونه رو نشون بده

    در کل زیاد سخت نگیر همین شرایطی که داری رو با شرایط خونه پدرت مقایسه کن حتی همون حالتی که بچه های خواهرشوهرت دائم میان بالا، بازم الان شرایطت راحت تره
    شرایطت رو با حالت ایده آل مقایسه نکن سعی کن با شرایط سازگار بشی
    موفق باشی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  7. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 16 آبان 96)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام مجدد فکور جان
    باتشکر از اینکه همراهم هستی و پا به پام کمکم میکنی
    در رابطه با رفتنش به کنگره باهاش صحبت کردم گفت من میرم بخدا فقط این دوروز نرفتم چشم میرم بعد گفت ولی تو هم باید بیای و کنارم باشی گفتم هر حور تو بخولی بعدشم که دیروز منو برد کلاس و اومد دنبالم
    در رابطه با خانواده همسرم من اصلا شکایتی بهش نمیکنم حتی مادرش تیکه میندازه سکوت میکنم یا منم بشوخی جواب میدم ولی بیشتر اوقات همسرم خودش لز من دفاع میکنه و به روش خودشون جوابش رو میده اما مثلا دیروز ازم نخواست بریم پایین خودش هم نرفت
    ولی مامانش صداش زد گفت بیا کارت دارم بعدشم اومد گفت مامان میگه نظر تو هم بپرسم درصورتیکه میدونم اینجور نگفته مامانش و میخواد من نسبت به اونا حسم خوب بشه اما بروش نیاوردم گفتم خب درباره چی گفت اینکه بریم پاسپورتامون رو درست کنیم و بریم کربلا همگی گفت مامانم گفته تمام هزینه هاتون هم با خودم همسرمم گفت تو همیشه دوست داشتی بری گفتم نمیدونم باید فکر کنم اخه فکور جان من از سفر و جایی رفتن بااینا دیگه ترس دارم هر جند شوهرم حامیمه و نمیزاره بم بدبگذره هوامو خیلی داره و حواسش بهم هست با وجود مشکلش و بیماری اعتیادش....
    درباره اون خونه هم باید بگم که جون ستد درست حسابی نداره و حای خیلی مرتی هم هست و مهمار از همه۱کوچه با خونه خواهرشوهرم فاصله داره دلم نمیخواد برم چون میدونم دیگه هر دقیقه اونجان و سرک میکشن
    شما درست میگی من اونجا هم پدرم و برادرم اعتیاد داشتن و اینده خوبی تداشتم یعنی نمیذاشتن که داشته باشم ارامشم اینحا با وجود خیلی از مشکلات اینجوری که دلرم بهتر از اونجاس برادرهایی که حتی فهمیدن برگشتم بهم یه زنگ نزدن ببینن اوضاعم چطوره فقط خواهرام جویای خالم هستن و گاهی مادرم
    بعد اینو بگم همسرم خیلی عاطفیه و محبت بیحا میکنه که من عزیز بشم مثلا رفایم بیرون واسه پدرش مجبه ورزشی خرید بعد اومدم بهش گفت اینارو عروست برات خرید بفکرت بود یا اینکه هرررر غذایی درست کنم باید نصفش بره پایین منم نمیتونم بگم نمیدم و نمیفرستم خب درست نیست شاید من برادرای خودمو که دیدم که اصلا غیرت و عاطفه ای رو خانوادشون ندارن و فقط حرفه نمیتونم اینارو هضم کنم کلا خانواده همسرم رابطه خوب و گرمی دارن باهم حتی ارتباط فامیلیشون و وقتی یکیشون مشکلی داشته باشه ههههمه کمک میکنن از همه نظر ولی من حتی اینم نداشتم خاله عمو داشتم اما نیستشون و تا حالا رنگ خونشونم نریده بودم اینم از خانواده از هم پاشیره و پر از ضعفم که کاش فقط ضعف اعتیاد پدرم و برادرم بود تو فامیل مادریم ارتباط خاله ها و دختر خاله ها با هم خوب و صمیمیه اما مارو اصلا حساب نمیکنن و اراباطی تداریم اما بقیه با هم ارتباط دارن و واسه هم کار انجام میدن کلا اینکه هییییچکس رو ندارم کل کس و کار من خلاصه میشه تو خانواده ای که گفتم و یه عمو و عمو بدتر از خودمون که اونا هم وجهه خوبی ندارن عمومم که اعتیاد داره و زندگیش داغونه و خودش لنگ نون شبشه عمم هم که شوهرش مصرف کنندس....اما تو خانواده مادریم همه تحصیلکرده و سالم هستن و زندگیاشون هم موفقه فقط ماها اینجوریم....
    فکور جان الان من شک دارم همسرم باز مصرف کرده یا خیر از طرفی نمیتونم بفهمم و قضاوتش کنم میترسم گیر بدم و اشتباه کرده باشم اخه از دیروز سر حال شده کمکم کارای خونه رو انجام داد خیلییی بهم محبت میکنه و اروم و پر حوصله شده شب هم دیر خوابیدیم دوتامون نشستیم تا ۴صبح فیلم ایرانی نگا کردیم
    بنظرت راجع به این قضیه چکار کنم متوجه بشم مصرف میکنه یا نه؟
    آها مثلا یکی از شرایطی که گفتم دیشب من سر سفره شام بودم بعد لباسم مناسب نبود یهو خواهر زادش که بزرگه دروباز کرد بدون در زدن اومد داخل من مریدم دویدم تو اتاق و لباسمو عوض کردم خود همسرم خجالت کشید بعد بهش گفتم عزیزم لااقل در بزن بعدشم با وجود اینکه شاممون به اندازه دونفر بود و اون بجه پایین شام خورد و اومد شوهرم اصراااااار نه بایییید بخوری اونم نشست خورد بعد حالا میبینه من دارم میخورم منم کلا خجالتیم و تو خودم نگه میدارم دوتا سندویچ گرفت بهش گفت صبر کن ببر واسه مامانت و داداشت بعد خودش بهم میگه سیر نشدی؟؟منم هیچی نگفتم گفتمش نه سیر شدم البته اینم بگم خانوادش مدام غذا میفرستن بالا یا میوه چیزی میخرن واسه خودشون واسه ما هم میفرستن ناهار هم دعوتمون میکنن میگم شاید میخواد منتی سرش نباشه نمیدونم ....بابت این رفتارهاش هم جیزی نگم؟؟یا لازمه بهش چیزی بگم؟
    جریان کنگزه فعلا درست شده و امروز هم کلاس داره و میره
    ببخشید طولانی شد

    - - - Updated - - -

    سلام مجدد فکور جان
    باتشکر از اینکه همراهم هستی و پا به پام کمکم میکنی
    در رابطه با رفتنش به کنگره باهاش صحبت کردم گفت من میرم بخدا فقط این دوروز نرفتم چشم میرم بعد گفت ولی تو هم باید بیای و کنارم باشی گفتم هر حور تو بخولی بعدشم که دیروز منو برد کلاس و اومد دنبالم
    در رابطه با خانواده همسرم من اصلا شکایتی بهش نمیکنم حتی مادرش تیکه میندازه سکوت میکنم یا منم بشوخی جواب میدم ولی بیشتر اوقات همسرم خودش لز من دفاع میکنه و به روش خودشون جوابش رو میده اما مثلا دیروز ازم نخواست بریم پایین خودش هم نرفت
    ولی مامانش صداش زد گفت بیا کارت دارم بعدشم اومد گفت مامان میگه نظر تو هم بپرسم درصورتیکه میدونم اینجور نگفته مامانش و میخواد من نسبت به اونا حسم خوب بشه اما بروش نیاوردم گفتم خب درباره چی گفت اینکه بریم پاسپورتامون رو درست کنیم و بریم کربلا همگی گفت مامانم گفته تمام هزینه هاتون هم با خودم همسرمم گفت تو همیشه دوست داشتی بری گفتم نمیدونم باید فکر کنم اخه فکور جان من از سفر و جایی رفتن بااینا دیگه ترس دارم هر جند شوهرم حامیمه و نمیزاره بم بدبگذره هوامو خیلی داره و حواسش بهم هست با وجود مشکلش و بیماری اعتیادش....
    درباره اون خونه هم باید بگم که جون ستد درست حسابی نداره و حای خیلی مرتی هم هست و مهمار از همه۱کوچه با خونه خواهرشوهرم فاصله داره دلم نمیخواد برم چون میدونم دیگه هر دقیقه اونجان و سرک میکشن
    شما درست میگی من اونجا هم پدرم و برادرم اعتیاد داشتن و اینده خوبی تداشتم یعنی نمیذاشتن که داشته باشم ارامشم اینحا با وجود خیلی از مشکلات اینجوری که دلرم بهتر از اونجاس برادرهایی که حتی فهمیدن برگشتم بهم یه زنگ نزدن ببینن اوضاعم چطوره فقط خواهرام جویای خالم هستن و گاهی مادرم
    بعد اینو بگم همسرم خیلی عاطفیه و محبت بیحا میکنه که من عزیز بشم مثلا رفایم بیرون واسه پدرش مجبه ورزشی خرید بعد اومدم بهش گفت اینارو عروست برات خرید بفکرت بود یا اینکه هرررر غذایی درست کنم باید نصفش بره پایین منم نمیتونم بگم نمیدم و نمیفرستم خب درست نیست شاید من برادرای خودمو که دیدم که اصلا غیرت و عاطفه ای رو خانوادشون ندارن و فقط حرفه نمیتونم اینارو هضم کنم کلا خانواده همسرم رابطه خوب و گرمی دارن باهم حتی ارتباط فامیلیشون و وقتی یکیشون مشکلی داشته باشه ههههمه کمک میکنن از همه نظر ولی من حتی اینم نداشتم خاله عمو داشتم اما نیستشون و تا حالا رنگ خونشونم نریده بودم اینم از خانواده از هم پاشیره و پر از ضعفم که کاش فقط ضعف اعتیاد پدرم و برادرم بود تو فامیل مادریم ارتباط خاله ها و دختر خاله ها با هم خوب و صمیمیه اما مارو اصلا حساب نمیکنن و اراباطی تداریم اما بقیه با هم ارتباط دارن و واسه هم کار انجام میدن کلا اینکه هییییچکس رو ندارم کل کس و کار من خلاصه میشه تو خانواده ای که گفتم و یه عمو و عمو بدتر از خودمون که اونا هم وجهه خوبی ندارن عمومم که اعتیاد داره و زندگیش داغونه و خودش لنگ نون شبشه عمم هم که شوهرش مصرف کنندس....اما تو خانواده مادریم همه تحصیلکرده و سالم هستن و زندگیاشون هم موفقه فقط ماها اینجوریم....
    فکور جان الان من شک دارم همسرم باز مصرف کرده یا خیر از طرفی نمیتونم بفهمم و قضاوتش کنم میترسم گیر بدم و اشتباه کرده باشم اخه از دیروز سر حال شده کمکم کارای خونه رو انجام داد خیلییی بهم محبت میکنه و اروم و پر حوصله شده شب هم دیر خوابیدیم دوتامون نشستیم تا ۴صبح فیلم ایرانی نگا کردیم
    بنظرت راجع به این قضیه چکار کنم متوجه بشم مصرف میکنه یا نه؟
    آها مثلا یکی از شرایطی که گفتم دیشب من سر سفره شام بودم بعد لباسم مناسب نبود یهو خواهر زادش که بزرگه دروباز کرد بدون در زدن اومد داخل من مریدم دویدم تو اتاق و لباسمو عوض کردم خود همسرم خجالت کشید بعد بهش گفتم عزیزم لااقل در بزن بعدشم با وجود اینکه شاممون به اندازه دونفر بود و اون بجه پایین شام خورد و اومد شوهرم اصراااااار نه بایییید بخوری اونم نشست خورد بعد حالا میبینه من دارم میخورم منم کلا خجالتیم و تو خودم نگه میدارم دوتا سندویچ گرفت بهش گفت صبر کن ببر واسه مامانت و داداشت بعد خودش بهم میگه سیر نشدی؟؟منم هیچی نگفتم گفتمش نه سیر شدم البته اینم بگم خانوادش مدام غذا میفرستن بالا یا میوه چیزی میخرن واسه خودشون واسه ما هم میفرستن ناهار هم دعوتمون میکنن میگم شاید میخواد منتی سرش نباشه نمیدونم ....بابت این رفتارهاش هم جیزی نگم؟؟یا لازمه بهش چیزی بگم؟
    جریان کنگزه فعلا درست شده و امروز هم کلاس داره و میره
    ببخشید طولانی شد

  9. کاربر روبرو از پست مفید روناک محمدی تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 16 آبان 96)

  10. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام روناک جان

    به نظرم حالا که چندین مشکل رو کنار هم داری بهتره یکسری هاش رو ندید بگیری تا اوضاع رو بدتر نکنه.مثلا حساسیتت رو روی خانواده همسرت کم کن.گذشته ها رو بریز دور و انقدر ازشون کینه به دل نداشته باش.هرچند میدونم سخته و خیلی وقتا ادم از بعضی حرفا رنجیده میشه اما تو سعی کن کینه رو بذاری کنار تا خودت اول به ارامش برسی.
    خیلی خوبه که همسرت چیزی رو میخره و میگه از طرف شماست...این کار ارزشمندیه و روابطتتون رو بهتر میکنه.
    الان همسر شما حکم یک بیمار رو داره.با ادم بیمار نباید کل کل کرد.چون خودش درگیری های خودش رو داره.
    برای رفتن کنگره شما خودت رو مشتاق تر نشون بده.مثلا نمیدونم یه فلاکس چایی درست کن و بگو اونجا بخوریم.یا میوه بردار بگو اوردم بعده کنگره باهم بخوریم و ....اگر خانواده همسرت هواتون رو دارن و غذا و میوه و ..میفرستن اشکالی نداره حالا برادر زاده اش هم یک شب با شما غذا بخوره.نگو سیر شدم.بگو حالا یک شب کمتر غذا میخوریم.اشکالی نداره.
    اما حتما برای منزلتون یه قفل تهیه کنید یا اگر داره در رو قفل کنید.این دیگه حریم شخصی شماست.نه عرفی و نه شرعی و نه قانونی اصلا کار درستی نیست هرکی هر وقت دلش خواست سرشو بندازه پایین بیاد تو که.
    سر خودتو با خیلی چیزا میتونی گرم کنی...در هر صورت همسرت دوران بحرانی رو داره میگذرونه...نمیشه ازش توقع داشت مثل بقیه زمانها باشه...مثلا بافتنی انجام بده و نزدیک فصل سرما هم هست.میتونی نرم افزارهای مورد علاقه ات رو بریزی رو گوشی.هر روز برو پیاده روی.همسرت رو هم همراه خودت ببر.از داخل اینترنت بگرد فیلم های (biography) رو پیدا کن.در مورد زندگی افرادی که مثلا اعتیاد داشتن و ترک کردن و حالا یک ورزشکار موفق، یک مدیر موفق و ...هستن.من یه سرچی میکنم ببینم فیلمی مناسب در این زمینه پیدا میکنم یا نه.اون دانلود کن و با همسرت نگاه کن/فیلم خیلی موثره.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  11. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 16 آبان 96), میس بیوتی (پنجشنبه 18 آبان 96)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام مریم حان
    باید بگم که من درسته خودم از این اوضاع ناراحت و خستم که مجبورم مدام ببینمشون ولی بروز نمیدم به امید اینکه از اینحا بریم
    من گذشته ها با رفتاراشون برام تکرار میشن و حالم رو بد میکته اما زود خودمو جمع میکنم یعنی اصلا به همسرم غر نمیزنم بخاطر خانوادش شب هاشم اکثرا میریم بیرون و قدم میزنیم یا اینکه تو کارای خونه کمکم میکنه...
    مسئله رفتنش به کنگره حل شده و داره میره دیروز هم من کلاس بودم
    سرگرمیم الان گوش دادن به سی دی های اموزشی کنگره و رمان خوندنه
    مشکل من با خوردن غذا و یه وعده دو وعدش نیست اینا هرروز بالا هستن و من راحت نیستم حتی اگه خانواده خودم بودن
    قفل رو هم اونسری که قهر بودم عوض کردیم و مامانش نشست ابغوره گرفتن که تو میخوای یدونه پسرمو بگیری و مگه من دزدم و....ردرصورتیکه بخدا قصد من و منظورم این نبود ففط حفظ حریم خصوصی زندگیم بود چون من هر زمان نبودم کلید داشتن و میومدن مگسرک میکشیدن و درباره دکوراسیون و طریقه زندگیم و...نظر میدادن
    مشکل اینه همسرم عاطفیه و اگه خواهرزاده هاش یروز نیان خودش پیگیرشونه یا مثلا خواهر مجردش ۱۰بار در روز چیزی بیاره بالا ۱۰بار رو تعارف میکنه بیاد داخل
    همسرم اجازه دخالت بهشون نمیده و نسبت به گذشته تغییر کرده اما این مشکلات رو هم دارم که دلم میخواد اینا هم حل بشن
    من روز وولی که اومدم گوشی همسرم رو گشتم هر چند کارم درست نبوده میدونم اما دست خودم نبود بعد دیدم که اسم یه خاتم تو تلگرامشه که شماره هم نداره فقط آیدیه منم کنجکاو شدم جواب سلام دادم بعد بهش گفتم من زن و بچه دارم زن و زندگیمم دوست دارم لطفا دیگه به من پیام که اون هم گفت صبر کن بیشتر اشتا بشیم پشیمون نمیشی منم بلاکش کردم اما بعدش که ترسیدم همسرم متوجه بشه گوشیش رو گشتم از بلاک درش اوردم الانن که ۲۴ساعت باهمیم و کنارمه مگر بره هرید خونه و ولاس که حدا از هم باشیم وگرنه مدام باهمیم و گدشیش هم دستم میده و رمز هم نداره اما همش ترس تهه دلمه بگید چکار کنم؟؟
    خودشم که به من اعتماد کامل داره و تزدیو گوشیمم نمیشه بااینوه شاید اونم چت های من و وکیلم و ابراز علاقه رو میدید شاید بدتر میشد و بضرر من بود
    خواهرم گفت ۴ماه ولش کردی رفتی اون یه مرد طبیعیه حتی با کسی بوده باشه تو از الان به بعد کمکش کن و کنارش باش و تمام تلاشت رو کن
    نظر شما چیه؟چکار کنم که سمت ایت مسائل نره؟؟اخه هممممش با خودمه بخواد با کسی هم باشه بالاخره طرف میزنگه پیام میده نگران میشه این ۷روز گوشیش پیشم بود و کسی بهش پیام نداده بود یا زنگ بزنه خودشم همینطور
    وای کاش ترس لعنتیم رو کنار بزارم یکی اعتیادش یکی خیانت از اینا وحشت دارم همش خواب بد میبینم
    مطمئنم هستم خیلی دوسم داره ولی......چجور رو خودم کار کنم؟؟دوستندارم ضعیف باشم

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    شاید پست من پارازیت حساب بیاد تو تاپیک شما ، ولی یه مسئله ای به شدت ذهنمو درگیر کرد ، در واقع برای آینده خودم هم ترسیدم.
    خیلی عذر میخوام که دارم انقد واضح میگم ، به فرض شما در حال رابطه جنسی باشید بعد یهو کسی درو باز کنه و بیاد داخل چه اتفاقی میفته؟
    نمیتونی از این راه غیرت همسرت رو تحریک کنی که قفل مستقل داشته باشین؟
    امیدوارم این مشکلتون بلافاصله بعد از ترک کامل اعتیاد ایشون حل بشه چون فعلا اولویت نیست ولی خیلی مهمه

  14. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    اووووووووه سرم درد گرفت چرا اینهمه مسائل رو با هم قاطی میکنی آخه دنبال یه مشکل یا ضعف میگردی ازش آتو بگیری که چی بشه خوب،دختر خوب بشین زندگیت رو کن اینهمه دقت و زوم کردی روی شوهرت! اون نیاز به آرامش داره محبت عشق اینکه کنارش باشی همراهش باشی کمکش کنی بهش انرژی و انگیزه بدی والا شوهرت آدم خوبیه این عادتشم ایشالله ترک میکنه.از من میشنوی اولویت بزار این موضوع کمک کردن برای ترک عادتش.

    ذهنت رو خالی کن خیلی شلوغه
    به شوهرت بیشتر نزدیک بشو محبت بیشتر همراهش برو کنگره پیگیرش باش سعی کن محیط تا رفتن اونجا رو براش دلنشین کنی مخصوصا توی ماشین ما مردها به شکم اهمیت میدهیم براش خوردنی هایی که دوست داره بخر
    خانواده خودت از اونور بوم خانواده شوهرت از اینور بوم جفتش غلطه شما وسط رو بگیر.
    ببخشید رک میگم ناراحت نشو خانوادت مشکلداره ولی خودت خوبی اینو بدون قرار نیست بقیه خانواده ها هم اینطوری باشن یکجورایی داری جبهه میگیری فرار رو به جلو

    از من میشنوی زندگیت خوبه شک رو بزار کنار یادت نره هر باغچه ای را بیل بزنی تهش چنتا کرم پیدا میشه
    دلت را صاف کن بسپر دست خدا ازش یاری بگیر یکم گاردت را باز کن دیگه گوشی شوهرت چک نکن اصلا و ابدا به هیچ عنوان نشان بده واقعی بهش اطمینان داری توی حرفات رفتارهایی که از خودت بروز میدی.
    اولویت وضعیت شوهرت باشه توی این مورد از من میشنوی خانواده شوهرت کنار خودت قرار بده سخته برات رفت و آمد هایی که دارند درک میکنم وضعیتی که داری ولی شما سعی کن پله پله جلو بری قرار نیس خیلی خودمونی باشی با خانوادش ولی لطفا گارد هم نگیر تفاوت ها را بپذیر ولی در کنارش دنبال وصل کردن باش.خانواده اش یکم بجوشه شوهرت دوست داره عاطفیه خانواده دوسته اینا خوبه.

    زیاد شد.نهایت قدر زندگین را بدان بهش وقت بده خیلی سخته ترک کردن من خودم دوتا رفیقام اووردوز کردن مردن.اراده میخواد یه پشت محکم میخواد.اینقدرم برنگرد پشت سرت رو ببینی بریزش دور زندگیت را خودت باید بسازی با کمک شوهرت.

    طلاق مزخرفه آخرین راهه واسه شما بدتره بندازش بیرون از ذهنت همه انرژیت رو بزار روی ساختن.

    شاید عجیب باشه برات ولی اونا دوست دارن فقط طرز نشان دادن و بیان کردنش فرق میکنه با شما اونجور که شما دوست داری نیست.همین مسئله کربلا رفتن حتی در حد کلام خالی هم بیان کرده باسن بدبینانه ترین حالت ایکاش ازشون تشکر میکردی.
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : سه شنبه 16 آبان 96 در ساعت 20:27

  15. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    میس بیوتی (چهارشنبه 17 آبان 96)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام مجدد به همه دوستای خوبم
    Happy جان درست میگی اتفاقا به همسرمم گفتم چند بار هم بهشون تذکر دادیم قبلا دلی خیلی متاسفانه روشون بازه و خودشونو مالک اینجا میدونن
    چند باری این اتفاق پیش اومد اما خداروشکر ما دروقل میکنیم و در هم میزنن باز نمیکنیم گاهی هم مجبور میشدیم باز کنیم چون میایستن تا درو باز کنیم اصلا نیمفهمن شاید خوابن شاید.....یا قبلش هماهنگ کنن بعد بیان بالا من خودم بخاطر اینکه اونا هم یاد بگیرن چند باری موقع پایین رفتن قبلش اسمس میدادم اما فایده نداشت یا میرفتم در میزدم .فقط دلم میخواد هر جی زودتر خونه فروش بره مولمون رو بدن بتونیم بریم حداقل نصف بیشار مشکلاتم حل میشن دیکه هر مشکلیه با همسرم دارم و ادنا کمرنگترن یا میتونیم رو زندگیم بدون دخالت طرفین زوم کنم....حتی چند بار لباس نامناسب که تنم بود عوض نکردم شاید خجالت بکشن چون یادمه یکی از دوستام این شرایط رو داشت و اینکارو کرد دیکه برادزشوهرش بالا نیومد اما واسه من بازم بی فایده بود....اینا میدونی چی مبگن؟مثلا اگه بچه خواهرشوهرم گفت خونه زندایی بشه میگن اونجا خونه داییته خونه خودمونه نه خونه زندایی دیگه بگو خونه دایی.الانم که اوضاع ارومه جون همسرم اجازه دخالت بهشون نمیده و من بدون اون پایین نمیرم کاری که در گذشته باید میکردم الان معمولا باهم میریم سر میزنیم یا مثل دیشب که همسرم خودش رفت درحد ۵دقیقه بود سر زدن های خودمونم طولانی نیستن قبلا از صبح تا عصر میموندیم .من مانعش نمیشم بخواد بره هر چند همون ۵ دقیقه هم ک بدون من میره اذیت میشم چون همش تنهام و جز اون کسی ندارم اما خودمو سرگرم میکنم که به اون غر نزنم ....
    Khaleghezey ممنون بابت راهنمایی هاتون یجورایی بخودم میام
    من خودم احساس میکنم دچار وسواس فکری شدم و بخاطر گذشته تلخ بینمون دارم بد پیش میرم و به همه چی بد بینم مثلا دیشب تا دیر وقا باهم تی وی دیدیم و خوش گذروندیم بعد خوابیدیم دیدم ۱۰صبح تو گوشیشه باخودم گفتم حتما باز زنی کسیه بعد نگا کردم دیدم تو برنامه ها گوشیشه رفتم اخرین بازدید خانمه رو هم چک کردم که باهم نمیخوندن خودم از خودم بدم اومد و خجالت کشیدم
    گاهی بی دلیل بهانه جویی میکنم یا میرم تو خودم اما بیشتر سکوت میکنم
    اما با صحبت هاتون دارم بهتر میشم مثلا عادت داشتم همش گوشیش رو بگردم اما الان میخوام با دید مثبت نگاه کنم و حواسمم جمع کنم
    دیروز یکاری کردم ولی تو روخدا شماها دیگه سرزنشم نکنید میدونم کارم استباه بود
    همسرم داشت میرفت کنگره اونم با خرف زدن های من که دیدم موهاش رو سشوار کشیده عطر زده بخودش رسیده و داره چت میکنه یا میره تو اتاق و میاد مشکوک شدم گفتم کنگره نرو من تنها میمونم گفت هر جور تو بخوای اما زود میام گفتم نه امروز رو نرو ۵شنبه باهم میریم گفت باشه بعد دیدم اصراری نکرد بره و کنارم موند متوحه شدم چیزی نبود و اشتباه حدس زدم
    وااای چقدر از خود آزاری خودم بدم میاد اینجور نبودم و به این شدت چرا اینجوری شدم؟توروخدا اگه مطلب و مقاله ای هست تو این سایت بگید بخونم
    واسه کربلا رفتن هم من حرفی ندارم بهش هم گفتم تو بخوای میریم اما کار ماسمورت زمان میبره
    راستی دوستان ۲۶این ماه خانوادش میرن اصفهان چهلمه زن عمو همسرمه و همسرمم میره ازم خواسته منم باشم بنظرتون منم برم همراهشون؟همسرم گفا بیا اونجا هم دوتایی به بهانه قدم زدن میریم میگردیم روحیت عوض میشه
    اما من از ناسازگاری خانوادش و دوباره پیش اومدن جریانات میترسم
    بنظرتون قبول کنم برم؟باهاشون ججوری برخورد کنم؟
    اوضاعمم با همسرم خداروشکر خوبه البته اگه من وسواسم رو کنار بزارم و مهارت برخورد با یه شخص بیمار رو بتونم بکار بگیرم که الان خداروشکر بهتر شدم حداقلش اینه که به زبون نمیارم که خستش کنم تو خودم نگه میدارم و این بهتره چون دیگه پشپیمون نمیشم


 
صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. فقط یک هفته فرصت دارم یه رابطه یکساله رو فراموش کنم.اما ...
    توسط خوشبختی در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: یکشنبه 26 آبان 92, 19:44
  2. بافرصت کم چطوردرس بخونم
    توسط roseflower در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 آذر 91, 14:05
  3. شوهرم فرصت جبران اشتباه به من نمی دهد!
    توسط nazanin_60 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 بهمن 90, 10:52
  4. اگر امسال آخرین فرصت باشه؟
    توسط یک زن امیدوار در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 03 دی 90, 12:02
  5. فرصت
    توسط zeinab در انجمن سخنان نغز و جملات قصار بزرگان
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 27 بهمن 86, 23:45

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.