به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 44
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array

    بلاتکلیفی تمام نشدنی و پشیمانی از ازدواج 2

    سلامی دوباره به همه همراهان عزیز

    تاپیک قبلی من بلاتکلیفی تمام نشدنی و پشیمانی از ازدواج بود که دوستان همدل همه لطف کردن و راهنمایی های ارزنده ای برام گذاشتن و بنده با این تصور که به مدد این نظرات ارزنده می تونم وضعیت رو سروسامانی بدم خواستم که سرپرست محترم انجمن تاپیک رو برام ببندن ...

    اما قضیه به همینجا ختم نشد ...

    و در ادامه اون روند همسر بنده حالا دیگه شرط و شروطی دارن برای تهیه مسکن و بازگشت من به زندگی ... و آب پاکی رو روی دستانم ریختن که اگر به این شرط و شروط عمل نکنم ایشون سرپناهی برای بنده تهیه نمی کنن و من باید همچنان منزل پدرم بمونم ...

    شروط ایشون از این قراره :

    1- یک جلسه خانوادگی برگزار بشه و بنده در حضور خانواده ایشون که بسیار بی مسئولیت هستن و دونه ای از تعهداتشون رو انجام ندادن قول بدم و تعهد کتبی بدم و امضا کنم که حق هیچگونه اعتراضی بعد از این نخواهم داشت ...

    2- برم روانپزشک و قرص های اعصاب مصرف کنم که در مقابل بی تفاوتی ها و بی مسئولیتی های همسرم ناراحت نشم و حرص نخورم ...

    3- نهاااااااایت تلاشم رو بکنم و ناز و عشوه های ایشون رو به جون و دل بخرم تا در طول مدت یک ماه بتونم نظر مثبت و اعتماد ایشون رو برای بازگشت به زندگی جلب کنم ...

    بعد اگر بنده تمام اینها رو رعایت کنم و دیگه هیچ توجیه و بهانه ای برای ایشون به جا نموند ایشون لطف کنن و در یک فرصت یک ماهه بعدش بعد از 7 ماه بلاتکلیفی (که البته با شروط ایشون به 9 ماه کشیده میشه) یک سرپناه برای بنده تهیه کنن تا برگردم به زندگیم و ایشون هم با ناز و ادا و منت حاضر بشن با بنده زندگی کنن ...

    خیییییییلی دلم برای خودم سوخت !! می دونید بخاطر چی ؟؟ بخاطر تمام اون روز و شبهایی که به درگاه خداوند دعا می کردم که کار همسرم جور بشه و از بیکاری نجات بیاد تا خونه بگیره و برگردیم به زندگی مون ...

    ممنون میشم نظرتون رو برام بنویسید ...

  2. کاربر روبرو از پست مفید ملودی 94 تشکرکرده است .

    زن ایرانی (دوشنبه 01 آبان 96)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام ملودی جان

    چه اتفاقی افتاد که بحث به اینجا کشیده شد؟

    توی تاپیک قبلیت قبل از پست آخریت میخواستم بهت بگم حرفهای همسرت در زمان عصبانیت رو جدی نگیر و فراموش کن.احتمالا یک سری از رفتارها و حرفهای اون از سر

    استیصال هست.

    فکر می کنید این حرفها از قبل برنامه ریزی شده باشه یا ایشون یک دفعه همچین حرفی رو زدن؟

    این امکان هم هست که این نظر خانوادشون باشه.

    این که شما تعهد بدین اعتراضی نکنید که اصلا منطقی نیست.چه نیازی به تعهد کتبی هست؟

    روانپزشک رفتن هم که اصلا ربطی به شرایط فعلی شما نداره.

    در مورد شرط آخر هم همدلی باید در زندگی باشه و دوطرفه وجود داشته باشه و نیازی به تعهد نیست.در ضمن با توجه به اتفاقات گذشته ایشون بیشتر باید برای جلب

    اعتماد شما تلاش کنند.

    به نظر من شما بگید که هر دوتون نیاز به تغییرات دارین و انگیزه این تغییرات عشق و محبتی هست که بین شما وجود داره نه جلسه خانوادگی و تعهد کتبی.

    بگین شما تلاش های اون برای زندگیتون رو میبینین و براتون ارزشمنده و خودتون هم با تمام توجه و عشق و محبت در کنارش هستید.

    یه سوال.با توجه به شناختی که از همسرتون دارید فکر میکنید بیشترین انتقادشون از شما چی باشه؟

  4. 5 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (دوشنبه 01 آبان 96), ملودی 94 (دوشنبه 01 آبان 96), Ye_Doost (دوشنبه 01 آبان 96), بارن (دوشنبه 01 آبان 96), شیدا. (دوشنبه 01 آبان 96)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ممنونم آنیتا جان

    نه این حرفا رو توی عصبانیت و یه دفعه ای نزد ... از صبح بهم خبر داد که شب می خواد باهام صحبت کنه و شب در یک حالت عادی و دور از عصبانیت این شروط رو گذاشت ...

    کاملا معلوم بود از قبلش هم هدفش تامین مسکن نبوده و فقط داشته منو بازی میداده ... چون بالاخره منم انسانم می بینم حس می کنم ... همونطور که قبلا هم گفتم هیچ تلاشی جهت بازگشت به زندگی ندیدم ازش این مدت ...

    در نهایت هم من گفتم این شرط ها منطقی نیست و من نمی پذیرم ... اونم گفت پس خونه ای در کار نیست و همونجا خونه بابات بمون ...

    من فکر می کنم دلیلش اینه که من خیییییلی کوتاه اومدم و گذشت کردم ایشون متوقع شده ...

    دلسردم ... دیگه میل قلبیم بازگشت به این زندگی ناحق نیست ...

    دیگه خسته شدم ... انگار هر چقدر تلاش می کنم نتیجه عکس میگیرم و طرف مقابلم رو پرروتر می کنم !
    ویرایش توسط ملودی 94 : دوشنبه 01 آبان 96 در ساعت 09:50

  6. 2 کاربر از پست مفید ملودی 94 تشکرکرده اند .

    Ye_Doost (دوشنبه 01 آبان 96), آنیتا123 (دوشنبه 01 آبان 96)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    تو فکر می کنی واقعا نمیخواد خونه بخره و مستقل بشید یا یه چیزهایی هست که اونو از مستقل شدن میترسونه؟ترس اینکه کارش رو از دست بده و شما رو ناامید کنه.به حرفهایی که مواقعی که رابطتون خوب بوده فکر کن و ببین مشکل اصلیش چیه که داره اینجوری بروزش میده؟

    ببین میدونم که الان حالت خوب نیست و ناامید شدی.ولی سعی کن خودت رو جمع و جور کنی و منطقی به همه چیز فکر کنی.درسته که رابطه همه زن و شوهرها بالا و پایین داره و معمولا احساسات خانمها این وسط خیلی متغیره ولی شما الان در موقعیت حساسی قرار داری و بهتره سعیکنی آرامشت رو حفظ کنی و منطقی به همه چیز نگاه کنی.نه اینکه یه روز کاملا ناامید بشی و تصمیم به طلاق بگیری و فرداش با یه محبت همسرت فکر کنی همه چیزدرست شده.
    ویرایش توسط آنیتا123 : دوشنبه 01 آبان 96 در ساعت 11:15

  8. 2 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (دوشنبه 01 آبان 96), ملودی 94 (دوشنبه 01 آبان 96)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    شما مشکل از خودتون است. یکبار برای همیشه خواسته هاتون رو منطقی برای خودتون واضح کنید و پاش هم بایستید. بعد هم تکلیف تون رو با خودتون مشخص کنید که اگر آقا قبول نکرد، یا بازی تون خواست بده و وقت تلف کنه چه کار خواهید کرد.
    این کار ها رو هم با مشورت خانواده و مشاورتون انجام بدید که تصمیمات تون معقول و پخته باشه و از طرف دیگر خانواده تان هم خودشان را دخیل و در آینده متعهد به همکاری با شما ببینند.

    موفق باشید

  10. 4 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (دوشنبه 01 آبان 96), میس بیوتی (دوشنبه 01 آبان 96), ملودی 94 (دوشنبه 01 آبان 96), شیدا. (دوشنبه 01 آبان 96)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    مگه شما جلسات مشاوره نمیرید ، بعد از جلسه اول قرار شد جلسه بعدی هم برید ،
    بهتر بود در جواب ایشون میگفتید که شرایط ایشون رو قبول نمیکنید(قاطع) به اختلافاتتون دامن میزنه (علت مخالفت) و بهتون احساس ناامنی میده(ابراز احساس خودتون)، نهایتا اگر تو بر این شروط اصرار داری اجازه بده در حضور مشاور به این موضوع بپردازیم ،

    همین چت کردن و صحبتهای پشت تلفن خودش رابطتونو به حاشیه میکشه ، رابطه رو از رسمیت خارج میکنه ،گاهی هم باعث میشه هر کدوم هر ایده ناپخته ای به ذهنش رسید سریع به اون یکی بگه ،
    وقتی نمیتونید همو ببینید ، صحبتهاتون رو موکول کنید به روز جلسه با مشاور یا دیدار حضوری توی یه رستوران برای سرو شام (بخاطر خاصیت صحبتهای کوتاه میز شام)

    ممکنه همسرت از سمت خانوادش یکسری فشارها رو تحمل کنه یا یکسری سوء برداشت ها و نگرانی هارو بهش منتقل کنن(خودت گفتی که قبلا بهت گفته خانوادش با برگردوندن شما مخالف بودن )
    که باز هم نباید انقد متوقع باشه و باید درک مقابل داشته باشه ، این برعهده مشاورتون هست که شرایط ملودی رو واقع بینانه تر و شفاف تر برای همسرش تشریح کنه !

    **اینکه شما الان منزل پدر هستی از جهاتی بده و از جهاتی خیلی هم خوبه ، حداقل تکلیفتون روشن میشه و روند جلسات مشاوره و تصمیمات مهم رو سریعتر میکنه ،
    باعث میشه بدون رسیدن به نتیجه درست نروی سر خونه زندگیت که اگر تصمیم گرفتی برگردی خونه پدرت یا تکلیفت رو روشن کنی، این برگشت برات سخت تر از الان باشه !
    اگر طلاق میگرفتی هم الان منزل پدرتون میبودید پس انقدر روی 3ماه بیشتر کمتر زوم نکن.

    خودت هم به این نتیجه رسیدی که نمیتونی از همسرت توقع داشته باشی اخلاق 30ساله اش رو در چند ماه تعدیل یا اصلاح کنه ضمن اینکه ایشون چندان هم متوجه شرایطش نیست و نازه زیادی داره ، در این ناز کردن خودت هم مقصر بودی :
    بی نهایت
    : متاسفانه رفتار کودکانش زیاده و شما هم اون حس مادریتون قویه.
    به نظرم کادو گرفتنتون توی این شرایط بیشتر کودک درونش را نوازش داد همون دیدار ودادن عکس کافی بود که بذاره توی کیفش.
    پس بازم کار مشاور هست که براش رفتار مردونه و عوض شدن جایگاهتون رو تشریح کنه و اونو بیشتر در شناخت خودش و ضعفهاش کمک کنه . بعدش نوبت واکنش شما به نازهای همسرته.

    فشار زیادی رو تحمل کردی و این نیاز به درک شدن ، داشتن آرامش و مهمتر ازون امنیت خاطر ،
    و عدم کنترل هیجانات خودت از طرف دیگه ، نمیذاره یه مسیر و به طور یکنواخت طی کنی ، افکارت منسجم و متمرکز باشه ، این تا حدی طبیعیه
    ملودی به ظاهر میخواهی آرامشت رو حفظ کنی ، کنار بشینی و صبر کنی ، اما در عمل نه کنار نشستی و نه صبر کردی برعکس خیلی داری تقلا میکنی

    »»»صبوری به معنی در انتظار نشستن نیست ، صبوری یعنی واکنش و برخورد ما هنگام انتظار«««
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  12. کاربر روبرو از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده است .

    ملودی 94 (دوشنبه 01 آبان 96)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    چطور یک روز یا شایدم دو روز قبلش با شما اونجور صحبت کرده بود انقدر احساسی و اینکه گفته بود همه چیز رو به من بسپار و اینکه هیچکس مثل من نمیخواد این زندگی درست بشه و ...
    حالا یه دفعه با چند تا شرط فضایی برگشته

    به نظرت این وسط چه اتفاقی افتاده

    آیا همسر شما فرد دهن بینی بود؟ یعنی راحت تحت تاثیر دیگران مثلا دوستانش قرار می گرفت؟ چون توی محیط دوستان از این حرفها زیاد زده میشه که مراقب باش بعدا میخواد سوارت بشه و ... و فقط کافیه فرد مورد نظر جوگیر باشه

    در هر صورت قبول نکردن اون شروط با توجه به سابقه ای که ایشون داره و با توجه به اینکه در واقع حتی حق اعتراض رو هم میخواد بگیره اونم با قرصهایی که شما رو از حالت عادی خارج کنه، کاملا منطقی هست

    نمیدونم اقدام بعدی شما چی باید باشه
    اگر جای شما بودم دو سه هفته زمان میدادم و صبر میکردم تا اقدام بعدی ایشون رو ببینم و بعد اگر اقدامی میکرد و شروط رو پس می گرفت و پشیمون میشد که هیچی فعلا همون روند قبل رو دنبال می کردم ولی اگر هیچ اقدامی نمی کرد بعد دو سه هفته یک جلسه حضوری با ایشون قرار میگذاشتم و به ایشون می گفتم با توجه به شروطی که اون روز گفتی من هر چی بیشتر فکر کردم بیشتر به این نتیجه رسیدم که شما تمایلی به این زندگی مشترک نداری اینکه از من یه آدم قرصی بسازی که حق هیچ اعتراضی نداشته باشه با هیچ منطقی جور نیست در واقع شروط غیر ممکن گذاشتی که من هم نسبت به شما احساسم کم بشه و روند جدایی رو دنبال کنم. پس علی رغم میل باطنیم و علی رغم اینکه واقعا مایل بودم به طور منطقی به زندگیمون فرصت ادامه بدم چون می بینم احساسم یک طرفه هست فکر می کنم باید تسلیم خواسته شما که ظاهرا جدایی هست، بشم

    اگر باز هم شروطشو پس می گرفت که هیچی و ازش میخواستم روند مشاوره رو ادامه بده و اگر می گفت آره قطعا نظرم همونهاست شاید واقعا مسئله جدایی رو به اتمام می رسوندم

    اینها نظرات شخصی و واکنشهای احتمالی من در برخورد با چنین مواردی هست که ممکن هست الزاما هم درست نباشه

    واکنش احتمالی من صبر به مدت دو سه هفته برای فرصت دادن برای فکر و اینکه اگر این شروط یه واکنش هیجانی و زودگذر بوده مشخص بشه
    یک جلسه حضوری برای گفتن مواردی که نوشتم و نهایتا تصمیم گیری نهایی

    برات آرزوی آرامش رو دارم
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  14. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (دوشنبه 01 آبان 96), گیسو کمند (دوشنبه 01 آبان 96), ملودی 94 (دوشنبه 01 آبان 96)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ممنونم از لطف و محبت همه دوستان

    اتفاق خاصی نیفتاد که در حد این شروط غیر منطقی باشه ... قضیه این بود که دوباره یک جمعه تعطیلی اومد و رفت و دوباره من تنها بودم (طبق معمول تمام جمعه ها) و ایشون هییییچ اشتیاقی برای سر زدن به من و دیدن من نشون ندادن و من ناراحت شدم و گلایه کردم و دعوامون شد ... (قضیه جمعه ها برام عقده شده و اصلا نمی تونم بی تفاوت باشم و ازش بگذرم)

    توی دعوا هم این بحثو مطرح کرد که بزرگترهای من اومدن قول و تضمین دادن و شما قبول نکردین ... در صورتی که اصلا و ابدا اینطوری نبود دایی ایشون رسما اعلام کرد ما قول و تضمینی نمیدیم میل خودته اگر می تونی تحمل کنی برگرد وگرنه برنگرد (توی تاپیک قبلیم توضیح دادم) ... یعنی در واقع اون داشت از من قول و تعهد میگرفت !! حالا هر چی بهش میگم وللّه اینجوری نبوده قبول نمی کنه فکر می کنه من دارم بهش دروغ میگم که خانواده شو جلوی چشمش خراب کنم (چون خودش حضور نداشت ) و اینکه حقیقت وارونه جلوه داده شده به شدت منو رنجونده و از این آدم و خانواده ش دلزده هستم ....

    بعد فرداش ایشون پیام فرستاد که شب می خوام باهات صحبت کنم و شب این شرط ها رو برای بازگشت به زندگی گذاشت .. البته همونطور که گفتم قبلشم من در عمل تلاشی برای تهیه مسکن از ایشون ندیدم فقط در حرف می گفت درستش می کنم ..

    بعد از صحبتمون ازش سوال کردم یعنی اگر من این شرط ها رو نپذیرم خونه نمیگیری ؟؟ گفت نه نمیگیرم . ..

    خواسته ایشون اینه که به وظایف و مسئولیت های مسلمشون عمل نکنن و من در مقابل هیییییچ اعتراض و گلایه ای نکنم ... و این به هیچ عنوان برای من ممکن نیست ...

    با این شرایط دارم به این نتیجه میرسم که حتی اگر زیر یه سقف هم میرفتیم در مدت خیلی کوتاهی این زندگی دوباره به بن بست میرسید ...

    در مورد مشاوره هم باید بگم مشاوره رفتن ما دونفر به نتیجه ای نمیرسه چون به توصیه های مشاور عمل نمیشه ...

    تاکید مشاور دوری از چت کردن از همون لحظه بود و الان سه هفته از روز مشاوره میگذره و ارتباط ما طبق خواسته همسرم صرفا با چت هست ... دیدار حضوری هم هر چی بوده فقط به درخواست من بوده ... منزل مشترک هم که تهیه نکردن و نمی کنن ...

    راستش با رفتار و رویکردش داره تصمیم گیری نهایی برای طلاق رو فوق العاده برام راحت می کنه ...

    توی دلم با خودم میگم واقعا دستشم درد نکنه که از دودلی نجاتم داد !!
    ویرایش توسط ملودی 94 : دوشنبه 01 آبان 96 در ساعت 15:16

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    آنیتا جان

    گلایه ایشون از من اینه که چرا در مقابل بی مسئولیتی های ایشون اعتراض می کنم، چرا رویه مو تغییر دادم و مثل گذشته بار مالی زندگی رو به دوش نمیکشم تا ایشون در منزل استراحت کنن ، و اینکه چرا چند بار بعد از دعواهای شدید و خشونت ایشون منزل رو ترک کردم ، و چرا خانواده مو در جریان وضعیتم قرار دادم ...

    آقای یه دوست عزیز

    به نظرم شما درست میگید باید یک بار برای همیشه در مقابل وقت تلف کردن ها و بازی دادن های ایشون یک اقدام اساسی انجام بدم و تصمیم نهایی مو بگیریم

    از سایر دوستان که برام نظرات ارزشمندتون رو نوشتید صمیمانه تشکر می کنم

  17. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    ملودی .... همسرت مرد خیلی ضعیفیه ... یا باید یه عمر با این ضعفها بسازی، یا جدا بشی.
    ایشون یه تکیه گاه و حامی می خواد. یه مرد برای زندگیش می خواد. می تونی؟

    آدم بدی نیست. احساسات هم داره، دوستت هم داره، دلش هم تنگ می شه ... اما فقط در این حد می تونه،
    حالا این شمایی که باید تصمیم بگیری با فرض تغییر نکردن ایشون ( که داییشون هم تلویحا اشاره کردن و گفتن تضمینی نمی دن + اقدام نکردن خانواده شون که نمی خوان وارد این ماجرا بشن و قول بدن و برای خودشون دردسری بخرن)
    می تونی ادامه بدی؟

    علت اقدام نکردن خانواده اش اینه که می شناسنش و بهش امیدی ندارن. نمی خوان قولی بدن که شما بعد مدعی بشی.
    حتی الان ممکنه به اونا گفته برید دنبال ملودی، گفتن نمی ریم، چون تو مسئولیت پذیر نیستی و ما دیگه کاری برات نمی کنیم. بحثها ادامه پیدا کرده و به این نتیجه رسیده که ملودی بیاد ازشون عذرخواهی کنه تا بهشون نشون بدم ملودی چقد منو می خواد و اعتراضی نداره !!

    می گه بیا همه مشکلاتم را حل کن برام. صدای اعتراضات خانواده ام را قطع کن
    قرص هم بخور که صدات در نیاد و یه جورایی خودش را هم توجیه کنه ملودی هم مث من نیاز به درمان داره !

    اگه این کارها را کردی و اون حس بدی که داره از بیماریش و خانواده اش می گیره براش حل کردی
    سعی می کنه ببینه می تونه خونه بگیره ... اگه نشد ... اونم خودت بگیر بریم زندگی کنیم

    می خواد همه ی ضعفها و نداشته هاش را براش جبران کنی. از خریدن اعتبار جلوی خانواده تا مشکلات روحی روانی شخصیش تا تهیه مسکن ... همه را تو انجام بده.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  18. 7 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    maryam123 (دوشنبه 01 آبان 96), tavalode arezoo (دوشنبه 01 آبان 96), گیسو کمند (دوشنبه 01 آبان 96), میس بیوتی (دوشنبه 01 آبان 96), ملودی 94 (دوشنبه 01 آبان 96), زن ایرانی (چهارشنبه 03 آبان 96), صبا_2009 (دوشنبه 01 آبان 96)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.