با سلام به تمام دوستان عزیز همدردی
یه مدت پستی نذاشتم و سعی کردم از راهنمایی های دوستان و مشاوره ای که از مدیر گرامی گرفتم استفاده کنم و ببینم نتیجه بخشه یا خیر.
از اوایل تیر ماه که حدودا میشه 4 ماه حدود 80 درصد از راهنمایی ها رو عملی کردم.
1- سعی کردم کمالگراییم رو کنترل کنم
2-پذیرفتم که همسرم جلو دیگران رفتارش با من سرده و صبوری کردم و سعی کردم حساس نباشم و در اون موقعیت طبیعی رفتار کنم و خونه اومدیم انگار اتفاقی نیفتاده رفتار کنم
3-سعی کردم شاد باشم و به خودم برسم و کارهای عاشقانه انجام بدم ما در یکی از شهرهای نزدیک به مشهد هستیم و چون در حرم محرم شدیم هر سال سالگرد ازدواجمون میرفتیم حرم و پارسال همسرم با اینکه می تونست اینکارو نکرد و با هم بحثمون شد و من امسال سعی کردم به طور غیر مستقیم بهش بفهمونم خواستمو و از سخنرانی های دکتر حبشی که می گفتن مثلا بگین چقدر دلم هوای حرم کرده و اینجور حرفا زدم پروفایل تلگرامم و عکس حرم گذاشتم به همراه نوشته اما توجهی نکرد و منو نبرد منم نخواستم مثله پارسال بحثمون شه و براش کادو خریدم و کیک پختم و خونه رو با شمع تزیین کردم و سوپرایزش کردم اومد خیلی خوشحال شد و تشکر کرد و طوری وانمود کرد که انگار شرمنده شده.منم اصلا به روش نیاوردم و فردای اون روز فقط یه شاخه گل برام خرید و بازم منو نبرد مشهد و کادویی بهم نداد ولی من با همون یه شاخه گل کلی براش ذوق کردم.
براش همیشه صبحانه میزارم و نوشته عاشقانه گاهی میذارم تامحل کارش در حال صبحانه خوردن سوپرایز شه و تشکر می کنه.
4-به دیر اومدناش گیر نمیدم و هر وقت می خواد میره و میاد و وقتایی خونس کاری می کنم بهش خوش بگذره اما ایشون باز هم از صبح تا 9 شب سر کاره و فقط یه ساعت ظهرا برا ناهار میاد و میره.(تغییری نکرده)
5-در مورد خساستش که بهم پول نمیداد مدیر گفتن که اگه سرکار نرم و ایشون ببینه خودم در آمدی ندارم بهم پول بده و منم یه مدته که از کار بی کار شدم ولی اصلا به روی خودش نمیاره بهم پول بده و من با اصرار زیاد ازش پول می گیرم.انقدر اصرار که دیگه بیزارم می کنه.
6-اینکه دیگه شریکه با پدرش و همه زندگیمونو سرمایه کرده بدون اینکه پدرش سرمایه بذاره و کاری کنه سود می بره هم دیگه حرفی نزدم و دخالت نکردم ولی همچنان شریکن و حتی شغل اصلیه خودشم می خواد جمع کنه و سرمایشو بزنه به این شغل جدیدی که با پدرش شراکت داره.
7-در مورد خونه خریدن هم دیگه بهش چیزی نگفتم اما ایشون باز هم به فکر خرید خونه نیست (پارسال قرار بود خونه بخریم و پول خونمون رو صرف راه اندازی شغل دوم کرد که پدرشم بدون هیچ سرمایه ای شریک شده و سود می بره)
من یه این موارد هشتاد درصد مواقع پای بند بودم اما تا وقتی رفتارم باهاش خوبه و منفعلانه همه خواسته هاشو اجرا می کنم و کاری به کارش ندارم روابطمون خوبه اما من خسته شدم از این تلاش یه طرفه و اینکه در مورد موارد 6 و 7 خیلی نگرانم و چیزیم نمی گم اما خیلی روحیم خراب میشه و دلسرد میشم از زندگی.
شغل دومشون طوری هست که یه شاگرد گرفتن و براشون کار می کنه اما امروز یکی از دوستان مادرم که همسرشون خیلی تصادفی شاگرد کارگاه همسرم رو می بینه (نمیدونسته کارگاه همسرم کار می کنه)و ازشون می خواد که برای کار بره خونشون و همسرم هم اصرار داشت که خودش بره و شاگردشون در کارگاه باشه تا بسته نشه. من خیلی پیش ایشون از همسرم و خانوادش تعریف کردم و دوست نداشتم همسرم بره خونه اونها برای کار و می گفتم شاگردتون رو بفرست بره اونها تورو ببینن می شناسنت و من خوشم نمیاد فک کنن تو سیار می ری خونه ها کار کنی(چون اصلا کارشون به این صورت نیست)ولی اصرار می کرد که بره منم گفتم من خیلی جلو اونها از تو تعریف کردم و بهت افتخار می کنم و حس بدی پیدا می کنم بخوای بری گفت باشه نمیرم و شاگردمون میره ولی دروغ گفته بود و رفته بود و برای خواست من هیچ ارزشی قائل نشده بود و خیلی ناراحت شدم ازش و گفتم بهش برام اصلا اهمیتی قائل نشدی من ازت همین یه چیزو خواستم اما تو اهمیت ندادی و بهم قول دروغ دادی و خودت رفتی.اما اصلا زیر بار نمیرفت و همش قولشو انکار می کرد و می گفت من اینجوری نگفتم.و حالا چی میشه مگه رفتم که رفتم .تو دیگه لازم نکرده بری پیش این و اون به من افتخار کنی.
فقط دلش می خواست آبروی منو ببره.
جدیدا هم اصرار خیلی زیادی به بچه دار شدن داره و من هم دوست دارم بچه دار بشیم و بچه دوست دارم اما می ترسم از اینکه توی این زندگی همیشه از ترس اینکه روابطمون خراب بشه حرف نزنم و چیزی نگم .می دونم که من چنین آدمی نیستم و صبرم تموم میشه.همین الان هم گاهی کفرم بالا میاد و می خوام مثله آتشفشان فوران کنم اما همش میام و توی دفترم با خودم می نویسم و خودمو به صبر دعوت می کنم و آروم میشم.
ما یه هفته قهر بودیم و یه هفته آشتی گاهیم قهرامون خیلی طولانی میشد 11 روز 25 روز ولی الان حدود 4 ماهه که فقط دوتا قهر داشتیم و اولیش که حدود سه روز بود و آخریشم یه روز.
الان سوالم اینه که ایا من با وجود این رفتار های همسرم بازم به تلاش منفعلانه خودم ادامه بدم؟یا نه میشه صبوری کردنم طور دیگه ای باشه
خواهش می کنم دوستان نظراتشون رو بفرمایند
با تشکر از همراهیه همیشگیتون
علاقه مندی ها (Bookmarks)